همگانی ساختن نعمتها
از نخستین اهداف اسلام دور ساختن خودخواهی است، صفتی که هر انسان با آن متولد میشود و باید دیدگاه وی از محدودهی آن وسعت یابد و رفتار وی از بخل آن رها شود و به وی تفهیم گردد که زندگی تنها برای او به وجود نیامده چنان که او تنها برای زندگی کردن به وجود نیامده است.
پی بردن انسان به حقوق دیگران در وقتی که به حق متوجه است این خود نگهبان ارزشمندی است که او را از آلودگی و دست درازی و حماقتهای غرور و خودستایی باز میدارد.
قرآن کریم شخص را به کسب چنین شعوری فرامیخواند آنگاه که از وی میخواهد به یتیمان نیکی کند. چه کسی میداند؟ شاید او نیز روزی اولادی نیازمند عدالت و مهربانی از خود به جا گذارد، آیا او راضی میشود که آنان ضایع شوند:
﴿وَلۡيَخۡشَ ٱلَّذِينَ لَوۡ تَرَكُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّيَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَيۡهِمۡ فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا ٩﴾[النساء: ۹].
«و کسانی که اگر فرزندانی خرد و ناتوان از خود باقی گذارند، برای ایشان نگرانند، باید از خدا بترسند و سنجیده سخن بگویند».
خود خواهی به آتش میماند که هر چه مواد سوخت آن افزون گردد به همان اندازه اشتعالش افزایش مییابد، و مردم به نشئه شدن از نعمتهای به دست آمده، رغبتهای تحقق یافته و سرمایههای سرشار، حق خدا را در آنچه دارند وحق بندگانش را در آنچه به ایشان داده شده فراموش میکنند و خودخواهی نشئهآورشان نمیگذارد که جز به فساد در زمین و قطع رحم دست یازند.
پیامبرصمردم را از درافتادن به چنین لجنزار متعفنی برحذر داشته و فرموده است:
«إِنَّ أَكْثَرَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ مَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ بَرَكَاتِ الأَرْضِ. قِيلَ وَمَا بَرَكَاتُ الأَرْضِ قَالَ: زَهْرَةُ الدُّنْيَا. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ هَلْ يَأْتِى الْخَيْرُ بِالشَّرِّ فَصَمَتَ النَّبِىُّ صحَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ يُنْزَلُ عَلَيْهِ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَنْ جَبِينِهِ فَقَالَ: أَيْنَ السَّائِلُ. قَالَ أَنَا. قَالَ أَبُو سَعِيدٍ لَقَدْ حَمِدْنَاهُ حِينَ طَلَعَ ذَلِكَ. قَالَ: لاَ يَأْتِى الْخَيْرُ إِلاَّ بِالْخَيْرِ، إِنَّ هَذَا الْـمَـالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، وَإِنَّ كُلَّ مَا أَنْبَتَ الرَّبِيعُ يَقْتُلُ حَبَطًا أَوْ يُلِمُّ، إِلاَّ آكِلَةَ الْخَضِرَةِ، أَكَلَتْ حَتَّى إِذَا امْتَدَّتْ خَاصِرَتَاهَا اسْتَقْبَلَتِ الشَّمْسَ، فَاجْتَرَّتْ وَثَلَطَتْ وَبَالَتْ، ثُمَّ عَادَتْ فَأَكَلَتْ، وَإِنَّ هَذَا الْـمَـالَ حُلْوَةٌ ، مَنْ أَخَذَهُ بِحَقِّهِ وَوَضَعَهُ فِى حَقِّهِ، فَنِعْمَ الْـمَعُونَةُ هُوَ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ، كَانَ الَّذِى يَأْكُلُ وَلاَ يَشْبَعُ».
«بیشترین چیزی که از آن بر شما هراسانم برکاتی است که خداوند از زمین برایتان بیرون میآورد. گفته شد برکات زمین چیست؟ فرمود: جلوههای زندگی دنیا. مردی پرسید: آیا خیر میتواند با خود شر را به ارمغان آورد؟ آن حضرت خاموش شد تا آن که پنداشتیم بر وی وحی فرودمیآید. آنگاه در حالی که عرق را از پیشانیش پاک میکرد فرمود: سؤالکننده کیست؟ آن مرد گفت منم. آن حضرت فرمود: درست است که جز نیکی نمیآورد! ولی این مال سرسبز و شیرین است، و آنچه در بهار میروید میتواند کشنده باشد یا زیانرسان، مگر برای حیوان علفخواری که بخورد و سیر شود، سپس در برابر آفتاب دراز کشد و نشخوار کند و از سرگین و بول کردن، باز گردد و دوباره به خوردن آغازد و این مال نیز زیبا و شیرین است، هر کس آن را با حقش بگیرد و در راهی که حق آن است به مصرف رساند، بهترین کمک برای اوست، ولی کسی که به ناحق آن را بگیرد مانند کسی است که بخورد و سیر نشود».
بعضی حیوانات با دیدن سرسبزی با طراوات بهار، بیباکانه به خوردن میپردازند در حالی که در فصل خشک زمستان جگرهاشان گرفتار یبوست گردیده است، اینان بنا به سرشتشان که از آگاهی تهی است با لذت بردن از خوردنیهای به دست آمده مرتب میخورند و میبلعند و همچنان ادامه دارد تا اینکه افزون از ظرفیت شکمبهشان بر آن تحمیل گردیده منجر به شکاف برداشتن و هلاکت ایشان میگردد.
چه بسیار حیواناتی که دسترسی به خوردنی باعث مرگشان بوده است و چه بسیارند مردمی که جلوههای زندگی دنیا آنان را چنان گرفتار خود ساخته که چشمان و دلهاشان در دام اسارت آن افتاده، و دستهاشان به سوی آن دراز گردیده و اشتهاشان دهن باز نموده است و چنان به خوردن ادامه میدهند که از نفس میافتند و خودخواهیشان آنان را وادار به جمعآوری مزید آن میسازد تا اینکه سرانجام به حیوانات هلاک شده میپیوندند. سیر شدن از دنیا به دین شیوهی احمقانه زیانی آشکار است و جمعآوری سرمایه در دست صاحبانشان همانند ذخیره نمودن طعامهای گوناگون در معده است و مواد اضافی که در درون افراد تراکم میکنند در نهایت به گازها و سموم کشنده تبدیل میشوند.
این حدیث برای دو نوع حیوان مثال زد، یکی آنکه در خوردن اعتدال را از دست نداده، پس از سیر شدن از آن دست کشید و انتظار کشید تا آنچه خورده به هضم رسد و از سنگینی آن خلاص گردد و دیگری آنکه از پرخوری مفرط، اعضای وجودش از کار افتاده جز ذبح آن توسط قصاب چارهی نمانده است، زیرا وقتی که از زندگیاش استفادهای نمیشود حداقل از گوشت آن استفادهای بشود.
مگر ندیدهای اموالی را که مورد مصادره قرار میگیرد پس از آنکه صاحبانشان از بهرهبرداری از آنها باز میمانند؟ ایشان از دست آنها به ستوه آمدهاند، لذا از ایشان گرفته میشود و به کسی داده میشود که نه تنها شکایتی از سیری مفرط ندارد بلکه فریادش از گرسنگی بلند شده است.
راه علاج همین است برای کسانی که بهاران زندگی آنان را فریفته اموال اضافی را گرد میآورند ولی سخنان اضافی را بس نمیکنند.
قاعدهای که پیامبرصوضع نموده همین است: «إِنَّ هَذَا الْـمَـالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ فَمَنْ أَصَابَهُ بِحَقِّهِ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَرُبَّ مُتَخَوِّضٍ فِيمَا شَاءَتْ نَفْسُهُ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ لَهُ النَّارُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
«این مال زیبا و شیرین است، کسی که آن را با حقش به دست آورد، برایش برکت داده میشود، و چه بسا کسانی که در مال خداوند و پیامبرش بدانگونه که نفشهاشان میپسندد، دست میبرند، و در روز قیامت جز آتش عاقبتی ندارند».
هجوم بیرحمانهای که اسلام بر امساک، بخل و سنگدلی به راه انداخته است در تعالیم هیچ دین و مکتبی شبیه آن را نمیتوان یافت. به همین جهت بوده است که بخشش و سخاوتمندی یکی از صفات بارز مسلمانان گردیده بود، تا مصداق سخن پروردگار باشند:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤﴾[البقرة: ۲۷۴].
«کسانی که اموالشان را در شب و روز، پنهانی و آشکارا میبخشند، پاداششان نزد پروردگارشان است، نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند».
این خوی ستوده توانست در تاریکترین زمانها وظیفهی ترحمآلودش را ادا نماید و با مرهم نهادن بر زخمها از سنگینی و تلخی فقر و بیماری بکاهد و مردم خود با این شیوه دست به ابتکاراتی زدند که در عصر ما نه سوسیالیسم بینالمللی بدان موفق گردید و نه سوسیالیسم ملی.
مردم اگر از دورهی «ممالیک» در مصر اطلاع یابند چه خواهند گفت؟ و باز چه خواهند گفت اگر آن دوره با آنچه که وضعیت خدمات اجتماعی در انگلستان و روسیه پیدا کرده است، مقایسه گردد؟ ما برای روشن شدن پاسخ، وثیقهای تاریخی را میآوریم که در آن «سند وقف شفاخانهی قلاوون» ثبت شده است، در آن وثیقه آمده است:
«این بیمارستان ایجاد شده است تا برای مداوای بیماران مسلمان استفاده شود، چه زن و چه مرد، چه سرمایهداری و چه فقیر و نیازمند، در قاهره و اطراف آن، چه آنان که در آن مقیماند و چه آنان که از دیگر جا میآیند، از نژادهای متفاوت و برای امراض گوناگون. فرد فرد و دسته دسته میتوانند در آن داخل شوند پیر و جوان و مرد و زن، تا وقت ختم مداوا و باز یافتن بهبودی خویش میتوانند در آن اقامت کنند و آنچه که برای تداویشان در نظر گرفته شده است بر آنان صرف خواهد شد و بدون در نظر گرفتن دور و نزدیک یا خودی و بیگانه بدون هیچگونه عوضی به مصرف آنان خواهد رسید.
از داخل همین وقف نیازهای بیماران از قبیل تختخواب چه از چوب و چه از شاخههای خرما بنا بر صواب دید فراهم آورده خواهد شد، همچنان لحافهای و تشکهای پنبهای، تا مایحتاج هر بیمار مهیا باشد و مسئول بیمارستان باید در حق یکایک ایشان تقوی و طاعت الهی را مراعات نماید و تمام تلاشش را به کار بندد و در خیرخواهیشان کوتاهی ننماید، زیرا ایشان زیر سرپرستی او قرار دارند و از او به خاطر ایشان پرسیده خواهد شد.
در آشپزخانهی بیمارستان طعام بیماران از قبیل ماکیان، گوشت و ... پخته شده و برای هر مریض در ظرفی خاص بدون مشارکت مریضی دیگر داده خواهد شد و با نهادن سرپوش بر روی ظرف غذا از پخش بوی آن جلوگیری خواهد شد و این برنامه مستمراً صبح و شام به حد کفایت بیماران ادامه خواهد داشت.
همچنان سرپرست شفاخانه از درآمد آن مصارف اطباء مسلمان را که برای تداوی بیماران تعیین نموده است میپردازد تا یک جایی یا به نوبت به بیماران رسیدگی نموده و احوالشان را بپرسند و از آنچه برای آنان رخ داده اطلاع یابند، چه افزایش بیماری باشد و نقص آن و آنچه را که برای هر بیمار مصلحت میبینند از خوردنی و نوشیدنی تا دوا و دیگر مایحتاج بر ورقی که به این کار تخصیص دارد بنویسند و همه با هم به نوبت در شفاخانه شب را سپری کنند و از نزدیک کار تداوی را سرپرستی نموده و درین کار مهربانی و لطف را فرونگذارند.
«و کسی که وقت بیماری را در خانهاش بسر برد ـ و مستمند باشد ـ سرپرست شفاخانه میتواند مایحتاجاش را از شربت و دوا گرفته تا معجون و غیره بدون کم و کاست به وی برساند ...».
این سند شفاخانه قلاوون است که روحیهی اسلامی انگیزهی نوشتن آن بوده است و آن هم در هفت قرن پیش، زمانی که اروپا جز قانون جنگل چیزی نمیشناخت.
آیا پیشرفتهترین احزاب سوسیالیستی برنامهای بهتر از این که به بیماران و درماندگان کمک کند، میتوانند تقدیم کنند؟
این است که مسلمانان به دین خود اکتفا و از دیگر مذاهب خود را مستغنی مییابند و به جهت غیات رهنمودهای اسلامی در غرب بوده است که به گرایشهای چپی اجازه پیدایش داده است تا افکارشان را به زیان همهی ادیان مطرح کنند.