حقیقت دین و افسانه خرافات

فهرست کتاب

حقیقت عبادت

حقیقت عبادت

نمی‌توان به بررسی سلوک (رفتار) پرداخت مگر آن که اسباب و انگیزه‌های آن را در نظر گرفت. و علما اخلاق در شرح سلوک به موضوعات وراثت، محیط، مقاصد و اهداف و امثال اینها می‌پردازند، ولی ما در اینجا به این‌گونه مسایل کاری نداریم.

سلوک ـ از نظر روانی ـ اثری است از سومین مظهر شعور در انسان زنده، و ـ چنان که علم روانشناسی می‌گوید ـ مظاهر شعور درک، وجدان و کشش است.

اگر بخواهیم یکی از کشش‌ها را بشناسیم و شعبه‌های عملکردی را که با آن همراه است مشخص سازیم، باید مظاهر شعوری را که بر آن مقدم است بشناسیم تا آگاهیمان بر قواعد مستندی بنا گردد.

کسانی که عبادات مختلف را مجموعه‌ای از اعمال پراکنده می‌دانند که میانشان پیوندی نیست و یا تکالیفی می‌دانند که شخص به رضایت و اکراه باید به آنها کمربند و یا همانند کالاهایی که خادم از بازار خریداری نموده و به مولایش می‌رساند، ایشان با چنین نگرشی به عبادات، جهل کاملشان را به دین نشان می‌دهند.

بسیاری از عبادت‌کنندگان سر و کارشان به عبادات معروف همانند سر و کار داشتن با اشیای عاریتی است که بیرون از جو معیشتشان آمده و در دنیای آنان هیچ معنایی ندارد.

در حقیقت عبادتی که خداوند بدان فرمان داده و مردم را به خاطر انجام دادن آن عبادت آفریده است، شأنی بالاتر از این دارد.

عبادت شعوری است که همه‌ی عناصرش را تکمیل نموده است، چه از معرفت عقلی آغاز می‌گردد و با انفعال وجدانی ادامه می‌یابد و با کشش‌های رفتاری به تکامل می‌رسد.

پس سلوکیات و کشش‌های رفتاری ثمره‌ی دو مظهر پیشین است، برداشت درست از نماز، زکات، اخلاق نیک، حق‌گویی و دیگر عبادات این است.

نخستین عبادت در اسلام معرفت و شناخت درست خداوند است، و عقلی که با این معرفت روشنی یافته باشد راهنمای آگاهی برای هر رفتار صحیح و اساس استواری برای هر عملکرد قابل قبول است.

هنگامی که نهاد انسان از این معرفت تهی گردد، نه دینداریش صحیح می‌شود و نه به فضیلتی دست می‌یابد.

شناخت درست خداوندأدیگر لغزش‌هایی را که از آن سر زند تخفیف می‌بخشد، زیرا آن لغزش‌ها اموری عارضی است و به خدشه‌های سطحی می‌ماند. وی جهل در زمینه‌ی خداشناسی لغزشی نابخشودنی است، و همراه آن هیچ عملی درست نمی‌شود، به همین جهت خداوندأفرموده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦[النساء: ۱۱۶].

«خداوند این گناه را که برایش شریک قائل شوند نمی‌بخشد، و هر گناهی فروتر از این را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد و هر کس به خداوند شرک ورزد، دچار گمراهی دور و درازی شده است».

زیرا شرک دلیل بی‌خبری و ناآگاهی شدید انسان از خداوند است.

آیا می‌توان احمق‌تر از آن کس یافت که در ساختمان بزرگی زندگی کند ولی تصورش آن باشد که ظروف پراکنده‌ی زباله‌ی درون ساختمان موجب پیدایش آن شده است؟!

آن این تصور همانند شرک و بت‌پرستی خرافی نیست که مظاهر بزرگ و پهناور هستی را به بعضی از جمادات یا انسان‌ها منتسب می‌داند؟

معرفتی اعتبار دارد که از سرچشمه‌های یگانه‌اش به دست آمده باشد، یعنی از اعمال خداوند و گفته‌های وی، اعمالی که در آفرینش کائنات نمایان است و سخنانی که در کتاب وحی فرستاده است، جز این معرفتی وجود ندارد.

ملت ابلهی که در میان زمین و آسمان زندگی می‌کند ولی آیات آفرینش را درنمی‌یابد و اسباب آن را نمی‌تواند کشف کند امکان ندارد که پروردگار خویش را درست بشناسد.

در حالی که خداوندأدر آنچه بر پیامبرانش وحی کرده بیان داشته است که ایمان حقیقی بر شناخت درست از جهان هستی و سیر و سیاحت در آفاق پهناور آن مبتنی است:

﴿فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ...[آل‌عمران ۱۹۱].

«در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، مایه‌های عبرتی برای خردمندان است».

و تفکری که باعث شناخت خداوند است راز تعظیم وی و اساس داشتن تقوی در برابر اوست، و به همین جهت آن اندیشمندان خردمند می‌گویند:

﴿سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ[آل‌عمران ۱۹۱].

«پاکا که توئی، ما را از عذاب دوزخ درامان بدار».

خردمندان آنان‌اند که در آفرینش الهی اندیشیده‌اند و در نتیجه‌ی این تفکر ترس از وی بر دل‌هاشان چیره شده و آنان را واداشته است تا خویشتن را از خشم وی برکنار دارند.

پس با این لحاظ تقوی زاده‌ی ساده‌لوحی و کوتاه‌فکری نیست، بلکه زاده‌ی شناخت پخته از زندگی و زندگان است. و همین معنی در این آیه کریمه مورد نظر است که:

﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُ[فاطر: ۲۸].

«از میان بندگان خداوند فقط دانشوران از او خوف و خشیت دارند».

دامنه بخشیدن به معرفت الهی نخستین عبادت و آشنا شدن با وی از طریق ملکوت گسترده‌اش استجابت فرمانی است که در کتاب‌های نازل کرده‌ی خویش فرستاده است، و نتایجی که از طریق علوم مادی به دست می‌آید نمی‌تواند جز سازگاری و همنوایی با وحی که از مارواء ماده به دست آمده است، نتیجه‌ای داشته باشد، زیرا هر دو از سوی خداوند است. و اینکه برخی کوته‌فکران گمان برده‌اند میان علم و دین تفاوت یا تناقضی است، خرافه‌ای بی‌ارزش بیش نیست.

خرافه‌ای است که از لغزش‌های مشغول‌شوندگان به علم و به دین یکجا پدید آمده است.

و من خود بر تصحیحات ارزشمندی اطلاع یافتم که دانشمندان بزرگ علوم طبیعی با آن از لغزش‌های همکارانشان در آن زمینه جلوگیری کرده بودند، لغزش‌هایی که دانسته یا ندانسته به دین نیز آسیب رسانده بود.

من به عنوان یکی از مشتغلین به پژوهش‌های دینی می‌توانم موقف اسلام را در برابر علوم مادی واضح ساخته و تأکید ورزم که تحقیقات و دستاوردهای این علوم مقدمات ثابت و یگانه شیوه‌ای است که به یقین حقیقی منتهی می‌شود و قرآن نیز آن را می‌پسندد، و بی‌توجهی به این علوم بزرگترین معصیتی بوده است که تمدن اسلامی را زیانمند ساخته، و حتی مسلمانان با این بی‌توجهی هم بر خود و هم بر دینشان بزرگترین ستم را روا داشتند.

اگر مسلمانان در نخستین قرن‌ها به جای سرگرم شدن به فلسفه‌های نظری یونان، همگام با شیوه‌ی دینشان به پژوهش‌های مجرد طبیعی رو می‌آوردند هم به خود و هم به جهانیان نفع بیشتری می‌رسانیدند.

صلاح صفری نوشته است: وقتی که مأمون با حاکم قبرص صلح کرد برایش نوشت که خزانه کتاب‌های یونانی را برای او بفرستد، و آنان مجموعه‌ای از این کتاب‌ها را در خانه‌ای گرد آورده بودند که هیچ کس بدان راه نداشت، حاکم صاحب‌نظران نزدیک به خویش را فراخواند و در این مورد از آنان مشوره خواست، و همه با ارسال آنها مخالفت کردند به استثنای یک پتریک که گفت: این کتاب‌ها را برای ایشان بفرست چرا که این علوم هر گاه وارد سرزمینی دینی گردیده است، آنجا را به تباهی کشیده و دانشمندان را به جای یکدیگر انداخته است.

پیش‌بینی آن پتریک هوشمند درست از آب درآمد، چرا که مسلمانان این علوم را با آنچه از کتاب و سنت به ارث برده بودند درهم آمیختند، سپس دینشان را در پرتو این علوم تازه وارد و آراء بی‌پایه‌ی نهفته در آنها به مطالعه گرفتند. سپس اوضاع گوناگونی پدید آمد و این علوم جزئی از دین گردید، و کسانی که در ردیف علما دین قرار گرفتند که بهره‌ی اندکی از قرآن و سنت داشتند، و تمام آنچه آموخته بودند تبحر در این یاوه‌ها و اباطیل بود.

هیچ کس نمی‌تواند عالم دین شود مگر آن که در آنچه خداوندأفرودآورده است فقیه و صاحب نظر شود، و صاحب نظر شدن در آنچه خدا فرستاده ممکن نیست مگر اینکه انسان مقداری کم یا زیاد از معارف طبیعی برخوردار باشد.

و به هر اندازه از زندگی و زندگان شناخت داشته باشد به همان اندازه از پروردگار جهانیان خواهد ترسید.

این نوع معرفت اگر عین فضیلت نیست، دست کم راهنمایی رفتار فضیلت‌مندانه و انگیزه [انجام] آن است، زیرا تصور می‌شود که انسان را به گونه‌ی خاصی بسازد و پس از آن که اندیشه‌اش اوج گرفت، رفتارش نیز القاء و تعالی یابد.

کسی که خدا و مخلوقاتش را بشناسد باید در هر کاری که می‌کند در صدد به کمال رساندن آن باشد و در هر لحظه‌ی زندگی از لغزش‌ و انحراف برحذر بماند. اسلام از هر کسی که در دائره‌ی آن پا می‌نهد خواسته است که عملش را اصلاح کند، و این عمل صالحی که از مسلمانان توقع و انتظار می‌رود به محدوده‌ی خاصی منحصر نمی‌گردد.

اینکه در ده‌ها آیه «عمل صالحات» را ضمیمه‌ی ایمان صحیح می‌یابیم، عمومیت مطلق در آن مراعات شده است.

این عمل صالح چیست؟

عمل صالح عبارت از احسانی است که در دیگر آیات مورد تذکر قرار گرفته آنگاه که بر این پندار بیهوده خط بطلان کشیده است که بهشت مخصوص گروه‌ها و اقوام معینی باشد:

﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١١٢[البقرة: ۱۱۱-۱۱۲].

«و گفتند هرگز هیچ کس به بهشت نمی‌رود مگر آن که یهودی یا مسیحی باشد، این از آرزوهای آنان است. بگو اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید. حق این است که هر کس روز دل به سوی خدا نهد و نیکوکار پاداشش نزد...».

یا در این فرموده‌ی خداوندأ:

﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣ وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا ١٢٤ وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ[النساء: ۱۲۳-۱۲۵].

«بر وفق آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست، هر کس مرتکب ناشایستی شود، جزای آن را می‌یابد و برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابد. و مردان و زنانی که کارهای شایسته کنند و مؤمن باشند، آنانند که وارد بهشت می‌شوند و به اندازه‌ی ذره‌ی ناچیزی نیز بر آنان ستم نمی‌رود».

طاعاتی که از سوی مؤسس شریعت شکل خاصی گرفته جزء اندکی از اصلاح فراگیری است که خداوندأدر همه‌ی اعمال نوشته است:

﴿فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ[الأنعام: ۴۸].

«کسانی که ایمان آورند و درستکاری کنند نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند».

کسی که گمان کند دینداری عبارت است از پرداختن به اعمالی معین در اماکن معین، او بر خطا رفته است.

ایمان انسان کامل نمی‌شود مگر آنگاه که در وی ملکه‌ی نیکو کردن هر کاری که به وی سپرده [شده است]، رشد کرده باشد.

نیکو کردن فراگیر و همه‌جانبه‌ای که هر کاری را به سر حد کمال آن رساند و قصور را در آن جائز نشمارد و از راه یافتن تباهی و فساد بر آن بیمناک باشد.

دو کلمه «ایمان و عمل صالح» سیمای امتی را ترسیم می‌کنند که خوبی و علاقه به خیر همه‌ی جوانب زندگیش را فراگرفته و به هیچ کارش فساد راه ندارد، و اوضاع اقتصادی و اجتماعیش را بر محور زیرکی و هوشیاری و سلیقه‌ی نیکو و عقل دانا می‌گرداند.

صالح یعنی هر کاری را در آن تفکر و نظم مراعات شده و خودسری و هوسرانی از آن دور باشد ... بلی هر کاری.

از آن لحظه که شخص چشمانش را از خواب می‌گشاید و با آغاز یافتن روز به استقبال تکالیف زندگیش می‌رود، با کارهایی روبرو می‌گردد که از شماره بیرون است و از هر طرف به سویش رو می‌آورد، و باید او در آن باره فیصله کند، و تأثیر خود و حق خدا بر مسلمان این است که در هر یک از این امور درستکاری و خوبی را مراعات کند چه کشاورز باشد یا تاجر، نویسنده باشد یا محاسبه‌گر، رئیس باشد یا مرئوس، شاگرد باشد یا استاد.

هر گاه دستگاهی ساخته می‌شود تا کار خاصی را به انجام رساند، بنا به طبیعتش آن کار را در هر شرایطی به انجام می‌رساند، ایمان حقیقی نیز انسان را به گونه‌ای می‌سازد که نیکوکاری و احسان عمومی طبیعت قلب و مغزش می‌گردد.

به همین جهت وظیفه‌ی دائمی انسان مسلمان این است که هم به اصلاح خود بکوشد و هم به اصلاح زندگی پیرامونش. بدترین آفتی که دامنگیر دین گردیده خلاصه ساختنش در مجموعه‌ای از کارهاست که بی‌خردان می‌پندارند با انجام آنها وظیفه‌شان ادا شده و پس از آن تکلیف دیگری متوجه‌شان نیست.

این برداشت غلط سبب گردیده است که صحنه‌ی زندگی پر از شقاوت گردد، آن هم توسط عبادتگرانی که گه‌گاه نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند، ولی دیگر امور زندگی از دست ایشان به تباهی کشیده می‌شود، و قابل اطمینان نیستند.

و اگر فرضاً به طرز قابل قبولی به انجام کارها بپردازند، باز کمتر می‌توان انتظار داشت که با دیگران بتوانند رقابت کنند و در بهتر ساختن و بالاتر بردن سطح کار از دیگران سبقت گیرند.

ما به نماز و روزه‌ی اینان کاری نداریم، چرا که از نظر شکل ظاهری خویش درست است، اما آنچه در آن تردید نداریم این است که دینداریشان گرفتار خلل و دل‌ها و عقل‌هاشان دچار بیماری است.

و ملکه‌ی اصلاحی که باید با ایمانشان همراه باشد، در وجودشان از کار افتاده، و حتی شناختی که از خداوند دارند آمیخته با ابهام و انحراف است.

قلب صالح کارهای عادی را به طاعاتی بلند مرتبه تبدیل می‌کند که سزاوار پاداشی ارزنده باشد.

و امور دنیا چقدر فراوان و ساحات زندگی چه اندازه پهناور است. و این انسان مؤمن است که در همه‌ی این امور و در تمام این صحنه‌ها نظام منسجم و تهذیب‌یافته‌ای را مراعات می‌کند، و آنها را به عبادت خالص مبدل می‌سازد همچنان که معده طعام را می‌گیرد و به زندگی و نیرو تبدیلش می‌کند. خداوندأخود بیان داشته است که دفع دشمن و غنیمت گرفتن آنچه او در دست دارد و حتی رساندن هر گونه آزار به وی، در عمل صالح به شمار می‌رود، دقت کنید:

﴿مَا كَانَ لِأَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ وَمَنۡ حَوۡلَهُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِۦۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَ‍ُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٢٠ وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةٗ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢١[التوبة: ۱۲۰-۱۲۱].

«این بخاطر آن است که هیچ تشنگى و خستگى، و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى‏رسد و هیچ گامى که موجب خشم کافران مى‏شود برنمى‏دارند، و ضربه‏اى از دشمن نمى‏خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مى‏شود زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند و هیچ مال کوچک یا بزرگى را (در این راه) انفاق نمى‏کنند، و هیچ سرزمینى را (بسوى میدان جهاد و یا در بازگشت) نمى‏پیمایند، مگر اینکه براى آنها نوشته مى‏شود تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد».

شاید کسی بگوید، به این علت عمل صالح است که به جهاد ارتباط دارد!! ولی باید در نظر داشت که اولاً تمام کارهایی که انسان در میدان زندگی انجام می‌دهد نوعی جهاد است که کمتر از موارد مذکور در آیه نیست، و ثانیاً در رد این اعتراض کافی است بدانیم بنا به روایات ثابتی چنین پاداشی برای بسیاری از اعمال دیگر که ظاهراً در ردیف لهو و سرگرمی است تا در ردیف کارهای جدی، نیز وعده داده شده است به شرط آن که در انجام آنها هدف نیکویی نهفته باشد.

خلاصه ساختن «عمل صالح» در عبادات خاص، باعث شده است که جویندگان تقوی بیشترین وقتشان را به تکرار اعمال محدود بپردازند، گویا غیر از این راهی دیگر برای کسب رضای خدا نیست.

آنان چنان به این کارها چسبیده‌اند که هر گاه از آنها فارغ شده مجدداً بدان‌ها باز می‌گردند.

(یکی از متصوفین به نام) شعرانی درباره‌ی خود گفته است: «هر گاه مجلس ذکر را پس از عشاء آغاز می‌کردم فقط در وقت طلوع سپیده‌دم به پایانش می‌رساندم و سپس نماز صبح را ادا می‌کردم و باز به ذکر ادامه می‌دادم تا آنگاه که نماز (اشراق) را ادا می‌کردم، باز همچنان به ذکر مشغول بودم تا هنگام ظهر، و بعد از ادای نماز ظهر تا عصر مشغول ذکر بودم و از نماز عصر تا شام و از شام تا خفتن و همچنان ... نزدیک به یکسال این شیوه را ادامه دادم، و بسیار وقت در میان شام و خفتن یک چهارم قرآن را می‌خواندم و باقیمانده‌اش را برای تهجد می‌گذاشتم، و گاهی همه‌ی قرآن را در یک رکعت تلاوت می‌کردم!! خوابم محدود می‌شد به لحظاتی اندک که بر من غلبه می‌یافت و بسیار وقت که خواب بر من هجوم می‌آورد با شلاق بر ران‌هایم می‌کوبیدم و گاهی در زمستان با جامه خودم را به آب می‌انداختم تا به خواب نروم».

این شیوه‌ی زندگی اسلامی نیست، و تنها به خاطر غلو و زیاده‌روی دور از سنت که جمهور علما می‌دانند، آن را مردود نمی‌شماریم بلکه بیشتر به این دلیل ناپسندش می‌دانیم که طاعت را در حد اعتیاد پیوسته به ذکر، قرائت و نماز آن هم به این طرز خسته‌ کنند. و تکراری وانمود می‌کند.

آیا آن قاضی که به فیصله خصومت‌ها مشغول گردید و تا نیمه‌ شب به خاطر آماده ساختن پرونده‌ها و امور قضایی بیدار می‌ماند کمتر رضای خدا را حاصل می‌کند نسبت به کسی که تمام وقتش را به تلاوت کتاب‌ الله مشغول است؟!.

آیا استادی که به مبارزه و نبرد با جهل روی آورده و تا دیروقت برای آماده ساختن درس‌هایش بیدار می‌ماند کمتر از این ذکرکننده‌ی خسته منزل دارد؟! هرگز! بلکه هر نفرشان به حق و هدایت نزدیکتر از این یک نفر قرار دارند.

بلکه به یقین آن کس که پس از اشتغال تمام روزش به کار، به خواب می‌رود، همانند مجاهدی است که در برابر دید خداوندأمی‌خوابد و بیدار می‌شود، به شرط آن که دارای قلبی پاکیزه و وجدانی با احساس باشد.

غلط فهمیدن مفهوم عبادت، تمدن و فرهنگمان را به بیراهه برده و باعث گردیده است که جهل را علم و علم را جهل بفهمیم، و این موضوع در انحطاطی که به جان امتمان افتاده، تأثیری مستقیم و ویرانگر داشته است.

در همین روزها بعضی جوانان متدین را دیدم که به این شیوه‌ی نابجا روی آورده‌اند.

اینان وقتی که به یکی از جماعت‌های اسلامی می‌پیوندند ـ مظهر اخلاص را فراگیری وعظ و ارشاد می‌دانند و خو گرفتن به خواندن کتب پر حجم تفسیر و فقه و امثال اینها، و بعد از آن دیده می‌شود که یا طبیبی ناموفقند و یا مهندسی ناکام.

نمی‌دانم چه عاملی این طبیب را از پیشه‌ی مقدسش باز می‌دارد؟! و چرا نمی‌داند که هر گاه یک جراحی نیکو را به پایان رساند یا داروی موفقی را برای بیمارش تجویز کند، به عملی دست یازیده است که از متن صالحاتی است که از اسلام آن را رکن رستگاری و شرایط موفقیت به شمار آورده است، و ارزش آن کمتر از نماز و روزه‌اش نیست!.

یکی از میراث‌های باطلمان این است که علوم شرعی را علوم شریفه و دیگر علوم را تقریباً علوم بیهوده و کم بها می‌دانیم، در حالی که همه‌ی این علوم ما را به سوی خدا و خدمت به دینش راه می‌نمایند.

و از جمله‌ی میراث‌های باطلمان یکی این است که ما از آموزش‌های علمی سودمند و نتیجه‌بخش رو گردانیم و تا اکنون تعداد (میانگین) مسلمانان در دانشگاه‌های فنی مهم ـ تا همین روزهای نزدیک هم ـ اشاره به عقب‌ماندگی شناعت‌آلود ما و پیشرفت چشمگیر دیگران دارد.

در نخستین جنگ‌های فلسطین هنگامی که یهود با عرب‌ها روبرو گردید، در جبهه‌ی اسرائیل مجموعه‌ی کافی از متخصصین مهندسی، علم آمار، زراعت و الکتریسته و کارشناسان خصوصیات زمین و موقعیت‌ آب‌ها وجود داشت که با کمک آنها هر چیز را درباره‌ی هر واجب از زمین می‌دانست.

این سپاه بی‌هیاهو در خدمت گروه‌هایی قرار گرفت که جنگ با هفت کشور عربی را بر عهده داشتند. و پس از اندکی جامعه‌ی عربی درهم شکست و نیروهایش نیز درهم فروپاشید و نه سخنرانی‌های پرطمطراق سودی بخشید و نه احساسات تهی از ورزیدگی و درستکاری راه به جایی برد.

دلیل‌اش این بود که اندوخته‌مان ـ از نیروی انسانی و توان کاری ـ به مراتب کمتر از توانایی دشمنمان بود.

قدر‌تمندی و تسلط بر دنیا شرط به قدرت رساندن دین است، و کسی که از معارف دین ناآگاه است جایگاهی در دنیا نخواهد داشت. استاد «طه عبدالباقی» در دفاع از تصوف صحیح و از شعرانی گفته است.

«شعرانی به جمع میان عبادت و عمل فرامی‌خواند با این اعتبار که این دو، زیربنای زندگی است، و دلایل فراوان می‌آورد تا صالحان اهل تصوف را تشویق کند به اینکه از صدقات نیکوکاران دست نگه دارند.

شعرانی پیشه‌ورزان را بر عبادتگران مقدم می‌داشت، زیرا اینان در نفع‌رسانی به مردم سهم داشتند و نفع عبادت از صاحبانش فراتر نمی‌رود، و می‌گفت: چه زیباست که خیاط سوزن‌زدنش را تسبیح بگرداند و نجار اره کشیدنش را، زیرا تسبیح نافع و پذیرفته شده همین است!!.

حتی شعرانی در دعوتش حیات بدن را بر حیات روح برتر می‌دانست، زیرا حیات روح فرع حیات بدن است، و هر گونه مشکلی که برای آن پدید آید بر روح نیز تأثیر می‌گذارد تا جایی که دشواری‌های اندکی می‌تواند موجب تشویق فکر و پریشانی خاطر گردد. و به همین جهت امام ابوحنیفه گفته است: از کسی که در خانه‌اش آرد نیست مشورت نخواهید».

این سخن، سخنی ارزنده و پذیرفتنی است، و اگر تصوف بدین‌گونه فهمیده شود همان اسلام است، و اگر نه چیزی جز سخنان بی‌سر و ته نیست!!.

تقوی به معنی به دور افگندن دنیا نیست، بلکه به معنای مالکیت بر آن است همراه با حفظ عبودیت برای خدا و تسلیم بودن در برابرش.

آنان که از زندگی می‌گریزند نه مردانگی دارند و نه ایمان. و پنداری واهی است اگر کسی گمان کند که خود را خالص ساختن برای خدا با چسبیدن به برخی عبادات و ترک بعضی دیگر شدنی است. زیرا عبادت خدا در بازارها و میادین کمتر از عبادتش در مسجد و محراب نیست.

بلی ... گاهی ممکن است دنیا ایمان برخی اشخاص سست عنصر و نااستوار را به خطر افکند، چنان که طعام برای برخی بیماران خطرناک است. ولی آیا این می‌تواند بدان معنا باشد که همه‌ی مردم از طعام محروم شوند و قصائدی در نکوهش آن سروده شود؟ چه زیبا گفته است اقبال که:

الکافریفنی في الدنیا
والدنیا فتنی في الـمؤمن

«کافر در دنیا گم می‌شود و دنیا در مؤمن».

و نیز ممکن است دنیا برای آنان که دل‌های تنگ و کوچک دارند خطرآفرین باشد، ولی خطر آن بیشتر از نماز و روزه‌ای نیست که موجب پیدایش غرور و کبر گردد و یا در پاکسازی نفس از آلودگی‌ها و جلوگیری از سرکشی‌هایش بی‌تأثیر باشد در این صورت نباید به جنگ این عبادات برخاست، بلکه باید نفع نگرفتن از این عبادات را مورد حمله قرار داد.

موقفمان در برابر کسانی که شهوات زندگی می‌لغزاندشان و خود را به شیطان می‌فروشند، در عوض آن که دنیا را وسیله عبادت خدا گردانند، باید چنین باشد. مراعات احسان مطلق در هر چیزی که با آن دست بزنیم، کاری است از نوع اصلاح زندگی و مرتبط ساختن آن با پروردگار بلندمرتبه. این است معنای عبادتی که با فراگیری تمام این سخن سازگار است که در بیشتر از هفتاد جای فرموده است:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ[البقرة: ۸۲].

«کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند».

ولی طاعاتی که مؤسس شریعت خود تعداد و شکل آنها و آغاز و انجامشان را بیان داشته است بدون آن که در زیادت یا نقصان یا تغییری بیاوریم، باید آنها را بپذیریم.

و این عبادت اگر به همان شکل که مؤسس شریعت خواسته است ادا شود برای افراد و برای اجتماعات خیر فراوانی در پی دارد. اما بازی با آنها ـ در شکل و محتوی ـ اغلب منافعشان را از میان برده و برای اشخاص فاصد و ملحد زمینه‌ی به تمسخر گرفتن آنها را فراهم آورده است.

اما بخش وجدانی عبادت، در کتابمان «فقه السیره» به آن پرداخته و در آن جا توضیح داده‌ایم که عبادت فروتنی و خضوعی است آمیخته با محبت و اعجاب نه خضوع کراهت و اجبار.

در زمینه‌ی بخش وجدانی عبادت، صوفیان قدیم توجه چشمگیری داشته‌اند. چه، دل‌ها را در ارتباط دادن با خدا از عواطف داغ و جوشان لبریز می‌ساختند و با اشتیاق والایی آنها را یاری می‌رساندند تا آن که ادای طاعات مفروضه همانند شنیدن موسیقی گوارا گردد.

و در این تعجبی نیست چرا که صوفیان روحیه‌ی شاعرانه داشتند و بر آنان نازک‌بینی و تخیل غلبه داشت. و مردانِ نخستینشان توانسته بودند که توده‌ها را رهبری کنند و تعالیم خویش را بر اکثر سرزمین‌های اسلامی بگسترانند.

تعالیم تصوف آمیزه‌ای از حقایق دین، موضوعات فلسفی، شرح درازی از قواعد اخلاق، بیماری‌های نفس و روابط اجتماعات می‌باشد.

نخستین اشکال وارد بر آنان این است که در فرهنگشان احساسات بر عقل چیره است، و عواطفی را که با آن مأنوس بودند بر شعائر اسلام و معارف آن که درست نفهمیده بودند، غالب ساختند.

آنچه بر این آمیزه‌ی حق و باطل استوارترشان گردانید این بود که فقهای مشغول به شریعت و علوم آن ـ که نه رسوخی در دین داشتند و نه وجهه‌ی قابل قبولی میان مردم ـ بیشترین توجه‌شان را به حروف دین و اشکال ظاهری آن معطوف ساخته بودند.

اگر از علم توحید یا علم اخلاق سخن به میان می‌آوردند دلایل و قواعد را موافق با منطق «ارسطو» عرضه می‌داشتند و سپس وارد میدان بیهوده و پهناور مجادله می‌شدند. حال آن که اسلام توسط اشخاصی اقامه می‌گردد که در همه‌ی این زمینه‌ها قدم راسخ و منزلت استوار داشته باشند.

هنگامی که کسی به مسجد می‌رفت و مسایلی را به این شیوه در حلقات علوم دینی استماع می‌کرد، آماده نبود به آنها گوش دهد، در حالی که با جان و دل آمادگی داشت اذکار شیخی را بشنود که همزمان با ذکرش می‌گریست، هر چند ذکر و گریه‌اش برخاسته از نواختن طبل و نغمه‌ی نی بود.

به این دلیل بازار فقها از رونق افتاد و علوم فقه اصیل پس از آن که مسایل بیگانه و بیهوده‌ای نیز وارد آن گردیده بود از صحنه کنار رفت، و طریقه‌های صوفیانه رو به گسترش نهاد و افکار مجذوبان و احساسات ابلهان قوت گرفت، و عواطفی سیطره یافت که در داوری خویش بر کارها به شریعت و عقل پایبندی نداشت.

حالاتی که امروزه در جهان اسلام بسیار نمایان است باقیمانده نسل‌هایی است که در غیاب فقه اسلام و روحیه اسلامی پدید آمده است و یا عبادتی که در غیاب درک صحیح و ذوق و سلیقه‌ی اسلام انجام می‌شده است.

آفت بزرگ پدید آمده، از دو جا سر برآورده است یکی از کوتاهی فقها در میدان تربیت و عبادت و دیگری از کوتاهی صوفیان در میدان علم و آشنایی با شریعت.

از همین رو در میان ما اصطلاحات و پدیده‌هایی پخش گردیده است که به دین و امت مان زیان عمیقی رسانده است «آدم متنز» در کتابش «تمدن اسلامی» گفته است: «حرکت صوفیانه در اسلام سه اصل را پایه‌گذاری کرده که تأثیر بزرگی داشته است، و این سه عبارت است از اعتماد مستحکم به خدا، اعتقاد به اولیاء و تعظیم پیامبر اسلام (حضرت) محمدص.

و این سه اصل تا هم اکنون مهمترین و قوی‌ترین تأثیر را در زندگی اسلامی دارد، و شاید تفوقی که اصول صوفیه کسب کرده است نتیجه‌ی خصومتشان با علما باشد!».

این سخن قابل قبول نیست، زیرا اعتماد به خداوند و تعظیم پیامبرش از بدعت‌های صوفیان نیست، بلکه از خود اسلام است، و بدون آن برای اسلام چه می‌ماند؟

اما آنچه حقیقتاً صوفیان پدید آورده و با آن به این امت و به دینش تاخته‌اند اعتقاد به اولیاست.

اروپائیان می‌خواهند با دروغ‌پردازی‌هایشان این خرافه را در میان دو اصل استوار اسلامی قرار دهند تا مورد قبول قرار گیرد و به این شیوه حق و باطل با یکدیگر درهم آمیزند که نتیجه آن درهم آمیختن توحید و شرک می‌باشد.

اگر مقصود این باشد بدون شک این موضوع پرداخته صوفیان است و در چند قرن اول وجود نداشته است.

«ابن خلدون» از راه و رسم صوفیان می‌گوید: «اصل آن التزام پیوسته به عبادت و بریدن از همه کس به جهت خدا و رو گردانیدن از زرق و برق دنیا و بی‌توجهی به آنچه مردم به آن علاقه نشان می‌دهد از قبیل لذت‌جویی، سرمایه‌اندوزی و منصب‌دوستی است. و این در دوران صحابه و سلف عمومیت داشت. آنگاه که در قرن دوم و بعد از آن دنیاگرایی فزونی یافت و مردم با آن فراوان درآمیختند آنان که به خدا روی آورده بودند به نام صوفیان نامیده شدند».

این سخن «ابن خلدون» بی‌پایه است، و پیشتر درباره‌ی موقف اسلام در برابر دنیا و بی‌رغبتی به آن و نیز درباره‌ی رهبانیت و گرایش به آن و همچنان درباره‌ی سرمایه و دست زدن به آن به حد کافی سخن گفتیم.

آنچه باید مسلمانان بدانند این است که نیاز دین به دنیا مانند نیاز روح به بدن است و هر گونه تعالیم که به نیروهای مادی امت خلل رساند و دیگران را برای تفوق بر آن مستعد سازد، خیانت به خدا و پیامبر اوست.

اگر این خیانت، خیانتی قلبی نباشد خیانتی فکری است.

قرآن مجید جهاد اقتصادی و جهاد نظامی را مساوی دانسته و برای دست‌اندرکاران هر دو بخش اجازه دامده است که به حد تواناییشان به تلاوت و کلام الله بپردازند زیرا زحمت کار، موجب بی‌نیازی از تلاوت‌های طولانی می‌گردد. و حضرت سعدبن ابی‌وقاص به جهت اشتغالش به نبرد دشمن، وتر را یک رکعت می‌خواند.

خداوندأفرموده است:

﴿وَٱللَّهُ يُقَدِّرُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا[المزمل: ۲۰].

«و خداوند است که شب و روز را سامان می‌دهد، معلوم داشت که شما هرگز آن را تاب نمی‌آورید، لذا از شما درگذشت، حال هر چه مقدور باشد از قرآن بخوانید، معلوم داشت که بعضی از شما ممکن است بیمار باشند و دیگران در این سرزمین گام می‌زنند و روزی خود از فضل الهی می‌جویند و دیگرانی که در راه خدا کارزار می‌کنند...».

هر نوع علم و هر نوع کار ـ به شرط آن که خالص برای حق باشد ـ عمل صالحی است که از نماز و تلاوت قرآن کمتر نیست.

نمی‌دانم چگونه ممکن است رسالتی موفقیت حاصل کند که حاملان آن در امور زندگی از دیگر ملت‌ها عقب می‌مانند و یا در میانشان این‌گونه شایع است که حمل تسبیح عبادت است، ولی حمل تیشه و چکش عمل شخصی خالص؟

اصحاب پیامبرصدر مکه و مدینه، در امور زندگی و در کارهای دنیوی نه از مشرکین مکه ناآگاه‌تر بودند و نه از کفار مدینه. بلکه حفر خندق نشان داد که ایشان به شناخت شرایط و نوآوری در کارها تواناتراند.

عرب هم ـ وقتی که اسلام آورد ـ از دشمنان نه در مردانگی کمتر بود و نه در برخورداری از وسایل پیروزی، بلکه در بسیاری زمینه‌ها با آنان برابر بود، با دین جدید و روحیه‌ی ماجراجویی جرئتمندانه، بر آنان امتیاز داشت.

ولی مسلمانان امروز اگر با اهل زمین مقایسه شوند نه تنها در صحنه‌های علم و صنعت که حتی در کشاورزی و چراندن گوسفند و گاو نیز به عقب‌ماندگی شرم‌آوری گرفتارند و علت آن چیزی نیست جز ناآگاهی از دین، روی آوردن به بدعت‌ها و حیران ماندن در راه‌های گمراه‌کنی که از قدیم موجب دوری از صراط مستقیم بوده است.

همزمان با این، طاعات معینه نیز دچار بدعت‌هایی شده است که به آنها اشاره‌ای باید داشته باشیم: