شیعه اثنا عشری از همه جا از همه چیز

فهرست کتاب

بدعت گریه و خودزنی

بدعت گریه و خودزنی

عبدالحسین شرف الدین موسوی کتابی موسوم به المجالس الفاخرة في ماتم العترة الطاهرةتألیف کرده و طبق عادت همیشگی خود، به دفاع از بدعت و خرافات عبادتی شیعه پرداخته و همچنان که از نام کتابش پیدا است با آب و تاب بسیار، مسئله‌ی بر پا داشتن مجلس عزا را ذکر کرده و تلاش کرده گریه کردن پیامبر، ‌بر مرگ پسرش ابراهیم را وسیله‌ای جهت مهر تأیید گذاشتن به مجلس عزا و ماتم شیعه قرار دهد. [۷۸]

بله چشمان پیامبرص پر اشک بود اما آیا آنچه را که شیعه در عزاداری‌های خود انجام می‌دهند، ‌انجام داد؟ آیا برای شهادت عمویش حمزهس سالروزی گذاشت تا هر ساله مردم را جمع کرده و مانند آخوندهای شیعه خود را به گریه بزند تا آن‌ها نیز گریه کنند؟ و آیا مجالسی که موسوی از آن‌ها نام برده مجلس قلیان و سیگار و چای و قهوه بود؟

در بخشی دیگر از کتابش می‌گوید: اخلاق و روش ائمه بر گریه و زاری و خود زنی مداومت داشته وبه دوستان خود توصیه می‌کردند که مراسم عزا و غم و اندوه برای امام حسین همیشه برپا شود و نسل پس از نسل، این ماتم و حزن را تازه کنند. [۷۹]

و همچنین در دفاع از خود در مقابل کسانی که شیعه را بخاطر گریه و زاری و عزا، ‌سرزنش می‌کنند، ‌می‌گوید: اگر ملامت‌کننده‌ی احمق می‌دانست که ماتم ما برای اهل بیت چه نصرت و یاری بزرگی برای آنان و چه جنگ ویرانگری علیه دشمنانشان است، ‌در مقابل غم و اندوه ما سر تعظیم فرود می‌آوردند. [۸۰]

و بزرگترین فلسفه و حکمت و راز مجالس ماتم و عزای ما همین است و به همین خاطر است که نسل پس از نسل آن را ادامه می‌دهیم. [۸۱]

ما نیز در جواب می‌گوئیم: شریعت مقدس اسلام این گریه و زاری‌های شما را منع کرده و از آن نهی می‌کند و این نهی و منع در روایات ما و شما مشهود است و من در اینجا روایاتی از کتب شیعه را نقل می‌کنم:

۱- محمد بن علی بن حسین، ‌عالمی که نزد شیعه به شیخ صدوق مشهور است می‌گوید: یکی از احادیث پیامبر که تا حال ذکر نگشته این است که: (النياحة مِن عمل الجاهلية)نوحه‌خوانی و گریه و زاری از کارهای دوران جاهلیت است. [۸۲]

۲- جعفر صادق از پدرانش نقل می‌کند که: (نهي رسول الله صلى الله عليه وسلم عن الرّنة عند المصيبة ونهي عن النياحة والاستماع اليها) [۸۳]پیامبر اکرم از گریه‌کردن با آواز بلند و نوحه‌خوانی و گوش‌دادن به آن نهی فرمود.

۳- پیامبر اکرمص می‌فرماید: (صوتان ملعونان يبغضهما الله: اعوال عند مصيبة و صوت عند نعمة يعني النوح و الغناء) [۸۴]دو صدا ملعون‌اند و خدا از آن‌ها متنفر و بیزار است: صدای گریه و زاری و شیون و نوحه به هنگام مصیبت و صدایی به هنگام شادی یعنی نوحه‌خوانی در ماتم و عزا و آواز به هنگام شادی.

۴- ابی عبدالله می‌فرماید: داد و فریاد و نوحه‌خوانی برای میت جایز نیست و لزومی ندارد، اما مردم نمی‌دانند. [۸۵]

۵- در نامه‌ی علی به رفاعه پسر شداد آمده که: مواظب باش در شهری که مردم از تو حرف شنوی دارند (در آن حکومت می‌کنی) هرگز اجازه ندهی که نوحه‌خوانی بر مرده انجام شود. [۸۶]

۶- صادق می‌فرماید: کسی که به هنگام مصیبت با دستش بر ران‌هایش بزند اجرش باطل گشته است. [۸۷]

۷- ابی عبدالله می‌فرماید: داد و فریاد و گریه و نوحه بر مرده لازم نیست و نباید صاحب عزا لباس پاره کند (سینه چاک کند). [۸۸]

۸- همچنین وقتی جعفر ابن ابی طالب به شهادت رسید، ‌ایشان به فاطمه فرمودند: به کلمات ذلیلی و مرگ و واویلا و غم و اندوه صدایت را بلند نکن. [۸۹]

۹- ابو سعید خدری می‌فرماید: (إن رسول الله لعن النائحة والمستمعة)پیامبر اکرم بر نوحه‌خوان و همچنین کسی که به نوحه‌خوانی گوش فرا دهد، ‌لعن و نفرین فرستاده است. [۹۰]

۱۰- ابو جعفر می‌فرماید: شدیدترین ناشکیبایی و بی‌صبری، ‌گریه با صدای بلند و داد و فریاد و نوحه‌خوانی و کوبیدن بر صورت و سینه و کندن موی سر است و هرکس که نوحه‌خوانی کند صبر و شکیبایی را ترک کرده و راهی جز راه راست را گرفته است. [۹۱]

[۷۸] المجالس الفاخرة، ص۱۱. [۷۹] المجالس الفاخرة، ص۱۷. [۸۰] پیامبر اكرمصمی‌فرماید: «عينان لا تمسهما النار أبداً عين بكت من خشية الله وعين باتت تحرس في سبيل الله:دو چشم، ‌آتش جهنم را احساس نمی‌كنند: چشمی كه از ترس خدا گریه كرده باشد و چشمی كه در راه خدا نگهبانی داده باشد.» چرا نفرمود: چشمی كه در حسینیه‌ها و مراسم عزا و ماتم گریه كند؟ (مؤلف) [۸۱] المجالس الفاخرة: ۳۶- ۳۷. [۸۲] وسائل الشیعه، ج۱۲ ص۹۱۵؛‌ بحار الأنوار ج۸۲ ص۱۰۳. [۸۳] وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۵. [۸۴] مستدرك الوسائل، نوری ج۱ ص۱۴۴؛ بحار الأنوار ج۸۲ ص۱۰۱. [۸۵] وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۶؛ ‌اصول كافی، ج۳ ص۲۲۶؛ ‌الوافی، ج۱۲ ص۸۸. [۸۶] مستدرك الوسائل، ج۱ ص۱۴۴. [۸۷] وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۴. [۸۸] اصول كافی، ج۳ ص۲۲۵؛‌ وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۶. [۸۹] من لا یحضره الفقیه، ج۱ ص۱۱۲؛ الوافی، ج۱۳ ص۸۸؛ ‌وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۵. [۹۰] مستدرك الوسائل، ج۱ ص۱۴۴. [۹۱] اصول كافی، ج۳ ص۲۲۳؛ ‌وسائل الشیعه، ج۲ ص۹۱۵؛ ‌بحار الأنوار، ج۸۲ ص۷۶.