پیروینمودن از احکام شرع:
در گذشته گفته بودیم که ایمان عملی از اعمال قلب انسان است و سری از اسرار دل انسان میباشد که به جز خداوند متعال احدی دیگر بر آن اطلاع کامل ندارد و مردم ظاهر آن را میگیرند و بین دو کلمه مؤمن و مسلم بسیار فرق است. مسلمان کسی است که تسلیم خدا شده و برای همۀ احکام شرع اسلام سر خود را فرود میآورد، دیگر کسی نمیداند که تسلیمشدن او و فرودآوردن سرش در برابر احکام اسلام از روی حقیقت و اخلاص باشد و یا این که به خاطر ترس و اجبار باشد، فرزندی تسلیم پدرش شده و از دستورهای او اطاعت میکند، شاگردی تسلیم معلم خود شده و از اوامر او پیروی مینماید، جوانی تسلیم دوشیزۀ مورد قلبش گشته و از حرفهای او پیروی میکند، حیوانی برای صاحبش تسلیم شده و به هرجا برود به همراه او قدم برمیدارد، ملتی برای رئیس دولت خود تسلیم شده و از دستورهای پیروی مینماید، ولی در تمام این تسلیمشدنیها ممکن است بدون رضایت و خشنودی تسلیم شده باشد. ممکن است از ترس ظلم و از خوف قتل و اعدام و ضرب و شکنجه تسلیم گردیده باشد، و اینگونه استسلام و تسلیمشدن بر ظلم و جور و زور و غصب میباشد و با اطمینان قلب و آرامش دل و آسودگیخاطر نمیباشد.
اما مؤمن شخصی است که با رضایت کامل و خشنودی تمام و با اطمینان دل از خدا پیروی و اطاعت مینماید و در خیر و شر و خوشی و ناخوشی، از خدا اطاعت کامل مینماید و نظر به این که عشق و محبت او در دلش میجوشد و به او مهر و میورزد در همۀ احوال با ایمان و عقیدۀ راسخ و پاک و بیشائبه از وی پیروی میکند و در پیروی او هیچگونه بغض و ناراحتی در دل ندارد.
خدای تبارک و تعالی میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ﴾[النساء: ۶۵].
«ای محمد! قسم به پروردگارت که مردم ایمان نمیآورند، تا این که در مورد اختلافاتی که با همدیگر دارند به سوی تو آیند و از تو حکم و داوری طلب نمایند، و این در حقیقت جانب عملی است».
سپس میفرماید:
﴿ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵].
«و بعد از طلب حکم و داورینمودن ایشان از تو ای محمد جهیچگونه ناراحتی از حکم تو در دل نداشته باشند و تسلیم امر تو شوند».
و این در حقیقت جانب عقیده و ایمانداری میباشد، ملاحظه: ایۀ اول مقصودش این است که هر مسلمان واقعی باید در موقع اختلاف و ناراحتی که بین ایشان رخ میدهد، باید برای رفع آن به خدمت پیغمبر آیند و مقصود آیۀ دوم این که هر طوری که پیغمبر حکم و داوری فرماید باید بپذیرند. و نظر به این که پیغمبر اسلام هیچگاه در حکم خود تبعیض نمیفرمایند، باید حکم او پذیرفته شود و از حکم و داورینمودنش احساس ناراحتی و دلتنگی نکنند. و خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١﴾[النور: ۵۱].
«محققاً باید گفتار مؤمنان واقعی هرگاه دعوت شوند به سوی خدا أو پیغمبرش برای این که میان ایشان حکم نماید، این باشد که بگویند شنیدیم و پیروی نمودیم و در حقیقت ایشانند که رستگارانند».
متأسفانه بسیاری از مردم امروز بالاخص طبقۀ جوانان بیشتر از حکمتها میپرسند. حکمت نماز چیست؟ حکمت روزه چیست؟ فلسفۀ عبادت کدام است؟
البته شکی نیست که هر فرض در اسلام دارای حکمتی و فلسفهای بخصوص است و هیچ امر و نهی در اسلام بدون حکمت و مصلحت بشر نمیباشد. ولی باید دانست که حکمت و فلسفۀ هر چیزی نمیتوان درک نمود و هر موقع نیز وقت بیان و توضیح حکمتها و فلسفهها نیست. مثال مختصر: أمین دارای فرزندی است و هر موقع که امین به آن فرزندش دستوری میدهد که مثلاً: برو فلانجا، فلان چیز را بیاور، فلانکس را فرا خوان، فلان کتاب و روزنامه را مطالعه کن، به فلان مکان نرو، و هر موقعی که امین اینگونه دستورها را بر فرزندانش صادر میکند، فرزندش میگوید: حکمت یا فلسفۀ آن چیست؟ اگر برایش بگوید: فلانکس را فرا خوان در جواب میگوید: چرا؟ از او چه میخواهی؟ و اگر بگوید: فلانجا مرو در جواب میگوید: چرا نروم؟ مگر آنجا چیست؟ آنجا چه خبری است؟ و اگر برایش بگوید: فلان کار را بکن یا مکن، میگوید: چرا بکنم یا چرا نکنم؟ و به همین منوال در هر امر و نهی از او حکمت میخواهد چرا و چرا؟
آیا شما نمیگویید که این فرزند امین ناقص العقل است و یا این که مقصر میباشد؟ حالا فرض نمایید دختر امین در تنوری افتاده باشد، و یا این که سر چاهی بازی کند، امین به فرزندش بگوید: زود برو و دست خواهرت را بگیر تا نسوزد، و یا این که برایش بگوید: زود برخیز و خواهر کوچکت را از سر چاه دور کن، اما در آن موقع پسر امین بگوید: چرا بروم و این کار را بکنم؟ حکمت این دستورها چیست؟ حالا شکی نیست که اگر ملا امین بنشیند و حکمتهای آنها را برای پسرش توضیح دهد و پسرش هم پا روی پا بگذارد و به شرح پدرش گوش فرا دهد، آن دختر کوچکش یا در تنور میسوزد، و یا این که در چاه میافتد. پس بنابراین، از حکمت و فلسفه چیزیخواستن و شرحدادن اوقات بخصوصی دارد و گذشته از آن عقل بشر محدود است و بسیار علمها و چیزها آیند که نمیتواند درک کند و اینگونه امور از اطاعت مطلقاند که چون و چرا در آنها مطرح نیست و به مجرد صدور امر از خدا باید انجام بگیرد.
و شکی نیست که دین اسلام هر دستوری بدهد کاملاً به مصلحت بشر است امر و نهیش برای بشر و به خاطر پیشرفت بشر است. حلال و حرامش به جهت تقدم و سرافرازی نوع بشر میباشد. دین اسلام همۀ امر و نهیش رحمتی برای پیروانش میباشد. دین اسلام از هیچ خیر و نفعی نهی نکرده و از هیچ مصلحت و پیشرفتی منع ننموده است و از هیچ کاری که مورد رضایت خدا و رسولش باشد باز نداشته و در مقابل به هیچ شر و ضرری دستور نداده و به هیچ فساد و بدی و کاری که مخالفت خشنودی خدا و رسولش باشد امر ننموده است، پس اسلام همه رحمت و لطف الهی است و کوچکترین ظلم و ناراحتی در آن نمیباشد. اسلام با پیشرفت و ترقی مخالف نیست، اسلام با تقدم و حضارت دشمنی ندارد، اسلام با هر کردار و گفتاری که مایۀ نیک بختی و سعادت بشر باشد. عداوت ندارد ولی اسلام با تمدن بیروح و لگام گیسخته غرب صلیبی صهیونی و برق ملحد کمونیستی که بشر را آلتی برای چرخاندن کارخانههای خود میراند مخالف است. اسلام پیشرفتی را میخواهد که از قرآن سرچشمه گرفته باشد. تقدمی را میخواهد که بر راه و عدالت عمومی و باعث استقامت صحیح جامعه باشد، چون قرآن بر نامۀ زندگی بشر و محتوی تمام وسائل پیشرفت و تقدم است. بنابراین، اسلام مسلمانان را به پیشرفتی امر میکند که فقط از سورههای قرآن اقتباس گردیده و از پرتو نور درخشان قرآن به دست آمده باشد.
پیشرفتی که نه از شرق باشد و نه از غرب، فقط از قرآن باشد و بس، چون پیشرفتی که از قرآن نباشد و از شرق یا غرب به دست آمده باشد با اسلام و احکام قرآن منافات دارد، پیشرفت قرآن: عملکردن به آن و پیادهنمودن احکام قرآن از امر و نهی و فرض و سنت و حلال و حرام میباشد که هر مسلمانی باید از نور قرآن اقتباس کند و قرآن را برنامۀ زندگی خود بداند و همۀ احکام و دستورهای آن را تصدیق و با عمل همراه نماید تا به کمال نیک بختی و سعادت دنیا و آخرت برسد.
أما تمدن و بهتر گوییم توحش شرق و غرب در هیچ چیز با قرآن مطابقت ندارد و آن عبارت از: بیایمانی و نپذیرفتن اسلام، بیاحترامی به انسان. و حتی کوشش در نسخ و استحالهکردن انسان، اشاعه فساد برای تمهید استعمار و استثمار انسانها مسابقه برای نابودی و تدمیر نسل انسانی که جنگهای اول و دوم جهانی جنگها بیانگر این مدعیاند. و به راهانداختن جنگهای تحمیلی بر ملتهای مستضعف جهان، اختراع سلاحهای مخرب و خطرناک و هزاران تفاوتهای دیگر که وقتی به این موارد رسیدگی میشود عظمت قرآن و اسلام به آسانی آشکار میشود، فقط دیدهای حق بین میخواهد و بس.