شیعه اثنا عشری از همه جا از همه چیز

فهرست کتاب

افسانه‌ی آشنایی حسن عسکری با زوجه‌اش و تولد مهدی غایب

افسانه‌ی آشنایی حسن عسکری با زوجه‌اش و تولد مهدی غایب

داستان مهدی در کتاب‌های شیعه داستان شگفت‌انگیزی است که توهم و خیال تار و پود آن را تشکیل می‌دهد و در امتداد حادثه‌اش قالب‌ریزی شده، و به افسانه‌ای آنچنان بزرگ تبدیل شده که به عقل راه نمی‌برد، و سرشت و فطرت سالم آن را قبول ندارد تاجایی که قسمت عمده‏ی فرقه‌های شیعه که معاصر ولادت او بوده‏اند آن را انکار کرده‌اند.

اکنون داستان را از انتخاب مادر مهدی ‏خیالی از سوی حسن شروع می‌کنیم تا ولادت مهدی.

شیعه برای ملاقات حسن با مادر مهدی داستانی ساخته‌اند شبیه به داستان هزار و یک شب، انتخاب کنیزکی که پسر را به او نسبت می‏دهند آنگونه- که کتاب‌های شیعه به تصویر کشیده‌اند- ازروی درک و درایت غیب پوشیده شده بود. حسن عسکری غلامش را به بازار فروش کنیزک فرستاد و اوصاف کنیزک و نوع لباس و حرف‌هایی که در اثنای معامله می‌زند و آنچه در میانه‏ی داد و ستد اتفاق می‏افتد را به او داد؛ و همراه غلام نام‌های به زبان رومی فرستاد که کنیزک آن را خواند و به شدت به گریه افتاد، و سپس اشک‌هایش را پاک ‌کرد، وقتی که خادم از کلّ این‌ها تعجب کرد کنیزک هویت خود را آشکار کرد که ملیکه دختر یوشع بن قیصر پادشاه روم است. و داستان زندگی خود را برایش تعریف کرد که هرکس خواستگاریش کرده باشد دچار بلا و مصیبت‌های بزرگی شده، و نیز رسول خداصرا درخواب دیده که او را از حضرت عیسی مسیح، خواستگاری نموده و فرموده: ای روح الله! نزد تو آمده‏ام برای خواستگاری از وصی تو شمعون دخترش ملیکه را برای این پسرم و با دست به حسن عسکری اشاره کرد. سپس پی درپی در خواب او را ملاقات نمود تا اینکه مریم دختر عمران همراه هزار نفر از کنیزک‌های بهشت نزد مادر حسن عسکری آمد، مریم به مادر حسن عسکری اشاره کرد و گفت: این سرور زنان است [۱۰۶]. مادر پسر تو ابی‏محمد است، اما مادر حسن گفت: پسرم در حالی که مشرک باشی با تو ملاقات نمی‌کند [۱۰۷]سپس حوادث و داستان را ادامه داده تا با تأثیر این رؤیاها اسلام را پذیرفت و ملاقات و دیدار با حسن عسکری در خواب شروع شد.

سپس داستان اسیرشدن بدست مسلمین و انتخاب اسم نرگس جهت مخفی‌کردن حقیقت خود را یاد آور می‌شود، و اینکه از مالک‏خود درخواست می‏نماید که او را جز به کسی نفروشد که خود راضی باشد که باید خریدار، آن اوصاف را داشته باشد که در مورد آن به حسن عسکری در خواب وحی شده، و بعد از آن با حسن ملاقات نموده و در دیدار با او هیچ تعجب نمی‌کند چون قبلاً در خواب با او آشنا شده بود و با او در خلال خواب و رؤیا ارتباط برقرار کرده بود، بنابراین ناگهان و با عجله او را به فرزندی بشارت می‌دهد که دنیا را از شرق تا غرب تصرف می‌کند و زمین را سرشار از عدل و داد می‌کند [۱۰۸]اما حامله شدن او با مهدی از همه چیز عجیب و غریب‌تر بود؛ چون آثار حاملگی بر او دیده نشد با اینکه حکیمه دختر محمد بن‏علی‏بن جعفرصادق خیلی تلاش کرد حامله بودنش را ثابت کند - آنگونه که روایات شیعه می‌گویند- بنابراین به دیدارش رفت و از پشت و رو او را بوسید ولی اثری از حمل مشاهده نکرد و نزد حسن برگشت و به او خبرداد ولی باز هم بر وجود حمل تأکید نمود و به حکیمه گفت: «هرگاه وقت فجر فرا رسید وجود حمل برایت آشکار می‌شود» [۱۰۹]ولی از این هم شگفت آورتر اینکه خود مادر آن فرزند هم تا شب ولادت نفهمید که حامله است تاجایی که به حکیمه گفت: سرورم چیزی از این‌ها را در خود احساس نکرده‌ام. [۱۱۰]

واضح است که انکار اثر حمل بر حیله و تلاشی است برای خلاص شدن از این نکته که حتی نزد شیعه ثابت شده جعفر برادر حسن عسکری همسران و کنیزک‌های حسن را بعد از وفاتش حبس نمود تا استبراء رحم از حمل و عدم حاملگی آن‌ها برای قاضی و حاکم وقت ثابت گردد، و بعد از آن تقسیم ارث حسن صورت گرفت. [۱۱۱]

و این روایت که تبیین وروشن شدن نشانه‌های حمل را نفی می‌کند حتی برای مادر که خودش حامله بوده؛ در پایان چیزی را ثابت نموده که این زعم و گمان را باطل می‏کند، که آن فرزند در شکم مادرش حرف زده، حتی حکیمه گفت: «جنین به من جواب داد، آنگونه که من می‌خوانم او هم خواند و به من سلام کرد» [۱۱۲].

همچنین طوسی از خود حکیمه روایت می‌کند که گفت: وقتی حسن او را به خانه‏اش دعوت نمود جهت اطلاع بر ولادت و به دنیا آمدن مهدی از آن کنیزک. حکیمه گفت: «فدایت شوم ای سرورم! از کدام‏یک فرزند به دنیا می‌آید؟ گفت: سوسن، گفت: به آن‌ها نگاه کردم دیدم جز سوسن هیچکدام از کنیزک‌ها اثری بر او دیده نمی‏شد...» [۱۱۳]بنابراین روایت؛ حکیمه تنها با نگاه‌کردن توانسته حمل او را تشخیص دهد، و در روایت ابن بابویه گفت: پشت و روی اورا بوسید ولی اثری از حمل را ندید، و در این روایت او را سوسن نامگذاری کرده؛ و در روایت ابن بابویه نرگس نام دارد، و در برخی روایات دیگر نام‌های دیگر دارد مثل ریحانه و صقیل [۱۱۴]، و هرکه به دلخواه خود چیزهایی ساخته و پرداخته، که مجموع کتاب‌های شیعه همه را در برمی‏گیرد.

و هنگام زایمان جنین از شکم مادر افتاد. «و روی زانوها بر زمین ایستاد و انگشت سبابه را بسوی آسمان بر افراشت و عطسه کرد و گفت: الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی محمد وآله،ظالمان خیال کرده‌اند که حجت خدا نابود شده، اگر به ما اجازه‏ی صحبت می‌داد شک برطرف می‌شد». [۱۱۵]

و در روایت دیگرآمده است که به حالت سجده و تشهد برزمین افتاد و در آن حال این دعارا می‌گفت: «اللهم أنجز لي ما وعدتني..»یعنی خدایا وعده‌ات را برایم عملی کن [۱۱۶]سپس توسط پرندگان سبزرنگی نوزاد به سوی آسمان برده شد، وچون مادر از بیم جان فرزندش گریه می‌کرد حسن اینگونه به او جواب می‌داد: «به توبرگردانده می‌شود آنگونه که موسی به مادرش برگردانده شد». [۱۱۷]

اما رشد و نمو او کاملا مخالف نظام خلقت و سنت خدا در مخلوقات و خارج از نظام طبیعتی بود که موجودات زنده به فرمان خدا تابع و فرمانبر آن هستند. این روایت بر زبان حکیمه دختر محمد به تصویرکشیده شده که می‌گوید: وقتی که چهل روز از ولادت نوزاد گذشت نزد ابی محمد رفتم، ولی دیدم که مولایمان در داخل منزل با پای خود راه می‏رود، هیچ چهره‌ای را ندیده‌ام از چهره‏ی او زیباترباشد، و هیج لهجه و زبانی را ندیده‏ام چون زبان او فصیح باشد. ابومحمد؛ گفت: این مولود نزد خدا عزیز و گرامی است، گفتم: سرورم اینگونه او را می‌بینم که می‌بینم در حالی که چهل روز از ولادتش می‌گذرد، تبسمی کرد و گفت: ای عمه! آیا نمی‏دانی که رشد ما أئمه در هرروز مثل یک سال دیگران است؟ [۱۱۸]

و در روایت قمی: «همانا بچه‏ی ما هرگاه یک ماه از تولدش گذشت مثل یک ساله است، و نوزاد ما درشکم مادر حرف می‌زند، و قرآن می‌خواند و پروردگارش را در هنگام شیرخوارگی عبادت می‌کند و فرشته‌ها از او اطاعت می‏کنند و صبح و شام بر او نازل می‌شوند». [۱۱۹]

ولی این نوزاد که حامل این همه خوارق العادات آشکار بود کسی از او خبر نداشت اثری از او مشاهده نکرد، پس فایده‏ی این خارق العادت‌ها چیست؟

سپس طولی نکشید که غایب و ناپدید شد و هیچکس در مورد او و غیبت او چیزی نفهمید جز حکیمه که- آنگونه که روایتی را به او نسبت می‌هند- می‌گوید: همانا حسن به او دستور داد که این خبر را در مورد این مولود فاش نکند؛ تا وقتی که اختلاف شیعه را بعد از وفات او می‏بیند، چون حسن به او گفت: «هرگاه خدا شخص مرا ناپدید کرد و وفات یافتم و شیعیان‏ مرا دیدی دچار اختلاف شده‌اند به افراد معتمد آن‌ها خبر بده که خدا ولی خود را از مردم ناپدید و غایب نموده و هیچکس او را نمی‌بیند تا وقتی که جبرئیل اسبش را تقدیمش نموده تا خدا امری را که تحقق یافتنی است اعمال نماید. [۱۲۰]

بنابراین مسأله‏ی مهدی و غیبت از طریق حکیمه به درون شیعه رخنه کرد- آنگونه که روایات آن طایفه می‌گویند- ولی نمی‌دانم چطور آن‌ها ادعای یک زن غیر معصوم را در اصول مذهب قبول می‏کنند در حالی که اجماع تمام امت را ردّ می‏کنند وقتی که درمیانشان معصوم نباشد حتی اگر در مسأله‌ای فرعی هم باشد؟!.

[۱۰۶] ملاحظه کن که این لقب را بر مادرحسن عسکری اطلاق کرده‌اند، آیا او از فاطمه دختر پیامبرصبرتراست؟! [۱۰۷] آری ابومحمد درحال مشرک بودن آن کنیزک با او ملاقات نمی‌کند ولی سرور زنان جهان و مریم مادر عیسی و حوریان بهشت با مشرک دیدار و گفتگو می‌کنند!! زهی پرت و پلاگویی. [۱۰۸] ابن بابویه، إكمال الدین، ص۳۹۵- ۴۰۰، باب ما روى فى نرجس ‌ام القائم. [۱۰۹] إكمال الدین، ص۴۰۴. [۱۱۰] إكمال الدین، ص۴۰۴. [۱۱۱] الغیبة طوسى، ص۷۴. [۱۱۲] إكمال الدین، ص۴۰۴. [۱۱۳] الغیبة، ص۱۴۱. [۱۱۴] إكمال الدین، ص۴۰۸. [۱۱۵] إكمال الدین، ص۴۰۶، الغیبة، طوسى، ص۱۴۷. [۱۱۶] إكمال الدین، ص۴۰۴- ۴۰۵. [۱۱۷] إكمال الدین، ص۴۰۵. [۱۱۸] الغیبة، طوسى، ص۱۴۴. [۱۱۹] إكمال الدین، ص۴۰۵. [۱۲۰] الغیبة طوسى، ص۱۴۲.