محاکمه حضرت ابراهیم
بعد از حضور ابراهیم در جمع مردم اولین سوالی که متوجه او گردید: ﴿ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ٦٢﴾[الأنبیاء: ۶۲]. [۴۱۰]بود.
ابراهیم حکیم و خردمند، جدال با ایشان را از بعد دیگری به راه انداخت تا هدف خود را بیان کند و رسالت خود را ابلاغ نماید و نتیجه هر چه میخواهد باشد. این بود که به طریق حکمت جوابی به آنها داد که انتظارش نداشتند گفت: ﴿قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ ٦٣﴾[الأنبیاء: ۶۳]. [۴۱۱]با این حجت دامغه آنها را تنبه نموده از غفلت بیدار کرد، گروهی با حالتی سرزنشآمیز، خطاب به همدیگر گفتند: ﴿إِنَّكُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٦٤﴾[الأنبیاء: ۶۴]. [۴۱۲]زیرا بتها را بدون حافظ و نگهبان رها کردهاید تا به این درد مبتلا شوند و کسی که به آنها ایمان ندارد خردشان کند. بعد از فرط ناراحتی و خشم زبانشان بند آمده به تفکر و سر به زیر انداختن افتادند بعد از کمی مکث، گفتند: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ ٦٥﴾[الأنبیاء: ۶۵]. [۴۱۳]تو که میدانی اینها چیزی نمیگویند چگونه ما را به سؤال از آنها فرا میخوانی در حالی که خود میدانی جامد و کر هستند و توان شناخت پیرامون خود را ندارند اینجا بود که حجت ابراهیم برملا گردید و از فرصت استفاده کرده گفت: ﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ ٦٦ أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٧﴾[الأنبیاء: ۶۶- ۶۷]. [۴۱۴]چون مفتضح شدند و راه علاجی فرا رویشان نماند گفتند: ﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ ٦٨﴾[الأنبیاء: ۶۸]. [۴۱۵]
[۴۱۰] گفتند: آیا تو ای ابراهیم این کار را بر سر خدایان ما آوردهای؟ [۴۱۱] بلکه این [بت] بزرگشان آن [کار] را کرده است، که اگر سخن مىگویند از آنان بپرسید. [۴۱۲] (آنان به خود آمدند) و به خویشتن گفتند: شما حقیقتاً ستمگرید. [۴۱۳] تو میدانستی اینها سخن نمیگویند. [۴۱۴] گفت: آیا به جای خدا چیزهایی را میپرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمیرسانند وای بر شما و وای بر چیزهایی که به جای خداوند میپرستید آیا نمیفهمید؟ [۴۱۵] گفتند: اگر میخواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.