ازدواج موسی با دختر شعیب و جریان چوپان شدن وی
حضرت موسی از سرزمین مصر فرار کرد او خواهان نجات بود و راهی مداین گردید و از ترس اینکه مبادا افراد فرعون در تعقیب او باشند گاه گاه به پشت سر خود نگاه میکرد. او هیچ توشه و آذوقهای همراه نداشت از برگ درختان تغذیه میکرد هشت شبانه روز رفت تا به سرزمین مدین رسید در حالی که گرسنگی و خستگی او را از پا درآورده بود زیر سایه درختی نشست، حضرت ابن عباسبگوید: «حضرت موسی از مصر خارج و راهی مدین گردید مسافت بین آنها راه هشت شبانه روز بود طی این مدت به غیر از برگ درختان و گیاه سبز از چیزی تغذیه نکرد، کفشهایش افتاده بودند و پیاده بود رسول و برگزیدهی خدا زیر سایهی درخت افتاده از فرط گرسنگی شکمش به پشت چسبیده بود و محتاج یک دانه خرما بود در حالی که این چنین نشسته بود چشمش به دو دختر افتاد که گوسفند میچرانیدند و میخواستند آنها را از چاه بزرگی که در حوالی آنجا بود آب بدهند اما میبایست تا هنگام آب آشامیدن تمامی گوسفندان آبادی صبر نمایند تا گوسفندانشان با آنها قاطی نشوند. دلش به حال آنها سوخت، از آنها پرسید: چرا خودتان گوسفند میچرانید؟ گفتند: پدرمان پیر و ناتوان است و پسری ندارد تا به چرانیدن گوسفندان همت گمارد لذا ناچاریم خود به این کار برخیزیم، حضرت موسی زیر سایهی درخت نشسته این کلمات را که قرآن از او نقل میکند زمزمه میکرد. ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُكُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ ٢٣ فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ ٢٤﴾[القصص: ۲۳- ۲۴]. [۴۵۵]
ابن کثیر در البداية والنهاية میگوید: مردم چون از آب دادن حیوانات فارغ میشدند سنگ بزرگی بر دهانهی چاه مینهادند و این دو دختر میآمدند از ته ماندهی گوسفندان مردم استفاده کرده، گوسفندان خود را آب میدادند، در آن روز حضرت موسی به تنهایی سنگ را از دهان چاه برداشت و آب را برای آنها بیرون کشید بعد سنگ را در دهانهی آن قرار داد در حالی که ده نفر برای برداشتن و سر جای خود گذاشتن سنگ تشریک مساعی میکردند.
چون این دو دختر به نزد پدر خود برگشتند از موسی و قدرت بدنی او تعریف کردند و از او خواستند در مقابل این نیکی پاداشی به او بدهد یکی از دختران را نزد او فرستاد او در کمال حشمت و ادب به نزد او آمد و گفت: پدرم تو را میخواند و میخواهد پاداش بیرون کشیدن آب از چاه را به تو بدهد و بدین سبب مسئله را به صراحت در میان نهاد تا باعث مشکوک گشتن او نشود. و این نشانهی کمال حیا و ادب او میباشد، چون به نزد او آمد و داستان خود را تعریف کرد شعیب÷گفت: نترس از دست ظالمان نجات پیدا کردهای. سپس یکی از دختران خود را (در مقابل چوپانی به مدت هشت سال و در روایتی ده سال) به عقد او درآورد.
ابن کثیر گوید: در مورد این پیرمرد اختلاف وجود دارد و قول مشهور این است که او شعیب بوده است. حسن بصری/بر این قول تصریح کرده، مالک بن انس نیز این عقیده را دارد. شعیب بعد از نابودی قومش زمان زیادی زیست تا حضرت موسی او را دید و با دخترش ازدواج کرد. اما برخی عقیده دارند این پیرمرد برادرزادهی شعیب بوده است. اما رأی اول ارجح و اکثر مفسرین بر آن هستند.
حضرت موسی بعد از ازدواج با دختر شعیب در مدین اقامت گزید و به مدت ۱۰ سال چوپانی کرد. روایت شده از رسول خداصسؤال شد حضرت موسی÷کدام مهلت را به سر رساند؟ فرمود: «کاملترین و بهترین آن دو» از این حدیث فهم میشود که حضرت موسی ده سال چوپانی کرده، و این چوپانی در مقابل مهریهی همسرش (دختر شعیب) بوده است و این امر هم که موسی چوپانی کرد عجیب به نظر نمیرسد، چون سید مخلوقات حضرت محمدصنیز چوپانی کرده است. در حدیث صحیح آمده: «هیچ پیغمبری نبوده که چوپانی نکند. گفتند: تو هم؟ گفت: بلی من در مقابل چند غراط گله گوسفندان قریش را میچراندیم» فلسفه چوپانی پیغمبران عادت کردن بر تواضع و آرامش است و این کار مقدمهی سیاست و ادارهی امور مردم نیز میباشد چنانچه چوپان به چرانیدن و رعایت گله همت میگمارد و آنها نیز به امور مردم همت گمارند و این چنین از توجه و رعایت گوسفندان به رعایت انسانها و تعهد ایشان همت گماشتهاند.
[۴۵۵] و هنگامی که به آب مدین رسید مردمان زیادی را دید که بر آن گرد آمدهاند و چهارپایان خود را سیراب میکنند و آن طرفتر دو زن را دید که گوسفندان خویش را میپایند گفت: شما دو نفر چه کار میکنید؟ گفتند: پدر ما پیرمرد کهنسالی است و ما گوسفندان را آب میدهیم تا چوپانان برمیگردانند (گوسفندان خود را) (موسی) گوسفندان آنان را سیراب کرد سپس (از فرط تشنگی) به زیر سایه رفت و عرضه داشت پروردگارا من نیازمند هر آن چیزی هستم که برایم حواله روان فرمایی.