تقالید رایج
شرقیان عادات و مراسم خاصی دارند که جز در سرزمینهای ایشان به چشم نمیخورد و گروهی از مردم ـ با مشاهدهی تمسک شدید ایشان به مراعات آنها ـ گمان بردهاند که این تقالید برخاسته از اصول و شرایع دین است. و یا حداقل با شعائری که در دین ما معروف است در تضاد نیست.
این تصور خطا و از حق به دور است. زیرا عادت و رسوم شرقیان غیر از اصول اسلام، و اعمال مردم غیر از اوامر خداوند است. و عرف ـ هر چند شیوه یافته باشد ـ میتوان دربارهاش داوری کرد نه آن که به داوریاش خواست، و تقالید ـ هر چند مستحکم گردیده باشد ـ میتواند باطل خالص یا آمیزهای از حق و باطل باشد. و البته در این مورد مرجع ثابت کتاب خدا و سنت پیامبر اوست.
باید بدانیم کسی که در زندگی به گونهای راه میپوید که ارادهاش سلب شده و فکرش از کار افتاده است ـ آن هم تنها به این دلیل که راه را دیگران برای گامهایش هموار ساختهاند ـ چنان شخصی هم با فکر و هم ارادهاش از اسلام بیگانه است.
مگر نسلهای کهن علتی دیگر برای گمراهیشان داشتند جز تشبه به تقالید و عرفهای ناروا؟
﴿إِنَّهُمۡ أَلۡفَوۡاْ ءَابَآءَهُمۡ ضَآلِّينَ ٦٩ فَهُمۡ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ يُهۡرَعُونَ ٧٠ وَلَقَدۡ ضَلَّ قَبۡلَهُمۡ أَكۡثَرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٧١ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ ٧٢ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِينَ ٧٣ إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٧٤﴾[الصافات: ۶۹-۷۴].
«بىگمان آنان پدرانشان را گمراه یافتند پس آنان در پى پدرانشان شتابان رانده مىشوند و به راستى پیش از آنان بیشتر پیشینیان گمراه شده بودند و در میان آنان هشدار دهندگان را فرستادیم پس بنگر که سرانجام هشدار یافتگان چگونه شد مگر بندگان اخلاص یافته خدا».
شرقیان در شادیها و غمهایشان شیوههای خاصی دارند که در مراعات آنها غلو و زیادهروی میکنند، و همچنان است طریقهی برخوردشان با دوستان و مهمانان، و معاشرتشان با زنان و شیوهی تعامل و حراست از آنان، و حتی در نگاهشان به زندگی و ارزش وقت و روی آوردن به کار و سامان دادن محافل، و تجمعات و ... که در همهی این زمینهها خوی و عادت خود را دارند. کارهای فراوانی است و در میان خوب و بد و قابل قبول رد هر دو یافت میشود.
اما اگر بخواهیم این میراث سنگین و متنوع رفتارهامان را بر دوش اسلام اندازیم، بر آن ستم روا داشتهایم.
زیرا شیوهای که اسلام برای زندگی وضع کرده است بالاتر از عرف و عادت شرق و غرب است.
امروزه اموری را میتوان یافت که به دین وصله شده میشود و دین از آنها کاملاً بیگانه است.
مثلاً مردم عوام میپندارند که پوشیدن لباس عربی بخشی از توصیه های دین است، و حتی برخی از آنها آن را شعار اسلام میدانند مانند عبا و عمامه و دیگر لباسها که علمای ازهر میپوشند، و این خرافه است. چه، لباسهایی که عربی یا لباس بیگانه مینامیم، عبارت از پوششهایی است که در ارزش و نفع خویش یکسان نیست، برخی از آنها به آسانی قابل پوشیدن و برخی دشواریهایی دارد، و برخی موافق با سلیقهی نیک است و برخی منافی با آن. همچنان که برخی برای یک قشر یا حالت خاص مناسب است و برای قشری دیگر یا حالتی دیگر نامناسب.
نیتی که انگیزهی پوشیدن هر یک است، چیز دیگری است که درصدد بحث آن نمیباشیم.
کسانی را میشناسیم که لباس عربی را کنار گذاشتهاند و لباس بیگانه پوشیدهاند تا از تعصب رهایی یابند ولی به سوی بیهویتی رفتهاند. عوض کردن جامه چیزی است و عوض کردن نیت چیزی دیگر.
اگر کسی لباس پیامبرصرا با نیت سویی بپوشد در نزد خدا از ملامت و سرزنش رهایی نخواهد یافت. فرمی که سیستم آبرسانی در غرب دارد با آنچه در کشورهای عربی میبینیم، متفاوت است، و هر یک از آنها خوبیها و بدیهایی دارد، و نمیتوان گفت یکی از اینها اسلامی و دیگری غیر اسلامی است.
مردم در سرزمینهای ما از اینکه در نظافت خویش از کاغذ استفاده کنند، پرهیز دارند، و این غلط است، زیرا کاغذ بهتر از سنگی که میان صحرانشینان و ساکنین قریهها رایج است، وسیلهی نظافت و پاکیزگی است. اما اگر از کاغذ رواج نداشته استفاده شود، بدون شک بهتر است. اما اینکه در قدیم استعمال کاغذ رواج نداشته به این دلیل است که در آن زمان کاغذ اندک بوده است، و امروزه که به کثرت در دسترس است، معنایی برای ترکش نیست.
در کشور ما فنون مختلف معماری به چشم میخورد که برخی از آنها فرعونی، برخی عربی و برخی دیگر اروپایی است، و از نظر زیبایی و پختگی میان آنها اعم از قدیم و جدید تفاوتهایی است، ولی درست نیست، که یکی را اسلامی بنامیم و دیگری را کفرانی، چرا که سخنی بیپایه و پوچ است.
به نظر من پنجرهیی سادهای در هر خانه، به ذوق سلیم نزدیکتر از پنجرهای است که نقوش پیچیده و شیشههای رنگی دارد و در معبدها به کار میرود.
در مباحث پیشین نظر اسلام را در برابر نوآوری در امور دنیا توضیح دادیم و گفتیم که از نظر اسلام عقل آزاد است تا هر گونه که میخواهد در امور دنیوی تصرف کند و در نواحی بیشمار آن تا حد امکان دست به نوآوری زند.
حتی موانعی که افکار را از خلاقیت و ابتکار باز میدارد در اسلام جایی ندارد.
هر انسان در کاری که بدان میپردازد از استقلال مطلق برخوردار است، و هر کس در تولید و اختراع مجال گستردهای دارد، و میتواند برای خودش آرائی داشته باشد و قواعدی را وضع کند که با آن بدون احساس دشواری از تقلید فراتر رود. خواسته اسلام از شخص در این زمینهها این است که تنها از عقل مجرد و رأی صحیح کار بگیرد. پس از آن مردم خود به امور دنیایشان داناتراند.
البته این فعالیتها و تلاشها در همهی امتها بدون استفاده نمیماند، بلکه آنچه از آنها ناشی میشود اعم از پیشرفت اقتصادی یا تفوق علمی ـ غالباً ـ در خدمت اهداف خاصی قرار داده میشود که برخی از این اهداف قابل ستایش و برخی دیگر قابل مذمت است.
در اینجاست که نقش رسالتهای بزرگ مطرح میشود تا نیروهای زندگی را به سوی اهداف نیکو و جهتگیری مثبت، رهبری کند. اسلام تأکید ورزیده است که هر حرکتی ـ در این دنیا ـ که با قصد نیک و اخلاص صادقانه برای پروردگار جهانیان همراه باشد، برای صاحب خویش همانند نماز و صدقه و عادتهای قابل قبول است. اگرچه در راستای اشباع خواستههای شکم و زیر شکم باشد.
ولی این آسانگیری در امور دنیا در برابر خویش صلابت در امور دینداری را دارد. که باید موافق با سنت ثابت آن حضرت باشد، و عقل اجازه ندارد از سوی خودش چیزی بر آنچه خدا و پیامبر گفتهاند، اضافه کند.
چیزی از وحی الهی نمانده است که کسی به تدارک آن بپردازد:
﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ﴾[یونس: ۳۲].
«و پس از حق غیر از گمراهی چیست، پس چگونه به بیراهه میروید».
ما میخواهیم در امور دین اصل بر پیروی باشد و در امور دنیا اصل بر نوآوری، و تنها با این شیوه راه و روش راست و درستی خواهیم یافت.
متأسفانه بعضی مسلمانان آیه را معکوس میسازند، و در جایی که باید نوآوری میکنند. این شیوهی بیخردانه موجب گردیده است که دنیای مسلمانان تنگ شود و دینشان با خرافات آلوده گردد.
آثار دینداری فاسد ممکن است تنها در آخرت نمایان شود ولی آثار فهم فاسد دنیا به زودی نمایان میگردد، و برای کوتهفکران شکستهای دنبالهداری را در هر زمینه در پی خواهد شد.
مسلمان حقیقی به شدت متأسف میشود وقتی امتش را میبیند که در اموری دچار عقبماندگی و ناکامیاند که نه تنها پیروان دیگر ادیان آسمانی بلکه پیروان دیانتهای ساختگی زمینی، در آن زمینهها به پیشرفت رسیدهاند و چرا؟
زیرا برداشت غلطشان از اسلام موجب برداشت غلطشان از معنای زندگی گردیده است، و در هر دو میدان به بیراهه رفتهاند و گرفتار شکستهایی گردیدهاند که برای همگان معلوم است.
همانا پاکسازی عبادات از بدعتهایی که وارد آنها گردیده است به تنهایی کفایت نمیکند، زیرا ممکن است امتی به عبادت صحیح خداوند روی آورد، ولی تحرکش در دیگر امور، زندگی را چنان به حدود خود ساختهای مقید گرداند که او را به بند کشد و فلج سازد و عافیتش را از وی بگیرد و آیندهاش را تاریک سازد.