حقیقت دین و افسانه خرافات

فهرست کتاب

آیا سنت به امور عادی پرداخته است؟

آیا سنت به امور عادی پرداخته است؟

اگر دین در امور عادی زندگی دخالت کرده است، تنها در همان حد بوده است که برای پاسداری از اخلاق و حفظ مصالح کفایت کند و نمی‌خواسته از این راه ابتکار عمل را نفی نموده یا فعالیت‌های مردم را در گستره‌ی گیتی محدود سازد.

آیا قوانین مدنی‌ که وضع شده و در محاکم شرق و غرب تطبیق گردیده است به خاطر باز داشتن عقل از تحرک و سرکوب اراده بوده است تا از آرمان‌هایش دست بشوید؟

آیا عرف‌ها و مراسم اجتماعی که امروزه در مهمانی‌ها، دید و بازیدها و ... مراعات می‌شود به قصد آن است که روند زندگی دچار ناهمواری‌ها و دشواری‌ها گردد؟

به همین شکل احادیث پیامبرصـ مثلاً ـ درباره‌ی طعام همانند عرف‌هایی است که مورد توجه اشخاص و طبقات فرهیخته و مؤدب است که بر سر سفره‌ی طعام مراعات می‌کنند و از این لحاظ کاملاً شبیه یکدیگر است!!.

اما عده‌ای از مسلمانان در فهم رابطه‌ی دین با این امور عادی راه خطا پیموده‌اند، زیرا عده‌ای از ایشان هر گام جدیدی را بدعت شمرده و از پذیرش آن سرباز زده‌اند، و عده‌ای دیگر برخی از امور عادی را که پیامبرصانجام داده است جزئی از دین دانسته و تمسک به آنها را راه تقرب به خداوندأبه شمار آورده‌اند.

در این زمینه هر دو گروه مرتکب اشتباهند، زیرا آنچه را مردم در بخش امور عادی پدید آورده‌اند در زمان پیامبرصو یارانش نبوده است و به این لحاظ نه رد آنها درست است و نه توصیف آنها به آنچه موجب نفرت گردد.

این امور به این معنی بدعت شمرده نمی‌شود که از نظر شرعی قابل مخالفت باشد.

می‌توان به طور مثال این سخن را در نظر گرفت که گفته شده است:

-نخستین اموری که بعد از آن حضرتصپدید آمد چهار چیز بوده است: به کار گرفتن غربا، سیر شدن (پرخوری)، شستن دست با اشنان [۷]بعد از طعام و غذ خوردن بر روی میز غذاخوری».

معلوم نیست به چه دلیلی پدیده‌های جدید در این چهار مورد خلاصه گردیده و منبع هراس شناخته شده است.

امام ابوحامد غزالی ـ در رد این سخن ـ می‌گوید: «ما نمی‌گوییم که خوردن طعام بر روی میز غذاخوری به علت کراهت یا حرمت نارواست، زیرا نهی از این عمل ثابت نیست و اینکه گفته‌اند این عمل بعد از پیامبرصپدید آمده است نمی‌تواند دلیل شود، زیرا از همه‌ی پدیده‌های به میان آمده بعد از آن حضرتصنهی به عمل نیامده است، بلکه آنچه از آن نهی صورت گرفته است بدعتی است که با سنتی ثابت در تضاد باشد یا یکی از اوامر پایدار شریعت را از میان بردارد.

تا جایی که می‌توان نوآوری‌ها یافت که در برخی احوال و با تغییر اسباب و شرایط به درجه‌ی وجوب می‌رسد و غذا خوردن بر روی میز جز برداشتن طعام از زمین برای آسانی غذا خوردن، چیز دیگر نیست و چنین کاری در کراهت داخل نمی‌باشد.

این چهار مورد که تحت نام بدعت جمع می‌گردد و دارای حکم یکسان نیست، مثلاً اشنان چیز نیکی است، زیرا وسیله‌ی نظافت و شستشویی است که مستحب می‌باشد و به کار گرفتن آن بیشتر موجب پاکیرگی می‌گردد و علت آن که در صدر اسلام مورد استفاده نبوده است عادت نداشتن بدان و نبودن سهولت لازم در به دست آوردن آن بوده است.

«هدف از ساختن غربا‌ل‌ گوارا ساختن طعام است که این کار مباح می‌باشد، به شرط آن که به خوشگذرانی مفرط نیانجامد. ولی موضوع سیر خوردن از میان این چهار مورد بیشتر درخور دقت است، زیرا تحریک شهوت و بیماری‌های درونی بدان بستگی دارد».

حقیقت این است که این دفاع امام غزالی دفاعی ضعیف و نارساست، هر چند هدف و نتیجه‌اش درست است. او خود دیدگاهی را تأیید می‌کند که نوآوری در اموری عادی را بدعت می‌داند، سپس ارزیابی نتایج خوب و بد آنها را ضمیمه‌ی آن ساخته است.

ما با این دیدگاه و این نام‌گزاری موافق نیستیم، زیرا تعریف و محدوده‌ی بدعت را که فاسدکننده‌ی دین است پیشتر واضح ساخته‌ایم.

اما غزالی بر این نظر است که طعام خوردن بر زمین بهتر از طعام خوردن بر میز است، تا به پیامبرصاقتدا شود که او روی میز طعام نخورده است.

به نظر من هر دو یکسان است و هر یک از این دو مورد جزء امور عادی است که شائبه تعبد در آنها راه ندارد و راه نزدیکی به خداوند به این‌گونه امور وابسته نیست.

اگر نان خوردن روی میز غذاخواری عیبی می‌داشت حتماً از آن نهی به عمل می‌آمد و اگر غذ خوردن بر زمین حسنی می‌داشت حتماً در آن باره امری صادر می‌شد.

در اینجا باید پرسید: آیا آن دسته از امور عادی که پیامبرصانجام داده است، بر فعل آنها ثواب و بر ترکشان گناهی مرتکب می‌گردد یا خیر؟

علما در این باره تفصیلاتی دارند که سزاوار یادآوری است.

آنان بر این اتفاق نظر دارند که آنچه پیامبرصدر حدود طبیعت بشری خاصش انجام داده است، امت بدان کاری ندارد و به پیرویش در آن باره مکلف نیست.

مشهور است که خالدبن ولیدسدر حضور پیامبرصضب (حیوانی شبیه سوسمار) را خورد، آن حضرتصاز خوردنش ابا ورزید، زیرا در سرزمین قومش خوردن آن امری رایج نبود.

حضرت خالد با این کارش مرتکب امر ناروایی نگردید که قابل عیب گرفتن باشد.

ولی درباره‌ی آنچه پیامبرصبه دور از چارچوب وظیفه‌اش که تبلیغ دین و تعلیم مردم و بیان احکام آسمانی است، انجام داده است، نظر تحقیقی این است که مردم به فعل آنچه کرده و ترک آنچه نکرده مکلف نیستند.

پیش از اینکه به نقل سخنان اهل علم بپردازیم بهتر است اشاره‌ای داشته باشیم به اینکه عاطفه‌ی جوشان و محبت شدید گاهی به اتخاذ شیوه‌ها و رفتارهایی منجر می‌گردد که مخصوص صاحب آن است و خداوندأکسی را بدان مجبور نساخته است. اینکه گفته‌اند عبدالله بن عمرسکوشش داشت در پیمودن راه‌ها نیز جای پای پیامبرصرا تعقیب کند و مواضعی که آن حضرتصبرای قضای حاجت رفته بود، او نیز بدان جا می‌رفت، هر چند حاجتی نداشت، این عمل وی لزوم مالایلزم (لازم گرفتن آنچه که لازم نیست) می‌باشد.

ولی جمهور صحابهشبه این‌گونه رفتارها توجهی نکرده و پایبندی به آنها راه تقرب به خدا نشناخته‌اند. در این نوع رفتار، عملکرد معاویه بن قره و پدرش ـ که خداوند از همه‌ی آنها خشنود باد ـ شبیه ابن عمر است.

ابن حبان از معاویه بن قره و او از پدرش روایت نموده است که: همراه با جماعی از قبیله زمینه به حضور آن حضرتصرسیدیم و با او بیعت کردیم در حالی که دکمه‌های لباسش باز بود.

راوی حدیث گفته است: معاویه و پدرش را نه در زمستان و نه در تابستان دیده‌ام مگر آن که دکمه‌های لباسشان باز بود.

این در حالی است که هیچ کس باز بودن دکمه‌های لباس را سنت نداشته است و التزام تعدادی از صحابه به آن، نمی‌تواند موجب و دلیل ملزم ساختن دیگران باشد.

درباره‌ی افعالی که پیامبرصانجام داده است و در آنها قصد تقرب نمایان نیست میان علما اختلاف است که ما امروزه باید در برابر آنه چه موضعی اتخاذ کنیم؟

عده‌ای گفته‌اند فعل آن مندوب است.

دیگران گفته‌اند: فعل و ترک آن مباح و یکسان است.

تعدادی از غلو و زیاده‌روی کار گرفته و فعل آنها را واجب شمرده‌اند، همچنان که عده‌ای دیگر از حکم درباره‌ی آنها توقف کرده‌اند.

به نظر من حق همان است که آمدی در کتاب (الاحکام) و عدوی در رساله‌ی [۸]دقیقش درباره‌ی سنت‌ها و بدعت‌ها تأییدش کرده است که: «محض فعل بر قربت آن دلالت ندارد، بلکه تنها این را می‌رساند که آن عمل حرام نیست». ولی قربت دانستن آن به طور خاص، چیز دیگری است.

یاران پیامبرشکه از دیگران با دین آشناتر و بر اتباع پیامبرصدر تقرب به خداوند حریص‌تر بودند، از آن حضرتصافعالی را مشاهده می‌کردند، ولی به علت نمایان نبودن قصد قربت، آنها را عبادت دینی ندانسته و با این عنوان مردم را به آنها فرانخواندند و مثال‌های فراوانی برای این موضوع می‌توان یافت:

۱- پیامبرصدر وقت هجرت به مدینه راه ساحل را در پیش گرفت، زیرا از دید دشمن به دور بود و اگر فعل آن حضرتصدلالت بر قربت داشت باید امروزه برای هر مسافری که از مکه به مدینه می‌رود سنت آن می‌بود که راه ساحل در پیش گیرد، هر چند دور باشد!! و این چیزی است که هیچ یک از صحابه نگفته است و از این دانسته می‌شود که این عمل سنتی از سنن دینی نیست.

۲- پیامبرصو یار همسفرش، از دشمنان مشرک برای چند روز در غار پنهان ماندند و مشغول عبادت بودند تا زمینه‌ی سفر مساعد گردید و اگر محض فعل آن حضرتصدلیل استحباب می‌بود، صحابه به آن غار می‌رفتند و همانند وی در آنجا به عبادت می‌پرداختند. از آنجایی که هیچ روایتی دال بر این که صحابه به قصد عبادت رفته باشند، وجود ندارد، خود دلیلی است بر این که عبادت در غار ـ به طور خاص ـ مقصود نبوده است و مجرد فعل وی دلیلی قربت نیست.

۳- از انسسروایت شده است که کفش‌های آن حضرتصدارای دو بند بود و این روایت را به جز مسلم هر پنج محدث دیگر روایت نموده‌اند. با آن که وصف کفش‌های آن حضرتصثابت است آیا می‌توان گفت که پوشیدن این نوع کفش‌ها سنتی از سنن دین است و کسی که ترکش کند تارک سنت است؟ یا خیر؟

۴- ثابت است که پیامبرصبا رسیدن به اولین چاه از چاه‌های بدر فرمان داد مسلمان اردو زنند، خباب بن منذر آمد و گفت: آیا انتخاب این موضع بر اساس فرمان الهی است که اجازه‌ی پس و پیش شدن از آن را نداشته باشیم یا بر اساس مصلحت جنگی است!! خباب بن منذر موضعی دیگر را مناسب دید و آن حضرتصفرمود که: «به رأی نیکی اشاره نمودی» و سپس نظر وی را به کار بست.

از این روایت دانسته می‌شود که برخی از عملکردهای آن حضرتصمبتنی بر اجتهاد خاص بوده و ارتباطی با وحی نداشته است و مسلمانان مکلف نمی‌باشند که به چنین افعالی ملتزم شوند، بلکه در این‌گونه موارد از رأی خود کار گرفته و هر چه را درست‌تر تشخیص دادند همان خواهند کرد و پیامبرصاین شیوه را خود تأیید کرده است.

بدون شک داخل ساختن اموری که از عادات محض است در دائره‌ی دین، هم زیان رساندن به دین خداست و هم دنیای مردم.

زیانش به دین از این جهت است که دائره‌ی عباداتی که راه تقرب است توسعه می‌یابد و آن هم با اتکا به وهم و با فرض نمودن معنای قربت در اموری که راه قربت نیست.

اسلام‌شناسان می‌دانند که بلاغ و بیان پیامبرصآکنده بوده است از آنچه که موجب تزکیه‌ی نفس و برانگیختن همت است و در این مجال جایی برای اضافات نمی‌ماند، بلکه به نظر من اضافات ـ از طریق پیروی در امور عادی ـ به خاطر آن است که کوتاهی‌ها در زمینه‌ی قیام به واجبات پوشیده و مخفی بماند.

کسان که مرد میدان پیمودن راه پیامبرصدر تزکیه‌ی نفس و جهاد با دشمنان نیستند، این شیوه‌ی استوار را رها نموده سنت‌هایی از قبیل علاقه‌ی آن حضرتصبه حلوا را وسیله‌ی ابراز محبت به وی و پیروی از سنتش می‌‌گردانند!!.

در حالی که ممکن است این امور عادی به علت مراعات شرایط و نیازهای محیطی از سوی آن حضرتصانجام یافته باشد.

یعنی این‌گونه امور به علت گرمای منطقه بدون تفاوت میان مسلمانان و مشرکان، مورد توجه بوده است. هم انتخاب جامه‌های سپید و هم فروانداختن شال عمامه بر گردن.

آیا برای ساکنان مناطق سردسیر سنت است که لباس سفید بپوشند و دستمال یا شال عمامه را به پشت سر و میان شانه‌ها فرواندازند، تنها به این دلیل که آن حضرت چنین کرده است؟

حق این است که این امور عادی ـ چه فعلی باشد و چه قولی ـ از جمله‌ی رسالت اسلام نیست.

زیانش به دنیای مردم از این جهت است که امور دنیوی بر تطور و تحول مبتنی است و به اجتهادات آزادی بستگی دارد که موجب زیادت و نقصان آنها گردیده یا متروکشان می‌گرداند.

اگر بخشی از آنها را از دین بگردانیم به معنای آن است که بر شکل و کیفیت معینی جامد و خشکشان سازیم!.

این عمل در فکر و عمران موجب رکود و در پی داشتن نتایجی خطرناک می‌گردد.

شاید یکی از علل عقب‌ماندگی مسلمان در برخی میادین این باشد که آنان قیود مختلفی را به نام اسلام بر خود تحمیل کرده‌اند و این قیود وهمی، چنان دست و پایشان را بست که از هر تحرکی باز ماندند و دیگران بدون هیچ‌گونه مانعی به پیش رفتند و در زمانی که احترام این قیود بی‌پایه را محفوظ می‌داشتند، قیود کمال روحی و ذهنی را که از مغز اسلام است از هم گسستند، و از اینجا بود که پیوندشان با دین و دنیا سست گردید و در هر دو میدان گرفتار هزیمت شدند.

در این جا بهتر است با بحث جامعی از شیخ محمود شلتوت موضوع را خاتمه بخشیم که دیدگاه علمی را در این زمینه خلاصه نموده و با دقت و اختصار گفته است:

«از تاریخ ادیان و شرایع دانسته می‌شود که تحریف و بدعت‌گزاری از سه جهت متوجه آنها شده است:

الف) از جهت عقیده: با دخول شرک و پرستش غیر خدا و نیایش دیگران و یاری خواستن از ایشان و پناه بردن به آنان.

ب) از جهت عبادت: با دخول تغییراتی در کیفیت آن با زیادت یا نقصان.

ج) از جهت حلال و حرام: با حلال ساختن حرام و بهانه‌سازی برای تحریم حلال.

با ارزیابی روزنه‌های مناسب با بدعت درمی‌یابیم که برخی از آنها از آغاز با بدعت همراه بوده است و برخی دیگر به گسترش بدعت پس از وقوع یاری رسانده است.

توضیح هر دو بدین‌گونه است:

[۷] گیاهی است که مانند صابون در شستشو به کار می‌رود. [۸] این رساله «سنت‌گرایی و بدعت‌گرایی در پرتو اصول و قواعد» ترجمه شده است.