افتراء و بهتان
لازم به ذکر است گروهی ساده اندیش که قدم راسخی در دانش ندارند، تحت تأثیر برخی از روایات دروغین اسرائیلی واقع شدهاند در حالی که بازگویی این قبل روایات، و درج آنها در کتب تفسیر صحیح نیست، بلکه علمای ثابت قدم نسبت به خطرات آنها هشدار دادهاند، چون با نصوص قرآن کریم و عصمت انبیاء‡منافات دارند.
یکی از این روایات سراپا افتراء و دروغ میگوید: «وقتی همسر عزیز یوسف را به سوی خود فرا خواند و از او خواست با او مجامعت کند یوسف دعوت او را پاسخ داده و خواست با او مرتکب عمل فحشاء شود بند شلوار خود را بگشود و در حالی که زلیخا بر پشت دراز کشیده بود میان دو رانش بنشست اما ناگهان صدایی شنید و صورت پدر خود یعقوب را بر روی دیوار اتاق بدید که از فرط خشم انگشت خود را به دهان میگزید یوسف خجالت شد و از قصد خویش (مقاربت با زن عزیز) دست بکشید... سازندگان این روایت فراموش کردهاند که یوسف پیغمبر خدا و معصوم بوده و خداوند او را از هر گناهی مصون داشته است چه منکری از زنا (آن هم با همسر کسی که به او مأوا داده و متعهد خدمت او شده است) بزرگتر و خطرناکتر است!؟
﴿وَقَالَ ٱلَّذِي ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَكۡرِمِي مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢١﴾[یوسف: ۲۱]. [۱۸۵]
یوسف صدیق این رفتار نیکو و خدمات ارزنده را فراموش نکرده بود. بلکه خوبیهای عزیز را به یاد همسرش آورد و به او گوشزد کرد با وجود همهی این نیکیها که با او کرده امکان ندارد به شرف و ناموس او خیانت ورزد.
﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣﴾[یوسف: ۲۳].
زنا یکی از خطرناکترین جرمها است و تمامی ادیان آسمانی آن را حرام کردهاند، چگونه امکان دارد پیغمبری مرتکب این عمل شنیع گردد، سبحان الله این چه بهتان عظیمی است! آنچه باعث شده این گروه غفلت زده این اباطیل و دروغهای شاخدار اسرائیلی را باور داشته باشند نصی است که در اثنای ذکر داستان حضرت یوسف در قرآن آمده و این سادهاندیشان برداشتی از آن ارائه کردهاند که با روح سایر نصوص قرآنی و مقام عصمت انبیاء سازگاری ندارد.
اصل نص چنین است:
﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾[یوسف: ۲۴]. [۱۸۶]
این گروه از مفسرین، یوسف را به مطاوعه او از خواستهی همسر عزیز و قصد نزدیکی با او متهم کردهاند... و برهان را به معنی صورت یعقوب÷که از فرط خشم انگشتان خود را میگزید، تفسیر نمودهاند تا از این عمل اجتناب ورزد.
این برداشت و تأویل قطعاً غلط بوده و با دلایلی که انشاءالله ذکر خواهیم کرد بطلان آن ثابت خواهد شد... بسیاری از مفسرین نسبت به این اسرائیلیات هشدار داده و بطلان آن را گوشزد کردهاند تا مسلمانان فریب آن را نخورند و بعنوان اخبار موثق تلقی ننمایند.
علامه عبدالله پسر احمد نسفی در تفسیرش میگوید:
﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦ﴾[یوسف: ۲۴]. یعنی همسر عزیز قصد یوسف را بکرد ﴿وَهَمَّ بِهَا﴾[یوسف: ۲۴]. یعنی یوسف قصد طبیعی اما همراه با امتناع او را بنمود و اگر قصد یوسف و همسر عزیز از یک قماش و یک نوع میبود حضرت یوسف شایستهگی ستایش خداوند و اینکه او از بندگان مخلص او است را از دست میداد و در آن اِشعار به این وجود دارد که یوسف بین چهار شعبهی دست و پاهای او نشست در حالی که او بر پشت دراز کشیده بود... و برهان را چنین تفسیر کردهاند که صدایی شنید میگفت: تو و او را (زلیخا) برحذر میدارم و در مرتبه دوم شنید میگفت: از او اغراض کن. که مفید و مؤثر واقع نشد سپس حضرت یعقوب خود را بدو نشان داد که از فرط خشم انگشت خود را به دهان میگزید. شیخ عبدالله گوید: این برداشت و فهم غلط است و جمله ﴿هِيَ رَٰوَدَتۡنِي عَن نَّفۡسِيۚ﴾[یوسف: ۲۶]. [۱۸۷]آشکارا دلالت بر بطلان آن دارد و اگر چنین میبود نفس خود را مبرا نمیکرد ﴿ذَٰلِكَ لِيَعۡلَمَ أَنِّي لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَيۡبِ﴾[یوسف:۵۲]. [۱۸۸]که اگر چنین میکرد در غیب خیانت ورزیده بود و جمله ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَ﴾[یوسف: ۲۴]. [۱۸۹]دلالت دارد بر اینکه: اگر چنین میبود خداوند سوء و فحشاء را از او دور نکرده بود درحالی که صریحاً اعلام میدارد که دورکرده است.
گویم: این آیه کریمه مفهوم دقیقی دارد که شایسته نیست اهل علم و بصیرت از آن بیخبر و غافل باشند و آن اینکه: همّ واقع شده از همسر عزیز همّ سوء بود. او آشکارا یوسف را به خویش دعوت میکرد تا با او مقاربت جوید و به همین خاطر در را بر روی او بست و او را در خانه محاصره نمود. چنانچه خداوند میفرماید: ﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَۚ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣﴾[یوسف: ۲۳]. [۱۹۰]اما همّ صادره از یوسف قصد سوء نبود و عزم خیانت و فحشاء را نداشت و همچو چیزی اصلاً بر قلب او خطور نکرد چنانچه بعضی از جاهلان بیخرد گفتهاند. بلکه قصد او دفع عدوان از خود و رهایی از نقشهی خبیثی بود که همسر عزیز برایش کشیده بود. از اینجا است که صلابت و مقاومت را در کلام او میبینیم که میفرماید: ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَ﴾[یوسف: ۲۳]. پس عزم و قصد همسر عزیز غیر از قصد و عزم یوسف بود. او قصد مقاربت نمود ولی یوسف قصد رهایی و خلاص چنانکه بعضی از مفسّرین میگویند.
احتمال دیگری وجود دارد و آن اینکه: قصد همسر عزیز بالفعل بود اما قصد یوسف بالطبع، یعنی یوسف÷به طبیعت فطری خویش به سوی او قصد کرد اما عملاً از مباشرهی گناه دوری جست. مادام که انسان مرتکب انجام عملی نشود بر میل طبیعی و اشتهاء دروغ مؤاخذه نمیشود. این تفسیر را نسفی/نموده است که همّ همسر عزیز را همّ همراه با عزم و همّ یوسف را همّ طبیعی همراه با امتناع عملی دانسته است. بعضی دیگر از مفسران میگویند: در آیه تقدیم و تأخیر وجود دارد بنابراین معنی آیه چنین است: اگر برهان خدا را نمیدید به سوی او میل میکرد اما رؤیت و مشاهده برهان خدایی او را از میل به سوی او بازداشت.
اقوال دیگری از مفسرین وجود دارد که ساحت مقدس یوسف را از اکاذیب اسرائیلیان اهل کتاب مبرا میدانند.
[۱۸۵] کسی که او را در مصر خریداری کرد، به همسر خود گفت: او را گرامی دار شاید برای ما سودمند افتد، یا اصلاً او را به فرزندی بپذیرم . بدین منوال ما یوسف را در سرزمین مکانت و منزلت دادیم، تا تعبیر برخی از خوابها را بدو بیاموزیم. خدا بر کار خود چیره و مسلط است، ولی بیشتر مردم نمیدانند. [۱۸۶] زن قصد یوسف کرد و یوسف قصد او کرد، اما برهان خدای خود را دید ما این چنین کردیم تا بلاء و زنا را از او دور سازیم. چرا که او از بندگان پاکیزه و گزیدهی ما بود. [۱۸۷] او مرا با نیرنگ و زاری به خود میخواند. [۱۸۸] بدان خاطر است که بداند من در غیاب بدو خیانت نمیکنم. [۱۸۹] ما این چنین کردیم تا بلاء و زنا را از او دور سازیم. [۱۹۰] زنی که یوسف در خانهاش بود، آرام آرام نیرنگ آغازید و به گول زدن او پرداخت، و درها را بست و گفت: بیا جلو و دست به کار شو، با تو هستم! یوسف گفت: پناه بر خدا! او که خدای من است، مرا گرامی داشته است بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند.