پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم

فهرست کتاب

داستان ذبح عبدالله

داستان ذبح عبدالله

ابن اسحاق گوید: چنانکه گمان می‌برند عبدالمطلب به دنبال ناراحتی‌هایی که از ناحیه‌ی قریش بر سر مسئله حفر زمزم متوجهش شد نذر کرد، اگر خداوند ده فرزند به او ارزانی بدارد،‌ دهمین آن‌ها را در راه خدا قربانی کند. تعداد فرزند ذکور او به ده نفر رسید و آن‌ها عبارت بودند از حارث، زبیر، حجل، ضرار، مقوم، ابولهب، عباس،‌ حمزه، ابوطالب و عبدالله. روزی آن‌ها را جمع کرد و خبر نذر خود را به آن‌ها ابلاغ نمود و آن‌ها را به وفا کردن به آن نذر (به خاطر خدا) دعوت نمود. همگی اطاعت ورزیدند گفتند: چه کنیم؟

گفت: هر کدام از شما نام خود را بر تیری بنویسید و آن‌ها را نزد من بیاورید. آن‌ها هم این کار را کردند. عبدالمطلب تیرها را برداشت و آن‌ها با خود نزد هُبل به داخل کعبه برد و به واسطه‌ی آن‌ها شروع به قرعه کشی نمود. قرعه به نام فرزند کوچک و خردسالش عبدالله بیرون آمد و اتفاقاً او را از تمامی پسرانش بیشتر دوست می‌داشت. عبدالمطلب دست عبدالله را گرفت و چاقوی بگرفت و به راه افتاد تا او را ذبح کند. چون قریش خبر بشنیدند از مجلس خویش بیرون آمده و به سوی او بشتافتند و گفتند: ای عبدالمطلب می‌خواهی چکار کنی؟ گفت: او را ذبح می‌کنم. گفتند: قسم به خدا تا زمانی که در رابطه با او عذر نیاوری اجازه‌ی این کار را به تو نخواهیم داد و اگر تو این عمل را انجام دهی دیگران نیز این رویه را در پیش خواهند گرفت و بقاء مردم بر این حالت شایسته نیست.

بعد او را به نزد کاهنی که نامش سجاح بود راهنمایی کردند تا چاره‌ای برایش بیندیشد. کاهن گفت: ده شتر بیاور و میان آن‌ها و عبدالله قرعه بینداز، اگر باز قرعه به نام عبدالله آمد. ده ده بر تعداد آن‌ها بیفزا تا قرعه به نام شتران بیرون می‌آید. عبدالمطلب این عمل را انجام داد تا سرانجام در حالی که شتران به صد رسیده بود قرعه به نام آن‌ها بیرون آمد و صد شتر را بعنوان فدیه مقابل دیه‌ی عبدالله قربانی کردند و آنگاه قریش گفتند: پروردگارت راضی شد.

از آن زمان است که رسول خدا را «ابن ذبيحين» می‌گویند.