فتوحات عثمانس:
هنگامِ وفات عمر بن الخطاب سرزمینهای عراق، سوریه، فلسطین، اردن و مصر تماماً فتح شده بود و تحت تسلط کامل دولت اسلام درآمده بود. عملیات نظامی در این مناطق خاتمه یافته بود. پادگانهای این نواحی فقط محافظت حدود و ثغور و اشراف بر امنیت و نظام داخلی و اجرای احکام قضائی را به عهده داشتند و انجام وظیفه میکردند.
لذا عثمانسهیچگونه نقشه نظامی در این دیار نداشت. باید به فکر حمله به افریقای شمالی باشد که از خاک مصر به آنجا شروع کند و چنانکه خواهیم خواند همین کار کرد.
اما ایران گرچه عمر بن الخطاب بر قسمت زیادی از آن تسلط یافت و دولت شاهنشاهی ایران را از بین برد، ولی قسمتی از شرق و شمال آن باقی بود. مسلمین هنگامِ وفاتش برای تسخیر باقیمانده ایران عملاً مشغول جهاد بودند و به سرعت پیش میرفتند.
پس اکنون عثمان باید فکر و اهتمامش را معطوف به اینجا بدارد. از یک طرف مجاهدین را در جبهههای جهاد در ایران تقویت نماید تا بقیه آن را تصرف نمایند و از طرفی آنچه را که قبلاً در زمانِ عمرسفتح شده بود محفاظت کند. به ایرانیان شکستخورده مجال و فرصت ندهد که سر به شورش بردارند و برای استرداد و باز پس گرفتن دیارشان علیه مسلمین قیام نمایند.
به این امر مهم باید خوب توجه داشت که مردمِ عراق قبل از فتح اسلامی مدت ۱۱۷۸ سال تحت سیطره دولت ایران بودند. مردم سوریه، فلسطین و اردن قبل از اینکه مسلمین بر آن تسلط یابند ۹۷۰ سال تحت استعمار دولت روم بودند. همه آنها در اثر طول مدت استعمار تا آنجا عادت به اطاعت از دولت اجنبی کرده بودند که نه عملاً بلکه فکر جنبش و قیام بر ضد استعمارگر بیگانه را هم از سر بدر کرده بودند و آرام گرفته بودند و به زندگانی استعماری عادت کرده بودند و برای آنها طبیعی شده بود.
لذا مسلمین خوف خطر شورش از ناحیه آنها را نداشتند؛ زیرا آنها از تحت استعمار و تسلط دولت ستمگری درآمده بودند و تحت استعمار حکومت عدالت گسترِ اسلام آمده بودند که برای آنها از هرجهت بهتر بود و خیلی از این تحول راضی و خشنود بودند.
از این گذشته کسانی که در این دیار از مسلمین شکست خوردند و زیان دیدند یک دولت استعماری بیگانه بود نه اهل خود آن دیار، تا کینه در دل بدارند و برای انتقام و آزادی خود علیه مسلمین قیام نمایند و سر به شورش زنند. خصوصاً که مسلمین خیلی بهتر از استعمارگرانِ قبلی با آنها رفتار و با لطف و محبت با آنان معاشرت میکردند. لهذا چنانکه محقق است در هیچ کتاب تاریخ دیده نمیشود که اهل این مناطق علیه مسلمین قیام کرده باشند. مگر در اواخر ایام عثمان که دستهای همان استعمارگرانِ شکستخورده در خفاء به کار افتاد و دستههای فتنه علیه عثمانسبه کار انداخت.
اما ایرانیان قبل از فتح اسلامی تحت استعمار و تسلط اجنبی نرفته بودند یا اگر رفته بودند، تا آن حد طولانی نبود که حس قیام و انتقام و امید خروج و آزادی از تسلط بیگانه در آنها خفه شده تن به تسلیم دهند و خموش و آرام شوند.
بنابراین، حساب کار مسلمین در ایران با کارشان در عراق، سوریه، مصر و غیره بسیار فرق داشت. در ایران باید خیلی بیدار و هشیار باشند تا هرگونه دسیسه و قیامی را که نه احتمالاً بلکه طبعاً و به طور یقین از ایرانیان شکست خورده سر زند کشف و سرکوب نمایند و آنها را سر جایشان بنشانند. چنانکه ذکر خواهیم کرد، ایرانیان بعد از وفات عمرسبه طمع افتادند و تمرد کردند، تا به خیال خود از زیر سلطه حکومت اسلام که گمان میکردند با شهادت عمر ضعیف شده است، خارج و آزاد شوند؛ ولی عثمانسشدت عمل و ضرب شستی به آنها نشان داد که قلوبشان در صدورشان فرو ریخت و به ناچار دست التماس و تضرع پیش کشیدند. اینک مختصری از اقدامات عثمان را در این باره به قلم میآوریم.
در همان سال اول خلافت عثمان اهالی آذربایجان که در دورۀ خلافت عمر فتح شده بود و تعهد کرده بودند سالیانه هشتصد هزار درهم جزیه و خراج به دولت اسلام بدهند، تمرد و از پرداخت آن مبلغ امتناع کردند و سر به طغیان زدند؛ به محض اینکه خبر این واقعه به سمع عثمان رسید به ولید بن عقبه [۲۴]والی کوفه فرمان داد تا آنها را سرکوب نماید و مالی را که قبلاً به عهده گرفته بودند از آنها باز گیرد.
ولید با لشکری که تاریخ عده آنها را ذکر نمیکند از کوفه حرکت کرد و آنها را خیلی زود سرکوب و وادار به تسلیم کرد و مبلغ هشتصد هزار درهم بابت آن سال از آنها اخذ کرد و از آنها تعهد گرفت که هرساله این مبلغ را رأس موعد به دولت اسلام بپردازند و گرنه با آنها همین عمل خواهد شد که دیدند.
ولید پس از خاتمه این کار، سلیمان بن ربیعه باهلی یکی از سرداران لشکر اسلام را با عدهای برای تسخیر ارمنستان [که هنوز فتح نشده بود] به آنجا حرکت داد. در آنجا جنگ سختی بین طرفین درگرفت. ارامنه با آنکه در آغاز کار مردانه مقاومت و سرخستی نشان دادند، مع الوصف پس از تحمل تلفات جانی و خسارات مالی زیاد تقاضای صلح کردند. سلیمان مطابق دستور نظامی اسلام که قرآنکریم میفرماید:
﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا﴾ [۲۵][الأنفال: ۶۱].
تقاضای آنها را پذیرفت، و این سرزمین پربرکت و مهم را به تصرف دولت اسلام درآورد، و با غنائم زیادی که از این جنگ به دست آورد به کوفه بازگشت.
گویا در همین هنگام کونستانتین امپراتور روم شرقی به طمع میافتد تا شام (سوریه و توابع) را که مسلمین در دورۀ عمر بن الخطاب از دست پدرش هراکلیوس گرفته بودند، مجدداً به دست آورد. مقدمات حرکت و حمله فراهم میکند و یکی از سرداران مشهور رومی را به نام موریان به فرماندهی لشکر هشتاد هزار نفری روم تعیین مینماید.
معاویه بن ابی سفیان امیر شام که مرکز امارتش دمشق بود به وحشت میافتد و قاصدی به مدینه نزد عثمانسمیفرستد و از او کمک میطلبد.
عثمان فوراً به ولید بن عقبه فرمان میدهد:
همین که این نامه در هرجا که بودی به تو رسید، فوراً یکی از سرداران امین و دلیرت را با هشت هزار مجاهد از پادگان کوفه برای کمک معاویه بفرست.
این نامه در موصل به دست ولید میرسد. او فوراً فرمان خلیفه را در مسجد برای مردم میخواند و آنها را برای دفاع و جهاد در راهِ خدا ترغیب و برای حرکت به شام دعوت میکند.
هنوز سه روز نگذشته بود که هشت هزار نفر که ولید خواسته بود آماده کار شدند. سلیمان بن ربیعه همان سردار شجاعی که ارمنستان را گرفت به فرماندهی این لشکر منصوب شد و آنها را سریعاً به سوی شام حرکت داد. تا به لشکر دمشق که حبیب بن مسلمه [۲۶]در رأس آن قرار داشت بهپیوندد.
همین که سلیمان با لشکرش به دمشق میرسد و در کنار لشکر شام قرار میگیرد، برای اینکه فرصت کار را از دست رومیان بگیرند، به جای اینکه جبهه دفاعی داشته باشند، فوراً به سرزمین رومیان هجوم میبرند و در خاکشان تا نزدیک قسطنطنیه پایتخت روم شرقی پیشروی میکنند و بر چندین قلعه و استحکامات مهم نظامی آنها استیلاء مییابند و چندین شهر و دهاتشان را تصرف میکنند و با غنائم و اسراء زیادی فاتحانه برمیگردند. بدین نحو امپراتور روم را در خاک اصلی روم شکست میدهند و سرجایش مینشانند [۲۷].
ابن کثیر در البدایۀ والنهایۀ، ج ۷ ص ۱۵۰ و ابن الأثیر در الکامل ج ۳ ص ۳۳ نوشتهاند: چون همسر حبیب بن مَسلمَه که در این لشکرکشی همراه شوهرش بود، فهمید که شوهرش میخواهد شب هنگام بر سپاه روم بتازد، از شوهرش میپرسد: من کجا باید با تو ملاقات کنم؟ این سردار دلیر جواب میدهد:
میعادگاه ملاقات تو با من یا در سراپرده و مقر فرماندهی موریان فرمانده سپاه روم خواهد بود یا در بهشت.
حبیب بن مسلمه در همان شب بر سپاه روم حمله میکند و آنها تا آنجا عقب میرود و پیش میرود که سراپرده و مقر موریان را تصرف میکند و آن را پشت سر میگذارد، و پس از شکست قطعی سپاه روم وقتی که به سراپرده موریان باز میگردد، میبیند همسرش به آنجا آمده در انتظار ملاقاتش نشسته است. بدین سال وعده ملاقاتی که به همسرش داده بود در سراپرده موریان تحقق یافت، نه در بهشت.
[۲۴] عقبه بر وزنِ غنچه. [۲۵] یعنی: هرگاه مایل به صلح شدند، پس از آنها بپذیر، و با آنها صلح کن. [۲۶] مسلمه بر وزن عنبره. [۲۷] البدایة والنهایة، ج ۱۸، ص ۱۵۰.