حقیقت دین و افسانه خرافات

فهرست کتاب

ذکر یا نسیان

ذکر یا نسیان

آنچه به نام «رقص دینی» یا «حلقات ذکر» مشهور بود امروزه اندک اندک رو به کاهش و از میان رفتن است. اما نه بدان جهت که آگاهی درست از دین عرصه را بر این عبادات بدعتی تنگ ساخته باشد، بلکه عامل اساسی آن تمرد بر ادیان اعم از حق و باطل است. تمرد بر ادیان، اعم از حق و باطل عامل اساسی آن.

هر جا که اسلام صحیح و علم کافی رایج نیست، عوام‌الناس و شبه عوام‌الناس به این حرکات احمقانه و فریادهایی که با آن همراه است و گاهی در لابلای خود بعضی اسماء الهی را دارد، خو می‌گیرند، فریادهایی که مستانه و به وجد آمده تکرار می‌کنند و نه مقصد آنها را می‌دانند و نه مبدأ و منتهای آنها را.

در منطقه‌ای نزدیک به سودان پس از نماز جمعه جماعت‌هایی از پیروان طریقه‌های مختلف صوفیانه را دیدم که با جدیت و تعظیم مشغول این مراسم خرافی بودند، و پیران و جوانان غرق عرق گردیده بودند از بس که به راست و چپ جست و خیز داشتند و عربده‌هایی سر می‌دادند که ذکرش می‌پنداشتند، حال آن که چیزی جز نسیان کامل و حجاب ضخیم نبود.

پس از آن از مسجد ـ جایی که این صحنه‌ی زشت تشکیل شده بود ـ بیرون آمدم و وارد بازار پایتخت گردیدم فرنگی‌زادگان را دیدم که با جدیت و روحیه مشغول امور زندگی‌اند و تجارتخانه‌های بزرگ را اداره می‌کنند، و زندگیشان سرشار از ثروت، قوت و زیبایی است. به نشانه‌ی تأسف و خجالت سرم را تکان دادم و به یاد آوردم که گفته‌اند: فقر عربی بر روی زمین از طلا گام برمی‌دارد.

از خود پرسیدم: چه می‌شد اگر این نمازگزاران پس از فراغت از نماز جمعه چنان که خداوندأفرمان داده است می‌رفتند و به کاغر و کسبشان مشغول می‌گردیدند؟

کسانی که این ذکرها را ساخته‌اند گمراهی دوگانه‌ای پدید آورده‌اند، از یک سو اضافات مسموم‌کننده‌ای بر دین الهی افزوده‌اند و از دیگر سو همت‌ها را از پرداخت به دیگر کارها که به دین الهی افزوده‌اند و از دیگر سو همت‌ها را از پرداختن به دیگر کارها به دین و دنیا نفع افزون‌تر داشت، بازداشته‌اند، پیشوایان دین، از نخستین روزها که هنوز خیر و فضیلت در میان امت بیشتر از شر و رذیلت بود، این اضافات را زشت شمرده‌اند.

ابن کثیر از اسماعیل‌بن اسحاق روایت کرده است که: امام احمد بن حنبل برایم گفت: می‌توانی حارث محاسبی را هر گاه به خانه‌ات آمد نشان دهی؟ گفتم: بلی، و شادمان گردیدم. سپس به نزد حارث رفتم و گفتم: من دوست دارم امشب تو و یارانت به منزل من بیایید. گفت یارانم فراوانند، پس برایشان خرما و دیگر خوردنی فراهم کن. پس از نماز شام آمدند و امام احمد پیش از ایشان آمده و در اطاقی دیگر در جایی نشسته بود که ایشان را می‌دید و سخنشان را می‌شنید، ولی آنان او را نمی‌دیدند.

پس از ادای نماز خفتن، نماز دیگری ادا نکردند و پیش روی حارث نشستند و خاموشانه سرهایشان را فروانداختند، گویا پرنده بر سر ایشان نشسته بود.

نزدیک نیمه‌های شب مسأله پرسید و حارث شروع کرد به توضیح آن و آنچه به آن تعلق داشت از نظر زهد و پرهیزگاری و موعظه، یارانش یکی به گریه شد و دیگری ناله سر داد. من رفتم به نزد امام احمد و دیدم او هم گریه می‌کند تا حدی که بیم از حال رفتنش بود، و آنان تا صبحگاهان چنین بودند. وقتی که آنان عازم رفتن بودند، گفتم: ای ابوعبدالله اینان را چگونه دیدی؟ گفت کسی را تا اکنون ندیده‌ام که همانند وی در زمینه‌ی زهد سخن گوید، و همانند اینان نیز ندیده بودم، ولی با وجود این مناسب نمی‌بینم که با ایشان یکجا شوی.

ابن کثیر می‌گوید: از آن رو یکجا شدن با آنان را نپسندید زیرا سخنانشان با چنان سخت‌گیری و خرده‌گیری همراه بود که شریعت چنان نگفته است، و به آن پیمانه با محاسبه‌ی شدید توأم بود که فرمان شریعت بدان‌گونه نیست.

به همین علت هنگامی که ابوزرعه رازی بر کتاب «الرعایه» از حارث محاسبی دست یافت گفت: «این بدعت است» سپس برای کسی که کتاب را با خود آورده بود گفت: آنچه مالک، ثوری، اوزاعی و لیث بر آن بودند، همان را محکم بگیر و این سخنان را بگذار که اینها بدعت است.

ائمه درباره‌ی برخی از عبادات که پرداخته‌ی متصوفین بود چنین نظری داشتند، آن هم در روزگاری که هنوز تصوف عبارت از معرفتی آمیخته با افراط و زیاده‌روی بود نه جهالتی که خرافه بر آن چیره شده باشد مانند اغلب صوفیان روزگار ما.

حقیقت این است که عوام و خواص مسلمانان در زمینه‌ی ذکر خدا به شیوه‌هایی معتقدند که از نظر دوری و نزدیکی با کتاب و سنت با یکدیگر متفاوت است.

ذکر در مقابل نسیان و فراموشی استفاده می‌شود و به این معنی این عمل صفت قلب است نه صفت زبان.

گاهی یک شخص چیزی را بدون هیچ‌گونه ابهام به یاد دارد و همه‌ی وجودش از یاد آن آکنده است بدون آن که لبانش بجنبد و یا عضلات جسمش تکانی بخورد، بلکه سکون و آرامش بدنش یاد و تمرکز دهنش را قوی‌تر می‌سازد و هر چه آرامش وی افزون‌تر باشد تصویرهایی که می‌خواهد به ذهن آورد کامل‌تر خواهد بود. حرکت زبان در آن صورت بسان نتیجه‌ی سرشار گردیدن وجدان از یاد آن چیز، می‌آید و البته این حتمی نیست. چه بسیار کسانی که حرفی از وی شنیده نمی‌شود، ولی قلبش از یاد خدا آکنده است.

و چه بسا کسانی که با زبانش از خدا سخن می‌گوید و قلبش از وی مشغول است و تهی، و او به نوارهایی می‌ماند که قرآن کریم بر آن ثبت شده و بدون آن که از ثواب و عقابی متوجه آن گردد، آیات الهی را تکرار می‌کند.

ما منکر آن نیستیم که اسلام اذکار مختلفی را وضع نموده است تا مسلمان زبانش را با آنها تازه گرداند و تنها به ذکر قلبی اکتفا نکند، ولی زمانی ذکر زبانی ارزش دارد که زبان کلید قلب و وسیله‌ی به حرکت آوردن و بیرون کشیدنش از خمود باشد.

باری! عبادات خاصی وجود دارد که در احادیث ثابت و صحیحی آمده است و بر تکرار آنها ثواب و پاداش ارزنده‌ای تعیین شده است، اما این روایات و جملات مأثوره از نظر اهدافی که برآورده می‌سازد همانند سروده‌های حماسی است که امروزه هر ملتی برای خودش ترتیب می‌دهد تا از میهن به نیکی یاد شود و فداکاری در راه آن مورد تشویق قرار گیرد.

هنگامی که دانشجویان و کارگران صدایشان را به خواندن این سرودها بالا می‌کنند و از چشمانشان برق حماسه می‌جهد و دستان و بازوانشان به حرکت درمی‌آید، این احساسات جوشان را وسیله‌ای می‌سازند برای آن که تعبیری باشد از علاقه‌شان به کشور، و طبعاً قابل تقدیر است.

اما هیچ یک از آنان به این عقیده نیست که خدمت به میهن با سر دادن این فریادها به پایان می‌رسد، هر چند آمیخته با اخلاص باشد.

نخستین و مهم‌ترین وظیفه‌ی دانشجو در برابر امتش فراگیری علم و جا یافتن منظم در صفوف دانشجویان و به سر بردن پیوسته همراه با کتاب است.

برای کارگران نیز نخستین و مهم‌ترین وظیفه در برابر ملتشان به پیش بردن درست کار و فعال‌تر ساختن کارخانه‌ها و توجه جدی به بهتر ساختن سطح کار و تولید است.

پیداست که خواندن سرود ملی هیچ مناسبتی با این وظایف حتمی ندارد، بلکه غالباً گذاشته می‌شود به اوقاتی که کارها و وظایف تعیین شده به انجام می‌رسد، و زمان استراحت می‌باشد.

و اگر دانش‌آموز یا دانشجویی علاقه‌مندی به کشورش را در خواندن دو سه بار سرود ملی خلاصه و تمام شده پندارد، مردم او را شخصی احمق می‌شمارند.

به همین شکل در دین الهی نیز او را در ادعیه‌ی مأثوره‌ای وجود دارد که مفاهیم ارزشمندی از تسبیح و تمجید و ستایش پروردگار را در خویش جای داده است که بر نهاد انسان مسلمان تأثیر می‌گذارد و روحیه‌اش با آنها دگرگون می‌گردد.

هدف از وضع این اذکار آن بوده است که دل‌ها با خدا به طور مستقیم و با شیوه‌ای آمیخته با حرارت ارتباط یا بد خوبست که یک مسلمان بر این ادعاها مواظبت کند و بگذارد که نفسش از آنها تأثیر نیکو پذیرد. ولی این غلطی آشکار است که بیشتر از حد لازم به آنها توجه شود و این تصور را در پی آورد که تکرار آنها موجب معافیت شخص از وظایفی می‌گردد که در زندگی بر دوشش نهاده شده است. بلی مسلمان اجازه دارد که با زبانش به ذکر خدا بپردازد به شرط آن که در اعمال و احوال خود فراموشش نکند، چرا که ذکر واقعی و اصیل آن است که در وقت انفاق، خدا را به یاد شخص آورد و او را به کرم و بخشندگی وادارد و در وقت مبارزه و سختی او را به عرصه‌های عمل و فعالیت کشاند. اگر در چنین موقعیت‌هایی خدا را فراموش کرد از جمله‌ی زیانکارانی خواهد بود که در این آیه بدان‌ها اشاره شده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩(منافقون / ۹)

«اموال و اولادتان، شما را از یاد خداوند باز ندارد، و کسانی که چنین کنند، آنانند که زیانکارند».

بلی ایشان از زیانکاران‌اند هر چند فریادهای ذکرشان فضا را هم بشکافد. اگر قرار بر آن باشد که تذکر و یادآوری با فقه و تدبری همراه گردد، با لفظ مفردی که صدها یا هزاران بار تکرار شود، حاصل نخواهد شد. زیرا ذکر کلام است، و کلام ـ تا آن که معنای معقولی را افاده کند ـ باید از جمله‌ی کاملی تشکیل شده باشد.

تصور کنید که شخصی اسمش عمر است، آیا برایش خوشایند است که این‌گونه از وی یاد شود که: عمر عمر عمر ...؟

وقتی که خداوندأبندگانش را به ذکر نعمت‌های الهی در این آیه فرمان داده‌است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ...[فاطر: ۳].

«ای مردم نعمت الهی را بر خودتان یاد آورید».

آیا عمل به این فرمان با تکرار اسلام برخی نعمت‌ها به انجام می‌رسد که مثلاً تکرار کنیم نان نان نان، یا بگوییم گوشت گوشت گوشت!! سخن مردم را به این شکل فهمیدن نشانه نادانی است، چرا باید سخن پروردگار بزرگ را به این‌گونه می‌فهمند و به جای آن که آن را بالا برند پایین می‌آورند و بی‌ارزش‌تر می‌سازند؟!.

با این حال انبوهی از عوام‌الناس را می‌توان یافت که با تلفظ کلمات بریده‌ای می‌رقصند و این هوسرانیشان را ذکر نام خدا می‌شمارند. هیچ کس از مردم حق ندارد ـ در هر منزلتی که باشد ـ از نزد خود اشکال و عباراتی برای ذکر بتراشد و دیگران را بر آن مجبور و ملزم سازد. و حتی درباره‌ی عباداتی که مأثور است و شریعت آنها را به زمان خاص یا شکل خاصی مقید نساخته است، نمی‌توان اوقات خاص یا عدد خاصی تعیین نمود.

و اگر کسی می‌خواهد برای خودش موافق با شرایط زندگی خویش برنامه‌ای برای تلاوت، دعا و ذکر در نظر گیرد، او حق ندارد که آنها را همانند احکام شریعت پنداشته‌ و از دیگران بخواهد به اتباع وی بپردازند.

چنین چیزی در شعر رخ نداده است، چه رسد به دین.

«معری» شاعر مشهور دیوانی تألیف کرده بد به نام «لزوم مالایلزم» و ردیف آن را از چند حرف خاص ساخته بود.

اما در میان عرب رایج نیست که قصیده‌های طولانی یا کوتاه‌شان را حتماً بدین شیوه بسرایند، به همین جهت این عملکرد «معری» بر خودش منحصر ماند و شعرا دلیلی نیافتند که از وی پیروی کنند.

متأسفانه عقل و خردی که در میدان شعر به چشم می‌خورد در صحنه‌ی امور دینی جایش را به حماقت می‌سپارد.

کسانی از اهل طریقت برای صبح و شام اوراد پر حجمی را ساخته و ضمیمه‌ی نمازها ساخته‌اند تا همانند دین مورد التزام باشد.

نمی‌توان گفت ذکر خوبست و فزونی آن شناعتی ندارد که قابل سرزنش مخالفت باشد.

زیرا ذکر بدون شک خوبست و فزونی آن ـ در چارچوب آنچه خداوند نشان داده است ـ چیزی است که ما بدان دعوت می‌کنیم و هیچ مسلمانی پیدا نمی‌شود که بر آن اعتراض کند. اما ذکری که خداوند فرموده است چیزی است گسترده‌تر از اینکه سخنی بر سر زبان یا تکرار کلمات و جملات باشد.

ذکری که خداوندأجزئی از دین گردانیده و راه قربت بندگان دانسته است، تأثیراتی ژرف و پاداشی برتر دارد از مراسمی که ارباب طریقت ساخته و مردم را از خدا دور ساخته‌اند.

حکمتی از خداوندأدر تشریعش داشته به هر عبارت اندازه‌ی معین در نظر گرفته است که نه با کمتر از آن و نه با بیشتر از آن اصلاح نفوس امکان‌پذیر بوده است.

این نشانه‌ی نادانی است که زیاد خوردن چیزی را ـ به این لحاظ که نوعی دواست ـ کاری ستوده پنداریم!!.

مثلاً یک یا دو دانه قرص «آسپرین» برای رفع درد سر خوبست، ولی اگر مجموعه‌ی از آن به یک بار تناول شود جز خودکشی چیزی به شمار نمی‌رود.

ما دیده‌ایم که معتادان ورد و وظیفه در میدان علم و تربیت شدیداً ناکام مانده‌اند و به خاطر ایشان اسلام در میادین کفایت و تولید دچار عقب‌ماندگی شده است.

علت این واژگون حالی این است که اینان از رهنمود پیامبرصفاصله گرفتند و به همان علت هم صراط مستقیم را از دست دادند.