بدعتهای جنازه
مسلمانان در تشییع مردگان و کاستن از فشار درد ارتحال آنان، عادت و رسوم کمرشکنی دارند و نه تنها از نظر مالی که حتی از نظر اخلاق و توانایی جسمی.
این عادات و مراسم آمیزهای از بدعت و معصیت است، و با همهی سنگینی و تکلیفی که دارد، مردم به آنها متمسکند و خود را در مراعات آنها مجبور مییابند.
ما دیدهایم که مستمندانی بیبضاعت از دیگران وام میگیرند تا این مراسم را برپا کنند، مراسمی که شکل دین را به خود گرفته و از دین هم مهمترش میپندارند!!.
به محض اینکه کسی در جوامع ما درگذشت، بازماندگانش بیدرنگ دست به کار میشوند تا کرامتشان را حفظ کنند و احترام خود را به مردهشان ثابت کنند. برای این کار اماکنی را آماده میسازند تا از خیل تعزیتگویان استقبال شود، و این عمل یک شبانهروز یا بیشتر از آن وقت میگیرد، و در خلال این مدت عدهای از قاریان قرآن استخدام میشوند تا با تلاوتشان آن شبها را زنده سازند ـ و شاید بمیرانند ـ تلاوتی که عدهای اندک بدان گوش میدهند، و باز عدهای به مراتب اندکتر از شنوندگان به معانیش پی میبرند.
پس از عزاداری، هفتههای بعد یا دو هفته دیرتر به برگزاری محافلی میپردازند تا در ضمن زیارت قبر خیرات و صدقهای نیز پرداخته شود، و به مناسبت چهلمین روز درگذشت وی نیز مراسمی از این قبیل تکرار میشود و به همینگونه در اولین سالگرد و دومین سالگرد و ... .
کسی که فهم درستی از دنیا داشته باشد این مصارف و تکالیف را تأیید نمیکند چه رسد به کسی که فهم درستی از دین دارد.
آلمان در جنگ جهانی دوم نزدیک به ده میلیون نفر کشته داد، اما چه کرد؟
مردگان را آرام به خاک سپرد و تلاشش را برای ادامهی حیات با جدیت از سرگرفت و در خلال چند سال خسارتهای به بار آمده از جنگ را جبران کرد.
ولی ما برای یک مرده آن همه تشریفات میگیریم، اگر به جنگی گرفتار شویم که هزاران نفر تلفات داشته باشد چه خواهیم کرد؟؟
بدون شک جلسات فراوان عزاداری و زیارتهای پیاپی قبرستانها و محافل متعدد به مناسبت اولین پنجشنبه، اولین چهلم و اولین سالگرد برگزار خواهد شد! و بدون شک این عملکرد مسلمانان جز حماقت سزاوار هیچ نامی نیست.
آنچه مایه تأسف بیشتری است اینکه عوامالناس ـ و حتی خواص ـ به این حماقتها لباس دین میپوشانند.
بعضی از سخنرانان که به حرفهی موعظه اشتغال دارند، نتوانستند این محافل را نادیده بگیرند، لذا کوشیدند برای آن که شکل مشروعتری به آن ببخشند، علاو بر تلاوت رآن دروس عمومی را نیز به آن اضافه کنند!! این راه حل مشکل را بغرنجتر میسازد.
هیچ درمانی برای این نابسامانیها نمیتوان یافت جز رو آوردن صادقانه به سنت صحیح و محو این عادات ناپسند. سنت اسلام ـ در زمینهی این امور ـ این است که شخص مسلمان با حفظ روحیه با قضای الهی روبرو گردد، و اجازه ندهند که اندوه و غم به ساحت روانش راه یابد مگر به طرز گذرا.
یعنی به محض آن که مصیبتی به وی رسید کوشش کند روحیهی از دست رفته را بازیابد و زندگی عادیش را از سر گیرد و بیش از پیش معرفت الهی را حاصل کند و تسلیم حکمش باشد و به آنچه در نزد اوست چشم امید دوزد.
پیامبرصفرموده است: «من استرجع عند الـمصیبة جبر الله مصیبته واحسن عقباه وجعل له خلفاً یرضاه».
«کسی که هنگام رسیدن مصیبت بگوید انا الله و اناالیه راجعون خداوند جبران مصیبتش را میکند و عاقبتش را نیک میگرداند و برایش جانشینی پسندیده قرار میدهد».
هیچ مرد و زن مسلمانی حق ندارد برای عزا و اندوه لباس خاصی بپوشد یا در بدن، قیافه، منزل یا محل کارش نشانهی مخصوصی قرار دهد که بر عزاداریش دلالت کند، چه، با رفتن یکی از زندگان به سرای آخرت، لزومی ندارد که در امور زندگی هرج و مرج و بیسر و سامانی رخ دهد. چنان که گفتهاند: مرده مرده باید زنده زندگی کند و از آنجا که عواطف زنان در برابر مصیبتها آسیبپذیرتر و برای تجدید خاطرات از یاد رفته آمادهتر است، اسلام برای آنان مدت معینی را جهت عزاداری در نظر گرفته است. پیامبرصفرموده است: «لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ تُحِدُّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثِ لَيَالٍ إِلا عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا».
«برای زنی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد روا نیست بر مردهای بیش از سه روز عزادار باشد، مگر بر شوهرش که چهار ماه و ده عزاداری میکند».
از این نظر همهی اقارب زن یکساناند و بیش از سه روز حق عزا گرفتن ندارد، و عزا گرفتن به این شکل که زینت و عطر و دیگر امور عادی را فروگذارد.
ولی شوهر در زندگی زن جایگاه دارد و با فقدان وی آیندهاش دگرگون میگردد، و این خود اقتضا دارد که برای وی مدتی طولانیتر عزا گیرد، تا پس از سپری شدن آن به زندگی عادیش روی آورد.
به همین شکل برپایی تظاهرات پرهیاهو به دنبال جنازه هم در اسلام جایی ندارد. یعنی بالا کردن صدا حتی در تلاوت قرآن و ذکر خدا هم نارواست، هر چند بسیاری عادت دارند که کسانی را فراخوانند تا این داد و فریادهای زشت را سردهند. صاحب «المدخل» گفته است: این عمل با سنت پیامبرصیاران و سلف صالح مخالفت دارد و کسی که قدرت جلوگیری دارد بر وی واجب است که این منکرات را منع کند. عدهای از مردم علاوه بر آن، شیون بر چهره و بر پیشانی کوبیدن و اعمالی از این قبیل را نیز افزودهاند، حال آن که یکایک این امور با سنت و شیوهی سلف صالح در زمینهی تشییع جنازه در تضاد است.
جنازههای آنان با خشوع و وقار همراه بود، به گونهای که صاحب مصیبت نسبت به دیگران قابل تشخیص نبود، همهیشان شریک اندوه وی بودند و در همان لحظه که مرده را با خود حمل میکردند غرق تفکر و هراس بودند، زیرا چنین سرنوشتی در انتظار آنان نیز بود .... ».
حسن بصری گفته است مرده فردا مردهی امروز را تشییع میکند.
کسی که در حضور عبدالله بن مسعودسگفت: برای برادرتان ـ یعنی مرده ـ آمرزش بخواهید. ابن مسعود برایش گفت: «خدا نیامرزدت» زیرا نمیپسندید که هیچگونه صدایی در وقت تشییع جنازه بالا شود.
آنان که با کوچکترین فریاد برخاسته در جنازه برخوردی داشتند اگر اعمال فرومایگان امروز و دلقکبازیهایشان را میدیدند، به ویژه آنگاه که با نغمههای تلاوت و نوحهخوانی توأم میگردد، چه میگفتند؟
تعزیهای که اسلام گفته است حالت جانبی دارد، و بازماندگان مصیبتزدهی میت نه آمادگی خاصی برای آن میگیرند و نه در جای خاصی به خاطر آن تجمع میکنند. سلف صالح عادت داشتند که به کارهایشان مصروف باشند و هر گاه با انسان مصیبت رسیدهای روبرو میشدند برایش تسلیت میگفتند.
اما وضع خلف ایشان دگرگون گردیده، و آنان که دچار مصیبت از دست رفتن کسی میشوند خود را ملزم و مجبور احساس میکنند که جایی را برای عزاداری آماده سازند و برای پذیرایی تسلیتگویندگان خوردنی و نوشیدنی فراهم آورند.
در حالی که سنت اسلامی اقتضا دارد که خانوادهی میت مورد همدردی و همکاری قرار گیرند و برایشان طعام برده شود، نه اینکه ایشان در کنار مصیبت خویش به پذیرایی و آمادهسازی غذا برای دیگران مشغول شوند.
هنگامی که جعفربن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبرصفرمود: «اصْنَعُوا لِآلِ جَعْفَرٍ طَعَامًا، فَقَدْ أَتَاهُمْ مَا يَشْغَلُهُمْ». «برای خانوادهی جعفر طعامی آماده سازد، چرا که برایشان مشغولیتی فراهم آمده است».
فقها اتفاق دارند که غذای آماده شده از سوی خانوادهی میت برای اجتماعکنندگان، مکروه است زیرا این عمل یاری کردن بر بدعت است.
امام احمدبن حنبل/گفته است: «این عمل از اعمال جاهلیت است» و به شدت با آن مخالفت نشان دادهاست.
جریربن عبدالله گفته است: «ما صحابه» گرد آمدن در خانهی میت و آماده ساختن طعام برای میهمانان را پس از وفات وی جزئی از نوحهگری میشمردیم» یعنی عملی که از اعمال جاهلیت شناخته شده بود.
شگفتآور این است که همان جاهلیت، امروزه روح عادات و سنتهای رایج در میان ماست.
قبرستانها محل توزیع صدقات نیست، اما دیدهام اوقاف فراوانی را برخی مردگان برای طعام دادن و توزیع آب در محلشان و حتی برای تزیین آن با انواع گلها، وصیت نموده یا از قبل تخصیص دادهاند، این نوع صدقه ریشه در جاهلیت کهن دارد. آن هنگام بر سر قبرستانها حیوانات را سر میبریدند تا رحمتی در حق میت باشد، ولی اسلام این عمل را ممنوع قرار داد.
پیامبرصفرموده است: «لاَ عَقْرَ فِى الإِسْلاَمِ ».
«سر بریدن حیوانات بر سر قبر در اسلام اصلی ندارد».
اما به نظر میآید که مسلمانان در عوض سر بریدن حیوانات، گوشت پخته همراه با نان و میوه را به این هدف رایج ساختند و همهی اینها نوپیداست و فاقد اصل شرعی.
به نظر من علت همهی اینگونه کارها ضعف اعتقاد مسلمانان به اصل «مسئولیت فردی» در زمینه جزای اخروی است و نیز چنگ زدنشان به برخی روایات که اشاره دارد به انتفاع مردگان از اعمال زندگان.
آن دسته از احادیث که در این باره آمده و به درجه صحت رسیده است، نباید به گونهای فهمیده شود که منهدم ساختن قواعد ثابت حساب اخروی را در پی داشته باشد، زیرا برای آنها تأویلات معقولی است که اهل علم به آن آگاهند.
با این حال مردم عوام پافشاری دارند که کسانی را استخدام کنند تا قرآن را بر مردگان تلاوت کنند و از آن طریق به مردگان نفعی عاید شود، و من امتی را نمیشناسم که با کتاب مقدسش این شیوه را در پیش گرفته باشد، که در میان زندگان متروکش قرار دهد و در میان مردگان به تلاوتش پردازد!!.