اول صدق
این صفت لازمه نبوت است هرچند این صفت برای عموم انسانها لازم و ضروری جلوه میکند و هیچ احدی از آن بینیاز نیست اما لزوم آن برای انبیاء و دعوتشان ضروریتر جلوه میکند.
صدق نه تنها برای انبیاء لازم است بلکه جزو صفات فطری آنها به حساب میآید، امکان ندارد عملی که مخل مروت تلقی شود؛ چون دروغ و خیانت و خوردن اموال دیگران بصورت باطل و غیره اینها از صفات قبیحه از پیامبری (هر که باشد) صادر شود. چون این صفات شایسته یک فرد عادی نیستند چه رسد به پیغمبری مقرب یا رسولی برگزیده؟
اگر صدور دروغ از انبیاء را صحیح و جایز بدانیم اعتماد و ثقه به وحی و اخباری که نقل میکنند از دست خواهد رفت، چون احتمال دارد آنچه را که به خداوند نسبت میدهند از درآوردی و تراوش افکار خودشان باشد سپس آن را به دروغ و بهتان به خداوند نسبت دهند (و در حق سید مرسلین محمدص) میگوید: ﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦ فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ ٤٧ وَإِنَّهُۥ لَتَذۡكِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٨﴾[الحاقة: ۴۴- ۴۸]. [۱۱۷]
شهید اسلام (سید قطب)/در تفسیر «في ظلال القرآن» میگوید:
«سرانجام این تهدید خطرناک و رعب انگیز نسبت به کسی میآید که در زمینهی عقیده بر خداوند افتراء ببندد چون امر عقیده، جدی است شوخی بردار نیست برای تقریر و تثبیت یک احتمال واحد آمده که احتمال دیگری غیر از آن وجود ندارد و آن این که رسولصدر آنچه ابلاغ کرده یا میکند صادق و امین است، مفاد و مضمون این سخن از ناحیه تقریری اینکه محمدصدر آنچه به آنان ابلاغ میکند صادق است. و اگر سخنهای بر زبان میراند که نسبتی با وحی نداشت و آنها را به وحی نسبت میداد بیشک خداوند او را با وصفی که خود فرموده به هلاکت میرساند و کسی نمیتوانست مانع از آن شود و از آنجا که هلاکت و قتل او به وقوع نپیوسته، بدون شک و تردید صادق است» (تفسیر فی ضلال القرآن، سوره معارج).
رسول خداصاز بدو بچگی به صداقت و امانتداری مشهور بود تا آنجا که مشرکین او را «صادق و امین» مینامیدند و در محاورات خود میگفتند: صادق امین آمد، صادق امین برفت... این چنین بود که رسول خدا قبل از بعثت نیز در میان قریش پرچم و نشانه صداقت و امانت بود و از موقعیت و مکانت خاصی بهرهمند.
روایت شده مردی از بزرگان قریش در یکی از راههای مکه به ابوجهل برخورد کرد او را متوقف کرد سپس به او گفت: ای أبا الحکم در اینجا غیر از من و شما کسی وجود ندارد. به خدایت سوگند میدهم آیا محمد صادق است یا دروغگو؟ ابوجهل با صراحت تمام جواب داد: سوگند به خدا محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته. گفت: پس چه چیز شما را از پیروی او باز میدارد؟
ابوجهل گفت: ما با بنی هاشمیان رقابت داریم و بر مسئله رهبری و کسب فخر با آنان در نزاع هستیم، ایشان طعام دادند ما هم طعام دادیم، ایشان آب دادند، ما هم آب دادیم، ایشان بینوایان را پناه دادند ما هم پناه دادیم تا آنجا که همانند دو اسب در مسابقه بودیم (یعنی در همه چیز با هم مساوات و برابری داشتیم) سپس بر ما زیاده طلبی کردند و گفتند: پیغمبری از ما مبعوث گشته. ما از کجا پیغمبری در مقابل پیغمبر آنان بیاوریم؟ سوگند به خدا به او ایمان نمیآوریم و از او تبعیت نخواهیم ورزید. در این زمینه خداوند به منظور تسلی و دلجویی رسول خدا این آیه را فرو فرستاد: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳]. [۱۱۸]
آری این ابوجهل دشمن خدا است که به نبوت محمدصاعتراف میکند اما حب رهبری و زعامت، مانع از پیروی از او میشود چه راست گفته آنکه گوید: «فضل آن است که دشمنان بدان گواهی دهند».
آنگاه که هرقل پادشاه روم درباره رسول خدا محمدصاز ابوسفیان پسر حرب قبل از مسلمان شدنش سؤال کرد و گفت: آیا قبل از ادعای نبوت او را متهم به دروغگویی میکردید؟ ابوسفیان گفت: هرگز از او دروغ ندیدهایم! هرقل جواب عجیبی به ابوسفیان داد، «چگونه امکان دارد از دروغ گفتن با مردم خودداری ورزد اما بر خدا دروغ ببندد و از او دروغ بگوید» آری قسم به عمر حق آنچه هرقل میگوید منطق محکم و قول فصل است.
[۱۱۷] اگر پیغمبر پارهای سخنان را به دروغ بر ما میبست* ما دست راست او را میگرفتیم* سپس رگ دلش را پاره میکردیم* و کسی از شما نمیتوانست مانع او شود* مسلماً قرآن پند و اندرز پرهیزگاران است. [۱۱۸] ما میدانیم که آنچه میگویند تو را غمگین میسازد چرا که آنان تو را تکذیب نمیکنند، بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مینمایند.