نسب ابراهیم
ابراهیم پسر تارح، پسر ناحور، پسر ساروغ... نسبتش به سام پسر نوح میرسد. فاصله بین او و نوح بیشتر از هزار سال است، این نسب را مؤرخان به نقل از تورات ذکر کردهاند، اما در قرآن کریم آمده که اسم پدرش آزر بوده که این یکی، قول صحیح و معتمد میباشد، زیرا به عقیده مسلمانان تحریف به تورات و انجیل راه یافته و نمیتوان بر تمامی منقولات آنها اعتماد کرد.
لیکن جای تعجب است که بعضی از مفسرین به اعتماد بر منقولات این مؤرخین نام پدر ابراهیم را تارح ذکر کرده و گفتهاند: آزر عموی او بوده است آنچه ایشان را وادار به این سخن کرده اینکه: حضرت ابراهیم ابو الأنبیاء بوده و پسندیده نیست فردی همچو او از پدری مشرک بدنیا آمده باشد، اما این مسئله هیچ خللی در قدر و منزلت او ایجاد نمیکند، چون هدایت بدست خداست هر که را بخواهد هدایت و هرکس را بخواهد گمراه میکند. همسر فرعون مؤمن بود اما پسر نوح کافر از دنیا رفت و این امر منجر به تنقیص قدر انبیاء نشد.
رسول خداصتصریح فرموده که: پدر ابراهیم آزر بوده است. در حدیث بخاری منقول از رسول خدا آمده است: «حضرت ابراهیم در روز قیامت پدر خود (آزر) را ملاقات میکند در حالی که غبار و سیاهی صورت او را پوشانیده، ابراهیم به او میگوید: نگفتم: مرا نافرمانی نکن؟ میگوید که: امروز تو را نافرمانی نمیکنم. ابراهیم گوید: خدایا تو وعده داده بودی در روز قیامت مرا شرمنده نکنی و چه شرمندگی از این شرمآورتر است که پدرم دور از رحمت تو باشد؟ خداوند گوید: من بهشت را بر کافرین حرام کردهام. سپس به ابراهیم گوید: به زیر پاهایت بنگر. نگاه میکند جنازه خونآلودی مشاهده میکند که در آتش انداخته میشود» [۳۹۸].
این حدیث صریح است در اینکه اسم پدر ابراهیم آزر بوده است و این مطلبی صحیح است که باید آن را بپذیریم.
ابن کثیر/گوید:
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً﴾[الأنعام: ۷۴]. [۳۹۹]این آیه به صراحت نام پدر ابراهیم را آزر دانسته، جمهور نسب شناسان از جمله ابن عباس بر این هستند که نام پدرش تارح و به گفته تورات تارخ بوده، و گفتهاند: لقب بتی که آذر پرستش میکرد تارح بوده است. ابن جریر طبری گوید: قول اصح اینکه اسم پدرش آزر بوده و احتمال دارد دو اسم بنام آزر و تارح یا یک نام و یک لقب داشته است و الله اعلم [۴۰۰].
[۳۹۸] رجوع کنید به صحیح البخاری. [۳۹۹] و بدانگاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا به تنهایی را به خدایی میگیری. [۴۰۰] البدایة والنهایة جلد ۱ ص ۱۴۲.