پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم

فهرست کتاب

مناظره‌ی ابراهیم با قومش

مناظره‌ی ابراهیم با قومش

حضرت ابراهیم÷در دعوت به سوی خدا خستگی نشناس بود، بدون وقفه قوم و عشیره‌ی خود را به بازگشت به خداوند می‌خواند. پدر خود را به ایمان فراخواند، اما او امتناع ورزید. پس قومش را فراخواند اما آن‌ها دعوتش را انکار کرده، رسالتش را به باد تمسخر گرفتند. اما او با وجود این با آنان مهربان بود و نخواست برای همیشه آن‌ها را در گمراهی رها کند لذا عزم خود را بر رهایی ایشان از آن عقاید باطله جزم نمود و تصمیم گرفت آن‌ها را به سوی عقل و رشدشان باز گرداند، ولو از آن‌ها اذیت فراوان ببیند، یا زندگیش به خطر بیافتد.

ابراهیم زیرک و دوراندیش بود، می‌دانست حجت و مناظره لفظی آن‌ها را قانع نمی‌کند لذا بایستی با استدلال حسی و ملموسی با ایشان به مقابله برخیزد این بود که به منظور رهایی ایشان از گمراهی از طریق ترفندی دیگر وارد میدان معرکه گردید.

قوم ابراهیم عید بزرگی داشتند در آن روز همگی از شهر خارج می‌شدند و ایام عید را با شادی و تفریح‌های گوناگون سپری می‌نمودند چون مردم به منظور تفریح از شهر خارج می‌شدند از او خواستند با ایشان بیرون رود اما او از همراه شدن با آنان امتناع ورزید، و گفت: مریض هستم و نمی‌توانم از شهر خارج شوم و در دل عزم نابودی بت‌ها را نمود، او در واقع مریض نبود بلکه قلبش به خاطر انزجار پرستش بت‌ها در رنج بود چون مردم از شهر بیرون رفتند به جان بت‌ها افتاد و با تبر یکایک آن‌ها را خرد نمود تا از این طریق بر قومش اقامه حجت نماید سپس تبر را بر دوش بت بزرگ قرار داد.

مردم از جشن و تفریح برگشتند و راهی بتکده شدند اما از دهشت آنچه دیدند سراسیمه شدند این بود همگی ناله و فغان‌کنان گفتند: ﴿مَن فَعَلَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٩[الأنبیاء: ۵۹]. [۴۰۸]بعد از بازگشت به خود و سکوت به تهدید ابراهیم پرداخته، گفتند: ﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ ٦٠[الأنبیاء: ۶۰]. [۴۰۹]حتماً او به این کار اقدام کرده است گفتند: باید به او درسی دهیم که عبرت همگان باشد بانگ برآوردند او را حاضر کنند تا دفاعیات او را بشنوند و شاهد نوع عذاب وارده بر او باشند.

این بود که همگی در یک جا جمع شدند زمینه‌ی خوبی برای اقامه حجت ابراهیم و بیان بطلان عقاید ایشان فراهم گردید، تا ثابت کند بر عقاید باطل هستند. بعد از تجمع مردم دل پر از کینه و خشم و منتظر انتقام از ابراهیم، ابراهیم را به وسط دریای تجمع بزرگ آوردند و در ملاء عام نوبت محاکمه فرا رسید.

[۴۰۸] گفتند: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است او از جمله ستمکاران است. [۴۰۹] گفتند: جوانی از بت‌ها سخن می‌گفت که بدو ابراهیم می‌گوییم.