شیعه اثنا عشری از همه جا از همه چیز

فهرست کتاب

آیت الله العظمی سیدابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی امام زمان می‌شود

آیت الله العظمی سیدابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی امام زمان می‌شود

آیت الله العظمی سیدابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی در یکی از شاه‌کارهای خود می‌نویسد: برای شما قضیه‌ای را نقل می‌کنم که پنجصد نفر مرد عاقل مسلمان! در یک شب و یک مجلس مدعی دیدن امام زمان مهدی قائم شدند. و آن قضیه این است که حقیر درسن ۳۵ سالگی با قبا و عبا و عمامه ساکن قم بودم وعازم شدم به رفتن بندر بوشهر برای رفتن به هند، چون حرکت کردم، رسیدم به شهر آباده که شهری است بین اصفهان و شیراز، اول مغرب و هوا در شدت سرما، هم سفران ما هجوم کردند به داخل قهوه‌خانه‌ای برای نوشیدن چای و اغذیۀ گرم، ولی نویسنده می‌خواستم اول نماز بخوانم، لذا از مسجد سؤال کردم گفتند: در کوچۀ جنب قهوه‌خانه مسجدی است بسیار زیبا و خوب. من به طرف مسجد رفتم تا اینکه داخل مسجد شدم، دیدم جمعیت بسیار (پنجصد نفر بلکه بیشتر) نماز مغرب را خوانده وهمه نشسته‌اند برای شنیدن موعظه و چراغ‌های برق مسجد را هم روشن ساخته و سماور بزرگ چائی هم می‌جوشد. من با عجله نماز را خواندم، و بعد سؤال کردم این مردم منتظر چه می‌باشند؟ در جواب گفتند: همه منتظر واعظند و متأسفانه واعظ رفته اقلید و معلوم نیست چه ساعتی به اینجا برسد. من نزد خود خیال کردم بروم منبر و چند کلمۀ قربة إلى الله از آیات توحید إلهی برای بصیرت مردم بطور اختصار بیان کنم. بهرحال منبر رفتم و کمتر از نیم ساعت مطالب بسیار عالی و ارزشمند برای ایشان ذکر کردم و آیات چندی از قرآن بیان داشتم، ولی چون ممکن بود ماشین ما درصدد حرکت باشد با عجله از منبر فرود آمدم و روانه شدم و دیدم ماشین عازم حرکت است تا سوار شدم حرکت کرد. مردم مسجد از سخنان من بسیار لذت برده بودند، و چون از منبر پائین آمده بودم به یکدیگر گفتند: این سید بسیار خوب سخنرانی کرد و از منبری‌های ما به صد درجه بهتر است، خوبست او را به مدت ده شب دعوت کنیم تا مردم را به فیض سخنان خود برساند. پس از خروج من از مسجد چند نفر می‌فرستند برای جستجو و دعوت من. آنان به سرعت به هر طرف می‌دوند و از هرکس می‌پرسند وهمه جا بلکه آن قهوه‌خانۀ جنب مسجد را هم جستجو می‌کنند ولی هیچ خبری از من نمی‌یابند، پیش خود می‌گویند: معلوم نیست این آقا به آسمان رفته یا به زمین، به شرق رفته یا به غرب. به هرحال بهر طرف می‌روند مرا نمی‌یابند و پیدا نمی‌کنند، لذا به مسجد برمی‌گردند و به مردم اعلام می‌کنند که این آقا همان امام زمان بوده که ما عمری اشتیاق زیارتش را داشتیم، و پس از خروج از مسجد غایب گردیده است، و لذا ایشان و مردم بنا می‌کنند به اظهار تأسف خوردن و ناله کردن و بر سر و سینه زدن و گریه و فریاد کردن که: ای آقا، ‌ای امام زمان، فدایت شویم، به مسجد ما آمدی و ما تو را نشناختیم. و تا صبح در مسجد می‌نالند. و به شیراز و علمای آنجا تلگراف کردند و دست جمعی خبر دادند که امام زمان شب گذشته آمده مسجد و سخن‌رانی نموده و دوباره غایب گردیده است. این خبر در شیراز شهرت پیدا کرد و در تمام منبرها از قول پانصد نفر اهالی آباده که امام زمان را دیده‌اند، در هر منبری روضه‌خوانها با آب و تاب گفتگو کرده و به مردم مژده می‌دادند. بعدها من چون در مساجد شیراز وارد می‌شدم، این اخبار را از منبری‌ها می‌شنیدم ولی جرئت بیان نداشتم. حال مجلسی کتاب خود را پر کند از قول یک نفر یک نفر مجهول الحالی که ما یکجا پانصد خبر آن را دیدیم و شنیدیم. شما به ابواب: «النصوص من الله تعالى ومن آبائه»نظر کنید. یک خبری که راویانش تمام ثقه و معلوم الحال باشد در میان آن‌ها وجود ندارد!!.

يوم خروجه وما يحدث عنده ومدّة ملکه