محل کاربرد قیاس
منطق، فطرت و خرد ما را بر آن میدارد که قیاس را در میان ادله شریعت محترم بداریم، چرا که، ممکن نیست کاری را به علت توأم بودنش بازیابی قبیح شماریم، و کاری دیگر را که عین همان زیان را در بردارد زشت نشماریم.
دیگر آن که وقایعی که مؤسس شریعت خود دربارهی آنها فتوی صادر نموده است، مواردی محدود است، در آن صورت آیا باید شریعت را در محدودهی همان وقایع خلاصه کرد یا اینکه با پی بردن به حکمتهای نهفته در آن احکام، زمینهی بهرهگیری گستردهتر از آنها را فراهم گردانید؟
البته ـ چنانکه پیشتر گفتیم ـ کاربرد قیاس محدود به بخش معاملات است، یعنی اموری که عقل میتواند به علل آنها پی ببرد و رأی خویش را ابراز دارد.
ولی در ساحهی عبادات تنها نص شریعت حکم میکند، زیرا در مسایلی که حکمتش تنها بر مؤسس شریعت نمایان است، جای اجتهاد نیست، مانند تعداد رکعتهای نماز، روزهای روزه، تعداد شوطهای طواف، انواع کفاره، اندازهی زکات، عقوبتهای زنا و قذف و رمی جمرهها در حج.
امام غزالی/در «احیاء العلوم» میگوید:
«در مورد رمی جمرهها باید نیت رمیکننده اطاعت از فرمان شریعت باشد تا عبودیت و فرمانبری خویش را نشان دهد و انقیاد بیچون و چرای خویش را به نمایش گذارد، بدون آن که برای نفس و عقل در این باره سهمی قایل شود.
سپس قصد تشبه به ابراهیم÷را داشته باشد، آنگاه که ابلیس لعنهالله در آن جایگاه کوشید شبههای در حجش القا کند و یا او را به معصیتی بکشاند و همان بود که خدایﻷاو را فرمود تا با زدن سنگ وی را از خویش براند و امیدش را قطع کند.
اگر در دلت خطور کند که شیطان بر ابراهیم÷نمایان شد و به همان علت وی او را به سنگ زد، ولی من که شیطان را ندیدهام؟ بدان که وسوسه خود از القائات شیطان است تا عزمت را در رمی جمرهها سست گرداند و چنین وانمود کند که در آن فایدهای نیست و بازی است، پس چرا بدان مشغول شوی؟
بنابراین با جدیت و عزم خویش را بر رمی جمرهها جزم کن و او را از خویشتن بران، زیرا با این کار پوزش به خاک مالیده میشود و بدان که سنگریزهها در ظاهر به سوی عقبه پرتاب میگردد و در حقیقت به شیطان اصابت میکند و پشتش را میلرزاند. زیرا تنها کاری که شیطان را ناکام و ناامید میسازد این است که از فرمان الهی صرف به جهت تعظیم آن اطاعت کنی، بدون آن که نفست از آن بهرهای داشته باشد».
گذشته از آن، هنگامی به قیاس توسل جسته میشود که نصی وجود نداشته باشد و هر گاه نصی از کتاب یا سنت در میان باشد، مجالی برای قیاس نمیماند.
از آنچه گفتیم روشن گردید که اندازه و کیفیت عبادات حالت یکسان و تغییرناپذیر دارد و با مرور زمان بر حجم آنها افزوده نمیشود و هر افزایشی ـ بسان کاهش از آنها ـ تجاوزی ناروا به ساحت دین است.
اهل علم همهی اشکال عبادات را در همان چارچوبی که آمده است، ثابت میدانند و هر گونه تغییری را که بر آن وارد میآید بدعتی ناپسند میشمارند، که جز تجاوزپیشگان کسی دیگر بر آن اقدام نخواهد کرد.
ولی معاملات ـ برعکس عبادات ـ قواعد عامی دارد که وظیفهی خویش را همانگونه که انتظار میرفت ادا نموده است و در هر عصر از سوی آنان که اهل فتوی، قانونگزاری و اجرای امور بودهاند، متناسب با نیازهای مردم، احکام صادر شده است و به این ترتیب بود که فقه اسلامی بالندگی یافت و دامنهدار و گسترده گشت و آراء و سلیقهها و مذاهب متعدد در آن سر برآورد.
پیوند و نسبت این افقهای جدید در فقه با اصل و حقیقت اسلام، همانند پیوند شاخ و برگ درخت با تنهی استوار آن است، همچنان که میتوان به پیوند کالاهای مصرفی با دستگاه نیز تشبیه کرد.
اگر دستگاه چاپ با چاپ هر چه بیشتر کتاب، بر حجم خودش نیز افزوده شود، درست است که بگوییم بر اصل اسلام به مرور زمان افزوده شده است، زیرا احکام فقهی نسبت به زمانه پیامبرصو یارانش چندین برابر گردیده است!!.
تعدادی از شرقشناسان که تعصبات صلیبی در اعماقشان ریشه دوانده است چنین میپندارند.
ایشان متأسفانه آن را وحی آسمانی نمیشمارند، بلکه به پندار ایشان تلاشی زمینی است که ابتدا به شکل محدودی آغاز یافته و به مروز نشو و نما کرده است.
کسی که بخواهد وارد بحث آزاد علمی گردد آنگاه مسیحیت و یهودیت را دو دین مستقل و اسلام را دینی تلفیقیافته پندارد، به یقین دروغگوترین مدعی آزادی عقلی و بیطرفی است.
دکتر محمد یوسف موسی در رسالهای پیرامون فقه صحابه و تابعین به نقد و رد این نگرش غلط پرداخته و گفته است: «شرقشناسان دربارهی دگرگونی فقه اسلامی، اسباب و محدودهی آن، دیدگاه خاص خودشان را دارند، زیرا عواملی را دخیل میدانند که نه با واقعیت ارتباط دارد و نه با نظرات ما مسلمانان سازگار است، چنان که ایشان این عوامل موهوم را در بخش عبادات که تغییرناپذیر است، هم مؤثر دانستهاند.
«گلدزیهر» که یکی از شرقشناسان بنام، در زمینهی تحقیقات اسلامی است نیازهای ضروری زندگی عامه را از عوامل دگرگونی و ترقی فقه که بلافاصله بعد از پیامبرصآغاز مییابد، میداند و گفته است:
(اسلام در هیچ زمینه طریقهی کاملی را برای جهانیان عرضه نکرده است) ـ بنا به پندار او که خدا شرمندهاش کند! ـ دینی که کتابش در چندین آیه تأکید ورزیده است که پیامبرش به سوی همهی جهانیان مبعوث گردیده بدون تفاوت میان عرب و غیر عرب یا سفید و سیاه، چنین تصوری دربارهاش دور از حقیقت است.
پیامبرصبه همین دلیل به حق خاتمالانبیاء گردید، چنان که رسالتش خاتمه رسالتهای الهی شد و با چنین رسالتی شایستگی یافت تا برای همه نسلهایی که از این پس خواهد آمد، مقام پیامبری داشته باشد».