مطلب کتاب
هرگاه خودت به تنهایی مسافر باشی و در ضمن راه خود به دو راهه برسی: راهی سخت که به کوهی بالا میرود و راه دیگری که سرازیر به دشتی میگردد، راه اولی که راهی دشوار و سنگلاک و دارای خار و بالا و پایین است و رفتن در آن به زحمت و مشقات صورت میپذیرد، و لکن در ابتداء آن تابلویی نصب شده و در آن نوشته شده: این راه که پیمودن آن زحمت و دشوار است همین راه درست و طریق صحیح میباشد، راهی که تو را به شهر بزرگ و به مقصد خود میرساند، اما راه دوم که در اطراف آن درختان انبوه سایه افگنده و از هر انواع گلها و برها در آن موجود است و بر دو جانب آن قهوه خانهها و محلهای لهو و لعب قرار دارد و از هر نوع خوراکیها و آشامیدنیها فراوان میباشد و از آنچه دل و چشم و گوش میخواهد در اثناء این راه بسیار خواهد بود اما این راه راهی است خطرناک و هلاککننده و ممکن است که این راه در نتیجه انسان را به مرگ و نابودی بکشاند.
پس کدام راه انتخاب میکنی؟ شکی نیست که دل انسان به سوی راه اسان میل میکند نه راه دشوار. و طریق لذتبخش نه دردآور، این طبیعی است که خداوند متعال آن را در قلب هر بشری قرار داده و اگر انسان نفس و هوی و دلخواههای خود را ترک کند یقینا راه دومی که دشوار و زحمت است انتخاب مینماید. لکن هرگاه عقل در این خصوص دخالت کند و لذت کوتاه مدت را با لذتهای همیشگی مقایسه کند بدون شک راه اولی را انتخاب خواهد کرد و راه دومی که لذتهای آن کوتاه مدت و محدود است ترک خواهد نمود. در حقیقت این مثال راه بهشت و راه دوزخ است. راه دوزخ هرچه لذتآور و دلربا است و دلها به آن میل کند در آن میباشد در آن زیباییها و فتنهها و شهوات و لذتها و مال و ثروت و آزادی است. ولی راه بهشت در آن مشقات و دشواریها و قیدها و حدود و مخالفت کردن با هوی و هوسهای شیطانی است و لکن نتیجۀ اینگونه مشقات و ناراحتیها لذتهای دائمی آخرت میباشد، همانند شاگرد مدرسه که در شبهای قبل از امتحان دفتر و کتاب خود را میگیرد و کنار میشیند و مشغول بررسی و مرور و مطالعه میگردد (و پدر و مادر و باقی افراد خانوادۀ خود را پشت تلفیزیون میگذارد، و از آنها کناره میشود) و مانند بیماری که در ایام بیماری از هرگونه غذاهای خوش و لذیذ اجتناب کرده تا این که بعد از شفایافتن به نعمت صحت و تندرستی نائل شود.
خداوند متعال دو راه را در جلو ما قرار داده و عقل و هوش به ما عطا فرموده تا این که به وسیلۀ آن این راه را از هم تمیز بدهیم، و راه خیر و راه شر را از همدیگر جدا کنیم و در این موضوع دانشمند و نادان و بزرگ و کوچک یکسان میباشد هرکدام از اینها از انجام کارهای خیر مطمئن گشته و از کارهای شر ناراحت خواهند شد و این عقل حتی در حیوانات هم وجود دارد، و به وسیلۀ آن خیر و شر و حلال و حرام را از همدیگر تشخیص میدهند.
مثلاً: اگر گربهای به دست خود قطعه گوشتی جلو آن بیندازی (در جلوت میخورد) (در حالت) با اطمینان روبرویت مشغول خوردن میشود، ولی اگر گربۀ نامبرده (بدون اجازهات) همان قطعه گوشت را از تو برباید دیگر آن اطمینان خاطر را ندارد (در جلوت نمیخورد) بلکه آن را به دندان گرفته و در جایی دور و کناره و با عجله میخورد، در حالی که چشمانش به سوی تو است شاید ناگهان برخیزی و آن قطعه گوشت را از او بگیری، آیا این دلیل این نیست که گربه درک کرده که لقمۀ اولی حلال و رواه است اما لقمۀ دومی بر او حرام است؟ همچنین سگ هرگاه به صاحبش کمکی کند پیش صاحب خود آمده و خود را به صاحبش میکشاند مثل این که جائزهای از وی میطلبد، و هرگاه خلاف صاحب خود کند و مرتکب گناهی شود دور میایستد و دم خود را به حرکت درمیآورد مثل این که اظهار پشیمانی و عذرخواهی میکند و از کتک بیم دارد. در واقع همین معنی این آیه است:
﴿وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ ١٠﴾[البلد: ۱۰]. یعنی: «ما او را به دو راه راهنمایی نمودیم»، راه خیر و راه شر، و راه جنت و رستگاری ابدی و راه دوزخ و بدبختی ابدی. و خداوند متعال برای هدایت بشر به سوی راه بهشت بندگانی خلقت فرموده که به آن راهنمایی مینمایند و ایشان پیغمبران خدا هستند و در مقابل برای گمراه کردن دیگران هم مخلوقاتی آفریده که بشر را به سوی راه دوزخ میکشانند و ایشان شیطانها میباشند. و خداوند متعال میراث بر آن پیامبران را دانشمندان و علماء قرار دادهاند، چه فاطمه دختر محمد رسول الله جهیچگونه میراثی از پدر خود نبرده نه مال و نه زمینی و نه باغ، اما دانشمندان دعوت به دین اسلام را از پیغمبران خدا به ارث بردهاند. بنابراین، هر دانشمندی که این کار بسیار عظیم را به عهده بگیرد و دعوت به اسلام نماید مستحق این شرف بزرگ شده است. و دعوتکردن به سوی دین اسلام در حقیقت خیلی دشوار و سخت است، زیرا که طبیعت بشر پیوسته به آزادی متمایل است، اما دین اسلام او را مقید (در حدود) قرار میدهد و هر کسی که دیگران را به سوی فسق و گناهکاری دعوت کند با طبیعت خود موافقت کرده و مطابق هوی و هوس خویش عمل نموده مانند آبی که از سر قلهای ریخته شود که به آسانی و بدون هیچگونه زحمت سرازیر خواهد گشت. و اگر در قله کوهی که منبع آب باشد بروی و منبع آب را با ضربۀ گلنگی سوراخ نمایی مشاهده خواهی کرد که آب از قلهه خود به خود فرو ریخته و در درهای که زیر آن کوه قرار دارد جمع میشود، ولی هرگاه بخواهی همان آبها را دوباره به منبع بازگردانی به آسانی نتوانی مگر به وسیلۀ وسائل و تلمبه و موتور پمپ و زحمتهای زیاد و مصاریف گزاف. و به همین منوال صخره و قطعه سنگی که در سر کوه گذاشته شده به مجرد دست بردن یا تکان دادن آن خواهی دید که بدون زحمت و ناراحتی با چه سرعت به پایین خواهد رفت، ولی برای بردن آن به بالا یعنی به جای اول چقدر زحمت و مشقت و ناراحتی ایجاد خواهد کرد.
و این ضرب المثل مثال انسان است: دوست بدخواه برایت میگوید: آنجا زن خوشگل و زیبایی است که در حالت برهنگی میرقصد، و تو را به رفتن به آنجا وامیدارد و در کمک به وی هزاران دسایس شیطانی هم تو را به طرف همان زن فاحشه میکشانند و چون به خود آیی ناگهان خود را در برابر آن زن بیابی که با صدها کلمات رکیک و فریبنده تو را به کنار آن زن رسانیدهاند، و در همان موقع اگر دوست مخلصی یا واعظ و ناصحی تو را نصیحت کند و بخواهد تو را از انجام این عمل حرام و زشت بازدارد یقیناً بر تو دشوار میشود و ممکن است که کار بدیقهگیری و رگیری بکشد پس دعوتکنندگان به سوی کارهای شر هیچگونه زحمات متحمل نمیگردند و زحمات و مشقات و ناراحتیهایی تحمل نمیکنند، و لکن زحمات و دشواریها برای اشخاصی است که بخواهند دیگران را به کارهای خیر و نیک وادار نمایند و بخواهند جلو مردم را از محرمات و منهیات بگیرند. دعوتکنندۀ به خوبی میخواهد مردم را از هوی و هوسهای شیطانی بازدارد و این خود خلاف مطلوب بشر است. اما دعوتکننده به بدی و زشتی به سوی چیزهایی مردم را میکشاند که بدون دعوت و زحمت و خود به خود مردم به طرف آن چیزها روانه میشوند، چون به اموری مردم را وادار میکند که لذت چشم و گوش و دل در آنها است دختر زیبایی میبینی که بدن خود را کشف کرده و جاههای فتنهانگیز و حساس خود را برهنه نموده است، چون در این حالت او را مشاهده نمایی حتماً دل تو به سوی او جذب میشود، اسلام در این موقع برایت میگوید: چشمانت را ببند و به او نگاه نکن. تاجر با گرفتنی ربا بدون هیچگونه زحمت و تلفکردن وقت سود فراوانی به دست میآورد – اسلام در آن موقع به او میگوید: ربا نگیر زیادیگرفتنی حرام است. موظف و کارمند برای انجامدادن کاری میل به رشوهگرفتنی میکند (رشوه در اینجا به معنی آنچه برای انجام کاری به کسی دهند که گیرنده شرعا و قانوناً مستحق آن نباشد) و در یک دقیقه میتواند شش برابر حقوق خود را بگیرند – اما اسلام در این هنگام به او میگوید: ای پیروان من! این لذتهای زودگذر حاضر را بگذارید برای این که از لذتهای آیندۀ آخرت بهرهمند شوید آنچه میبینید ترک کنید، تا آنچه نمیبینید به دست آورید.
با هوسهای خود مقاومت نمایید، تابع خواستههای شیطانی نگردید و اینها همه در حقیقت بر بشر سنگین و طاقتفرسا است و بر آن خرده مگیرید برای این که جلوگیری و قید و بندهای دین را بر نفس بشری دشوار نامیدم چه این که خداوند متعال هم آن را به سنگینی توصیف فرمودهاند: و فرمودند:
﴿إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا ٥﴾[المزمل: ۵].
یعنی: «ای محمد! ما بر تو گفتاری بسیار سنگین خواهیم انداخت» چون هرچیز خوب و گرانقیمت که باعث نیک بختی بشر باشد بر دلهای بشر سنگینی و دشوار میباشد، شاگرد مدرسه موقعی که رادیو و تلفزیون را کنار بگذارد و به خواندن و نوشتنی دروس خود مشغول شود بر او دشوار است. دانشمند در هنگامی که خانه و خانوادۀ خود را ترک نماید و به خواندن و مطالعه بپردازد یا در مجلس قضا بنشیند و میان دیگران حکم و داوری کند بر او دشوار است. مسلمانی که سرگاه از فراش و خوابگاه خود بلند شود و زن و اولاد خود بگذارد و با وجود سرما و باران و باد و تاریکی شب به قصد نماز به مسجد رو آورد یقیناً بر او دشوار و زحمت است.
و مجاهدی که به قصد جهاد زن و زندگی خود را ترک میکند بر اسلحۀ خویش را به کمر میبندد و روانۀ میدان جنگ میشود شکی نیست که بر او بسیار دشوار است – و به همین سبب است که بدکاران و منافقان بیشتر از مسلمانان و شایستهکارانند – و غافلان از خدا و گمراهان و ضلالتپیشهگان بیشتر از خداترسان و مؤمنانند، به همین جهت است که پیروان دنیا و فساد چند برابر مسلمانان و عاشقان آخرتند و بدین معنی است که خدا فرمود:
﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ﴾[الأنعام: ۱۱۶].
«و اگر پیروی کنی از بیشتر کسانی که در زمیناند مسلماً تو را از خدا گمراه خواهند کرد» (و اگر نه این که هر خوب و گرانبهایی بر اثر نیکی و شایستگی بود الماس اندک و نادر الوجود نبود و زغال به همین کثرت و موجودی و فراوانی دیده نمیشد، و هیچوقت بزرگان دلیران اهل نبوغ و دانایان و دانشمندان در برجسته در میان این همه بشر کمبود نداشت).
حقیقت پیغمبران خدا و دانشمندان شایسته راهبران بشریت به سوی بهشتاند و اشخاص صالح دعوتکنندگان به اسلام و هدایتدهندۀ بشر به سوی بهشتاند) و در مقابل شیاطین (و پیروان آنان و دستیاران شیطانها و مفسدان فی الأرض کسانی هستند که مردم را به طرف دوزخ میکشانند و خداوند متعال در ما میل به خوبی و میل به بدی هردو قرار دادهاند، بشر یاریکنندگانی به پیغمبران خود قرار فرموده و یاریدهندگانی دیگر بر شیاطین. آنچه از داخل بدن ما، ما را به جهت و طریق پیغمبران خدا وامیدارد عقل است و آنچه از داخل بدن ما، ما را به دوزخ و روش شیاطین میکشانند شهوت میباشد. و انسان در بین این دو مخیر است. و مسلمان واقعی باید همیشه مشقتها و زحمات در راه اطاعت پروردگار نانچیز شمارد و از هوسهای خود دوری گزیند. مثلاً: در یکی از شبهای زمستان در فراش گرم و نرمی خوابیدهای، و در وسط لذتهای خواب در عالم دیگری هستی ناگهان اذان نماز فجر را میشنوی. و چون قصد نماز میکنی، ناگهان از داخل وجود خود صدایی را میشنوی که برایت میگوید: برو نماز بخوان و همین که قصد بلندشدن را کردی آواز دیگری به گوشت میرسد که میگوید: اندکی خواب. دوباره صدای اولی را میشنوی که نماز بهتر از خوابیدن است و در پی آن آواز دومی میآید که خوابیدن خوشتر و وقت زیاد است. در حقیقت همین دو صداها بر انسان ادامه مییابد تا معلوم شود که انسان کدام را قبول میکند و از کدام آوازها تبعیت مینماید. و همین عقل است و وسوسۀ پلید شیطانی که هرگاه انسان به عقل خود عمل کند مسلماً قوۀ ایمان بر وسوسههای شیطانی چهره شده و فوری همان شخص از خوابگاه خود بلند گشته و به مسجد خدا رو میآورد. و معنی این چنین نیست که در هر موقعی از زندگی عقل باید غلبه کند و این که مسلمان به هیچ گناهی نباید آلوده شود، خیر بلکه مقصود این امت که اسلام دین فطرت و دین واقعیت میباشد و خداوند بزرگ مخلوقاتی برگزیده که همیشه او را اطاعت و بندگی مینمایند و فقط ایشان را به منظور خداپرستی و پیروی از او آفریده و آنان ملائکهاند و خداوند بشر را همانند ملائکه نیافریده، و در مقابل ایشان خداوند باز هم مخلوقاتی آفریده فقط برای گناهکاری و خلافکاری و فسادکردن در زمین و ایشان شیاطیناند و خدا ما را شیاطین خلقت نفرموده و بازهم خداوند متعال مخلوقات دیگری آفریده که آنها را از عقل و خرد تهی نموده و شهوت در آنها قرار داده و هیچگونه عبادت و مسئولیتی (بر دوش آنها نینداخته) و آنان بهائم و جانورانند و خدا ما را از جملۀ جانوران قرار نداده است. پس ما یعنی بشر چه نوع مخلوقی هستیم؟ و انسان چگونه است؟ (انسان) در حقیقت مخلوقی است جدا از اینها و در آن چیزی از صفات جانوران هست، انسان هرگاه به عبادت خدا مشغول شود و دل خود را به درگاه حق تعالی متوجه سازد و شیرینی ایمان بچشد خود را در گروه فرشتگان قرار داده است، همان فرشتگانی که خدا در بارۀ ایشان فرموده:
﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦﴾[التحریم: ۶].
یعنی: «در هیچ کاری خلاف خدا نمیکنند و هرچه از جانب خدا به آن مأمور میشوند، بدون چون و چرا انجام میدهند». اما هرگاه انسان انکار خدا کند و به او کفر ورزد یا این که شریکی با وی قرار دهد صفات شیطانی بر او چیره شده. و هرگاه به مرض چشم دچار گردد و بر اثر کوچکترین حادثهای یا ناچیزترین پیشآمدی غضب بر او چیره شود و با دندان بگزد و با ناخنهای خود چنگ بزند و چشمان خود را قرمز کند و گردن خود را پر از باد نماید خود را در صف جانوران مانند پلنگ و یوزپلنگ قرار داده و هرگاه گرسنگی یا تشنگی بر او شدت یابد و آرزوی لقمه نانی یا گوشتی یا لیوان آبی او را ناراحت کرده و یا این که شهوت او را به جوش آورد و غریزۀ جنسی او را بیتاب و خشمگین کند صفات (الاغ و اسب یا یکی دیگر از اینگونه) حیوانات به خود گرفته است. این حقیقت انسان است که هم آمادگی خیر را دارد و هم آمادگی شر را، و به ارادۀ خود خود را در گروه هرکدام از مخلوقات که بخواهد قرار میدهد. فرشتگان، شیاطین، جانوران، حیوانات درست است که بشر آزاد خلقت شده، و دین اسلام حدودی دارد. لکن آزادی کامل و حریۀ مطلق برای دیوانههاست، دیوانه هرچه بخواهد میکند، برهنه در خیابانها میرود بر دوش رانندۀ ماشین سوار میشود. لباس تو را به زور میگیرد. دختر دیگران را از طریق غیر مشروع طلب میکند، به همین جهت است که گفتهاند آزادی مطلق نصیب دیوانهها شده است. اما عاقل و هوشیار باید عقلش برای او قیدی باشد که آزادی او را محدود سازد و صاحب خود را از هر حرکتهای ناشایسته و بیهوده منع کند. عقل چیست؟ عقل در زبان عربی از کلمۀ «العقال» گرفته شده که به معنی بند و ریسمان است، البته بندی که زانوی شتر به آن میبندند و مقصود از آن جلوگرفتن از محرمات و بازداشتن از اعمال و اقوال نامشروع خواهد بود، حضارت هم نوعی قید است که تو را از بسیاری از امور محرمه منع میکند و تو را به انجام و رعایتنمودن حقوق مردم و جامعۀ بشریت راهنمایی مینماید. عدالت هم نوعی قید است، زیرا که برای آزادی حدودی قائل شده و نخستین نتیجۀ آن آزادی همسایه میباشد. و جای شک و تردیدی نیست که گناهکردن خیلی لذیذ و خوش و خوشیآور است، زیرا که با دلخواه انسان موافق و مطابق است. شکی نیست که چون در مجلس باشی از شنیدن غیبت مسلمانان و شرکتکردن در آن لذت میبری، زیرا که در همان هنگام احساس میکنی که خودت از آن کسی که فعلاً به وسیلۀ آن در مدت کوتاهی دارای اموال و ثروتی میشوی. زنا خیلی لذتآور است، چگونه به وسیلۀ آن کیف میکنی و پیروی شهوت کردهای و خیانتکردن خوش است، زیرا به وسیلۀ آن ثروت هنگفتی به دست میآوری. و فرار کردن از واجب خوش و لذیذ است، زیرا به سبب آن خود را اطمینان داده و از نعمت راحت و کسالت استفاده کردهای. و لکن اگر انسان به عقل خود مراجعه کند و هوش خود را به کار اندازد مشاهده خواهد کرد که اینگونه آزادیها و خوشیهای غیر صحیح به یک دقیقه سوختن در دوزخ نمیارزد، و تمام این لذتهای کوتاه و ناچیز مقایسه با عذاب الهی نتوان کرد. عذابهای که به سبب خود این اعمال به انسان میرسد. چه کسی از شما راضی میشود که میان ما و او تعهدی و اتفاقیهای بنویسیم بر این قرار که تا مدت یک سال هرچه دلش بخواهد از مال و ثروت به او بدهیم و او را در محکمترین و زیباترین قصر بگذاریم و در شهری که خود او انتخاب کند و از زنان و دختران با نمک و زیبا تا چهار تا که اسلام آن را تعیین نموده در اختیارش قرار دهیم، باشد که او روزی یک زن طلاق دهد و همسر دیگری به عقد نکاح خودش دربیاورد و هرچه دل و چشم و گوشش به آن میل کند به او بسپاریم ولی تا مدت یک سال و چون یک سال به پایان برسد او را در جلو مردم (مشنوق) کنیم یعنی: بندی در حلق او انداخته و او را به چوب بیاویزیم تا به همین طریق خفه شود؟ چه کسی این عهد و پیمان را میپذیرد؟ و در صورتی که شخصی بخواهد این عهد را قبول کند آیا نباید شنق و خفهکردن را همیشه در نظر داشته و از چنین عهدی صرف نظر نماید؟ و نباید لذت یکسال که بعد از آن مرگ حتمی است در برابر ساعت (به چوب آویختن) ناچیز و بیارزشی بداند؟ در حالی که به چوبآویختن عذاب دقائقی انگشت شمار است، اما عذاب آخرت همیشگی و ابدی است. از ما مسلمانان کسی نیست که در مدت عمر خود مرتکب گناهی نشده باشد و به سبب معاصی و گناهی که کرده اقلاً احساس لذتی نموده است پس کجا است آن لذت؟ ده سال قبل که به سبب گناهی لذتی برده و احساس شادمانی و خوشی کرده از آن لذت برایش چه باقیمانده است؟ و باز هم کسی از ما مسلمانان نیست که در برابر طاعت خدای خود احساس ناراحتی و زحمت کرده، کمترین آن کسی که در روزهای رمضان تشنگی و گرسنگی را تحمل نموده، آیا از اثر همان تشنگی و گرسنگی چیزی بر بدن او باقیمانده است؟ بدون شک نه، (هرآیینه) هر فرد فردِ مسلمان میخواهد که به درگاه خدا تعالی رجوع کند و از گناهان خود توبه نماید، و لکن مصیبت اینجا است که توبه و دعاء خود را به تأخیر میاندازد و میگوید: وقتی که به حج رفتم توبه میکنم یا هنگام پیری توبه و دعاء مینمایم. بنابراین، هر شخص عاقلی امید خوبی و خیر برای خود دارد و لکن متأسفانه نظر به این که آرزوهای زیاد دارد توبۀ خویش را چند سالی به تأخیر میاندازد به گمان این که عمر دراز و دنیا جاوید و زندگی برای او پیوسته در گردش است تا این که ناگهان مرگ به در او رسیده و عزرائیل برای گرفتن روحش آماده ایستاده است. من خودم دو بار مرگ را دیدم مرگ نزدیک است بر هر دقیقهای که از عمرم بیهوده تلف کرده بودم متأثر شدم و کمر به طاعت خدا بستم، لکن پس از مدتی دوباره در فکر دنیا افتادم و از عمرم غافل شدم و مرگ را به گوشۀ فراموشی انداختم، سپس بار دیگر به فکر افتادم ما انسان همگی مرگ را به یاد میآوریم مردگان را میبینیم که از اطراف ما به گورستان میبرند، ولی ما هیچوقت به خود نمیاندیشیم که ما هم میمیریم. نماز روی میت میخوانیم ولی دلمان به طرف دنیا است و فکرمان در اموال و زنان دنیا میباشد، هرکسی فکر میکند که مرگ بر همه کس نوشته شده به جز او در صورتی که هرکس یقینی دارد که دنیا برای او جاوید نخواهد ماند. انسان هرقدر عمر کند آخرش مردن است باشد که شصت سال یا هفتاد سال عمر نماید آیا انسان فکر نمیکند که آخرش مرگ است؟ آیا کسی را نمیشناسید که بعد از صد سال مرده باشد؟ پیغمبر نوح ÷نهصد و پنجاه سال عمر داشته در این موقع نوح کجا است؟ آیا دنیا برای او باقیمانده است؟ آیا خود را از مرگ نجات داد؟ پس در صورتی که مرگ چیزی حتمی و لازم است، چرا برای او مستعد نباشیم؟ و برای او از عمر کوتاه خودمان نتیجهای نگیریم؟
مثلاً: شخصی عازم مسافرتکردن به جایی است و نمیداند چه روزی باید از وطن حرکت کند مگر نباید خود را به زودی آماده کند و وسائل سفر را مجهز نماید؟ آری: مسافری که قبل از حرکت اگر خود را آماده کند و گذرنامۀ خود را مهیا سازد و امتعه و اثاثیۀ خویش را مهیا سازد و با خانواده و بستگان خود خداحافظی کند مگر نه این است که تمام واجبات خود را سر و سامان داده و در لحظۀ حرکت خود را با کمال اطمینان خاطر به فرودگاه میرساند و به یاری خدا پرواز میکند؟ ولی مسافری که کار امروز را به فردا میاندازد و هیچگونه آمادگی برای سفر ندارد و در موقع حرکتکردن همراهانش به نزدش میآیند که با هم به فرودگاه بروند ولی چون در کار خود اهمال کرده میگوید: اجازه بدهید بروم بازار، سامان خرید کنم و به خانۀ رفقاء دوستانم برم و خداحافظی نمایم و به ادارۀ گذرنامه بروم و گذرنامهام را تحویل بگیرم، شکی نیست که همراهانش او را ترک میکنند و میروند، آیا مگر ترکشدن او و ماندنش در خانه نه به سبب اهمال و کسالتش بوده است؟
در حالی که در سفر دنیا ممکن است هواپیماهمان روز پرواز نکند یا این که دوستانش مهلتی برایش بدهند و از مسافرت با ایشان در خانه نماند، اما سفر آخرت که اینطور نیست عزراییل ÷دیگر نه اجازه خداحافظی میدهند و نه گذرنامه و خرید اثاثیه و از موعد خود لحظهای وظیفۀ خود را به تأخیر نمیاندازد، در اینجا باید پرسید مرگ چیست؟ مردن چطور است؟ در حقیقت هر انسانی در چند مرحله باید عمر خود را بگذراند. نخستین مرحله که انسان جنینی در شکم مادرش میباشد و مرحلۀ دوم در این دنیای فانی زندگی میکند و مرحلۀ سوم در برزخ یعنی میمیرد و در میان دنیا و آخرت باید بماند از روز مردنش تا روز رستاخیز اما مرحلۀ چهارم و اخیر زندگی حقیقی و ابدی است که اگر نیکبخت باشد به سعادت ابدی نائل میگردد (جنت) و اگر بدبخت باشد به عذاب دائمی میرسد (دوزخ) خداوند تمام مسلمانان جهان را از گروه نیکبختان بشمارد. آمین.
در واقع وسعت این دنیا نسبت به شکم مادر مانند وسعت برزخ نسبت به این جهان است و وسعت آخرت نسبت به برزخ (روزهای مردن تا زندهشدن) محققاً طفل (جنین) که در شکم مادرش است گمان میکند که همان شکم دنیای او است و اگر جنین دارای عقل و شعور باشد میگفت که بیرون رفتم از شکم مادرش سبب مردن حتمی من میباشد و هرگاه دو بچه با هم در شکم مادری باشند و یکی از آن دو تولد شود، بدون تردید بچه دومی که هنوز تولد نشده میگفت که او که خارج شده مرده دیگر وجودی ندارد و چون بچۀ زاییده شده جلد گوشتی (چادری که قبل از تولدشدن در آن پیچیده شده بوده) ببیند که بر فربله و در کوچه و جاهای پر از کثافت انداخته شده ناراحت میشود و بر او میگیرید که آن چیز برادر او است، مانند مادری که چون جسد بیروح فرزند خود را ببیند بر او ناراحت شده و سر و صدا برپا کرده و بر او میگرید.
مادر بیچاره نمیداند که او همچون پارچهای است که از درجۀ اعتبار ساقط شده و هیچگونه و جهت برای استفادهکردن از آنجا به نمانده است (از او قابل استفادهکردن باقی نمانده است).
همین فلسفۀ مردن است، تولدی است تازه، خروجی است از مرحله به مرحلۀ دیگری که گشادتر و فراختر میباشد و همین زندگی دنیا به جز راهی برای آخرت نمیتواند باشد.
مثلاً: شخصی میخواهد در مرکبی فراخ و بزرگ و جدید و زیبا به امریکا سفر کند و بهترین اطاقهای کشتی را برای خودش انتخاب میکند و میخواهد چند روزی که در شکتی جا گرفته به بهترین حالت (مسافت راه) سفر خود را بپیماید، آیا درست است که شخص مذکوره آنچه از پول در جیب دارد خرج همان اطاقک کشتی کند فرض بخرد خوراکهای لذیذ بخورد دیوارهای کشتی را نقاشی کند؟ و تا روزی که به مقصد خود برسد تمام پولهای خود را مصرف کرده باشد و برای مصرف خود در امریکا پول قرض نماید، و از این و آن التماس و خواهش کند؟ و یا این که تمام پولهای خود را پسانداز کند، و فقط بر خوراک مسافرتی اکتفی نماید و چون به مقصد برسد در آنجا از آنچه لذیذتر و شیرینتر است استفاده کند؟
آیا میدانید دنیا و آخرت چگونهاند؟ اگر به یاد داشته باشید مدت پانزده سال قبل امریکا اعلان کرد که میخواهد در جزیرۀ کوچکی از جزیرههای اقیانوس آرام دریای اطلس آزمایش بمب اتمی کند و مدتی برای ساکنین جزیره تعیین کرد که از آن خارج شوند، البته در آن جزیره صدها نفر سکونت داشتند از ماهیگیران و دیگران و به هر شهری که خود مردم میل نمایند، انتقال یابند و موعدی معین کردند که همان جزیره با هواپیماهای جنگی (فانتوم) زیر و بالا خواهند کرد، مردم آن جزیره بر سه قسمت شدند، گروهی از شنیدن این خبر هرچه زودتر خود را به شهر دیگری انتقال دادند و خود و خانوادۀ خود را نجات دادند، گروهی دیگر با وجود این خبر اهمال نمودند و امروز و فردا میگفتند، و گروه سوم هیچگاه حرکتی به خود نمیدادند و حتی باور نداشتند که در این دنیا کشوری به نام امریکا وجود دارد که به این اندازه قدرت دارد که میتواند تمام جزیره و ما فیها را نابود کند، دنیا همین طور است مسلمان خود را از شرور و حوادث دردناک حوادث نجات میدهد، و مثال دوم: مثال مسلمانی است که گنهکار باشد و سوم مثالی روشن برای کافری است که هیچگونه به آخرت ایمان و اعتقاد نداشته باشد و میگوید: دنیا همیشگی است، زوال ندارد، و آخرت دروغ است.
و باید توضیح داد که دین اسلام از پیروان خود نمیخواهد که از دنیا و ما فیها صرف نظر کنند و پیوسته خداترس باشند و حتی انگشتهای خود را از اموال دنیا تکان دهند، نه چنین نیست و اسلام دستور نداده که مسلمانان همیشه در کنج مساجد بنشینند و یا در غارها دور از مردم بمانند و به دعاء و توبه و ذکر خدا مشغول شوند، نه. بلکه دین اسلام میخواهد از ناحیۀ تقدم و تمدن و حضارت پیروان خود را به عالیترین مرتبه و مقام تمدن برساند و از ناحیۀ مال و ثروت میخواهد مسلمانان در آخرین درجۀ توانگری. و پیشرفت و غنی بودن قرار دهد و از نظر علم و ادب و دانش اسلام قصد دارد مسلمانان را به آخرین نقطۀ علم و دانش و عرفان سوق دهد. بنابراین، بر هر مسلمان واجب است از مرد و زن که حق بدن خود را از لحاظ خوراک و آب و ورزش بداند، و حقوق بستگان خود را از لحاظ رعایت حقوقشان و خوشاخلاقی و خوشرفتاری با آنان بداند، و حقوق جامعۀ بشری را از آنچه برای او و جامعه صلاحیت دارد و مطابق اوامر خدا و پیامبران اسلام باشد از آن اطلاع کامل پیدا نماید، اسلام دستور میدهد مال را جمع بکنید، اما از حلال و از خوشیهای دنیا و معاشرت با زنان استفاده کنید، اما از طریق مباح و حلال، و این که صاحب مال، مال خود را در دست نگهدارد نه دل خود، اعتمادش بر خدا باشد نه بر مال، زن و فرزندان خود را دوست بدارد، اما نه بیشتر از خدا و رسول و آل و اصحاب او، در زندگی خوشی و خوشحالی کند، اما نه بر خلاف دستور خدا. و این که مقصود و منظورش از تمام حرکات و سکنات این دنیا فقط به دستآوردن خشنودی و رضایت خداوند متعال باشد و بس.