برادری و برابری
از جملهی اهداف اسلام محکم ساختن روابط میان طبقات مختلف مردم و برقرار ساختن آن میان نزدیکان و غیر نزدیکان بر اساس اخوت عمومی است. اخوتی که در آن نه تعصبی برای وطن و نه هواداری از نژادی خاص و یا رنگی ویژه آمیخته باشد. اخوتی که هر نسبتی جز نسبت آدم را مردود شمارد و هر گونه برتری را جز برتری کفایت و امانت منکر گردد و در نگرش به بندگان خدا جز سلوک و مواهبشان را ننگرد و به چیزی دیگر از قبیل اختلاف چهره، زبان یا ریشههای قومی چشم نداشته باشد. اخوتی که پیامبرصرا واداشت که به امتش بگوید:
«إِنْ أُمِّرَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ مُجَدَّعٌ أَسْوَدُ يَقُودُكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا».
«اگر بر شما بردهای سیهچرده و ناقصالخلقه امارت یافت که با کتاب خدا شما را رهبری میکرد سخنش را بشنوید و از وی اطاعت کنید».
چنین اخوتی بدانگونه که اسلام غرسش نمود و بدانگونه که در پیروانش گسترش یافت در تاریخ بشریت نظیری نیافته است.
بلی، انحرافاتی از این اصل صورت گرفته است از قبیل طعنه زدن به حسب و نسب؛ اما مگر میتوان معصیتی را یافت که هیچ کس مرتکبش نگردیده باشد؟
ولی این طعنهها هرگز نتوانسته است خدشهای به آن اصل مقرر و تثبیت شده وارد نماید نه در میدان تشریع تطبیق. زیرا در مراحل مختلفی از تاریخ اسلام بردگان توانستهاند پادشاه شوند و همهی امکانات در اختیار ایشان قرار گیرد و توانستهاند ـ در سایهی برادری میان نژادهای بشری ـ دولتهای مستحکم و مقتدری را پایهگذاری نمایند.
در تاریخ میخوانیم که «متنبی» شاعر مبتکر عرب سیفالدوله را در شام رها میکند و دربار کافور در مصر میرود تا از بخششهای وی بهرهمند گردد و در مدحش میگوید:
قواصد کافور توارك غیره
ومن قصد البحر استقل السواقیا
«آهنگ کافور را دارم و جز او را ترک میگویم، چه کسی که آهنگ دریا کرد، از آب جویبار بینیاز میشود».
کافور میبیند که شاعر توقعات گستردهای دارد، نخواست به وی مسئولیت استانی بدهد و به بخشش جائزههای معمولی اکتفا نمود، متنبی برای جلب توجهش گفت:
اباالـمسك هل في الکاس فضل أنا له
فانی اغنی منذحین وتشرب
«ای ابوالمسک! اگر در جام چیزی باقی مانده است مال من است چرا که از مدتها بدین سو من مشغول سرودنم و تومشغول نوشیدن».
اما کافور نخواست به توقعات وی پاسخ مثبت دهد، متنبی در هجو وی گفت:
من علم الاسود الـمخصی مکرمة
آباءه البیض أم أجداده السود؟
لاتشتری العبد الا والعصامعه
ان العبید لأنجاس مناکید
«چه کسی به سیهچرده، از مردی افتاده، تعلیم کرامت داده است؟ پدران سپید یا اجداد سیاهش؟ برده را خریداری مکن مگر در حالی که عصا همراهش باشد، زیرا بردگان نجسانی آفت زدهاند».
البته این عمل که از متنبی سرزده است، دشنامهای مردی است برآشفته و گدایی محروم، نه عملکرد امتی یا سیاست دولتی، هم پیش از آن و بعد از آن بردگان توانستند به بالاترین مناصب ارتقا کنند، نه رنگشان مانعی در این جهت گردید و نه حسب و نژادشان.
اما در جهان امروز که تمدن غرب به اوج خود رسیده و پختهترین ثمراتش را تقدیم نموده آنچه که رخ میدهد چیز دیگری است که حکایت آن تکان دهنده و شرمآور است.
«هاری هایورک» در کتابش «آزادی سیاهان» میگوید: «بردگی به عنوان مالکیت بر آنان پایان یافته است، اما به عنوان نظامی طبقاتی همچنان پا برجاست، و مقصد از آن این است که رنگینپوستان در جایگاهی پایینتر از سفیدپوستان باقی بمانند و این وضعیت به شیوههای گوناگون تثبیت شود.
گاهی از طریق فرمان قتلی که به دور از مراقبت سلطهی حاکم جماعتهای نادان بر فردی سیاهپوست اجرا میکنند، گاهی از طریق وضع قوانینی ظالمانه و اجراءات قانونی غیرمنصفانه که به دور از شریعت الهی صورت میگیرد».
نویسندهی آمریکایی «البرت. ا. کان» مینویسد: «انسان میتواند تصوری واقعی از حالت رنگینپوستان در ولایات متحدهی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به دست آورد البته اگر بداند که سرکوب آنان در واقع بخشی از سیاست دولت است که قانون اساسی بسیاری از ایالات بر آن تصریح دارد».
و اینک فقراتی از قانون اساسی ایالت میسیسیپی».
فصل هشتم در تربیه و تعلیم (۲۰۷) : «در این بخش باید مراعات شود که اطفال سفیدپوست از اطفال سیاهپوست جدا باشند و برای هر کدام مدارس خاصی تشکیل گردد».
فصل دهم در اصلاحیات و زندانها (۲۲۵) : «مجلس قانونگزاری میتواند تدابیر مناسبی را برای جدا کردن زندانیان سفیدپوست از زندانیان سیاهپوست در حد توان استفاده کند».
فصل چهاردهم احکام عمومی (۲۶۳) : «ازدواج شخص سفیدپوست با شخص سیاهپوست یا کسی که یکی از والدینش سیاه باشد و یا کسی که در رگهایش خون سیاه باشد، ازدواجی باطل و غیرقانونی است».
یکی از شگفتآورترین موادی که در قانون ایالت «میسیسیپی» است مادهی زیر است:
هر کسی که اقدام به چاپ، نشر یا توزیع منشورات یا نوشتههای دستی کند که در آنها از مردم، مساوات اجتماعی و ازدواج میان سیاه و سفید خواسته شده باشد یا در آن باره دلایل این مطالبات مطرح شده باشد این کارش عملی قبیح شمرده میشود که پیگرد قانونی دارد و او به پرداخت جریمهای محکوم خواهد شد که از ۵۰۰ دلار تجاوز نمیکند یا حکم به حبس وی به مدت شش ماه صادر خواهد شد و یا هر دو عقوبت همزمان».
در نوشتهای که در سال ۱۹۴۸ از طرف جمعیت ملی برای ترقی قوم سیاه تحت عنوان «ندایی به جهان» به سازمان ملل تقدیم شد. بر این موضوع تصریح شده بود که: همانند قوانین ایالت میسیسیپی قوانینی در ایالت ویرجینیا و کارولینا شمالی و جورجیا و فلوریدا نیز تطبیق میشود.
«همچنان قانون بسیاری از ایالات حکم به جدا کردن مسافران سیاه از مسافران سفید میکند هم در قطار و هم در اتوبوسهای عمومی و به جدایی بیماران سیاه از بیماران سفید در بیمارستانها، درمانگاههای امراض عقلی روانی، زندانها و حتی فابریکهها».
علاقهمندی شدید به تبعیض نژادی سبب گردیده است که در وضع کتب درسی میان کتب مدارس سیاهان و سفیدپوستان فرق گذاشته شود.
همچنان برای سیاهان اجازه نیست از دروازههایی رفت و آمد کنند که سفیدپوستان رفت و آمد دارند.
در گزارشی که استاد «براون» از وضع زندگی در محلات سیاهنشین تهیه و نشر کرده است آمده است: «همواره ساختن راهها، روشن ساختن خیابانها، کشیدن جدول برای فاضلاب و کنترل پلیس در جایی پایان مییابد که بخش سیاهنشین شهر آغاز میشود».
و در بسیاری مناطق بیمارستانی پیدا نمیشود که سیاهپوست بتواند دروازهی آن را بکوبد.
میزان ابتلا به بیماری سل در میان شهروندان سیاهپوست در سال ۱۹۴۷ به پنج برابر مبتلایان سفیدپوست رسیده بود و در بعضی شهرها به هفت برابر میرسید.
میزان مرگ و میر میان زنان سیاهپوستی که در وقت وضع حمل درگذشته بودند دو برابر آنچه بود که در سفیدپوستان رخ داده بود و میزان مرگ و میر کودکان سیاه به ۷۰% رسیده بود نسبت به آنچه که در میان سفیدپوستان رخ داده بود.
کلیسا نه تنها در مبارزه با این ظلم ناتوان بوده است بلکه در تثبیت آن نیز شرکت داشته و در ارتکاب این عمل ننگین سهیم بوده است.
یکی از تبعهی متدین جمهوری «پاناما» به یکی از کلیساهای کاتولیکی واشنگتن داخل شده بود و هنگامی که غرق عبادت بود یکی از کشیشها به طرف وی پیشرفت و کاغذی را به وی داد که در آن آدرس یک کلیسای کاتولیکی نوشته شده بود. وقتی که از کشیش علت این کارش پرسیده شد وی جواب داد: در شهر کلیساهای مخصوص سیاهپوستان وجود دارد که این شخص میتواند به آنجا رفته و به عبادت پروردگارش بپردازد.
در «کارولینا» جنوبی در سال ۱۹۴۸ از کشیش سیاهپوست «آرچیوبر» خواسته شده بود که در انتخاب مرحلهی اول نباید رأی بدهد، زمانی که وی با این درخواست مخالفت ورزید شهروندان سفیدپوست بر وی هجوم برده و با کفش و شلاق به جانش افتادند تا آن که جان سپرد. و این همه در برابرچشم دو پلیس صورت گرفت که هیچگونه عکسالعملی از خود نشان ندادند گویا برایشان اهمیت ندارد.
در «جورجیا» در همان سال عدهای از سفیدپوستان «روبرت مالا» را در حالی که او، همسرش، طفلش و دو تن دیگر از دوستانش از ادای نماز در کلیسا باز میگشتند مورد حمله قرار داده و کشتند.
قوای دولتی شهادت بیوهاش و دو دست سیاهپوستش را نیز نادیده گرفتند.
زمانی که قانون طرفداری ـ حمایت دولت از تندروان ـ صادر شد، کافی بود شخصی بر سیاهان یا فقراء مهربانی نشان داده باشد تا از خدمت دولت طرد شد.
با این سه سؤال توجه که بازپرس از کارمند متهم میپرسد:
۱- دربارهی تو این شک وجود دارد که به طبقات محروم دلسوز بودهای، آیا این درست است؟
۲- احساست دربارهی کنار زدن سیاهان و جدا کردنشان از شهروندان سفید چیست؟
۳- آیا تو و همسرت شده است که روزی سیاه پوستی را به خانهیتان دعوت کرده باشید؟
در صورتی که پاسخ یکی ازین سؤالها مثبت باشد معنایش این است که آن کارمند با دولت خصومت داشته برکناری ولی از وظیفه ضروری است».
فرق زیادی است بین این بردگان نگون بخت در تمدن جدید و پدرانشان که در سرزمینهای اسلامی عزت یافته بودند و در همهی تحولات تاریخی که رخ داده قسمتی از آنچه را که امروزه در جهان جدید ببینند مشاهده نکرده بودند.
برابری میان نژادهای مختلف در سایهی برادری راستین و نادیده گرفتن فرقههای رنگ و ظاهر در کنار اصول مشترک وحدت و یگانگی، همین است که مصریها را وادار میکند که ندای یکپارچگی وادی نیل را بالا نمودهاند که شامل مصر و سودان است و هرگز به ذهنشان خطور نمیکند که سیاه و سفید یعنی چه؟
بلکه مرد سفیدپوست پشت سر امام سیاهپوست به نماز میایستد زیرا علم و فضل وی او را مقدم گردانیده است.
و این چیزی نیست جز آثار اسلام و پختگی تعالیمش که به ارث مانده است.