نشأت ابراهیم در بیان قومش
حضرت ابراهیم در محیطی فاسد که پادشاهی مستبد به نام نمرود پسر کنعان بر آن حکمرانی میکرد نشأت گرفت و تولد یافت. نمرود بر منطقه بابل حکمرانی میکرد، اهل بابل در سایه امنیت و آسایش بسیار مرفه و متنعم زندگی میکردند با وجود این در گرداب تاریکستان شرک و ثینت وارد گشته، بتها را با دست خود از سنگ و چوب میتراشیدند و میپرستیدند.
نمرود چون خود را حاکم بلا منازع و از هر لحاظ توانمند دید و فهمید که مردمان دور و برش در جهالتها گام برمیدارند، خود را به عنوان خدا قلمداد کرده، مردم را به پرستش خود فرا میخواند پرستش بتها و جهل به صفات الوهیت از ناحیهی مردم گستاخی نمرود را به جایی رسانده بود که این چنین ادعای باطلی داشته باشد. بتها اهل ادراک و بصیرت نیستند و هیچ سود و زیانی از آنها انتظار نمیرود لذا امکان ندارد برای انسان سودآور واقع شوند اما در محیطی که نادانی کار میکند سنگ و چوب مورد پرستش واقع شوند؛ خود را خدا خواندن حاکمی، بسی سهل و آسانتر است. چون او شایستهگی بیشتری برای پرستش دارد تا سنگها و درختان.
حضرت ابراهیم÷در همچو محیطی پرورش یافت، اما خداوند بدو رشد بخشید و به سوی حق هدایت کرد بوسیلهی فکر روشن و رأی درخشانش فهمید که خدا یکی بیش نیست جز او خدایی وجود ندارد نزاید، و هرگز از کسی زاده نشده، بر تمامی هستی حاکم است بر جهان سیطره دارد، فهمید که از بتهای مورد پرستش واقع شده سود و زیانی حاصل نیست لذا قاطعانه تصمیم به رهایی قومش از این شرک و نجات دادن آنها از آن جاهلیت کورکورانه گرفت. قلب ابراهیم مالامال از ایمان به خدا و سرشار از توحید ناب بود به وعدهی خداوند مبنی بر نصرت برای او، کاملاً اعتماد و باور داشت و به آنچه که خداوند تعالی از امر مربوط به غیب و امر مربوط به ایمان، به او وحی میکرد، یقین و ایمان داشت. اما، خواست که نسبت به قدرت خدای عز و جل، بصیرت و اعتماد و یقین بیشتری پیدا کند، لذا، از پروردگارش خواست تا نشانهی آشکار و گویایی بر «زنده شدن» به او نشان بدهد، از خدا خواست به او نشان دهد مردهها را چگونه زنده مینماید؟ خداوند فرمود: ﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي﴾[البقرة: ۲۶۰]. [۴۰۶]حضرت ابراهیم اهل یقین و تصدیق بود با این وصف نفس خود را مشتاق عیان و چشمان خود را علاقهمند مشاهده عجایب خلقت و آفرینش خداوند یافت تا مظاهر دقایق خلقت را با چشم خود مشاهده کرده و قلبش اطمینان بیشتر پیدا کند. خداوند درخواست او را اجابت کرد و دستور داد چهار پرنده بگیرد و آنها را به منظور شناخت اجزای آنها و تأمل در آفرینش آنها، به سوی خود نزدیک، کند سپس آنها را کشته، هر جزئی از آنها را بر روی کوهی قرار دهد سپس بر آنها بانگ برآورد آنها، همگی زنده شده، شتابان به سوی او خواهند گروید و تبدیل به پرنده زنده خواهند شد. که این همه جزئی از نشانههای قدرت بیانتهای او میباشد.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٢٦٠﴾[البقرة: ۲۶۰]. [۴۰۷]
[۴۰۶] گفت: مگر ایمان نیاوردهای گفت: چرا ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم. [۴۰۷] و هنگامی را که ابراهیم گفت پروردگار به من نشان بده چگوه مردگان را زنده میکنی گفت مگر ایمان نیاوردهای گفت چرا ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم گفت پس چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار بعد آنها را بخوان به سرعت به سوی تو خواهند آمد و بدان که خدا چیره دست و با حکمت است.