ازدواج و روابط خانوادگی
میان آدابی که اسلام دربارهی رابطهی مردم و زن دارد تا عاداتی که تمدن جدید برای شرق و غرب دنیا به ارمغان آورده است، فاصلهی چشمگیری است. همچنان که میان آداب خود اسلام در این زمینه و آنچه برخی جاهلان به نام اسلام نشخوار میکنند و خود از وظیفهی زن در جامعه اطلاعی ندارند، فاصلهی فراوان است.
هنگامی که زن در زندان جهل و نادانی گرفتار میشود، همراه با آن نیمی از پیکر امت میمیرد و نیمی دیگر بیمار میشود.
زنی که در راه گمراهی و هوسرانی رها شود، تمام امت با آن به اضطراب میافتد و شیطان با سرنوشتش به بازی میپردازد.
امت اسلامی امروزه به دو بخش تقسیم میشود:
در یک بخش آن زن هیچ جایگاهی ندارد مانند یمن و حجاز و ... و در بخشی دیگر جایگاه نادرستی به زن داده شده، جایگاهی که حیرانکننده و ظالمانه، چنان که در مصر... میبینیم. و نمیدانیم که چه وقت از چنگ این تناقضات رهایی خواهیم یافت و به سوی حق راهیاب خواهیم شد؟
شاید غریزهی جنسی از فعالترین غرائز در وجود انسانها باشد. و شاید بقاء عمارت و آبادی در زمین تنها بدان بستگی یافته باشد و در زمینههای اقتصادی و تربیتی نیز این غریزه را نمیتوان از حساب انداخت. زیرا ضوابط مادی و معنوی آن در ضرورت کنترل و توجه به آن به طور یکسان اهمیت دارد.
از آن لحظه که این غریزه از سن مراهقه شروع به فعالیت میکند دیگر قابل نایده گرفتن نیست مگر توسط کسی که چشمش از دیدن حقایق بسته و گوشش را به ناشنوایی زده باشد ...!.
فطرتی که قوانین اسلام از آن برخاسته، این غریزه را به راه راست هدایت نموده است به گونهای که نه سرکوبش کرده و نه با بیبند و باریها به سرکشی و طغیانش کشانده است. همزمان با آن مجال تحرک به آن بخشیده است تا وظیفه اساسیش را ادا کند، نه تنها در ادامه و استمرار بخشیدن به حیات انسانی، بلکه با طراوات بخشیدن به آن به وسیله محبت و همکاری تمدن غربی از لحاظ به رسمیت شناختن این غریزه با اسلام همگونی دارد، ولی از آن لحاظ که افسار گسیختگی جنسی را علاج توقعات ساخته، نه تنها با اسلام که همهی ادیان به مخالفت برخاسته است.
بدون شک «اروپا» حیوان هفته در رگهای بشر را گستاخ ساخته و با هموار ساختن زمینهی آمیزش بیقید و بند، نتایجش را با خونسردی پذیرفته و دیگران را توصیه به خاموشی نموده است.
شریعتهای الهی که توسط پیامبرانی چون موسی، عیسی و محمدصتبلیغ گردیده است، پاکتر از آنند که این وضعیت را تأیید کنند و یا اجازهاش را بدهند. پس شگفتی ندارد اگر دینداران از آن هراساناند، و به دور از انتظار نیست اگر در برابر آن با سختگیری و احتیاط افزونتر زن را محبوس میکنند و سلوک وی را در معرض اتهام میدانند و کنترل بر وی را اجباری میسازند.
ولی راه حل موفقیتآمیز ـ مشکل ـ موجود این نیست.
برنامهای که در کتاب خدا و سنت پیامبر اصول آن ترسیم یافته است، یگانه راه حل برای روابط گذرا یا همیشگی میان مردم و زن است.
ازدواج اولین و آخرین راه حل مشکلات جنسی و پاکترین پیوندی است که انسانیت در زمینه تشکیل خانواده و تربیت اولاد در فضایی پاکیزه و سالم، شناخته است.
جامعه مسئولیت دارد که اوضاع اقتصادی و عرفهای عمومیاش را به گونهای شکل بخشد که ازدواج را موضوعی آسان و ساده سازد تا از آن بیمی نداشته و احساس دشواری نکند [۳۰].
اسلام دینی است که عفت و امنیت را با توصیه الهی در یک درجه قرار داده است.
مگر نه این است که از بین بردن جان و ریختن آبرو را مساوی با شرک دانسته است؟ مگر در ردیف صفات مؤمنین نگفته است:
﴿ وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا...﴾[الفرقان: ۶۸-۷۰].
«و کسانی که به جز خداوند خدای دیگری را نمیپرستند و هیچ کس را که خداوند کشتنش را حرام داشته، جز به حق نمیکشند، و زنا نمیکنند، و هر کس چنین کند، عقوبت گناه را خواهد دید».
پس هر گاه که امت اسلامی به نبرد نخستین گناه کبیره یعنی شرک یا دومین کبیره یعنی قتل بناحق، برمیخیزد، باید مبادرت به فحشا را نیز در همان راستا قلمداد کند. مبارزه با آن بدان معنی نیست که غریزهی جنسی برای همیشه سرکوب شود یا بر کسی رهانیت تحمیل گردد ... هرگز هرگز. اینگونه درمان جز افزایش درد نتیجهای ندارد.
امروز امت اسلامی از فواحشی که جوانان هیجانزده مرتکب میشوند چیزی نمیگوید، و بسیار عادی جلوه میکند که هر جوان پیش از ازدواج شرعی، چند سال از عمرش را در سرگرمیهای حرام بگذارند.
اینگونه اعمال قابل تحمل است، ولی کاستن از حجم محافل ازدواج قابل تحمل نیست!
در بسیاری از سرزمینهای اسلامی تأخیر ازدواج و طولانی ساختن دورهی سردرگمی پیش از آن اشکالی ندارد، تا آن که هزینههای هنگفت پرداخت شود. این طرز رفتار دلالت بر آن دارد که رعایت تقالید و عرفهای به جا مانده و اسم و نامهای اجتماعی در نظر مردم به مراتب مهمتر از رعایت دین و طلب خشنودی خداوند است!!.
بلی، و مگر شکی در این باره میماند وقتی که میبینیم زنی با ارتکاب فحشا به قتل میرسد و مردی به حال خود رها میشود؟ این قتل نه به خاطر خشمی است که مسلمان به جهت حق خدا بروز میدهد، بلکه انگیزهاش عصبانیتی است که شخص به خاطر لطمه دیدن نام و نشانش پیدا میکند.
اگر انگیزهی واقعیتش نفرت از آلوده شدن یک شخص به معصیتی پلید باشد، باید خانواده بر سر پسر بدکارشان همچنان به خشم آیند و به تأدیبش بپردازند که بر سر دخترشان شدیدترین خشم و ناراحتی ممکن را نشان میدهند، تا حدی که جز با قتل وی آرام نمیگیرند.
اکنون این عادات شرقی یا دهاتی ـ به تعبیر درستتر ـ در حال از میان رفتن است، ولی در برابر جاهلیت نوینی که همراه با بیبند و باری جنسی و انحرافات اخلاقی و دیگر تهاجمات غرب به سراغمان میآید.
حق این است که اگر مسلمان قصد اصلاح امتش را دارد، باید آن را با تعالیم دین حنیف در این زمینه آشنا گرداند. اگر بخواهیم به عوض گسترش حتمی فحشاء، ازدواج شرعی گسترش یابد، باید موانع ساخته شده از راه آن دور شود، و مردم و دولت با هم متفق شوند که آن را عقدی دوستداشتنی برای همهی طرفهایی بسازند که با آن سر و کار دارند، نه حادثهای که با بحرانها و تنگناهای کمرشکن توأم باشد. در حجاز و فلسطین شاهد سنگینی بیش از حد مهرها بودهام، به طرزی که مردم برای دست یافتن به زن باید هزینهی گرافی بپردازد. نتیجهی آن چه میتوانست باشد جز شیوع بیشتر مفاسد هم در اینجا و هم در آنجا.
کسی حق ندارد استدلال کند به اینکه بالا بردن مهر از نظر شرعی جائز است، زیرا اگر نه تنها جائز بلکه از نوافل مستحبیه میبود ناروا بود، زیرا پس از ادای فرض است که نوبت به ادای نفل میرسد و آنگاه که فرایض پایمال باشد، دیگر چه جایی برای نوافل میباشد.
هنگامی که عفت از میان رفته و فسق و فجور عمومیت مییابد، جز سادهلوحی کودن، چه کسی از جواز بالا بردن مهر سخن میگوید؟
مسلمانان ازدواج شرعی را راهی صعبالعبور گردانیدهاند، و به همین جهت سقوط اخلاقی راهی هموار گردیده است.
ازدواج حضرت موسی÷جای اندیشیدن دارد.
او از مصر با ناراحتی و اندوه گریخت تا در محل آرامی جای گیرد، و به همین هدف به سوی مدین روی آورد تا در آنجا پناهگاه بهتری برایش باشد، و در این باره از خداوندأخواهان هدایت شد:
﴿ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ٢٢وَلَمَّا...﴾[القصص: ۲۲-۲۳].
«و چون رو به سوی مدین نهاد گفت باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند...».
موسی با دیدن دو دختر که کار پدرشان را بر عهده گرفته بودند و دلش به آنان سوخت، و ـ با نیت شریفی ـ شتافت تا از دوش ایشان کار سنگینی را بردارد، و متوجه بود که رفتار آنان تا چه پیمانه با عفت، حیا و بزرگمنشی توأم است. چه، نخواستند در ازدحام مردان درآمیزند، و در حالی به آنان کمک رسید که انتظار داشتند چوپانان کنار روند، تا آنان برای گوسفندانشان آب بکشند و به خانه باز گردند!!.
طرز رفتار این دو زن نمونهی خوبی از رفتار شایسته زنان فاضله در هر روزگاری است. همچنان که رفتار موسی نمونهی نیکی از مردانگی است. او کاری را کرد:
﴿ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ...﴾[القصص: ۲۴-۲۵].
«آنگاه رو به سایه آورد و گفت پروردگارا! من به هر خیری که برایم بفرستی نیازمندم».
و موسی با دختران روان شد نه بدان جهت که بهای کار نیکش را بستاند، چرا که او بالاتر از این است، بلکه به این خاطر که در سرزمین تنهایی و غربت همدمی بیابد، و در سایهی بزرگ این خانواده پناهگامی پیدا کند و رنجی را که میبرد با وی در میان گذرد.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ...﴾[القصص: ۲۵].
«و چون به نزد او آمد و برای او داستانش را بیان کرد گفت مترس که از قوم ستمکاری نجات یافتی».
برای آن که موسی÷از آن پس و برای آینده نیز احساس اطمینان کند، آن مرد صالح پیشنهاد کرد یکی از دخترانش را به عقد وی درآورد و در نزد خود برایش کاری آماده سازد! پس از آن که یکی از دو دختر دربارهی وی اظهار نظر کرده بود:
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ﴾[القصص: ۲۶-۲۸].
«یکی از آن دو گفت پدرجان او را به کار گیر چرا که بهترین کسی که میتوانی به کار گیری توانای درستکار است».
من یقین دارم اگر این دختر که دربارهی موسی اظهار نظر کرد، دختر شخصی از روستائیان ما بود، در حال به قتلش مبادرت میورزیدند که چگونه از مردی ناشناخته بدین شیوه سخن میگوید؟ حتی اگر آن شخص یکی از مسلمانان امروز میبود به هیچ روی راضی نمیشد که دخترش را بفرستد تا مردی ناشناخته را به خانه بخواند.
به هر حال ازدواجی که انجام شد دو انسان شایسته را به یکدیگر رسانید و زمینهساز آن اخلاق پاک و عادات پسندیدهای بود که امروزه در سرزمینهای ما فقدانش مشهود است!!.
جامعهای که ما در جستجویش میباشیم پیش از هر چیز بر وجدانهای بیدار، فضایل استوار و حراست پایدار از نظرات مردم و رأس حکومت یکجا، برپا میشود.
شاید از ناکامترین شیوههای تربیت آن باشد که بر حبس زن در داخل محدودهای از عزلت عقلی و معنوی خالص، اتکا شود و اگر این شیوه تربیت نامیده میشود، خود نوعی مغالطه است.
همچنان که ناتوانی در کنترل روابط جنسی در محدودهی شریعت الهی، و وسیله ساختن این ناتوانی در جهت آزادگذاری مشهود تا به هر شکل که بخواهد به پیش رود، هم سقوط فطرت و اخلاق و هم تمرد بر خدا و همهی شرایع اوست.
خود بود اگر مسلمانان به ارزیابی میپرداختند که روابط مرد و زن در صدر اسلام چگونه بوده است، و چطور همهی افراد خانواده صبح و شام در ساحهی مسجد یکجا حضور مییافتند. بلکه این موضوع که چگونه مردان و زنان همراه با هم برای اعلام کلمه الله به جهاد شرکت داشتند؟ و باز هم چگونه فقها اجماع کردهاند که هر گاه جهان اسلام مورد هجوم عمومی قرار گرفت، هر مرد و زن مسلمان مکلف است که ندای جهاد را لبیک گوید و از جان و مال خویش در آن راه دست شوید.
در پرتو این روابط که شریعت تثبیتش نموده است، میتوان محیطی را تصور کرد که خانواده در آن تولد یافته و زندگی داشته و رسالتش را به طرز کامل ادا میکند.
در کتاب و سنت آداب مختلفی است برای نگاه انداختن، اجازه خواستن، کشف یا مستور بودن، مسافرت زن، بازگشت مرد به خانهاش، موقف زن نسبت به نزدیکان خود و نزدیکان شوهرش، حق پدر و مادر و حق اولاد ... .
این آداب دارای تفصیلاتی است که باید مسلمانان بدانها پایبند باشند و اهل و اولادشان را بر مراعات آنها پرورش دهند.
ولی در این زمینه انواعی از رفتارهای عادی است که اسلام برای آن شکل معینی در نظر نگرفته است، و مردم شرق و غرب در برابر آنها متفاوتاند.
مثلاً به مشاهده میرسد که بیگانگان برای فرزندانشان آزادیهای گستردهای میدهند، و گاهی اولاد در حضور پدرانشان حرکاتی نشان میدهند که ما آن را با وقار واجب ناسازگار میدانیم، اما ایشان در آن اشکالی نمیبینند.
همچنان فرزندان هنوز از سنین کودکی فاصلهی چندانی نگرفتهاند که وادار میشوند تا تکالیف زندگی را خود بر دوش کشند و در زمینه کسب و کاری که با آن آیندهشان را بسازند، مسئولیت پیدا میکنند.
حتی جوامع اروپایی در این زمینه تا بدانجا پیش رفتهاند که زن و شوهر باید هر دو به کار اشتغال داشته باشند، و دخل خانه بر کار و عایدات هر دو استوار باشد.
ما عملکرد خاصی را در زندگی غریبان تأیید و ستایش نمیکنیم، بلکه میخواهیم در عادات ما و عادات ایشان نگاه دقیقی انداخته شود، عاداتی که دلیلی جز خو گرفتن و نیکو شمردن نداشته و با کفر و ایمان یا طاعت و عصیان ارتباطی ندارد.
آنگاه هر چه را نیک یافتیم به جوامع خویش منتقل سازیم و آنچه جز این باشد، به یک سویش افکنیم.
به نظر من روح ماجراجویی و استقلال که کشورهای غربی را به سیادت و حاکمیت رسانده است، برخاسته از نوع تربیتی است که از نخستین روزهای زندگی در وی کاشته میشود تا بر جرأت و اعتماد به نفس پرورش یابند.
احساسات آبدار ما را به نشستن و کارها را به دیگران سپردن کشانده است، و در نتیجه ما در داخل سرزمینهای خودمان بیتحرک ماندیم تا آن که دشمن بر ما هجوم آورد و مردان و زنانشان در این غلبه شریک بودند.
استفاده کردن از عرفها و عاداتی که برایمان ناآشناست ـ به شرط آن که خوبیش نمایان باشد ـ هیچ خدشهای در تمسکمان به دین و احیای شعائر آن وارد نمیکند.
آنگاه که مسلمانان عرب امور دفترداری و اداره را به منوال آنچه از تمدن ایران و روم باقی مانده بود، سامان دادند، از دین خویش بیرون نشدند.
از آن گذشته باید دانست که زن در کشورهای اسلامی یکی از عناصر استهلاک و در کشورهای دیگر یکی از عوامل تولید است، و به این جهت در محیطهای ما بارِ دوش است و در محیطهای آنان یاور و همکار، و این شیوهی اخلاقی و رفتاریِ ناپسندی است.
جمعیت اسرائیل به دو میلیون نمیرسد اما ارتشش برابر با تعداد سکنهی مرد و زن آن است به استثنای کودکان شیرخوار.
آیا برخی کشورهای اسلامی که چندین برابر یهود جمعیت دارند، توانستهاند خود را به پای آمادگیهای یهود برسانند، یا آن که در این کشورها زنان و فرزندان جز خوردن و خوابیدن کاری نمیدانند؟
[۳۰] در کتاب «از اینجا میدانیم» از همین مؤلف فصلی است که جوانب مختلف این موضوع را به بحث کشیده است.