بدعتها حقیقی و اضافی است
گفتیم بدعتگزاری شبیه شریعت ساختن است که انگیزهاش غلو، زیادهروی و افزودن نارواست و از همین رو بدعتها به چندین گونه تقسیم گردیده است.
آنچه در شکل و محتوا با دین مخالف باشد و از راه راست آن فاصلهی طولانیداشته باشد، با آنچه ظاهرش به شریعت میماند و با دین نسبتی دارد، یکسان نیست.
به همین علت علما بدعت را به حقیقی و اضافی تقسیم نمودهاند. مثلاً طواف به دور قبر مردگان که همانند طواف به دور کعبه است بدعت حقیقی است، زیرا شریعت اجازهی زیارت مردگان را داده است تا از آن طریق عبرتی حاصل آید و از شدت دلبستگی به دنیا که بسیاری را گرفتار خویش ساخته است، کاسته شود ... .
و اگر به درگاه آن مردگان نیایش صورت گیرد و دلها به انتظار اجابت بدانان تعلق یابد این عمل شرک و عصیان است.
همهی مراسمی که با قوانین و آداب اسلامی پیوندی سست و نااستوار دارد و بیخردان به اختراع آنها پرداختهاند از همین نوع بدعت حقیقی است، مثل گوشهگیری راهبانه و دست کشیدن از امور و اشیاء حلال و پاکیزه به جهت زیادت عبادت الهی و نیز دور انداختن نصوص و قیاسهای آشکار و اکتفا ورزیدن به آنچه از رأی مجرد و تفکر خاص نشأت گیرد با این پندار که عقل بدون یاری گرفتن از وحی میتواند به رضای الهی دست یابد.
خلاصه، بدعت حقیقی آنست که دلیلی از کتاب، سنت یا اجماع بر تأیید آن نتوان یافت و فهم معتبری که رابطه آنها با اسلام را برقرار سازد نیز بر آن شاهد نباشد.
اما آنچه شیوع بیشتر دارد و زمینهای مساعدتر برای گسترش داشته است، نوعی است که بدعت اضافی نامیده میشود و این نوع شامل اموری است که اعتبارات مختلفی پیرامون آنها مطرح است، به گونهای که از یک دیدگاه سنت و از دیدگاه دیگر بدعت به شمار میآید.
اینگونه امور از یکسو مستند به قاعدهای معتبر یا نصی معین میباشد و از دیگر سو عنصر اختراع و نوآوری در آن به وضوح دیده میشود، زیرا حالات و کیفیتهای ساختگی و نوپیدایی بر آنها سایه افکنده است.
مثلاً خاتمه بخشیدن نماز همراه با تسبیح، تحمید و تکبیر به اتفاق اهل علم مستحب است و احادیث صحیحی بر تأیید آن آمده است، و پیامبرصو یارانش نمازشان را با این امور ختم میکردند اما هر یک به تنهایی و آهسته.
تا اینکه بعدها کسانی پیدا شدند و برای این اذکار ترتیبی ساختند و خواستند کسی از نمازگزاران دیگران راجمع نموده و اهل مسجد را به خواندن دستهجمعی این اذکار وا دارد. سپس این شکل دگرگون شد به گونهای که فرد ذاکر شیوهی نغمهسرائی را در وقت خواندن ذکر یا هنگام دعا در پیش گرفت و مردم نیز عادت کردند همراه با متابعت وی آمین بگویند، تا هنگامی که مراسم پایان یابد و از مسجد بیرون شوند.
بدون شک ختم نماز با آنچه گفتیم سنت است، ولی با این شیوهی جدید بدعت.
کسانی که با آن مخالفت میورزند بر این نظراند که باید به شیوههایی اکتفا کرد که از پیامبرصبه ما رسیده است. اما آنان که طرفدار این شیوهاند این عمل را نوعی از تعاون مشترک بر اقامهی سنتی میدانند که مردم به تنهایی متروکش قرار میدهند.
همینگونه است خواندن سورهی کهف پیش از نماز جمعه. آنچه از پیامبرصو یارانش به ثبوت و شهرت رسیده است که آنان برای ادای فریضهی جمع میشتافتند و با رسیدن به مسجد خاموش وارد آن شده و خاشعانه مینشستند و هیچ چیز سکنیت و وقارشان را برهم نمیزد تا آن که خطبه را بشنوند و نماز را ادا کنند و هیچ روایتی نیامده است که خواندن سورهی کهف را از جملهی شعائر مرتبط با نماز جمعه بگرداند، چنانکه امروزه میبینیم.
اما روایات ضعیفی وجود دارد که خواندن این سوره و برخی سورههای دیگر را در روز یا شب جمعه مستحب وانمود میکند.
حاکم از پیامبرصحدیثی را روایت کرده است با این عبارت: «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ النُّورِ مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ».
«کسی که سورهی کهف را در روز جمعه تلاوت کند. نور آن باعث روشنایی میان دو جمعه برای وی میگردد».
و در روایتی دیگر شب جمعه گفته شده است [۶].
اگر ما از آنچه دربارهی این احادیث ضعیف گفته شده است چشم پوشیده و مورد قبول قرارشان دهیم، باز هم عملی ساختن آنها مستلزم این نیست که مردم به این طرز قاطع جمع شوند و به استماع آن از قاری بپردازند. زیرا پیامبرصو خلفاء راشدین و نسلهای متعدد امت تا چندین قرن در نماز جمعهشان جایی برای قرائتهای دیگر نبوده نه پیش از نماز و نه بعد از آن.
شیوهای که سزاوار اقتدا و در پیش گرفتن است این میباشد که آنچه را پیامبرصکرده ما نیز به آن کمر بندیم و آنچه را وی متروک قرار داده ما نیز ترک گوییم.
امروزه مسلمانان خواندن سورهی کهف را پیش از جمعه وظیفهای گردانیدهاند که برایش حقوقی مقرر در نظر گرفته شده است و برای تلاوت آن به انتخاب صداها میپردازند و در نتیجه برای آن فتواها میجویند.
از جملهی بدعتهای اضافی، افزودن درود بر پیامبرصبه ادامهی اذان است، تا جایی که مردم عوام آن را جزئی از خود اذان میدانند. حال آن که اذان کلمات محفوظ و مشخصی دارد و در نصوصی که آمده این الفاظ معین و واضح گردیده است و در زمان پیامبرصو خلفاء راشدین و دیگر نسلهای سلف از هر اضافهای مجرد بوده است.
ولی درود بر پیامبرصسنتی دیگر است که الفاظ، موقعیتها و احکام دیگری بدان تعلق دارد. مسلمانان هنگامی که اذان را میشنوند برایشان مندوب است که کلماتش را تکرار کنند و سپس بر پیامبرصدرود فرستند و برایش وسیله و فضیلت و مقام ستوده را (چنان که در دعای مأثوره آمده است) از خداوندأبخواهند.
کسانی آمدهاند و برای درود فرستادن بر آن حضرتصعبارات عجیب و غریبی ساخته و ضمیمهی اذان نمودهاند تا همه با یک آهنگ ادا شود.
این نوآوری ریشهای در دین ندارد. این نیز مضاعف بر آن است که اذان گویندگان میکوشند با خوشآوازیها صداهایشان را به گونهای زیر و بم کنند ـ در حالی که مردم را به سوی خدا میخوانند ـ که سنت اذان به لحنی بیمارگونه مبدل شده است، حال آن که در آغاز ندایی آمیخته با جدیت و هیبت بود.
از این مثالها درمییابیم که بدعتهای اضافی عبارت از اعمالی است که اغلب آنها از تعالیم ثابت یا موهوم شریعت اقتباس شده و سپس بر آنها تصرفات و تغییراتی وارد گردیده است که آنها را از چارچوبهای ثابت و استوارشان بیرون آورده است.
تعالیم اسلام همانند دستگاههای بدن، بیانگر احساسات و ویژگیهای آن است. اگر دستی را در محل پا، یا گوشی را در جای بینی قرار دهند آن را زشت و بدشکل میسازد، هرچند چیز جدید و بیگانهای را وارد آن نساخته باشند؟
خلاصهی آنچه امام شاطبی در این باره گفته این است:
«بدعت اضافی دارای دو بعد است: یکی از حیث تعلقاش به دلیل شرعی و از این لحاظ بدعت نیست و دیگری از حیث تفاوت آن با طریقهی شرعی از نظر شکل، ترتیب و محل و ازاین لحاظ شبیه بدعت حقیقی میگردد. از آن جایی که فقط به یک بخش تعلق ندارد به آن بدعت اضافی (نسبی) گفته شده است».
اصل این نوع بدعتها مبتنی بر دلیل است ولی کیفیت، حالات و تفاصیلشان یا اساساً مستند به دلیلی نیست و یا مستند به شبههای عارضی است و این خود عیبی برای آنها است، زیرا دیگر عبادات جز از مصدر اصیلشان که تنها مؤسس شریعت است، قابل قبول نیست.
باید در این جا تأکید کنم که: نمیتوان بر سنت عملی پیامبرصکه حیثیت تفسیر نصوص عام را دارد، چیزی را افزود نه در اصل آن و نه در کیفیتش.
از ابن حجر دربارهی درود و سلام بر پیامبرصبعد از اذان به طریقهی مشهور پرسیده شد، وی در پاسخ گفت: «اصل آن سنت است و کیفیت آن بدعت» و برای مجاز نشان دادن این بدعتگزاری کسی نمیتواند به این آیهی مبارکه استناد جوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا﴾[الأحزاب: ۵۶].
«اى مؤمنان [شما نیز] بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگویید».
زیرا ما هرگز از پیامبرصو یارانش به طریقهی ادای این فرمان الهی داناتر نیستیم.
عوامالناس نمازی را در ماه رجب و نماز دیگری را در نیمهی شعبان اختراع نمودهاند که با نیتهای خاصی به ادای آنها میپردازند و عدهای از علما در تجویز این نمازها سهلانگاری نمودهاند، به این دلیل که نماز به طور مطلق امری قابل انکار نیست.
امام نووی/در نکوش و در آنها گفته است: «دو بدعت ساختگی منکر و زشت است» و سپس میگوید: «و اینکه در کتاب (قوت القلوب) و (احیاء العلوم) آمده است نباید فریبت دهد».
کسی برای مشروع جلوه دادن اینگونه نمازها نمیتواند به این حدیث استناد جوید که: «الصلوة خیر موضوع».
زیرا این حکم مخصوص نمازی است که به هیچوجه با شریعت مخالف نباشد و این ثابت است که آن حضرتصاز ادای نماز در اوقات مکروهه نهی کرده است.
پس بهانه ساختن عموم نص برای راه یافتن به تغییر عبادتی یا نوآوری در طاعتی یا رنگآمیزی عبادتی با رنگی خاص، با رهنمود پیامبرصناسازگار است.
از همین رو علما اذان در داخل مسجد را در روز جمعه از جملهی بدعتهای اضافی دانستهاند، زیرا اذان در اصل مشروع است ولی از نظر محلاش بدعت است.
همچنین است بالا کردن صدا به ذکر و تلاوت قرآن پیشاپیش جنازه، زیرا ذکر خدا و قرائت کتابش از امور دین است، ولی نه با این شیوه و در چنین جایی ... .
هویدا است که تمسکجویندگان به این بدعتها کارهای نیک و بد را با یکدیگر درهم آمیختهاند، هر چند میپندارند که کارهای نیک و شایسته است و این دو علت دارد یکی بیخبریشان از محل سنتها و دیگر جمودشان بر آنچه از سوی اهل جهل و هوی به ایشان تلقین شده است.
آنچه در عملکرد این گروه مایهی تعجب است، شتافتنشان به تهمتزنی نسبت به کسانی که میخواهند دین حقیقی را برایشان تعلیم دهند.
اگر بخواهند اذان را از آنچه بر آن افزودهاند بپیرایند و بدانگونه که در روزگار سلف صالح بود برگردانند، آنها را متهم میسازند که پیامبرصرا دوست ندارند.
استاد عدوی گفته است:
«و میبینی که نهی از بدعتهای مذکور با ملاحظهی بعد دوم آنهاست که اصلی در دین ندارد و آنچه بعضی از مردم میگویند که فلان کس منکر دعا، ذکر، و درود بر پیامبرصیا تلاوت قرآن است، این سخن یا از روی جهل به دین و بیخبری از معنای معنای منکر است، یا هدف از آن صحنهسازی دربارهی کسی است که مردم را به سنت فرامیخواند».
سپس میگوید: «یکی از دوستانم حکایت کرد که یک تن از مشایخ برای متنفر ساختن مردم از کسی که مشغول تبلیغ و تعلیم امور دینی بود، عوامالناس را فراخوانده و برایشان میگفت دربارهی درود فرستادن بر پیامبرصچه میگویید؟ آنان میگفتند: درود از دین است. وی میگفت: فلان کس آن را انکار میکند. باز ای استغفار و تلاوت قرآن میپرسید و عین همان سخن را تکرار میکرد. دوستم از این عملش شگفتزده شده و برایش گفته بود: در حالی که خود حقیقت موضوع را میدانی چگونه دست به این کارها میزنی؟ او در جواب گفته بود: مقصودم گریزاندن مردم از اوست تا دیگر به سخنانش گوش ندهند».
اینگونه فتوا دهندگان همراه با گناه بدعتگزاری گناه بهتان و تهمتزنی به دیگران را نیز مرتکب میشوند.
[۶] ابن کثیر در تفسیرش گفته است : ابن مردویه و سعیدبن منصور نیز آن را روایت کردهاند، ولی نسبت آن به پیامبرصقابل مناقشه است و در بهترین حال از سخنان ابوسعید خدری، تواند بود.