صهرین عثمان و علی رضی الله عنهما

فهرست کتاب

۳- در واقعۀ خندق:

۳- در واقعۀ خندق:

در سال پنجم هجرت، یهودیان ساکن شبه جزیرۀ العرب که در اثر ازیاد قدرت مسلمین و پشرفت سریع دین اسلام قلوب‌شان در آتش حقد و حسد می‌سوخت، مشرکین قریش و سایر قبایل و احزاب عرب را با خود همدل و همدست می‌نمایند تا قوای زیادی فراهم کنند و همه باهم به مدینه حمله نمایند و رسول الله را به قتل رسانند و مسلمین را قتل عام و شهر مدینه را غارت نمایند. عملاً نیز وارد کار می‌شوند و مقدمات کار را فراهم می‌کنند.

خبر این اقدام مخوف به مدینه می‌رسد و رسول الله و مسلمین را در فزع و خوف می‌اندازد؛ زیرا عده نیروها و تجهیزات و ابزار جنگی مدینه در مقابل جمع کثیر و تجهیزات کامل دشمن مهاجم که تاریخ می‌گوید ده هزا نفر بودند ناچیز بود. در این گیرودار سلمان فارسی صحابی رسول الله می‌گوید: در فارس وقتی که برای شهری چنین وضعی پیش می‌آید، پارسیان دورادور شهرشان خندق می‌زنند تا از ورود دشمن به شهر جلوگیری کنند و آن‌ها نتوانند وارد شهر شوند. پیشنهاد می‌کند تا جهت شمالی شهر که زمین ساده و برای عملیات جنگی مناسب بود، خندق حفر نمایند و بقیه جهات شهر که مزارع و باغ و نخلستان است، چون برای عملیات جنگی از کر و فر پیاده نظام و تاخت و تاز سواره خطرناک است و دشمن خود را در مخاطر آن جهات نمی‌اندازد، کماکان در وضع خود باشد؛ زیرا خطر از آن سو نمی‌آید.

این پیشنهاد مورد پسند رسول الله واقع و پذیرفته می‌شود. مسلمین به امر رسول الله خیلی سریع مشغول می‌شوند و شب و روز خیلی شتابان کار می‌کنند. خود حضرت رسول نیز شخصاً همراه آن‌ها کار می‌کند تا آنکه این خندق در ظرف شش شبانه روز تمام می‌شود. مسلمین در پناه این خندق برای دفاع از شهر مستقر می‌شوند. با این تدبیر بی‌سابقه شهر مدینه از هجوم دشمن در امان می‌ماند.

یهود و قریش و سایر احزاب عرب مغرورانه به سوی مدینه پیش تاختند امید داشتند که با این عده خیلی زیاد و با این تدارکات و تجهیزات کافی که فراهم کرده‌اند و در اختیار دارند، هیچ مشکلی در کار نباشد. خیلی زود بر مسلمین پیروز گردند، آن‌ها را تا آخرین نفر نابود کنند و از صفحه وجود معدوم نمایند و در صفحه تاریخ جای دهند.

اما همین که به کنار شهر می‌رسند، چشم‌شان به چیزی می‌افتد که هیچ وقت ندیده‌اند و آن همین خندق بود که از محاسبۀ آن‌ها خارج بود و تصور نمی‌کردند که مواجه با چنین مشکل لا ینحلی بشوند.

به هرحال راهی نبود جز اینکه در آن سوی خندق رو به روی مسلمین که در آن طرف مستقر شده بودند اردو بزنند و موضع بگیرند. جز تیراندازی با تیر کمان کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. خصوصاً که مسلمین در پشت دیوارهای خانه‌ها سنگر گرفته بودند و تیرهای آن‌ها را با تیر، خیلی خوب پاسخ می‌دادند.

با این وضع معلوم بود که دشمن نمی‌تواند کاری از پیش برد تا به مقصود خود برسد. زیرا به جنگ اصلی دست نمی‌یابد و تیراندازی با کمان به تنهائی در کار جنگ اثر مهمی ندارد. چه در آن روزگار پیشرفت و پیروزی با نیزه و شمشیر بود. لذا دشمن در کارش متحیر شد که چه کند؟ آیا مأیوسانه دست خالی برگردد و ارمغانِ خجلت و شرمساری با خود ببرد، یا مدت خیلی طولانی در پشت خندق بماند که آن هم معلوم نیست آخر چه شود و تا کی بماند؟ مخصوصاً که ابوسفیان به سران قبایل و احزاب عرب گفته بود، کار حمله به مدینه خیلی آسان و خیلی زود انجام خواهد گرفت و غنایم زیادی نصیب‌شان خواهد شد. اینک دچار مشکلی شده‌اند که در حل آن به کلی درمانده اند.

در همین اثنای بحرانی و سرگردانی بعضی از پهلوانان مشهور دشمن از قبیل عمرو بن عبد ود [۱۱۰]، عکرمه بن ابی جهل، ضرار بن الخطاب و چند تن دیگر از این وضعی که برای آن‌ها پیش آمده بود، خشمگین شدند. محلی از خندق را که تنگتر از بقیه قاط بود در نظر گرفتند و با اسب‌های خود سواره از آن سو به این سوی خندق پریدند. لذا گروهی از مسلمین به رهبری علی بن ابی طالب به مقابله با آن‌ها شتافتند و قبل از اینکه با آن‌ها درآمیزند، عمرو بن عبد ود این پهلوان کم‌نظیر عرب ندا در می‌دهد و از گروه مسلمین طلب مبارزه می‌کند. علی بن ابی طالب به دعوت عمرو پاسخ مثبت می‌دهد و پیش می‌رود. عمرو که علی را در مقابل خویش نوجوان غیر جنگی می‌پندارد متکبرانه می‌گوید: تو چرا ای پسر برادرم؟ به خدا قسم من دوست نمی‌دارم تو را بکشم. علی با کمالِ جرأت می‌گوید: ولی من به خدا خیلی دوست می‌دارم تو را بکشم. هردو از اسب پیاده می‌گردند شمشیر به دست به یکدیگر حمله‌ور می‌شوند.

خیلی عجیب است که علی این نوجوان کم‌سابقه پیشدستی می‌کند و عمرو را با یک ضربت شمشیر از پای درمی‌آورد و او را به زمین می‌زند. همراهان عمرو که آن‌ها نیز از رزمندگان کار کشته بودند، مبهوت و مرعوب می‌شوند و فرار می‌کنند و به آن سوی خندق می‌پرند، تا به قرارگاه خود بشتابند و خبر قتل عمرو را که باورنشدنی بود، به مردم برسانند.

علی با این پیروزی عظیم، پرچم فخر و مباهات را بدوش گرفت و به سوی رسول الله و مسلمین شتافت تا مژده این توفیق مهم را به آنان بدهد.

عمرو بن عبد ود پهلوان کار کشته خیلی مشهور عرب بود که کمتر کسی از سلحشوران عرب یارانی مقابله و مبارزه با او را داشت. چنان‌که گفتیم تا آنجا خیره سر بود و لاف و دلاوری و مهارت جنگی می‌زد که به علی گفت: میل ندارم با تو مبارزه و تو را بکشم. یعنی کشتن علی را به حدی برای خود سهل و آسان می‌پنداشت که کمترین شکی بدل راه نمی‌داد؛ ولی میل نداشت این کار را بکند. مع الوصف می‌بینیم که علی او را به حساب نیاورد و به حدی از خود اطمینان غلبه و پیروزی بر او داشت که هیچ اعتنائی به او نکرد و قسم یاد کرد و گفت: من به خدا دوست می‌دارم تو را بکشم. چنان‌که گفته بود، او را زود کشت.

این سه واقعه بس مهم را به عنوان نمونه‌ای از شجاعت علی که همه در زمانِ حیات رسول الله بوده در نظر خوانندگان عزیز قرار می‌دهیم تا خود به عمق کار و شدت شجاعت این شخص عظیم جهان اسلام پی برند.

ناگفته نماند که اگر به تاریخ امت اسلام و سایر امم جهان مراجعه نماییم و شخصیت‌های معروف رزمی امت‌ها را چه در زمان گذشته و چه در اوان حاضر به نظر آوریم، به این حقیقت واقع می‌رسیم که کمتر کسی پیدا شده که جامع روحانیت و شجاعت باشد؛ بلکه یا رجل روحانی صرف بوده یا فقط مرد میدان جنگ.

ولی علی برخلاف این قاعده کلی جامع هردو صفت بود: هم شخصیت عظیم روحانی داشت و هم شجاعت و دلاوری. به عبارت دیگر علی هم اهل مسجد و منبر و محراب بود و هم مرد حرب [۱۱۱]و شمشیر و حراب [۱۱۲]. نقطۀ تعجب اینجاست که علی با آن کمی سن و عدم آموزش در عملیات جنگی چنان‌که گفتیم با قهرمانان جنگاور و مشهور عرب می‌جنگید و بر آن‌ها غالب و پیروز می‌گردید. حقاً که در این راه مؤید به تأیید رب عالمین بود.

[۱۱۰] ود به فتح بر وزن قد نام بتی بوده در شهر دومة الجندل که عرب‌های بنی کلب آن را می‌پرستیدند. قرآنکریم آن را در آیه ۲۳ سوره نوح ذکر کرده می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣یعنی: «قوم نوح به هم گفتند: هرگز هیچکدام از خدایان خود را ترک نکنید، نه ود، نه سواع، نه یغوث، نه یعوق و نه نسر هیچکدام را». ولی متأسفانه مردم حتی بعضی از اهل علم دین این کلمه را اشتباهاً به ضم واو بر وزن بت می‌خوانند که البته غلط است و عبد ود یعنی بنده بت ود. [۱۱۱] حرب یعنی جنگ. [۱۱۲] حراب یعنی نیزه.