بدعتهای عقیدتی
جوهر و مظهر اسلام، لب و قشر آن، زیربنای تعالیمش، شیرازهی ساختارش، زینت و آرایهاش و پیوند اصول و فروعش توحید است. دعوت به توحید مخصوص اسلام نیست، بلکه همهی پیامبران خدا با این ایمان خالص برانگیخته شدند و مردم را بر مبنای آن گرد آوردند و از هر شائبهای که صفا و رونق آن را به تیرگی کشاند، برحذر داشتند.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾[الأنبیاء: ۲۵].
«و ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر آن که به او وحی میفرستادیم که خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید».
ولی جماعتها و تودههای فراوانی از مردم از آن سرپیچیدند و به اوهام بیپایهای چنگ انداختند که آنان را از خدا دور ساخت و به هلاکت نزدیک.
هر یک از پیامبران پیشین حق را با خود میآورد و ملتها را به آن فرامیخواند، تا آن که نوبت به خاتم ایشان حضرت محمدبن عبداللهصرسید او نیز لرزه بر بنیان شرک افکند و در اعماق دلها عقیده به خدای یگانه را جای داد.
قرآن کریم نیز ـ و تا اکنون هم ـ ندای جهانی به سوی این یقین حق بوده و در برابر شبهات و آمیزههای بیجا، به جدال برخاسته است.
این تأسفانگیز است که مسلمانان نیز گرفتار بیماری امتهای سابق گردیدند و با آلوده ساختن عقیدهی توحید، با بدعتها و خرافات، بر رسالت شکوهمند خویش ستم روا داشتند.
این بدعتها و خرافات با آنچه پیشینیان بدان فروغلطیده بودند شباهت دارد و گویا یاوههای آنان بیهیچ تفاوتی درباره تکرار گردیده است.
﴿كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ َشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَيَّنَّا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يُوقِنُونَ﴾[البقرة: ۱۱۸].
«همینگونه کسانی که پیش از اینان بودند نیز مانند سخن ایشان گفتند، دل و درونشان همانند است و ما آیات خود را برای مردمی که اهل یقین هستند، روشن ساختهایم».
بدعتگزاری گاهی عقیدهی صحیح را میآورد، ولی آن را با خودش یکجا میسازد، تا صحتاش را از آن سلب کند.
برابر دانستن مخلوق با خالق شرکی است که عقیدهی توحید را به فساد میکشاند و همانند آن است فانی دانستن مخلوق در خالق، انحرافی که در این دین اصلی ندارد، هر چند به ظاهر افراط در تعظیم الهی و اصل یکتاپرستی است.