اساس در توحید الهی:
اساس ایمان این است که معتقد باشیم که خداوند متعال تنها او است که هم نفعرساننده و هم زیانآور است. مقصود از آن این که خیر و شر همه به دست خدا و به ارادۀ خود او است که هیچکس در این موضوع با او شریک نخواهد بود و ناچاریم که در این خصوص توضیح بیشتری بدهیم: خداوند متعال خالق و آفرینندۀ همه چیز است. او تمام موجودات دنیا را به وجود آورده و خداوند به ما عقل و هوش عطا فرموده تا به وسیلۀ آن خیر و شر و خوب و بد را از هم تمییز بدهیم و حق و باطل را از همدیگر تشخیص نماییم و به ما فرموده: به واسطۀ عقل و هوش خود در چیزهایی که خدا آنها را خلقت نموده بیندیشید و در بارۀ آنها فکر کنید، و بنگرید چیست در آسمانها و زمین؟
ما وقتی در این دنیا اندیشیدیم مشاهده کردیم که بعضی از آنچه خدا آنها را آفریده بعضی بر بعضی دیگر تسلط دارند و به دیگران چیره و قاهر هستند. مثلاً: آتش درختها را میسوزاند و اب آتشها را خاموش میکند و پشه هرگاه بنی آدم را نیش بزند او را به مرض مالاریا مبتلا میسازد و مادهای که در پوست درخت (الکینا) وجود دارد، هرگاه شخصی که به مالاریا (الملاریا) مبتلا شده به آن مداوتی گردد شفا مییابد. و خداوند متعال بین بعضی از مخلوقات خود را رابطه حسنهای قرار داده. در صورت تنهایی مضر ولی در حالت اجتماعشدن با هم بسیار نافع و مفید خواهد بود.
مثلاً: کلور مادهای است مضر و سودیوم نیز عنصری است زیانآور، ولی هرگاه با هم مخلوط و امتزاج شود بسیار مفید و نافع میباشند.
و مادهای از آن دو به دست میآید که مورد احتیاج همه کس است و آن نمک طعام میباشد و آنچه که در زندگی با هم روابط محکم و علاقۀ ناگسستنی داشته باشند (قوانین الطبیعة) مینامند. و این رابطههایی که بین برخی از این چیزها قرار دارد همۀ مانند علاقۀ آتش و هیزم و آتش و آب ظاهر و آشکار نیست، بلکه علاقۀ بعضی از آن چیزها دقیقتر و عمیقتر میباشند. خداوند متعال در این دنیا برای دفع هر بیماری داروی مخصوص معین فرموده و لکن داروی مرض و بیماری ثابت و آشکار در جلو چشم ما قرار نداده که بدون تفکر و اندیشیدن در آن استعمال کنیم. ولی آن دواءها و داروها را در جایی دور از چشم ما گذاشته که حتی وجود آن را در چنین جاهایی قابل قبول ما نیست. پنسلین که شفادهنده است، خدا آن را در عنصر گندیدگی سبزی که ظاهر آن سمی خطرناک و کشنده است قرار داده است.
همانگونه که عطورات و بوی خوشی از مادۀ سیاه و زشتی که به نام قطران است به دست میآید (قطران) روغنی است که از بعضی دخرتان مانند صنوبر و غیره به دست میآید) بنابراین، بسیار چیزهایی است مفید و نافع که از مادهای که ظاهراً مضر و زیانآور است به دست میآورند.
ولی در حقیقت باید یقینی داشت که خیر و شر و نفع و ضرر به دست خدا است و خداوند متعال است که میتواند نتیجه خیر یا شر نفع و یا ضرر را به بندگانش برساند. همانگونه که روشن است بعضی خیرها که به کسی میرسد، نتیجۀ کردار و زحمت همان بنده است و حصول شر هم چنین است. یکی مادۀ خطرناک و سمی را میخورد و میمیرد، و دیگری خوراک لذیذی تناول میکند و به سبب سکته قلبی چشم از دنیا میبندد که سبب و علت آن را نمیدانیم.
و باید دانست که خیر و شر، نفع و ضرر به دست خود انسان است و انسان است که باید سرنوشت خود را بسازد و خیر و شر و خوب و بد را از همدیگر جدا سازد و باید به مغز خود فشار آورد و راه نیکی و سعادتمندی را برای خود و دیگران تشخیص بدهد و در این امور فقط از خداوند بزرگ استعانت و کمک بخواهد و طلب یاری و مدد نماید، از فکر و عقل خود استفاده کند و مغز خود را به کار اندازد و مسبب سرنوشت خود باشد، ناگفته نماند که استعانت و یاریجستن بر دو نوع است.
استعانتی که اسلام آن را مباح کرده است و استعانت دیگری که اسلام آن را ممنوع قرار داده است.
هرگاه یکی از فرزندانت مریض شود و دو همسایۀ نزدیک داشته باشی. یکی از همسایگانت پزشک باشد و دیگری ساحر و شعبده باز اگر تو بروی و پزشک را برای فرزند بیمارت بیاوری تا او را به وسیلۀ قرص و آمپول تداوی کند، در حقیقت کار به جایی کردهای و از استعانتی که خداوند متعال آن را حلال و مباح نموده استفاده و طلب کمک نمودهای ولو فرزند بیمارت بدین وسیله دربگذرد.
اما اگر بروی و همسایهات که جادوگر و ساحر است برای فرزند بیمارت احضار کنی، ساحر هم از طریق غیر مشروع فرزند تو را تداوی کند. مثلاً: بندی در گردنش ببندد و گلوی او را بفشارد. در حقیقت کار بینمودی انجام دادهای و از راه غیر معقول و مشروعی که خدا آن را ممنوع نموده طلب کمک نمودهای ولو فرزندت از این راه شفا یابد.
طلب کمک و استعانت از بشر هم محدود است، مثلاً: هرگاه قنبر مریض شود و به خدمت پزشکی برود وی را تداوی کند و طلب شفایافتن از وی نماید درست است.
ولی هرگاه آن پزشک بمیرد و قنبر نامبرده مریض شده به سر قبر همان پزشک اولی برود و با داد و فریاد طلب کمک و شفا نماید کار غلطی است که در شرع اسلام ممنوع است. پس از اینجا معلوم شد که کمکخواستن از هر بشری محدود است.
اما کمک طلبیدن از ذات مقدس خدا همیشه در هر مکان و زمان و با هر لهجه و زبانی صحیح و مباح و واجب خواهد بود.
قنبر نامبرده در صورتی که از استعمال دواء و داروها عاجز شود و نتیجهای از آنها به دست نیاورد، هرگاه به خدمت شخصی صالح الأعمالی برسد و از وی طلب دعاء خیر و یا به صدقه دادن پناه آورد کار به جایی کرده و از راه صحیح و مشروعی طلب کمک و یاری نموده است. همچنین هرگاه بعد از موت عالم و شخص صالح اگر قنبر بر قبر آنها برود و طلب کمک کند و دعاء خیر از ایشان بجوید کار خلافی کرده و مرتکب گاهی شده است. زیرا که از آنچه خدا آن را ممنوع فرموده کمک خواسته است.
بنابراین، کمک خواستن از طرق مباح و راههای مجاز مشروع و درست است و کمک خواستن از طرق غیر مباح و راههای غیر مجاز ممنوع میباشد. مثلاً: در صورتی که همسر خسرو زنی عقیم و نازا باشد، هرگاه خسرو وی را به خدمت پزشکی ببرد و به وسیلۀ آمپول و قرص و داروهای دیگری که علم آنها را کشف نموده امید حمل و دارای فرزندشدن کند درست است. اما هرگاه خسرو همسر خود را به قصد چنگزدن به حلقههای و (جامع الحنابله) در کوه فاسیون ببرد که همسرش حامله شود درست نیست، بلکه حرام است.
ملاحظه: جامع الحنابله در کوه قاسیون در سرزمین شام واقع است (سوریۀ فعلی) که مردم شام در زمان قدیم همسران نازای خویش را به قصد حامله و باردارشدن به آن کوهها میبردند و مدتی همسرانشان را در آن کوهها در روزهای جمعه از ماه رجب نگه میداشتند. از اینجا معلوم میشود که کمک طلبیدن از قوانین طبیعت و رجوعکردن به کسی که از آن امر با اطلاع باشد و کوشش نمودن از راه مشروع آن همۀ اینها جائز و مباح است. در صورتی که باید یقین داشته باشیم که نافع و ضار حقیقی همانا خداوند متعال میباشد و احدی در امور او توانای تعرض و دخالت نیست و کمک خواستن از طرق باطله و راههای غیر صحیح از هرگونه و هر نحوی که باشد گناه میباشد.
پس از این موضوع معلوم شد که یاریجستن غیر از خداوند اعم از جن و انس و ملائکه و شیاطین و قبور صالحین که به اصطلاح امروز (قبر پیر) نامیده میشود صحیح نیست و انسان در مقابل کمک خواستن مخالف قرآن و سنت و احکام دین مبین اسلام است.