جنگ جمل:
همان روزهای اول که عثمانسبه دست اشرار به شهادت رسید، بعضی از بنی امیه که ماندن خود را در مدینه خطرناک میدیدند از مدینه فرار کردند و به مکه رفتند و نیز هنگامی که امام زمام خلافت را به دست گرفت گروه دیگری از بنی امیه که احساس میکردند اوضاع آینده به زیان آنها خواهد بود و همچنین اشخاصی دیگر از اهل مدینه که تصور میکردند ماندنشان در مدینه به صلاح آنها نیست، به مکه رفتند [۱۳۴]. بعضی دیگر از صحابه مانند سعد بن ابی وقاص، زید به ثابت، محمد بن مسلمه، اسامه بن زید و چند تن دیگر گرچه به جائی نرفتند و در مدینه ماندند، ولی از شرکت در این جنگ که امام مشغول تجهیز و تدارک مقدمات آن بود امتناع ورزیدند و خود را از معرکه دور نگهداشتند [۱۳۵]. زیرا اینها عزل معاویه و جنگ با او را در حال حاضر مخالف با مقتضای وقت و برخلاف مصلحت امت میدانستند.
طلحه و زبیر که چشم مردم به آنها دوخته بود، متأسفانه میل نداشتند با امام در این جنگ همراه شوند و همکاری کنند. چه آنها از امام تقاضا داشتند تا قبل از اقدام به این کار، حد شرعی را بر قاتلین عثمان جاری فرماید؛ لهذا برای آنکه بیمانع از مدینه خارج شوند برای انجام عمره از امام اجازه خواستند. امام با آنکه معتقد بود آنها قصد دیگری دارند و صریحاً فرمود: «والله ما العمرة تريدان» یعنی: قسم به خدا شما قصد عمره ندارید [۱۳۶]به آنها اجازه داد تا به مکه بروند.
حضرت عایشهلکه در این هنگام در شهر مکه بود از طلحه و زبیر که به مکه رسیده بودند میپرسد که در مدینه چه میگذرد؟ جواب میدهند: مردمی در شهر مدینه ریختهاند که نه حق میشناسند، نه تابع حق میشوند و نه از باطل اجتناب میکنند. ما با مشقت توانستیم خود را از دست آنها نجات دهیم و به اینجا برسانیم [۱۳۷]عایشه میگوید: هیا [۱۳۸]برای دفع شر این اشرار به پا خیزید.
چون طلحه و زبیر از بزرگان صحابه بودند، بسیاری از اهل مدینه از آنها تبعیت کردند و پشت سر آنها رهسپار مکه شدند [۱۳۹].
عبدالله بن عامر امیر سابق بصره و یعلی بن منیه امیر سابق یمن که امام آنها را از امارت کنار زده بود نیز قبلاً با اموال زیادی به مکه آمده بودند.
گروهی از اهل مدینه و امهات المؤمنین که در این سال به سرپرستی عبدالله بن عباس از مدینه برای حج به مکه آمده بودند، چون شنیده بودند که عثمان به دست اشرار به قتل رسیده و آنها بر شهر تسلط یافتهاند و مدینه امنیت و ثبات سیاسی خود را از دست داده است، صلاح ندیدند به مدینه بازآیند. در مکه ماندند تا آشوب به کلی خاموش شود و اوضاع در مدینه به حالتِ عادی برگرد. در خود مکه نیز بسیاری از خانوادههای بنی امیه سکنی داشتند.
چنانکه میبینیم، مکه مسکن اصلی جمعی بوده و بعداً مأوی و ملجأ جمع نسبتاً زیادی گردیده که از مدینه آمده بودند. همه آنها مطالبه خون عثمان را داشتند و از اوضاع جاری ناراضی بودند. در بین آنها بودند مردم سلحشور و جنگ دیده ایام رسول الله جکه در جنگهای دورانِ شیخین (ابوبکر و عمر) نیز مظفرانه جنگ کرده بودند. نیز بودند در جمع آنها جوانان پرشور و خروشی مانند عبدالله بن زبیر و غیره که استعداد و توانائی جنگ داشتند. این مردم گردآمده از سکنه اصلی مکه و واردین بعدی به آنجا، مطمئن میشوند که میتوانند علیه آشوبگران قیام کنند و برای گرفتن قصاص از قاتلین و دست اندرکاران قتل عثمان، خلیفه مسلمین مسلحانه اقدام نمایند.
چون تجمع این مردم در مکه مایه امیدی برای توفیق در کار شده بود حضرتِ عایشه ام المؤمنین برای تحریض و تحریک این مردم بر ضد غوغا سالاران، در مسجد الحرام کنار حجر الأسود میایستد و خطبۀ مهیجی القاء میکند. ما اکنون ترجمۀ قسمتی از آن را ذکر میکنیم که میگوید:
«این مردم غوغاء [۱۴۰]از شهرستانها و از قبایل صحرانشین و ایلهای بیابان گرد و از بردگان فرومایه اهل مدینه برای ایجاد فساد و بلوا در مدینۀ الرسول دست به دست هم داده علیه این خلیفۀ مظلوم (عثمان) قیام کردند و او را به ناحق کشتند، این مردم مفسد نه از ریختن خون حرام اباء داشتند و نه حرمت ماه (ذی الحجۀ الحرام) را نگهداشتند؛ نه به حرمت شهر مقدس مدینه ایمان داشتند و نه به کرامت و عظمت مرقد مطهر رسول الله وقعی گذاشتند و از چپاول و تاراج اموال مردم نیز دریغ نداشتند. به خدا یک انگشت عثمان خیلی بهتر است از یک دنیایِ پر از چنین مردم مفسد و مفسدهجو».
این جمعیت انبوه مستمع خطبۀ عایشه که آتش کینه نسبت به این مردم آشوبطلب در کانون قلوبشان کمون بود و حس انتقام و قصاص از آنان سرتاسر کیانشان را فرا گرفته بود، به حدی تحت تأثیر خطبۀ عایشه قرار میگیرند که عبدالله الحضرمی امیر مکه همانجا اعلام همکاری و اطاعت میکند. پس از او سعید بن العاص و ولید بن عقبه از بزرگان قوم و مروان بن الحکم و سایر افراد بنی امیه و سایر طبقات مردم نیز اطاعت کرده میگویند: به هر راهی که بروی، ما با تو خواهیم بود. همۀ آنها اعلام اشتراک در قیام مسلحانه علیه شورشیان میکنند.
عبدالله بن عامر و یعلی بن منیه که اولی از بصره و دومی از یمن مال زیادی همراه خود به مکه آورده بودند، نیز عایشه را در این قیام تأیید مینمایند و تجهیز لشکر و هزینۀ لشکرکشی را به عهده میگیرند. بدین نحو برای قیام بر ضد مفسدین اشراری که هتک حرمت مدینه منوره کرده بودند و خلیفۀ مسلمین را به ناحق کشته بودند، زمینۀ مناسبی در مکه فراهم میگردد.
چون کار به اینجا میکشد، ام الفضل بنت الحارث مادر عبدالله بن عباس همسر عموی امام، مردی را از قبیلۀ جهینه به نام ظفر اجیر میکند و او را با نامهای به مدینه حضور امام میفرستد تا آنچه در مکه میگذرد به آنحضرت اطلاع میدهد.
امام این امر را به اصحاب اطلاع میدهد و میفرماید: تا آنگاه که از این جهت خطری بر امت محمد نبینم، کاری به کارشان ندارم و تا آن وقت که آنها دست از من نگهدارند، من نیز از آنها دست نگه میدارم [۱۴۱].
باری، عایشه، طلحه، زبیر، مروان بن الحکم و جمعی دیگر از سران و ثروتمندان قوم پس از اینکه تصمیم قاطع به حرکت میگیرند به مشاوره مینشینند که به کجا بروند. بعضی میگویند: میرویم مدینه و از امام تقاضا میکنیم تا قاتلین و دست اندرکاران قتل عثمان را به ما تسلیم نماید، ولی این پیشنهاد مورد موافقت بقیه آنها واقع نمیشود [۱۴۲]. متفقاً تصمیم میگیرند به بصره بروند؛ زیرا آشوبگران که در قتل عثمان دست داشتند در آنجا بیش از جاهایِ دیگر بودند. در کوچههای مکه جارچی به راه انداختند و تصمیم خود را به مردم اطلاع دادند تا مسلح و مهیای حرکت شوند. به مردم اعلام کردند که هرکس هزینه تهیۀ سواری ندارد، بیاید از آنها برای خود بگیرد.
بدینسان لشکری به عدۀ یک هزار نفر همه سواره متشکل از اهل مکه و مدینه مهیا و در اوایل ربیع الثانی سال ۳۶ هجری از مکه خارج میشوند. در راه نیز رجال قبایل به آنها میپیوندند و تدریجاً به چهار هزار نفر میرسند.
همین که به بصره نزدیک میشوند، عایشه به بعضی از رؤسای بصره از قبیل احنف بن قیس، حبره بن شیمان و دیگران نامه مینویسد و ورود لشکر و مقصود از این لشکرکشی را به آنها اطلاع میدهد.
عثمان بن حنیف که از طرف امام امارت بصره را داشت دو نفر را به اسامی ابوالأسود دئلی و عمران بن الحصین صحابی رسول الله میفرستد تا وارسی کنند آنها چرا به اینجا آمدهاند و از این لشکرکشی چه میخواهند. این فرستادگان نخست نزد عایشهلمیآیند و از او جویای مطلب میشوند.
عایشه میگوید: این غوغاء و اشرار قبایل به حرم رسول الله یورش بردند و حوادثی در آنجا به وجود آوردند که مستحق نفرین خدا و رسول خدا شدهاند. خون حرام را مباح دانستند و به ناحق ریختند. اموال مسلمین را حلال پنداشتند و به یغما بردند. حرمت شهر حرام (مدینه) و حرمت ماه حرام (ذی الحجه) را به چیزی نشمردند و پایمال کردند. اکنون من همراه مسلمین آمدهام تا این کارهای ناروای آنها را به مردم اطلاع دهم و بگویم، چه اقدامی باید در بارۀ آنها بکند که به صلاح امت باشد. این است قصد و نیت ما. اینک شما را به انجام کار نیک دعوت میکنیم و از اقدام به کار بد برحذر میداریم [۱۴۳]. طلحه و زبیر به عمران و ابوالأسود میگویند: ما برای مطالبه خون عثمان خلیفه مسلمین که به ناحق ریخته شده است به اینجا آمده ایم [۱۴۴].
فرستادگان عثمان بن حنیف بازمیگردند و آنچه را که از عایشه و طلحه و زبیر شنیده بودند بازگو میکنند. عثمان از شنیدن این خبر که بیانگر اختلاف و چنددستگی بود احساس خطر میکند. جملۀ مصیبتزدگان را بر زبان میآورد و میگوید: (إنا لله وإنا الیه راجعون) و میافزاید: (قسم به پروردگار کعبه اکنون آسیای شر، به چرخش درآمده است) و میگوید: جلو کارشان را خواهم گرفت تا آنگاه که امیرالمؤمنین از مدینه به اینجا بیاید.
لشکر مکه به آرامی پیش میآید و در جائی به نام مَربَد [۱۴۵]خارج شهر بصره مستقر میشود. در اینجا بسیاری از اهل بصره تدریجاً به آنها میپیوندند و در صفوف آنها قرار میگیرند. این امر طبعاً مایۀ دلگرمی لشکر مکه برای رسیدن به مقصودشان میگردد.
از آن طرف عثمان بن حنیف امیر بصره برای مقابله با لشکر مکه به تعبیه و تهیۀ لشکر میپردازد و مردم را که حکیم بن جبله همدست قاتلین عثمان بن عفان در آنها دیده میشد، در مسجد بصره جمع میکند و از آنجا به طرف لشکرگاه مکه حرکت میکند و دو لشکر مکه و بصره رو به روی هم میایستند و مهیای حمله به یکدیگر میشوند.
در این هنگام عایشه که صدای رسائی داشت خطاب به لشکر بصره میگوید: (این مردم آشوبگری که ما در پی آنها هستیم، اموری را به عثمان نسبت میدادند تا اذهان اهل مدینه را در باره او مشوش کنند. ما در این خصوص وارسی کردیم. برای ما محقق شد که عثمان پرهیزکار و پاکدامن و از این تهمتهابری میباشد. این مردم ناپاک دروغگو بودند و آنچه که میگفتند همه افتراء و تهمت بود. و آنچه در دل پنهان میداشتند غیر از چیزی بود که به زبان میگفتند و ادعا میکردند. همین که عدهشان زیاد شد و قوت گرفتند، در خانۀ عثمان ریختند و او را به ناحق کشتند. من همراه مسلمین آمدهام تا آنچه را که آنها مرتکب شدهاند و آنچه را که باید در بارۀ این ستمکاران اجرا شود به امت اعلام نمایم.
ای مردم! اکنون آنچه باید انجام گیرد و نباید جز این باشد این است که، قاتلین عثمان دستگیر شوند و هر حکمی که خدا در قرآن در بارۀ آنها مقرر فرموده است اجراء شود. برای وجوب اقدام به این کار به آیۀ ۲۳ سوره آل عمران استدلال میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣﴾.
یعنی: «آیا نمیبینی آنهائی را که از کتاب آسمانی به آنها داده شده است به سوی کتاب خدا دعوت میشوند تا در باره آنها حکم فرماید. گروهی از آنان از کتاب خدا روی برمیگردانند و از حکم خدا اعراض میکنند و میروند».
این خطبۀ عایشه که حقیقت واقع بود در قلوب بعضی از لشکریان بصره اثر میکند. این است که از لشکر بصره جدا میشوند و به لشکر مکه میپیوندند [۱۴۶]، چون بودند در لشکر بصره بعضی از همان آشوبگران دست اندرکار قتل عثمان بن عفان و ناراضیان از عثمان که پیشاپیش آنها حکیم بن جبله فرمانده سوارگان این لشکر ایستاده بود. او رئیس فعال یکی از گروههای چهارگانه آشوبگران بصره بود که قبلاً به مدینه حمله کرده بودند. معلوم است که لشکر مکه برای آنها خطرناک بود و خطبه عایشه که آنها را هدف اصلی از این لشکرکشی قرار میداد، تیر مستقیمی بود که بر قلب ناپاک حکیم نشست. لهذا بدون آنکه از عثمان بن حنیف امیر بصره فرمان حمله صادر شود، به سوی لشکر مکه میتازد. اما لشکر مکه چنانکه عایشه در خطبه به آنها گفت برای دستگیری و مجازات قاتلین عثمان آمده بودند نه برای جنگ. لذا به دستور عایشه از برخورد شدید با لشکر بصره خودداری مینماید و به سمت راست موضع خود حرکت میکنند. شب آنها را از یکدیگر جدا میسازد. هریک از دو لشکر در جایگاه خود مستقر میشوند تا به فکر فردا باشند.
صبح روز بعد لشکر بصره به فرمان عثمان بن حنیف و رهبری حکیم بن جبله سرکردۀ اهل فتنه بر لشکر مکه حمله میکنند. آنها با آنکه مهیای دفاع بودند، بازهم جارچی آنها به امر عایشه در بین دو لشکر نداء درمیدهد و آنها را به خویشتنداری دعوت میکند تا سلاح بر روی هم نکشند؛ ولی لشکر بصره به تحریک حکیم که خود و همدستانش را در خطر آینده میدید گوش به حرف جارچی نمیدهد و آتش جنگ را میافروزد. طرفین مهاجم و مدافع تا ظهر آن روز با یکدیگر میجنگند [۱۴۷].
چون لشکر مکه به رهبری زبیر بن العوام شجاع مشهور قریش خوب از عهدۀ دفاع برمیآیند و صدمه زیادی بر لشکر بصره وارد میکنند، افراد زیادی از آنها را به قتل میرسانند و جمعی از آنها را مجروح میکنند و معلوم میشود که سکان جنگ به نفع لشکر مکه میچرخد، لشکر بصره موافقت میکند که دست از جنگ بکشند و صلح نمایند. صلح موقتی را به این صورت با یکدیگر منعقد میکنند که شخص مورد اعتمادی به شهر مدینه بفرستند تا از مردم بپرسد که آیا طلحه و زبیر با میل و رغبت خود با امام علی بیعت کردهاند یا چنانکه خود آنها میگویند، کسی آنها را اجبار به بیعت کرده است. اگر معلوم شود با رضا و میل خود بیعت کردهاند، عثمان بن حنیف کماکان امیر بصره باشد و طلحه و زبیر با لشکرشان از اینجا بروند یا بمانند و تحت امر امام باشند و اگر معلوم شود با زور و اجبار بیعت کردهاند عثمان بن حنیف شهر بصره را به آنها بسپارد و خودش از اینجا خارج شود، یا تحت امر آنها بماند [۱۴۸].
این است ترجمه صلحنامهای که بین فریقین نوشته و مبادله شده و ما آن را از تاریخ طبری نقل میکنیم که مینویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم. این است آنچه طلحه و زبیر و مسلمانانِ همراهشان از یک طرف و عثمان بن حنیف و مسلمانانِ همراهش از طرف دیگر صلح کردند که عثمان بن حنیف در همانجائی مستقر باشد که اکنون در هنگام این صلح مستقر گردیده است. آنچه را که در دست دارد، کماکان در دست او باشد. طلحه و زبیر نیز در آنجائی مستقر باشند که اکنون هستند و آنچه تاکنون به تصرف خود درآوردهاند در دستشان باشد تا آنگاه که کعب بن سور (فرستادۀ مورد قبول طرفین) پس از تحقیق در چگونگی بیعت طلحه و زبیر از مدینه به بصره بازآید. هیچیک از طرفین در فاصلۀ این مدت آزار و اذیتی به طرف دیگر نرساند نه در مسجد، نه در کوچهها، نه در راهها و نه در بازار. پس از آن اگر نتیجه تحقیقات کعب بن سور این باشد که طلحه و زبیر مجبوراً بیعت کردهاند، پس امر، امر آنها باشد و عثمان بن حنیف به اختیار خود بوده میتواند به سرزمین خود برود یا در بصره بماند و تحت امر آنها باشد. اگر معلوم شود آنها با طیب خاطر بیعت کردهاند پس امر، امر عثمان بن حنیف باشد و طلحه و زبیر میتوانند در بصره بمانند و مطیع حضرت علی خلیفه مسلمین باشند یا از بصره خارج شوند و به هرجا که میخواهند بروند. مؤمنین نیز طرفدار هریک از طرفین باشند که نتیجۀ تحقیقات به نفع او باشد [۱۴۹].
[۱۳۴] چون حاکم و امیر مکه عبدالله بن العامر الحضرمی بود که قبلاً از طرف عثمان به این سمت منصوب شده بود و به علاوه شهر مکه از قدیم الأیام یعنی قبل از اسلام از هرگونه حمله و تعرضی مصون بود، این شهر برای اینان که از مدینه فرار میکردند و به اینجا میآمدند محل امن و مطمئنی بود. [۱۳۵] رک: البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۳۰. [۱۳۶] تاریخ الإسلام ص ۳۶۴ دکتر حسن ابراهیم استاد تاریخ اسلامی در جامعه ازهر. [۱۳۷] رک: البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۲۳۱. [۱۳۸] کلمه هیا در زبان عرب اسم فعل امر است به معنی (شتاب کنید). [۱۳۹] رک: البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۳۱. [۱۴۰] کلمه غوغاء در زبان عرب به معنی مردم فتنهانگیز و آشوبطلب و در اصطلاح فارسی به معنی داد و فریاد و خروش میباشد. [۱۴۱] چنانکه از امام میشنویم ایشان هرگز میل نداشته است دست به سلاح بزند، مگر اینکه ناچار شود و کار از اختیار خارج شود و به وجوب بکشد. [۱۴۲] شاید بدین جهت موافقت نکردهاند که احتمال داشت کارشان با قاتلین عثمان در مدینه به جنگ بکشد. این امر علاوه بر اینکه هتک حرمت مدینه طیبه و اسائه ادب به مرقد مطهر رسول الله میباشد، قطعی نبود که نتیجۀ درستی به بار آورد. [۱۴۳] رک: الکامل، ج ۳، ص ۱۰۸. [۱۴۴] رک: الکامل، ج ۳، ص ۱۰۸. [۱۴۵] بر وزن منبر، اینجا قبلاً محل بازار معامله شتر بود. [۱۴۶] رک: الکامل، ج ۳، ص ۱۰۹. [۱۴۷] البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۳۳. [۱۴۸] رک: البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۳۳ و الکامل، ج ۳، ص ۱۱۰. [۱۴۹] این است متن صلحنامه عربی که تاریخ طبری ضبط کرده است: بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اصطلح عليه طلحه والزبير ومن معهما من المؤمنين والمسلمين، وعثمان بن حنيف ومن معه من المؤمنين والمسلمين، إن عثمان يقيم حيث أدركه الصلح على ما في يده، وإن طلحة والزبير قيمان حيث أدركهما الصلح على ما في أيديهما، حتى يرجع ايمن الريقين و رسولهم كعب بن سور من المدينة، ولا يضار واحد من القريقين الآخر في مسجد، لا سوق، لا طريق حتى يرجع كعب بالخير، بأن القوم أكرهوا طلحة والزبير، فالأمر أمرهما، وإن شاء عثمان خرج حتي يخرج بطينته، وإن شاء دخل معهما، وإن رجع بأنهما لم يكرها فالأمر أمر عثمان، فإن شاء طلحة والزبير أقاما على طاعة علي، (خليفه المسلمين) وإن شاء أخرجا، حتى يلحقا بطينتهما، والمؤمنون أعوان الفاتح منهما.