سرانجام کار امرای اعزامی امام:
همین که عبیدالله بن عباس به محل مأموریتش یمن نزدیک میشود یعلی بن امیه امیر آنجا تمام موجودی بیت المال از پول و غیره را برمیدارد و فرار کرده به مکه میرود [۱۲۷]و عبیدالله بدون هیچگونه مانعی به محل وارد میشود و سرکارش مینشیند.
عثمان بن حنیف به محل مأموریتش بصره میرسد و بدون آنکه عبدالله بن عامر امیر سابق آنجا از او جلو گیرد به بصره وارد و در جایش مستقر میشود و عبدالله بن عامر با مال زیادی رهسپار مکه میشود [۱۲۸].
قیس بن سعد نیز بدون هیچگونه برخوردی به مصر وارد میشود و در دارالإماره منزل میگیرد.
این را باید فهمید که تواریخ اتفاق دارند که گرچه عثمان بن حنیف و قیس بن سعد بدون هیچگونه ممانعتی نه از حاکم و امیر قبلی و نه از اهل محل به آسانی وارد محل امارت خود شدند، ولی مردم مصر و بصره به سه گروه منقسم شدند: گروهی که اکثریت مردم را تشکیل میدادند، طرفدار امیر جدید بودند و با او با کمال رغبت بیعت کردند و دست اطاعت بر سینه گذاشتند. گروهی دیگر نه بیعت کردند و نه اظهار مخالفت و تمرد؛ اینها میگفتند منتظر میشویم تا ببینیم امام در بارۀ اجرای حد شرعی بر قاتلین عثمان چه اقدامی میکند. تا اگر از آنها عملاً قصاص بگیرد، آنگاه با او بیعت کرده اطاعت کنیم والا خیر. گروه سوم که طرفدار قاتلین عثمان بودند، برعکس گروه دوم بوده بیعت کردند و میگفتند: ما طرفدار امیر و مطیع امام هستیم تا آنگاه که امام به تعقیب و اخذ قصاص از قاتلین عثمان که برادران ما هستند اقدام نکند.
اما عماره بن شهاب که به امارت کوفه میرفت، همین که در راهش به محلی به نام زباله میرسد، طیلحه بن خویلد پهلوان مشهور بنی اسد جلوش را میگیرد و میگوید: برگرد. زیرا اهل کوفه هیچ احدی را به جای امیر خود (ابوموسی اشعری) نمیپسندند و نمیپذیرند. اگر بر نگردی سر از تنت جدا خواهم کرد و او به ناچار از آنجا به مدینه باز میگردد [۱۲۹]. و اما سهل بن حنیف که امارت شام را داشت و به آن سو میرفت، همین که به جائی به نام تبوک از سرزمین شام میرسد، گروهی از سواران گشتی پادگان شام جلوش را میگیرند و میپرسند کیستی؟ میگوید: من امیر ایالت شامم. میگویند: اگر حکم امارت از عثمان داری، مقدمت گرامی و اگر از کسی دیگر باشد برگرد. او به ناچار به مدینه برمیگردد.
چنانکه ملاحظه میکنیم، فقط عبیدالله بن عباس امیر یمن به خوبی در کارش موفق میشود. چه مردم یمن قلباً و قالباً طرفدار امام بودند، لذا تسلیم امیر و با کمال رغبت مطیع امام میشوند، ولی بیت المال خالی شده بود.
اما عماره بن شهاب امیر کوفه و سهل بن حنیف امیر شام به محل مأموریتشان راه نیافتند و از میانۀ راه به مدینه بازگشتند.
عثمان بن حنیف امیر بصره و قیس بن سعد امیر مصر گرچه بیمانع به محل امارتشان راه مییابند و در دارالإمارۀ مستقر میگردند و بر سر کار مینشینند، اما در بین مردم بصره و مصر نسبت به آنها اختلاف به وجود میآید و به سه گروه تقسیم میشوند فقط یک گروه بدون شرط تسلیم میشوند و دو گروه دیگر چنانکه شرح دادیم، در این باره شرط داشته گروهی بیعت مشروط کردند و گروهی امتناع کردند و منتظر شرط آینده شدند.
پس چنانکه میبینیم، ماجرا و سرگذشت امرای جدید نشان میدهد که نه تنها آینده مطمئن و امیددهندهای در پیش نیست، بلکه دشواریهای تاریکی در سر راه است. مخصوصاً در شام مقر مستحکم معاویه که لشکر راضی و متحد و ذخایر و اسلحه زیاد و خزانۀ پر از پول نقد و جنس در اختیار داشت. امام اکنون برای حل این مشکلات و دفع این دشواریها قیام و اقدام میکند.
نوشتیم که عماره بن شهاب امیر کوفه و سهل بن حنیف امیر شام که از طرف امام به امارت منصوب شدند در کارشان ناموفق شدند و قبل از اینکه به محل امارتشان برسند، به ناچار به مدینه بازگشتند.
آیا امام از این دو استان مهم کوفه و شام صرف نظر مینماید و به تسلیم و اطاعت استانهای مصر، یمن، بصره و ایران که تحت امارت این استان اداره میشد قناعت میکند؟ البته خیر. امام، خلیفه تمام مسلمین است و تمام مسلمین باید خاضع و تسلیم بشوند و تمام کشور اسلام باید تحت اختیار خلیفه باشد. این دو استان هم از استانهای سرزمینِ اسلام بوده و امام اجازه نخواهد داد کسی تمرد کند و این دو استان را از کشور انتزاع نماید یا فکر و اندیشۀ این کار ناروا را در سر بپروراند.
امام اکنون قبل از قیام مسلحانه برای تسلط بر این دو استان نامهای به ابوموسی اشعری امیر سابق کوفه و نامهای به معاویه بن ابی سفیان امیر سابق شام مینویسد و اطلاع میدهد که اصحاب رسول الله با او بیعت کرده اند [۱۳۰]. قضیه کوفه بدین نحو به خوبی و خیلی آرام خاتمه مییابد و خاطر مبارک امام از این ناحیه آسوده میشود. امام ابوموسی اشعری را که تسلیم شده بود، در جایش ابقاء میفرماید.
ولی معاویه بن ابی سفیان، قاصد و نامهرسان امام را تا مدتی نزد خود معطل میکند و در جواب نامه امام تا اول ماه ربیع الأول یعنی ماه سوم از ابتدایِ خلافت امام تأخیر میکند. پس از آن کاغذی به دست یکی از رجال مورد وثوق خود به نام قبیصه میدهد که در آن فقط این جمله نوشته بود: «من معاویه إلی علی یعنی: از معاویه به علی» پس از دستورات شفاهی که به او میدهد او را همراه سبرۀ الجهنی قاصد امام به سوی مدینه روانه میکند تا کاغذ را به دست علی بدهد. قبیصه نیز این نامه را در مدینه حضور امام تقدیم مینماید.
چون امام چیزی جز آن جملۀ مبهم و تردید برانگیز در طومار نمیبیند، از قاصد میپرسد: چه چیزی در پشت سرداری؟ عرض میکند: آیا در امانم؟ امام میفرماید: بلی، هر قاصدی در امان است. عرض میکند: من اکنون از نزد قومی آمدهام که جز گرفتن قصاص عثمان به هیچ چیزی دیگر راضی نمیشوند و تن در نمیدهند، هفتاد هزار سالمند در برابر پیراهن خونآلود عثمان که بر منبر مسجد جامع دمشق آویخته شده میگریند و مطالبۀ خون عثمان میکنند.
با آنکه قاصد معاویه از امام در بدو ورودش امان یافته بود و باز هنگامِ خروج از حضور امام امان یافت، مع الوصف همان آشوبگران مفسد از اظهارات حضوری او به خشم آمده میخواستند او را بکشند تا فتنه ای دیگر برانگیزند، ولی بقیۀ حاضرین محضر امام (به امر امام) مانع میشوند [۱۳۱].
از طومار مرموز معاویه و از گفتار حضوری قاصد معاویه و از چندین مکاتبهای که تاریخ میگوید، بین امام و معاویه رد و بدل میشود و امام او را با ملایمت به تسلیم و بیعت میخواند و او جز اباء و سرسختی چیزی از خود نشان نمیدهد، برای امام مسلم میشود که او سر اطاعت پیش نمیآورد و جز جنگ با او چارهای نیست.
اهل مدینه میخواستند بدانند که امام اکنون در بارۀ معاویه که تسلیم نمیشود چه اقدامی میفرماید. زیاد بن حنظله صحابی رسول الله را برای کسبِ اطلاع از این امر به حضور امام میفرستند. امام که از مکنون ضمیر حنظله مطلع میشود میفرماید: آماده باش. زیاد عرض میکند: برای چه کاری؟ امام میفرماید: حمله به شام، زیاد عرض میکند: چه بهتر که در این باره چندی با دشمن مدارا فرمایی و این کار را به تأخیر اندازی و برای صحت نظرش به این شعر استدلال میکند که میگوید:
ومن لم يصانع في أمور كثيرة
يضـرس بأنياب ويوطأ بمنسم
[۱۳۲]
یعنی: هرکس در بسیاری از امورش به مصلحت وقت نیندیشد و کارش را با مقتضای زمان تطبیق نکند، لاجرم با نیشهای تیز زمانه گزیده میشود و در زیر سم حوادث ناگوار لگدمال میشود.
ولی امام این فلسفه را که شاعر گفته و زیاد آن را قبول داشته است، فلسفه و فکر رجال کامل و قوی الاراده نمیداند و معتقد به این مثل معروف بوده که میگوید، همة الرجال تقلع الجبال. یعنی: اراده و اقدام جدی رجال با همت کوهها را از بیخ برمیکند. برای صحت نظر مبارکش به این شعر عربی استناد میفرماید که میگوید:
متى تجمع القلب الزكي وصارماً وانفاً حمياً تجتنبك المظالم
یعنی: اگر تو قلبت را در سینه قوی داری و شمشیر برنده به دست گیری و تن به ذلت و پستی در ندهی، همیشه پیروز خواهی شد و هیچگونه ظلم و ستمی از کسی به تو نخواهد رسید.
زیاد به مردمی که در انتظارش بودند و از او میپرسند: چه خبری داری؟ میگوید (شمشیر) یعنی امام تصمیم قاطع به جنگ با معاویه دارد. باید مهیای کارزار شوید.
باری، امام تصمیم به جنگ گرفته، به امرای خود در یمن، مصر، بصره و کوفه فرمان بسیج میدهد. در مدینه به بسیج و تجهیز لشکر میپردازد. پرچم جنگ را به علامت فرماندهی قلب لشکر یعنی گروه زرمنده میانه صفوف لشکر را به فرزند دلیرش محمد بن حنفیه و فرماندهی میمنه یعنی گروه رزمنده قسمت راست لشکر را به پسر عموی خود عبدالله بن عباس و فرماندهی میسره یعنی گروه رزمندۀ قسمت چپ لشکر را به یکی از جنگاوران شجاع اسلام به نام عمرو بن ابی سلمه، و رهبری مقدمه یعنی پیشتازان لشکر را به ابی لیلی بن عمرو بن الجراح (برادرزادۀ ابوعبیده ابن الجراح فرمانده و فاتحه خطه شام) و امارت موقت شهر مدینه را به پسر عموی خود قثم [۱۳۳]بن عباس میسپارد.
همین که امام این لشکر را تجهیز میکند و مهیای حرکت به سوی معاویه در شام میشود، متأسفانه که خبر حادثۀ ناگوار و مهمی به سمع مبارکش میرسد که خاطرش را مشوش میکند و ایشان را از حرکت به سوی شام باز میدارد. ما اکنون این حادثه را که در تاریخ اسلام واقعۀ جمل یا جنگ جمل نام دارد به شرح زیر ذکر میکنیم. چون این جنگ یک حادثۀ خیلی زیانآور بوده که در اسلام واقع شده و ده هزار نفر از مسلمین قربانی این جنگ شدهاند، لازم دانستم کمی بیش از فراخور این کتاب که در نظر است به اختصار نوشته شود، در بارۀ آن به تفصیل بپردازیم تا اگر کسی بخواهد پیش خود بیندیشد یا برای کسی دیگر در این باره اظهار نظری کند به خوبی از ماجرا مطلع باشد.
[۱۲۷] غالب تواریخ میگویند آنچه یعلی از بیت المال با خود به مکه برد ششصد هزار درهم پول نقد و ششصد شتر بوده است. [۱۲۸] الکام، ج ۳، صص ۱۰۶. [۱۲۹] الکامل، ج ۳، صص ۱۰۳. [۱۳۰] رک: الکامل، ج ۳، صـ ۱۰۴ – قاصد و حامل نامه حضرت امیر به ابوموسی اشعری شخصی به نام معبد الأسلمی بود و به معاویه، سبرة الجهنی. [۱۳۱] رک: البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۲۳۰، للکامل، ج ۳، ص ۱۰۴. [۱۳۲] این شعر بیت ۴۹ از ابیات زهیر بن ابی سلمی شاعر شهیر عرب جاهلی قبل از اسلام میباشد. مجموع ابیاتش ۶۱ بیت و از معلقات است و مشتمل بر اندرزها و حکمتهای خیلی ارزنده میباشد. [۱۳۳] قثم به ضم قاف و فتح ثاء بر وزن گُتَل میباشد.