غائله اسکندریه:
در تاریخ شیخین نگاشتم که عمرو بن العاصسدر دورۀ خلافت عمر بن الخطاب تمامی خاک مصر را از دست دولت روم گرفت. تاریخ میگوید: عمر بن الخطاب امارت مصر را به عمرو بن العاص این مرد دلیر رزمی و این شخصیت مدبر سیاسی سپرد و او همچنان امیر مصر بود و آن را مدبرانه اداره و خیلی ماهرانه حفاظت میکرد تا اینکه عثمانسدر سال دوم خلافتش او را از امارت مصر معزول و به جایش عبدالله بن سعد بن ابی سرح [۲۸]را منصوب کرد.
هنوز عبدالله درست بر کارش تسلط نیافته بود که رومیها مقیم اسکندریه به قسطنطین (کنستانتین) امپراتور بیزانس خبر دادند که عمرو بن العاص از امارت مصر معزول شده و کسی که به جایش نشسته شجاعت و کاردانی او را ندارد. گذشته از این پادگان اسکندریه تا آن حد قوی نیست و تدارکات کافی ندارد که از عهده دفاع برآید، چه بهتر که تا این فرصت از دست نرفته ما در داخل شهر اسکندریه سر به شورش و دست به انقلاب بزنیم و شما از خارج به شهر حمله کنید تا کار را یکسره و بندر اسکندریه و نواحی تابع را از دست مسلمین بگیریم.
امپراتور روم با دریافت این مژده به طمع استرداد اسکندریه میافتد و یکی از سرداران کار کشته رومی به نام امانوئل را با سپاه عظیمی همراه با تجهیزات زیاد برای تصرف اسکندریه از راه دریا حرکت میدهد.
چون همانطور که رومیان مقیم اسکندریه گفته بودند پادگان اسکندریه برای دفاع قدرت کافی نداشت و گذشته از این غافلگیر نیز شده بود و رومیان از داخل به امانوئل کمک کردند، مسلمین نتوانستند در مقابل این سپاه مهم مقاومت نمایند و به ناچار عقب نشستند.
سپاه روم بر اسکندریه تسلط یافت و سریعاً بدون برخورد با مقاومتی تا شهر تقیوس در خاک مصر پیشرفت و بر دهات و مزارع این ناحیه استیلاء یافت.
سپاهیان روم به حدی قتل و غارت، تخریب، فساد و عمل فحشاء در بین مردم خصوصاً نسبت به مسیحیان قبطی که در زمان عمر هنگام حمله مسلمین به این شهر به آنها کمک کرده بودند به راه انداختند که کلیه طبقات به ستوه آمدند.
لذا قبطیان که بیش از سایر مردم ستم میدیدند مخفیانه به عثمانسنامه نوشتند و حالشان را به او اطلاع دادند و گفتند: چون عمرو بن العاص این سرزمین را قبلاً از دست رومیها گرفته و در جنگ با آنها خبره و مهارتی دارد که عبدالله بن سعد ندارد، تقاضا مینمائیم او را مأمور فرمائید تا بار دیگر باز به اینجا بیاید و آنچه را که اکنون به دست رومیها افتاده از آنها باز پس گیرد و آنها را از اینجا براند تا از تعدیات و ستمهای گوناگون آنها نجات یابیم و از دستشان آزاد شویم. همینکه نامه قبطیها به دست عثمان رسید، فوراً عمرو بن العاص را که در مدینه بود احضار کرد و سر فرماندهی لشکر مسلمین را در مصر برای اخراج رومیان به او سپرد.
عمرو بن العاص از مدینه حرکت کرد و پس از تهیه مقدمات کار با لشکرش در کنار شهر تقیوس با سپاه روم که در آنجا تمرکز یافته بود رویارو شد و به هم تاختند.
تیراندازان ماهر رومی به حدی با کمان خوب تیر میانداختند که اسب عمرو بن العاص را که به عادت همیشگی در صف جلو میجنگید هدف گرفتند و آن را از زیر پایش بر زمین افکندند و با واردکردنِ تلفاتی عرصه را بر مسلمین تنگ کردند و آنها را در وضع خطرناکی قرار دادند.
در این هنگام حرج و دشوار، یکی از جنگاوران مسلمین به دستور عمرو بن العاص از رومیان تقاضای مبارزه میکند؛ یعنی از آنها میخواهد تا یک نفر از رزمندگان خود را از صف خارج نمایند تا دو نفره در میان دو لشکر تن به تن باهم بجنگند.
چون رد تقاضای مبارزه در آن زمان زشت و عار بود، رومیان به ناچار دست از جنگ کشیدند و یکی از رزمندگان پخته کارشان را برای مقابله با مبارزه طلب مسلمان انتخاب و از صف خارج کردند. این دو جنگاور در بین دو لشکر به هم درمیآمیزند. دلاور مسلمان بر رزمنده رومی پیروز میشود؛ او را به قتل میرساند و در میان صفوف دو لشکر که در انتظار نتیجۀ کار بودند بر زمین میافکند [۲۹].
این حادثه باعث دلگرمی و تهور مسلمین میگردد و تکبیرگویان بر رومیان هجوم میبرند. پس از جنگ شدیدی آنها را شکست میدهند، عده زیادی از آنان را با امانوئل فرمانده آنها در عرصه کارزار به قتل میرسانند؛ عده کمی از آنها که از میدان فرار میکنند، مسلمین به تعقیبشان شتافته آنها را از پشت سر یا از نوک نیزه یا از دم شمشیر میگذرانند و گروه اندکی که از دست مسلمین نجات مییابند خود را به بندر اسکندریه میرسانند و دروازه شهر را بر روی مسلمین میبندند.
معلوم بود که این بقایای سپاه شکست خورده نمیتواند در شهر اسکندریه برای دفاع از شهر در مقابل لشکر پیروزمند مسلمانان بماند؛ لذا بدون آنکه در آنجا توقف نمایند از راه دریا، از همان راه و با همان کشتیهائی که آمده بودند به روم بازگشتند.
عمرو بن العاص با این جنگ و پیروزی غائله خطرناکی را که به وجود آمده بود و سرزمین مصر را در خطر انداخته بود خاموش نمودند و امپراتور روم را با تحمیل تلفات زیاد جانی و ضایعات مهم مالی سر جایش نشاند.
عمرو بن العاص پس از این فتح بزرگ در همان نقطهای که به عنوان خاتمه جنگ دستور داده بود عملیات نظامی متوقف شود، مسجد بنا کرد که بعداً به مسجد رحمت مشهور شد [۳۰]. عمرو بن العاص میخواست با بنای این مسجد در این محل از طرفی شکر خدا أرا به جای آورد که او را برای دومین بار در این سرزمین بر رومیان پیروز فرمود. از طرفی دیگر میخواست این مسجد برای آیندگان تذکار و یادبودی از این فتح مهم باشد.
عمرو بن العاص پس از فتح اسکندریه فرمان داد تا سور این شهر یعنی دیوار حفاظتی را که از قدیم دور شهر کشیده شده بود به کلی ویران نمایند و از بین ببرند؛ زیرا قسم یاد کرده بود که اگر خداوند سبحانه وتعالی او را در این جنگ دوباره بر رومیان پیروز فرماید، سور شهر اسکندریه را ویران نماید تا در آینده هیچ دشمنی به فکر اینکه میتواند در پناه این سور متحصن شود به طمع حمله و تسخیر این شهر نیفتد.
[۲۸] عبدالله بن سعد بن ابی سرح یکی از امراء و فرماندهان دلیر لشکر اسلام بود که در پادگان مصر تحت امر عمرو بن العاص انجام وظیفه میکرد. [۲۹] عمرو بن العاص میخواست با این اقدام دست به کاری بزند که هرچند موقتاً باشد از شدت جنگ که احتمال داشت دشمن پیروز شود بکاهد، تا خداوند راه فرجی بر روی مسلمین بگشاید. و چنین نیز شد، زیرا در اثر مبارزه جنگاور مسلمین با رزمنده رومی طبق رسم آن روزگار عملیات جنگی به کلی متوقف و طرفین ناظر مبارزه این دو نفر و منتظر نتیجه کار آنها شدند. چون مبارزه به نفع مسلمین انجام گرفت، روحیهای در آنها به وجود آمد که دل به نصرت خدا بستند؛ از خود گذشته جنگیدند و به پیروزی رسیدند و بالعکس لشکر روم که یکی از پهلوانان مشهور خود را از دست دادند روحیه خود را باختند و شکست خوردند. این بود آنچه عمرو بن العاص سیاستمدار و نابغه جنگ از این اقدام میخواست. [۳۰] تاریخ الإسلام، حسن ابراهیم مصری ص ۲۶.