صهرین عثمان و علی رضی الله عنهما

فهرست کتاب

سرآغاز خلافت امام علی:

سرآغاز خلافت امام علی:

خوانندگان عزیز! چنان‌که فهمیدیم علی نیاز به خلافت نداشت. خود ایشان این مطلب را به مردمی که می‌خواستند با ایشان بیعت کنند صریحاً اظهار فرمود؛ ولی چون کسی برتر و لایقتر از ایشان در جهان اسلام نبود، این خلافت بود که نیاز شدید و مبرم به ایشان داشت. ایشان در اثر اصرار مکرر مردم دست بیعت به آن‌ها داد.

اگر در این ماجرای واقعی که مورد اتفاق تواریخ اسلامی و غیر اسلامی می‌باشد فکر کنیم، پیش خود تصور می‌کنیم که در این صورت نباید هیچ احدی با ایشان مخالفت کند و همۀ امت در مقابل ایشان در یک صف واحدی بایستند و دست به سینه مطیع شوند و گردن خم کرده منتظر فرمان گردند.

ولی مع الوصف آیندۀ خیلی نزدیک نشان داد که این تصور ما صحیح نبوده و جز توهم نیست. زیرا در تاریخ می‌بینیم که حوادث دلخراشی پیش آمد که حقاً نباید بیاید. ما ان شاء الله اسباب و علل این حوادث را در آخر کتاب بقلم خواهیم آورد.

پس اکنون این شما و این حوادث که از لابلای اوراق کتب تواریخ موثق استخراج می‌کنیم و زیر نظرتان می‌گذاریم و بدون اینکه به خود حق دهیم تا نسبت به حق و ناحق‌بودن هریک از این حوادث قضاوت کنیم، این داوری را به خود خوانندگان گرامی واگذار می‌کنیم تا خود را دور از معرکه نگهداریم.

از مطعاله تاریخ می‌فهمیم که امام در آغاز خلافتش با دو امر بس مهم مواجه گردید. یکی قضیه خون عثمان خلیفۀ مسلمین که یک هفته قبل از این به دست آشوبگران مفسد به ناحق ریخته شده بود. اصحاب و سایر طرفداران عثمان از امام می‌خواستند تا بر قاتلین خلیفه حد شرعی را جاری کند، و از آن‌ها قصاص بگیرد.

دوم عزل حکام و أمراء دورۀ عثمان از ایالات و ولایات کشور و نصب اشخاص دیگر به جای آن‌ها که آشوبگران برای همین امر (که جز بهانه نبود) علیه عثمان قیام کرده بودند و او را به قتل رسانیده بودند. آن‌ها اکنون همین امر را از امام علی خلیفه وقت می‌خواستند.

اکنون باید دید آیا امام در آغاز خلافتش و در این جو مضطرب و نامساعدی که اواخر حیات عثمان تاکنون کیان جهان اسلام را فرا گرفته بود، می‌توانست این دو امر مهم را که تقریباً متضاد هستند تحقق بخشد؟

در طول تاریخ بشر چه در جهان اسلام و چه در جاهای دیگر همیشه و در هرجا، موفقیت در هر کار اجتماعی چه دینی و چه سیاسی رهین اجتماع دو اصل مهم بوده و خواهد بود، یکی وجود جو مناسب و مساعد برای کار، دوم وجود رجال کاری. آری، رجال صالح و مخلص و فداکار.

آیا این دو اصل برای امام در این هنگام فشار و خفقان وجود داشت؟

تاریخ می‌گوید خیر؛ خود امام هم در جواب طلحه و زبیر صریحا فرمود خیر؛ در نهج البلاغه نیز آمده که امام به مردم خود در کوفه خطاب می‌کند و آن‌ها را شبیه مرد می‌داند نه مرد واقعی. می‌فرماید:

«يا أشباه الرجال ولا رجال» تا آنجا که می‌فرماید: «لوددت إني لم أركم ولم أعرفكم» [۱۲۲].

یعنی: ای مردمی که شکل و شباهت مرد دارید ولی مرد نیستید و مردانگی ندارید، ای کاش شما را به چشم ندیده بودم و به دل نمی‌شناختم.

پس برای امام در این محیط فتنه و آشوب کشور و با این اشباه و شبح‌های رجال چه کاری میسر می‌شود؟

در هرحال اکنون باهم همراه با تاریخ‌نویسان مورد اعتماد عرب قدم به قدم پیش می‌رویم تا ببینم حوادث آینده چه بوده و مسیر آن‌ها چگونه بوده است.

همین که امام پس از بیعت عمومی مردم از مسجد به خانه می‌آید طلحه و زبیر و جماعتی از صحابه رضوان الله تعالی علیهم حضور امام می‌آیند از ایشان می‌خواهند تا حد شرعی را بر قاتلین عثمان که اکنون همه در مدینه‌اند، جاری کند و از آن‌ها قصاص بگیرد. امام به طلحه و زبیر خطاب می‌کند:

برادرانم! آنچه شما می‌دانید و از من می‌خواهید بر من مجهول و مخفی نیست؛ ولی چه کاری از دستم برمی‌آید و چه کنم در باره این مردمی که از ما قویترند و اکنون برده‌های شما در کنار آن‌ها ایستاده‌اند و آن‌ها را تقویت می‌کنند و اعراب (بادیه‌نشین و قبائل صحراگرد) به طرفداری آن‌ها برخاسته‌اند و در شهر شما جمع شده اند؟ آن‌ها می‌توانند هرچه که بخواهند در حقِ شما انجام دهند. آیا شما اکنون قدرتی می‌بینید که بتواند از عهدۀ انجام آنچه که می‌خواهید برآید؟

می‌گویند: خیر.

امام می‌فرماید: به خدا من ان شاء الله نظری جز نظر شما نخواهم داشت [۱۲۳].

از تاریخ معلوم می‌شود که طلحه و زبیر معتقد بودند که گرچه قوای کنونی مدینه چنان‌که امام فرمود برای اخذ قصاص از اشرار و دفاع از قیام احتمالی آن‌ها کافی نیست، اما می‌شود مردم را در ایالات مملکت بسیج کرد و قوائی در مقابل اشرار تشکیل داد که بتواند از عهده دفع آن‌ها و اجرای قصاص بر آن‌ها برآید.

لذا طلحه به امام پیشنهاد کرده می‌گوید: «اگر موافقت بفرمائی تا من به بصره روم، ناگهان می‌بینی که با سپاهی از سوارگان رزمنده به مدینه بازگشته‌ام» زبیر نیز این مطلب را با امام در میان گذاشته می‌گوید: «اگر موافقت فرمائی تا به کوفه روم ناگهان با لشکری از رزمندگان سواره به مدینه برمی‌گردم».

ولی امام مطمئن نبود که آن‌ها در کارشان موفق شوند. گذشته از این امام مایل نبود اولین کارش قیام مسلحانه و جنگ و خونریزی باشد. آن هم در شهر مقدس مدینه مرقد مطهر رسول الله. لذا با درخواست عجولانه آن‌ها موافقت نکرد و فرمود: فرصت بدهید در این باره به خوبی فکر کنم [۱۲۴].

اوضاع جاری جهان اسلام نشان می‌داد که طلحه و زبیر چنان‌که امام فهمیده بود در این کاری که پیشنهاد کرده بودند موفق نمی‌شوند؛ زیرا در بصره و کوفه و جاهای دیگر بعضی از مردم طرفدار عثمان و خونخواهش بودند و بعضی دیگر بالعکس دشمن عثمان بودند و طرفدار قاتلین عثمان. بنابراین، طلحه و زبیر نمی‌توانستند مردم را در هیچ جائی بسیج کنند و به طرف مدینه سوق دهند. چه اگر اقدام به این کار می‌کردند بین طرفداران و دشمنان عثمان در هرجا جنگ درمی‌گرفت و به مدینه سریعاً سرایت می‌کرد. این بود یکی از مشکلات امام در آغاز خلافت نسبت به قصاص که لاینجل می‌نمود.

مشکل دیگر این بود که اکنون که امام به خلافت رسیده آشوبگران از ایشان نیز همان چیزی را می‌خواهند که از عثمان می‌خواستند؛ یعنی عزل عمال عثمان و نصب مردمی بهتر به جای آن‌ها. خود امام نیز همین اراده را داشت. در این باره دو بار با عثمان نیز مذاکره کرده بود و این کار را از او خواسته بود. زیرا چنان‌که در تاریخ عثمان نوشتیم، اخباری از کارهای عمال عثمان به مدینه می‌رسید که علی و اصحاب را نسبت به آن‌ها بدبین کرده بود.

بنابراین، مصلحت وقت ایجاب می‌کرد که امام در آغاز خلافت خود به عزل عمل و کارگزارانِ عثمان اهتمام بورزد. و گرنه همان آشوبی به میان می‌آید که در دورۀ عثمان پیش آمد. چه همان آشوبگران که چند روز قبل عثمان را بر سر همین امر به قتل رسانیده و قدرت در دست گرفتند، اکنون در مدینه مستقر شده‌اند و شمشیرهای خود را هنوز در غلاف نبرده‌اند. پس اگر امام به خواستۀ آن‌ها که خود نیز چنین می‌خواست اقدام نکند، همین شمشیرهای برهنه بار دیگر برای همین امر به کار می‌افتد و باز در شهر مدینه و مراکز ایالات کشور که گروه کثیری از مردم با آن‌ها همصدا و همکار بودند آشوب برپا می‌شد و در نتیجه جنگی درمی‌گرفت که گرچه عاقبت قطعی آن معلوم نبود، ولی ظاهراً پیروزی با آن‌ها بود. خود امام همچنان‌که در جواب طحله و زبیر و اصحاب که از ایشان خواسته بودند تا از قاتلین عثمان قصاص بگیرد، فرمود: در حال حاضر که اوضاع کشور مضطرب است، قوائی در اختیار ندارد که از عهده کار برآید. طلحه و زبیر نیز این مطلب را تأیید کردند.

پس راه بهتر برای امام همین عزل عمان عثمان بود. زیرا این کار هم کم ضررتر بود و هم شمشیرهای برهنۀ آشوبگران را در غلاف می‌برد. خود امام هم جائز می‌دانست حکام و عمالی که توده مردم از آن‌ها ناراضی هستند و علیه آن‌ها قیام کرده‌اند در دورۀ خلافت ایشان کماکان بر سر کار باشند.

بعضی از صحابه کرام که عبدالله بن عباس پسر عموی امام نیز هم رأی آن‌ها بود، با اصل عزل عمال عثمان موافق بودند، ولی از امام می‌خواستند در این کار جانب احتیاط را رعایت فرموده تسریع نفرماید، تا آنکه اوضاع آشفتۀ کشور آرام شود و مرکز خلافت به حال عادی سابق بازگردد و تبدیل به محل تمرکز قوای مملکت بشود، یا حد اقل معاویه امیر خطه شام را تا مدتی بر سر کارش ابقاء فرماید؛ زیرا او هم جریء و بی‌باک است و هم اهل شام مطیع و فرمان‌بردارش هستند. در آینده همین که بیعت از او گرفت و اوضاع بهتر شد و مردم آرام گرفتند، می‌شود او را به آسانی از کارش کنار زد.

ولی امام اهل مداهنه و خدعه نبود. ظاهر و باطنی متفاوت نداشت، بلکه همیشه و در هرجا و در هر کاری بی‌پروا و صریح حرف می‌زد و بی‌باک و واضح عمل می‌کرد و قول و عملش یکی بود. لهذا با تقاضای آن‌ها موافقت نکرد و فرمود: به خدا قسم من معاویه را حتی دو روز سرجایش ابقاء نخواهم کرد [۱۲۵].

اینک امام در آغاز سال سی و شش هجری تقریباً پس از گذشت یک هفته از ابتدای خلافتش عمال عثمان را از مراکز استان‌های کشور برکنار می‌فرماید و اشخاص دیگر را از اصحاب رسول الله بشرح زیر به جای آن‌ها منصوب می‌کند و به محل امارت‌شان می‌فرستد.

۱- عبیدالله بن عباس پسر عموی خود را به امارت یمن به جای یعلی ابن منیه [۱۲۶].

۲- عثمان بن حنیف به امارت بصره به جای عبدالله بن عامر.

۳- عماره بن شهاب به امارت کوفه به جای ابوموسی اشعری.

۴- قیس بن سعد بن عباده انصاری به امارت مصر به جای عبدالله ابن سعد که او قبلاً در ایام آشوب زمان عثمان آنجا را ترک کرده بود و محمد بن حذیفه که به آشوبگران ضد عثمان پیوسته بود، موقتاً سر جایش نشسته بود.

۵- سهل بن حنیف به امارت شام به جای معاویه بن ابی سفیان.

[۱۲۲] نهج البلاغه چاپ بیروت، صـ ۶۷. [۱۲۳] متن فرموده امام چنین است: «يا أخوتاه، إني لست أجهل ما تعلمون، ولكن كيف أصنع بقوم يملكوننا، ولا نملكهم، هاهم أولاء ثارت معهم عبدانكم، وثابت إليهم أعرابكم، وهم خلاطكم يسومونكم ما يشائون. فهل ترون موضعاَ لقدرة على شيء مما تريدون؟ قالوا: فلا والله لا أرى إلا رأياً ترونه أبداً إن شاء الله» رک: الکامل، ج ۳، صـ ۱۰۰، البدایة والنهایة، ج ۷، صـ ۲۲۸ و ۲۲۹. [۱۲۴] البدایة والنهایة، ج ۷، صـ ۲۲۹، الکامل، ج ۳، صـ ۱۰۱. [۱۲۵] الکامل، ج ۳، صص ۱۰۱. [۱۲۶] منیه بر وزن بنیه نام مادر یعلی بود و نام پدرش امیه است. بدین‌جهت است که در تواریخ بعضی جاها یعلی بن منیه و در بعض جاها یعلی بن امیه ذکر شده است. الکامل، صـ ۱۱۳.