خلافت امیر المؤمنین عمر بن خطابس
(از (۱۳) تا (۲۳) هجری):
خلافت ابوبکرسدو سال و سه ماه ادامه یافت، سپس ابوبکرسوفات یافت و خلافت را او بعد از خودش برای عمر گذاشت و مردم با او بیعت کردند.
ابوبکرسعمر را شایستهترین فرد برای به عهده گرفتن خلافت میدید از اینرو او را به عنوان جانشین خود تعیین کرد، و عمر بن الخطابسخلافت را به عهده گرفت، او مدت ده سال خلافت کرد و دوران خلافت او زیباترین سالهای عمر اسلام بعد از دوران پیامبرصو ابوبکرسمحسوب میشوند.
در زمانی که مسلمین مشغول پیکار با لشکر سهمگین روم بودند عمر خلافت را به عهده گرفت، مسلمانها در این معرکه پیروز شدند و دمشق و حمص و قنسرین و اجنادین را فتح کردند و بعد از آن پیروزی بزرگ را که فتح بیت المقدس بود به دست آوردند.
مسلمانها به دلخواه در سرزمین روم به گشت و گذار میپرداختند، سپس عمرو بن العاص به سوی مصر رفت و آن را فتح کرد و سعد بن ابی وقاص به سمت مشرق به سوی سرزمین فارس رهسپار شد و وارد سرزمین آنها شد، و زیانهای بزرگی را به آنها تحمیل کرد. بعد از آن جنگ بزرگ قادسیه به فرماندهی سعد بن ابی وقاص در گرفت که یکی از جنگهای سرنوشت ساز بود، سپس خراسان فتح شد، و در دوران عمر مسلمین فتوحات زیادی به دست آوردند.
عمر به شدت مراقب فرماندهان و والیان بود، او از وضعیت فرمانداران را جستجو میکرد، و خبر آنها را از مردم میگرفت، و محمد بن مسلمه فرستاده عمر بود که برای مطلع شدن از وضعیت فرمانداران میرفت.
عمر شبها بیدار بود و به شدت مواظب امنیت مدینه بود، او به بزرگان اصحاب اجازه نمیداد که از مدینه بیرون بروند و از آنها میخواست تا در مدینه باقی بمانند و او را در مورد کارهایش مشوره دهند [۵۸]، عمر چنان عدالت را اجرا میکرد که وقتی فرستاده کسری او را دید که امیر المؤمنین زیر درختی خواب است گفت: عادلانه حکومت نمودهای بنابراین ایمن هستی و راحت خوابیدهای.
از حذیفه بن الیمان روایت است که گفت: پیش عمر نشسته بودیم او گفت: کدام یک از شما گفته پیامبر را در مورد فتنهای که چون امواج دریا موج میآورد به یاد دارد؟ حذیفه گفت: آن فتنه با تو کاری ندارد و میان تو و او دری هست که بسته است.
عمر گفت: آیا در شکسته میشود یا باز میشود؟
حذیفه گفت: نه، بلکه شکسته خواهد شد. عمر گفت: پس هرگز بسته نخواهد شد، حذیفه گفت: بله، هرگز بسته نخواهد شد.
به حذیفه گفته شد: آیا عمر در را میدانست؟
گفت: بله من به او حدیثی گفتم که اشتباه نیست، به حذیفه گفته شد: آن در کیست؟ گفت: عمر است [۵٩].
پس این در خود عمر بود و شکسته شدن آن کشته شدن عمر بود که ابو لؤلؤ مجوسی ـ خدا او را زشت کند ـ او را به قتل رساند.
[۵۸] التاریخ الاسلامی ۳/۲۱ و بعد از آن. [۵٩] بخاری کتاب الفتن باب الفتنة التی تموج کموج البحر حديث ٧۰٩۶. ومسلم کتاب الایمان ۲۳۱.