واپسین سخن
در راه فعالیت صادقانه به خاطر خدا، و تمسک صحیح به دینمان باید به سوی اهدافمان به پیش رویم هر چند جز ما رهروی در آن نباشد.
در این زمینه رهنمودی از ابن القیم مرا سخت خوشایند افتاد که نهادم را آکنده از خشنودی کرد و وادارم نمود تا لحظاتی با احساسات و عواطفش همگامی کنم ـ آنگاه که از به غربت ماندگان [۳۱]به خاطر حق ـ سخن میگفت، و علاقمند شدم که در پایان این رساله سفارش کنم که دوستداران حق بر تمسک و پایبندی بدان کوشا باشند.
چه بسیارند کسانی که از حق بیخبرند در این زندگی یا به ناحق انکارش میکنند، و آنان که غریب ماندهاند چقدر محتاجند به کسی که دشواریهای راه را در میان غفلتزدگان و خصومتکنندگان، برایشان سهل نماید.
جوانی که در میان همسن و سالان شهوترانش عفت پیشه میکند، و نمازگزاری که میان اشخاص غافل از نماز و از جماعت به سر میبرد، و مسلمانی که در میان بدعتگزاران و خرافهجویان به سنت چنگ میزند، و مجاهدی که در میان جمعی بیاعتنا به خواری دین و هتک حرمات از شعائر دینش پاسداری میکند ... همهی اینان غریبند و احساس تنهایی میکنند ـ هر چند مردم فراوانی پیرامونشان باشند ـ و خود را تنها مییابند هر چند غفلتزدگان خود را مونسشان جلوه میدهند، اما ایشان خود را زیاد میشمارند هر چند به ظاهر اندک باشند، زیرا ایشان با حق همراهند، و دیگران را اندک میشمارند هر چند به ظاهر بسیار باشند زیرا آنان با باطل همراهند.
ما اکثر لابل ما اقلهم
«چه بسیارند مردم، نه بلکه چه اندکند، خدا میداند که من بیجا نگفتهام».
«وقتی چشمم را میگشایم بر بسیاری میگشایم، ولی کسی را نمیبینم».
این احساس عزلت و اعتماد به نفس برای هر غریبی بایسته است. زیرا حفاظی است که از فضایل و برتریهایش در برابر تجاوزات جهل حمایت میکند و غرور بیخردان را درهم میشکند و فاصلههای طولانی تا مقصود را کوتاه میسازد، بیاعتنا به عوائقی که قاطعان طریق برمیانگیزند!.
متنبی که ولایتی کوچک میجست ـ با اینگونه غربت احساس استعلا و مباهات میکرد و میگفت:
وحید من الخلال فی کل بلدة
«در هر شهری از دوستان خویش تنها و جدایم، هر گاه مقصد والا باشد همکار اندک میشود».
و این شگفتآور نیست، چه کسی که در جهت مخالف آب شنا میکند به نیرویی بزرگتر و تلاشی بیشتر و طولانیتری نیازمند است.
کسی که در میان بیگانگان مشغول تلاش برای دین خداست، و با حفظ صلاح و پاکدامنی خویش در میان اهل فساد به سر میبرد به توان خاصی ضرورت دارد که در میان آن همه بیمار صحتش را حفظ کند.
چه رسد به کسی که بخواهد مفاسد را اصلاح و کجیها را راست گرداند؟؟
و باز چه رسد به کسی که در میان جویندگان خس و خاشاک و پرستشگران خاک، کسب رضای خدا را هدف خویش ساخته است؟
صفت غریب بر کسانی صادق است که پیامبرصبه ایشان در این حدیث اشاره فرموده است: «بَدَأَ الإِسْلاَمُ غَرِيباً ثُمَّ يَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاء. قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنِ الْغُرَبَاءُ قَالَ: الَّذِينَ يُصْلِحُونَ إِذَا فَسَدَ النَّاسُ». «اسلام غریب آغاز شد و باز غریب خواهد شد، پس خوشا به حال غریبان. گفته شد: غریبان کیانند ای رسول خداص؟ فرمود: آنان که کمر به اصلاحی میبندند وقتی که مردم فاسد میشوند».
امام احمد روایت کرده است که: عبدالرحمن بن مهدی از زهیر با سندش از پیامبرصبرایمان حدیث خوانند که: «طوبی للغرباء قالوا یا رسولاللهصو من الغرباء؟ قال: الذین یزیدون اذا نقص الناس». «خوشا به حال غریبان. گفتند: کیانند؟ گفت: کسانی که افزوده میشوند وقتی مردم رو به کاهشند».
اگر این حدیث با این عبارت محفوظ باشد و راوی دچار سهوی نشده باشد که: «وهم الذین یزیدون اذا نقص الناس» معنایش این است که: «آنان کسانیاند که خوبی و ایمان و تقوایشان در حال افزایش است، آنگاه که مردم از این لحاظ رو به کاهشند!».
در حدیث اعمش از ابن مسعود روایت شده است که پیامبرصفرمود: «إِنَّ الإِسْلامَ بَدَأَ غَرِيبًا، وَسَيَعُودُ كَمَا بَدَأَ، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ قِيلَ: وَمَنِ الْغُرَبَاءُ؟ قَالَ: النُّزَّاعُ مِنَ الْقَبَائِلِ». «همانا اسلام غریب آغاز شد و باز غریب خواهد شد ... فرمود: آنان که خود را از قبائل خویش بیرون کشیدهاند».
در روایتی دیگر آمده است که: «قالَ: مَنِ الْغُرَبَاءُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: أُنَاسٌ صَالِحُونَ فِى أُنَاسِ سَوْءٍ كَثِيرٍ مَنْ يَعْصِيهِمْ أَكْثَرُ مِمَّنْ يُطِيعُهُمْ». «... مردمی صالح و اندکی در میان مردمی فاسد و بسیار، کسانی که فرمانش را میشکند بیشتر از کسانیاند که فرمان میبرند».
و در روایتی دیگر: «ان احب شیء الی الله الغرباء، قیل ومن الغرباء؟ قیل: الفرارون بدینهم».«عزیزترین کس در نزد خدا غریبانند ... فرمود: کسانی که به جهت حفظ دین خویش فرار میکنند».
یعنی از فتنهها. همچنان در روایتی دیگر : «من الغرباء؟ قال: الذین یحیون سنتی ویعلمونها الناس». «کسانی که سنتم را زنده میکنند و به مردم تعلیم میدهند».
هر چند اشخاص غریب از مردم وحشت دارند، اما مخالفت عوامالناس و هجوم قدرتمندان به ایشان آسیبی نمیرساند. و ممکن است گاهی دردها و مشکلات بر آنان فشار آورد، اما این باعث عقبنشینیشان نمیگردد و به کسی چشم نمیدوزند.
روایت شده است آنگاه که موسی از میان فرعونیان بیرون آمد و در حالتی قرار داشت که خداوندأتذکر داده است ـ یعنی تنها، غریب، ترسان و گرسنه بود ـ گفت: پروردگارا تنهایم و بیمار غریب!! برایش گفته شد: ای موسی، تنها آن است که انیسی مانند من نداشته باشد، بیمار آن است که طبیبی چون من برایش نباشد، و غریب آن است که میان من و او رابطهای برقرار نباشد.
حقیقت این است که هر گاه خداوندأسینهی کسی از بندگانش را به ایمان شرح کند، تحمل تلخیها را برایش شیرین و گوارا میسازد، و سپس زندانش خلوت، تبعیدش سیاحت و قتلش شهادت میگردد.
از این رو او با غربتش در میان مردم و پیوندش با خداوند مردی تنها و یگانه است، اما او به تنهائیش امتی است:
کانه وهو فرد من جلالته
«او با آن که تنهاست هر گاه ملاقاتش کنی از بس هیبت دارد گویا در میان سپاهی قرار دارد».
هر کس بنا به طبیعتش دوست دارد با دیگر مردم انس گیرد، چرا که تجمع و یکجا شدن با دیگران غریزهای انسانی است و در آن شکی نیست.
وقتی که رو به اوج داشته باشد و دیگران به حضیض، و همت او در حال عظمت یافتن باشد و از دیگران در حال سقوط، و به همین علت با مردم انس نگیرد، در این صورت نیازمند احساس الفت و آرامشی است که بدیلی باشد برای آنچه از دست دادهاست.
در این وقت ذکر خدا باعث آرامش وی در عزلت و انس وی در غربت میگردد و همانند سایهی فرحبخشی میگردد که از هوسهای عوامالناس و پستیهای حکومتداران، بدان پناه جوید.
همچنان است سنت پیامبرصو اطوار سیرتش و اقتدای نیکو به وی، موجب شادمانی چنین اشخاص غریب و همچون مرجعیتی است که هر از چند گاه بر آن بگذرد تا از نوازش اقتباس کند و در بوستانهایش بچرخد، و پس از آن نه دیگر درد تنهایی کشد و نه فشار گوشهگیری ببیند.
و پیامبر خود روی آوردن به سوی خدا در روزگار فتنه را معادل با صحبت خویش در زندگی و پیوستن به وی در مدینه برشمرده و فرموده است: «عُبَادَةٌ فِي الْهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إِلَي».
«عبادتی در روزگار فتنه مانند هجرت به سوی من است».
چگونه مؤمن نیکوکار در دنیا آرامش احساس کند در حالی که میان هزاران بردهی پریشان حال، خود را به یک سو کشیده است.
ابن القیم میگوید: «مؤمنی که خداوند به وی بصیرت در دین نصیب کرده و در سنت پیامبرصفقیهش ساخته و در کتاب خود صاحب فهمش گردانیده و به وی نشان داده است که مردم در چه بدعتها، و هوسرانیها و گمراهیها به سر میبرند و چگونه از راه پیامبر و اصحابش کنار رفتهاند، اگر وی بخواهد این راه را بپیماید باید خود را برای طعن جاهلان و بدعتگزاران و تحقیرشان آماده سازد و نیرنگهایشان را در دور ساختن مردم و ترساندن ایشان از وی تحمل کند، چنان که اهل جاهلیت در حق پیشوا و رهبرش حضرت محمدصمیکردند.
اما اگر آنان را به سنت فراخواند و به خاطر انحرافشان بر آنان طعن وارد کرد، آنگاه است که قیامتی برمیانگیزند و برایش دامها میگسترند و فتنهها میسازند و همهی نیروهایشان را بر ضدش بسیج میکنند.
پس او در دینداریش غریب است، زیرا دینداری آنان فاسد است.
در تمسک به سنت غریب است چرا که آنان به بدعت متمسکند.
در اعتقادش غریب است چرا که اعتقادات ایشان فاسد است.
و در روابطش غریب است چرا که روابط آنان روابط سیئه و نارواست».
با آن که غربت معنوی اساس امتیاز و سرافرازی است، اما غربت گاهی هم شکل حسی دارد و هم شکل معنوی.
در آن صورت دوری از وطن با عزلت از مردم و بیگانگی با ایشان همزمان میگردد، و آنان که همت والا دارند، به سر بردن در آنجا را که در آن به دنیا آمدهاند نمیپسندند. بلکه چشمانشان را به اقلیمهای دوردست زمین میدوزند و لذت میبرند که در مناطق مختلف به تحرک و فعالیت پردازند، و به جای خاصی دل نمیبندند مگر به همان اندازهای که بتوانند رسالتشان را در آن ادا کنند و وجدانشان را راحت سازند.
از همین رو هجرت و سفر ویژگی اهل فضل در هر روزگار بوده است. و این گامهای بزرگ است که موجب گسترش و توسعهی فراخنایی میگردد که در وقت وداع دنیا و بازگشت به سوی خدا، در بهشت الهی بدانان بخشیده میشود.
از عبدالله بن عمر روایت شده است که: مردی از آنان که در مدینه به دنیا آمد در همانجا درگذشت، رسولصبر وی نماز گزارد و گفت: در زندگی و پیوستن به وی در مدینه برشمرده و فرموده است: «لَيْتَهُ مَاتَ فِى غَيْرِ مَوْلِدِهِ». «ای کاش در جای دیگر غیر از محل تولدش میمرد». مردی گفت چرا ای پیامبر خداص؟! فرمود: در زندگی و پیوستن به وی در مدینه برشمرده و فرموده است: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا مَاتَ غَرِيباً قِيسَ لَهُ مِنْ مَوْلِدِهِ إِلَى مُنْقَطَعِ أَثَرِهِ فِي الْجَنَّةِ». «وقتی که انسان در جایی غریب بمیرد از محل تولد وی تا آخر مسیرش به سوی بهشت در حقش سنجیده میشود».
در روایتی دیگر آمده است که پیامبرصبر قبر مردی به مدینه ایستاد و گفت: در زندگی و پیوستن به وی در مدینه برشمرده و فرموده است: «یا له لومات غریباً». «چقدر برایش خوب بود اگر در غربت میمرد».
اگر مسلمانان ارزش و منزلت چنین غربتی را میدانستند پیش از اروپائیان به کشف نقاط مجهول دنیا توفیق یافته و برای پخش شدن در شرق و غرب دنیا و تعمیر ویرانیها و استخراج گنجینههایش میشتافتند و رسالت جهانیشان را در سایهی این تحرک و فعالیت گسترده ادا میکردند.
اما مسلمانان در خانههایشان نشستند تا آن که در همانجا مورد هجوم قرار گرفتند و به ذلت کشیده شدند.
و غریبان غربت در قارههای دنیا را تحمل کردند و به سیادت و عزت رسیدند.
از آنجایی که غربت به معنای تنها گردیدن شخص از همتایان و به پیش افتادن از صفوفی است که با آنان راه میپوید، بالاترین درجات غربت آن است که صاحبش را به جلو اندازد و وادارش کند که به پیش رود تا آن که دیگران نتوانند، و سرانجام برای دیگر بینندگان سیاهیش نیز از دور قابل دیدن نباشد.
تسترتُ من دهری بظل جناحه
«خودم را از روزگارم در سایهی بالش بالش پنهان ساختم به گونهای که چشمم روزگار را میبیند و او مرا نمیبیند، اگر از روزگاران بپرسی که اسمم چیست نمیداند و نیز نمیداند من در کجا قرار دارم».
اما کسی که بدینگونه در زمان و مکان خویش غربت را پذیرفته و حتی خواص را گذاشته است تا آرام در پی او بخرند، از دور شعاع هدایتگر و نور ظلمت شکافی را میپراکند که راه را برای دیگران روشن سازد.
این غربت، غربت گوشهگیری نیست، غربت ارتفاع است!!.
چه بسیارند کسانی که با احوال و همت و مقصد و هدفشان در میان مردم غریب بودهاند، اما عمیقترین تأثیرات را بر کسانی داشتهاند که در میانشان زیسته و آنان ایشان را شناختهاند یا بر کسانی که از ایشان غایب بوده ولی ایشان او را کشف کردهاند.
ابن القیم گفته است: «همت عارف از کسی که معروف اوست ـ یعنی خداوند ـ جدا نمیگردد، او حتی در میان آنان که آخرت را میخواهند غریب است، چه رسد به آنان که دنیا را میخواهند، چنان که جویای آخرت در میان جویندگان دنیا غریب است».
چنین غریبی در علمش یگانه است زیرا افق دیدش فراختر، برداشتن ژرفتر و دیدش تیزتر است.
در عواطفش نیز یگانه است، زیرا تابش محبت الهی در قلبش احساسات وی را به هیجان آورده، انفعالاتش را پیوسته ساخته و مهربانیش را در حق دور و نزدیک جوشان گردانیده است.
در عباداتش نیز یگانه است، زیرا دیگر اهل عبادت و زهد به طاعاتی که تقدیم میدارند مشغولند و او چنان به خدا مشغول است که فکر و همتش از دیگران بازمانده و قیام به حق معبود را شغل خویش کرده است.
در رفتار و داوریهایش نیز یگانه است، زیرا او آنچه را که دیگران نمیبینند، میبیند، به همین علت حقیقت اقوال و افعال وی قابل درک نیست مگر پس از مدت زمانی که پس ماندگان بجایی برسند که او قبلاً وی تنها رسیده بود و انتظار غیب را میکشید.
بلی غیبهایی که برای همه یکسان است، اما او چیزی را میبیند که دیگران نمیبینند و به چیزی داوری میکند که دیگران نمیکنند.
رحمت خدا بر غربت یافتگان باد و با فضل و عفو چنین وحشتشان را به انس مبدل گرداند. [۳۱] از کتاب مدارج السالکین.
الله اعلم أنی لم اقل فشدا
انی لایفتح عنی حین افتحها
علی کثیر ولکن لا اری احدا
اذا عظم الـمطلوب قل المساعد
في عسکر حین تلقاه وفي حشم
فعینی تری دهری ولیس یرانی
فلو تسأل الایام ما اسمی؟ لـمـادرت
واین؟ ما عرفن مکانی