ارزیابی این نظریه
این ادعا که: «اسلام در هیچ زمینه طریقهی کاملی را برای جهانیان عرضه نکرده است و احکام قرآن متوجه زندگی و احوال عرب بود و به همان عنایت نشان میداد و برای اوضاع جدید کفایت نمیکرد» ادعایی گزاف و بیپایه است.
در اینجا به علت عدم گنجایش بحث از آوردن دلایل وقوعیافته میگذریم، و الاّ تاریخ کاملاً تأییدی است بر این سخن ما که اسلام راه و روش کاملی را در امور دنیا و آخرت به ارمغان آورد و قانون همهجانبهای با خود آورد که امور دین و دنیا را در برگیرد، البته در حد اصول و قواعد و از یک قانون عام و نظام فراگیر جز این انتظار نمیرود. یعنی دین کلیات را وضع نموده و تفصیلات جزیی را به کسانی واگذاشته است که مسئولیت فهم و تطبیق آن را برعهده دارند، به شرط آن که پیوسته از روح دین و اهداف شریعت الهام گیرند.
از اینجاست که قانون الهی قابلیت تطبیق در هر حالت را پیدا میکند، اگر در آن تعمق شود و دانسته شود که چگونه از آن باید برداشت کرد و اموری را که نصی بر آن نیست از آن استنباط نمود.
با این ملاحظه روشن میگردد که احکام قرآن را بر احوال سادهی زندگی عرب منحصر دانستن، نادرست است.
اما اینکه فقها در فهم برخی نصوص یا قبول برخی احادیث منسوب به آن حضرت اختلاف نظر داشته باشند، باکی نیست، زیرا که در این زمینه مجال گستردهای برای اجتهاد وجود دارد.
این را نیز باید در نظر داشت که قرآن و سنت در زمینهی احکام و آنچه در آن ردیف است از قبیل آنچه امروزه احوال شخصی نامیده میشود، شمولیت واضح و مفصلی دارد که بیشتر از آن ناممکن به نظر میرسد.
در ارتباط با اینکه قرآن بر بخش اندکی از احکام معاملات شامل میشود و آنچه از پیامبرصدر این زمینه رسیده است، نیز برای تحولات زندگی بسنده نیست، باید گفت که این پدیده خود مفهوم والا و دلالت ارزندهای دارد.
این پدیده ـ چنانکه میبینیم ـ در بخش عبادات و امثال آن موجب میگردد که به آنچه در دو اصل مقدس شریعت ـ کتاب و سنت ـ آمده است بسنده کنیم. و این امر بدون شک یک ضرورت است، اگر به یاد داشته باشیم برخی از احکام عبادات تعبدی است و عقل انسانی در آن راهی ندارد و به ناچار باید به این دو مصدر اصیل بازگشت، که آنها در این زمینه به طور کافی علنی میباشند.
ولی معاملات مرتبط با امور دنیوی است، و احکام آن هنگام با حوادث و تحولاتی است که پیوسته در حال تجدد و تازگی و دگرگونی است و رسول اکرمصخود فرموده است: «انتم اعلم بامور دنیاکم». «شما خود به امور دنیویتان داناترید».
«این سخن به معنای اجازه به اجتهاد برای ماست، مشروط با آن که در محور استوار قرآن و سنت پیامبرصروان باشیم».
تا اینجا سخنان دکتر محمد یوسف موسی بود که در رد سخن مستشرق مجارستانی (گلدزیهر) گفته بود.
اما این شرقشناس در دروغهایی که بر اسلام بسته به گشادهدستی روی آورده و شیوهی شگفتآوری در هجوم بر دین ما در پیش گرفته است و راهی برای خویش برگزیده است که یگانه و مخصوص به خود اوست و ما مجبور شدیم کتاب ویژهای در رد یاوههای او و هممسلکانش بنویسیم و اسمش را گذاشتیم: «دفاع از عقیده و شریعت در برابر طعنههای مستشرقین» [۴].
واقعیت این است که گروهی از نویسندگان از طریق مباحث علمی قصد تجارت دارند (نه حقیقتجویی) و بر ماست که شرشان را از میان برداریم و نیروهای استعمارگری را که در پشت پردهی این مباحث قرار دارند رسوا گردانیم.
[۴] این کتاب به وسیله صدرالدین بلاغی به فارسی ترجمه شده است با نام محاکمه «گلدزیهر صهیونیست».