صهرین عثمان و علی رضی الله عنهما

فهرست کتاب

مراثی امام:

مراثی امام:

بسیاری از شعرای وقت در مرثیه امام اشعاری سروده‌اند که اکنون اشعار دو نفر آن‌ها را عیناً نقل می‌کنیم و سپس به ترجمه آن‌ها می‌پردازیم.

یکی از آن‌ها ابوالأسود دئلی شاگرد امام در علم نحو است که می‌گوید:

ألا قل للخوارج حيث كانوا
فلا قرت عيون الحاسدينا
أفي شهر الصيام فجعتمونا
بخير الناس ضراً أجمعينا
قتلتم خير من ركب المطايا
وذللها ومن ركب السفينا
ومن لبس النعال ومن حذاها
ومن قرأ المثاني والمبينا
وكل مناقب الخيرات فيه
وحب رسول رب العالمينا
إذا استقبلت وجه أبي حسين
رأيت البدر فوق الناظرينا
وكنا قبل مقتله بخير
نرى مولا رسول الله فينا
يقيم الحق لا يرتاب فيه
ويعدل في العدا والأقربينا

یعنی: هان بگو به خوارج در هرجا که باشند: چشم شما که حسدمند هستید و علی را از فرط حسد و شدت کینه کشتید، روشن مباد! آیا شما این قدر در دین و انسانیت پست و پائین بودید که در ماه صیام، ماه مبارک رمضان، ماه عبادت خدا، به ما با قتل کسی فاجعه و مصیبت زدید که بهترین خلق زمان بود. بهترین سوارگان رزمی و برترین تازندگان سواره بود. بهترین کسی بود که پیاده با نعلین راه می‌رفت. بهترین قاریان متدبر قرآن بود. کسی را کشتید که تمام مناقب و فضایل نیک در وجودش متوفر بود. کسی را کشتید که حبیب رسول رب العالمین بود. وقتی که رو به رو با چهره نورانی ابی الحسین (علی) می‌شدی چنین می‌نمود که قرص کامل ماهتاب چهارده شبه بالای سرناظرین تجلی کرده و محیط موجود را منور کرده است. ما قبل از قتلش در خیر و برکت بودیم. زیرا دوست و محبوب رسول الله را در میان خود می‌دیدیم. کسی در میان خود می‌دیدیم که بدون ریب و ریائی، حق را اجرا می‌کرد و به حدی عادل بود که در اجرای عدالت بین دشمن و خویشاوندان نزدکیش فرق نمی‌گذاشت. عدالت را در نظر می‌گرفت نه اشخاص را.

یکی دیگر بکر بن حماد بود که می‌گوید:

قل لابن ملجم والأقدار غالبة
هدمت ويحك للإسلام أركانا
قتلت أفضل من يمـشي على قدم
وأعظم الناس إسلاماً وايماناً
وأعلم الناس بالقرآن ثم بما
سن الرسول لنا شرعاً وتبيانا
صهر النبي ومولاه وناصره
أضحت مناقبه نوراَ وبرهانا
وكان منه على رغم الحسود له
مكان هارون من موسى ابن عمرانا [۲۴۲]
ذكرت قاتله والدمع منحدر
فقلت سبحان رب الناس سبحاناً
إني لأحسبه ما كان من بـشر
يخشى المعاد ولكن كان شيطانا
فلا عفا الله عنه سوء فعلته
ولا سقي قبر عمران ابن حطانا
لقوله في شقي ظل مجترماً
وقال ما قاله ظلما وعدوانا
يا ضربةً من تقىٍّ ما أراد بها
إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا
إني لأذكره يوماً فأحسبه
أو في البرية عند الله ميزانا
بل ضربةٌ من غويٍّ أوردته لظىً
فسوف يلقي بها الرحمن غضبانا
كأنه لم يرد قصداً بضـربته
إلا ليصلى عذاب الخلد نيرانا

یعنی: بگو به ابن ملجم، گرچه هر چیزی که اتفاق می‌افتد در اثر تقدیر است، اما وای بر تو که با این کار منکرت ستون‌های دین خدا را برهم زدی و فرو ریختی. کسی را کشتی که از حیث اسلام و ایمان بهترین و برترین خلق زمان بود، کسی را کشتی که عالمترین مردم به شریعت قرآن و به تعالیم سنت رسول الله بود. مناقب حمیده و فضایل پسندیده‌ای داشت که مانند نور نمایان و برای اثبات کمالات و درجات رفیع انسانی او برهان مسلم بود. او داماد و محبوب و یاری‌دهنده رسول الله بود. او کسی بود که به رغم حسودانش مکان و منزلتش نسبت به رسول الله در مکان و منزلت هارون نبی الله نسبت به موسی رسول و کلیم الله بود. در حالی که اشک از چشمانم به شدت جاری بود، به یاد قاتلش افتادم و رو به خدا گفتم: منزهت می‌پندارم، مقدست می‌دانم، ای پروردگار عالم. من قاتلش را بشری نمی‌دانم که از قیامت بترسد (والا چنین فاجعه‌ای به بار نمی‌آورد) بلکه او را شیطان می‌دانم. خدایا او را در این کارش میامرز! خدایا رحمتت را بر قبر عمران بن حطان مباران که ابن ملجم شقی مجرم را ستوده و ضربتش را تحسین کرده می‌گوید: (به به چه ضربت خوبی از مرد پرهیزکاری صادر شد که از کارش جز رضا و خشنودی خدا چیزی نمی‌خواست. من هرگاه او را به یاد می‌آورم، میزان حسناتش را در نزد خدا بیشتر از خلق خدا می‌دانم).

خیر، عمران بن حطان در این باره به خطا رفته است. این ضربت از مرد بداندیش ستمگری صادر شد. این ضربتش او را در آتش جهنم می‌افکند. این شقی خیلی زود مورد غضب خدا قرار می‌گیرد. چنین می‌ماند که او از ضربتش چیزی نمی‌خواست جز اینکه در آتش جهنم مخلد و جاوان بسوزد.

خواننده عزیز! مطالبی که در نظر بود در این کتاب که جلد دوم تاریخ خلفای راشدین می‌باشد ذکر شود، در اینجا خاتمه می‌یابد. خدا را شکر می‌کنم که عنایت فرمود و توفیق داد تا کارم را چنان‌که آرزو داشتم به آخر برسانم. ولی واجب می‌دانم قبل از اینکه قلم از کتاب بردارم مطلب مهمی را که فهم آن لازم است به قلم آوردم و بگویم: همینطور که در صفحه ۱۹۲ این کتاب گفتم، نسبت به هیچ حادثه‌ای از حوادث اسف بار عهد خلافت حضرت علی نه تصریحاً و نه تلیوحاً نه تنها قضاوت قاطع نکردم، بلکه حتی اظهار نظر ساده‌ای هم ابراز نداشتم.

هرگاه شما هم مانند من از قضاوت در این قضایای غیر موجوده خودداری کنید، مرتکب گناهی نخواهید شد و هیچگونه مسؤولیتی از این بابت در پیشگاه خدا نخواهید داشت. زیرا مردم عصور گذشته درگذشته‌اند و آن‌ها با صحیفه اعمال‌شان به سوی پروردگاری شتافته‌اند که می‌فرماید:

﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۗ[فصلت: ۶۴].

یعنی: «هرکس کار نیک کند، به نفع خودش می‌باشد و هرکس بد کند، به زیان خود او خواهد بود».

بنابراین، قضاوت ما در این جهان در باره گذشتگان چه سودی دارد؟ اگر فرضاً در باره کسی از آن‌ها قضاوت کردیم و او را محکوم کردیم، حکم خود را چگونه در باره او اجراء می‌کنیم؟

چون قضاوت در باره گذشتگان بی‌فایده و بهیوده می‌باشد. خداوند سبحانه و تعالی در دو آیه قرآن یعنی آیه ۱۳۴ و ۱۴۱ سورۀ البقرۀ بندگانش را متوجه این مطلب کرده می‌فرماید:

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤[البقرة: ۱۳۴].

یعنی: «مردم قرون گذشته محققاً درگذشته‌اند و آنچه در این جهان کرده‌اند برای خودشان می‌باشد (نه از کارهای نیک آن‌ها ثوابی به شما می‌رسد و نه از کارهای بد آن‌ها گناهی متوجه شما می‌شود). شما هرگز مسؤول اعمال آن‌ها نخواهید بود. (برای شما نیز همان چیزی است که خودتان انجام می‌دهید که اگر نیکو باشد ثواب و اگر بد باشد عذاب خواهید داشت)».

آری، چون قضاوت در کار گذشتگان قرون گذشته بی‌معنی بوده و نمی‌شود حق صاحب حق را از کسی که آن را ضایع کرده است گرفت و به او داد و نمی‌توان کسی را که محکوم می‌کنیم، مجازات کرد؛ زیرا هیچکدام از طرفین در این جهان نیستند و حساب آن‌ها با احکم الحاکمین است. بدین جهت است که خدا طبق آیه فوق که در سوره البقره دو جا ذکر فرموده است، بندگانش را متوجه این امر فرموده تا به فکر خودشان باشند، نه اینکه اعتراض بر دیگران بگیرند.

همچنین حضرت رسول الله جامتش را از فرورفتن در اعمال مردم گذشته منع کرده است:

«لاَ تَسُبُّوا الأَمْواتَ فَإِنَّهُمْ أَفْضَوَا إِلَى مَا عَمِلُوا»

یعنی: «زبان به بدگوئی و سبِّ مردگان باز نکنید. زیرا آن‌ها به سوی اعمال‌شان شتافته‌اند و حساب آن‌ها با خدای آن‌هاست، نه با شما».

وصلى الله على حضرت محمد وسایر المرسلین وعلى آلهم وأصحابهم أجمعین والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین. وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.

دوازدهم ربیع الأول سال هزار و چهارصد هجری قمری مطابق با بیست و نهم دیماه هزار و سیصد و پنجاه و نه هجری شمسی.

بندر عباس – سید عبدالرحیم خطیب

مرجع امور شرعی اهل سنت بندر عباس

[۲۴۲] اشاره به حدیث صحیح نبوی است که رسول الله در باره علی فرمود: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی». کتاب اول این مجموعه با نام «شیخین» که به تاریخ زندگی ابوبکر و عمربکه هردو نفر پدر زن رسول الله جبودند اختصاص یافته است.

اینک کتاب دوم آن به نام «صهرین» یعنی «دو داماد» که به تاریخ زندگی عثمان و علیبپرداخته است.

آنچه مسلم است بین رسول الله و خلفای راشدین هم قرابت نسبی و هم خویشاوندی سببی وجود دارد. چه خلیفۀ اول و دوم (ابوبکر و عمر) پدر زن رسول الله و خلیفۀ سوم و چهارم (عثمان و علی) دامادهای آن‌حضرت بودند.

آنچه منجر به شهادت خلفای سوم و چهارم گردید متأثر از حرکت‌های منافقانه و کینه‌توزانه‌ای است که بعد از دورۀ شش سالۀ خلفای اول و دوم در سرزمین‌های اسلامی به وجود آمد. تحلیل و نگارش این حرکت‌ها در قضاوت ما از تاریخ نقش مؤثری دارد.

این کتاب براساس منابع تاریخی موثق و مورد اعتماد به رشتۀ تحریر درآمده است.