فرق میان اسلام و فکر اسلامی
فکر اسلامی معادل خود اسلام نیست، بلکه رهآورد عقلی مسلمانانی در راه اسلام و با ملاحظهی اصول آن است.
اسلام عبارت است از وحی الهی به پیامبرصو کتابش عبارت است از قرآن و آنچه بعد از قرآن قرار میگیرد، که سنتهای ثابت پیامبرصاست به عنوان توضیحی بر آنچه نیازمند توضیح بوده است.
فکر اسلامی نوپیدا و تابع قانون تطور است و میتواند دستخوش تغییر و حتی فروپاشی شود. اما اسلام دارای کتابی است که:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾[فصلت: ۴۲].
«در اکنون یا آیندهاش، باطل در آن راه نمییابد، فروفرستادهای از سوی فرزانهی ستوده است».
فکر اسلامی در خطا و لغزش معصوم نیست، در حالی که اسلام از آن مصونیت داشته و کتابش به علت معصومیت از کجی و ضعف دارای تقدس است و باید مؤمنان از آن اطاعت مطلقه داشته باشند.
اما فکر اسلامی تنها در همان حد واجب اطاعت است که از کتاب خداوند و رسالت آسمانی نمایندگی کند، زیرا ـ قاعدتاً قابل نقد و مخالفت است.
میان اسلام و فکر اسلامی به آن اندازه فرق است که میان آنچه به خدا و آنچه به انسان تعلق میگیرد.
پیوند میان این دو همانند پیوند میان دو امری است که یکی بر دیگری استوار باشد و در پیدایش و بقایش بدان متکی، اما نه بدانگونه که یکی تصویری تمامنما از دیگری و تعبیری همانند از آن باشد.
یکی اسلام است که وحی الهی فرودش آورده است و دیگری مسلمانانند که به اسلام ایمان آوردهاند و تعالیمش را در رفتارشان تجسم بخشیدهاند و کوشیدهاند علاوه بر حفظ آن برای نسل خود، به نسلهای دیگر نیز منتقل کنند و به آنان بیاموزند که چگونه به آن ایمان داشته باشند و چگونه از اعتقادشان بدان تعبیر کنند و چگونه تلاش ورزند تا اسلام را برای خود نگهدارند و خودشان نیز امتی مسلمان بمانند.
تهیهی این چگونگیها و برجسته ساختن نشانههای آن و سپس ریختن آنها در قالب عباداتی که از یک نسل به نسلی دیگر در کتابها منتقل گردد، عبارت است از فکر اسلامی این چگونگیها از نظر تهیه، نمایان ساختن نشانهها و قالبریزیها حتماً به تناسب افراد، نسلها و شرایط محیطی متفاوت میگردد و گاهی اختلاف در این زمینه به درجهی خصومت و ضدیت کشیده میشود.
ابن خلدون در بیان علم فقه در مقدمهاش میگوید:
«فقه عبارت است از شناخت و آشنایی با احکام خداوندأدربارهی افعال مکلفین از نظر وجوب، منع، ندب، کراهت یا اباحت. این احکام از کتاب، سنت و ادلهای که مؤسس شریعت برای شناخت آنها نهاده است به دست میآید. احکامی که از این ادله به دست آید فقه نامیده میشود.
سلف (پیشینیان امت) این احکام را از آن ادله استخراج میکردند همراه با اختلافاتی که در مورد میانشان رخ میداد و چارهای از آن نبود. زیرا اغلب این ادله از نصوصی برگرفته شده است که به زبان عرب است و در دلالت الفاظ آنها بر معانی و اقتضای آنها، میانشان اختلاف معروفی است.
همچنان سنت از نظر طرق و از نظر ثبوت یکسان نیست و احکام آن در بسیاری موارد به ظاهر با یکدیگر متعارض میگردد و این خود موضوع ترجیح را در پی دارد که این یکی نیز محل اختلاف است.
باز ادلهای که غیر از نصوص است مورد اختلاف است و نصوص موجود برای همهی وقایع تازه که روز به روز در حال افزایش است کافی نیست. وقایعی که نص ظاهری برای آن یافت نشود قابل قیاس بر موضوعاتی است که با آن مشابهت داشته و دربارهاش نصی وجود دارد.
اینها اشاراتی بود به اختلافاتی که از وقوع آنها چارهای نبود و از اینجا بود که اختلاف در میان سلف و ائمه پیروانشان پدید آمد».
به این ترتیب ابن خلدون به حکایت ـ به تعبیر خودش ـ اشاراتی میپردازد که در یک بخش از بخشهای فکر اسلامی بروز کرده است، بخشی که از صحنهی اختلاف باید بیشتر دور باشد، زیرا این بخش پیوند استواری با قرآن و سنت دارد که بخش فقه است.
ولی بهر حال آن هم نوعی از فکر اسلامی که در دائره اسلام داخل است. و نه دائره اسلام و نه دائره دینی دیگر میتواند مانع بروز اختلاف نظر میان انسانها گردد. تا هنگامی که فکر انسانی و رهآورد عقلی انسان باشد، اختلاف ورزیدن و خصومت در آن امری طبیعی و گاهی از آشکارترین ویژگیهای آن است. به علت اختلافات موجود در فکر اسلامی نه رأی هیچ اندیشمندی در جهتگیریهایش و نیز رأی هیچ جمعی از اندیشمندان در جهتگیریهایشان نمیتواند تعبیر کاملی از اسلام باشد.
اسلام برای همیشه نعمتی آسمانی است و فکر اسلامی برای همیشه دستاوردی انسانی در سرزمین مسلمانان است.
کسی که فکر اسلامی را معادل خود اسلام قرار دهد در حقیقت از یک اسلام که یگانه دین خداوند است چندین اسلام متضاد و ناسازگار با یکدیگر میسازد.