شبهاتی پیرامون اصحاب و رد آن
شبهه اول: اهل بدعت این حدیث را به عنوان شبهای در عدالت اصحاب ارائه میدهند، پیامبرصدر مورد حوض میگوید: مردانی بر من وارد میشوند که من آنها را میشناسم و آنها مرا میشناسند، و از حوض دور کرده میشوند آنگاه میگویم، اصحاب من هستند، اصحاب من هستند، گفته میشود تو نمیدانی که بعد از تو چه چیزهائی پدید آوردهاند [۲۴۳].
این حدیث طرق و روایتهای زیادی دارد، از آن جمله در روایتی آمده است: من در کنار حوض قرار میگیرم تا ببینم که چه کسانی از شما پیش من میآیند و افرادی از رسیدن به من جلوگیری میشوند، آنگاه میگویم پروردگارا از من و از امت من هستند، گفته میشود آیا نمیدانی که آنها بعد از تو چه کردهاند؟ سوگند به خدا که آنها بعد از تو به عقب چرخ زدند. ابن ابی ملیکه یکی از راویان این حدیث میگوید: بار خدایا از اینکه به عقب چرخ بزنیم به تو پناه میبریم.
و روایت دوم این است که فرمود من پیش از شما به حوض میروم، و در مورد افرادی به کشمکش میپردازم و سپس مغلوب میشوم، و میگویم پروردگارا اصحاب من هستند، اصحاب من هستند، گفته میشود که تو نمیدانی بعد از تو چه چیزهایی پدید آوردهاند.
این دو حدیث را مسلم در صحیح خود [۲۴۴]روایت کرده است. و اینک پاسخ به این شبهه:
اول اینکه منظور از اصحاب منافقان هستند، آنهایی که در دوران پیامبرصتظاهر به اسلام میکردند، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١﴾[المنافقون: ۱].
«هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند، ما شهادت میدهیم که حتماً تو رسول خدائی، خداوند میداند که تو فرستادهء او هستی، ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند».
و منافقانی بودند که پیامبرصآنها را نمیشناخت چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١﴾[التوبة: ۱۰۱].
«و از (میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند; و از اهل مدینه (نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مى شناسیم. بزودى آنها را دو بار مجازات مىکنیم (مجازاتى با رسوایى در دنیا، و مجازاتى به هنگام مرگ); سپس بسوى مجازات بزرگى (در قیامت) فرستاده مىشوند».
پس اینها منافقانی هستند که پیامبرصآنها را از اصحاب گمان میبرد ولی آنها چنان نبودند، دوم اینکه منظور از آنها کسانی هستند که بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند، و افراد زیادی از عربها بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند، پس اینها کسانی هستند که پیامبرصمیگوید: اصحاب من هستند و آنگاه به او گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کردهاند و آنها از وقتی از آنها جدا شدی به عقب برگشتند و مرتد شدند.
سوم منظور معنای کلی است یعنی همه کسانی که با پیامبرصهمراه بودند گر چه از او پیروی نکردهاند، بنابراین چنین کسانی تحت مفهوم اصطلاحی کلمه صحابی قرار نمیگیرند، و آنچه بر این دلالت میکند این است که وقتی عبدالله بن ابی بن سلول گفت: اگر به مدینه باز گردیم آن که عزیزتر و گرامیتر است، آن که خوارتر است بیرون خواهد کرد – عبدالله بن ابی بن سلول رئیس منافقین در مدینه بود – وقتی این سخن به عمر رسید گفت: ای پیامبر خدا بگذار گردن این منافق را بزنم، پیامبرصگفت: با او کاری داشته نباش چون اگر او را بکشی مردم خواهند گفت که محمد اصحاب خود را میکشد [۲۴۵]. پیامبرصاو را از اصحاب خود قرار داد، اما بنابر معنی لغوی کلمه، نه به معنای اصطلاح آن، چون عبدالله بن ابی بن سلول رئیس منافقان بود و از کسانی بود که خدا او را رسوا کرده بود و او نفاق خود را آشکارا اعلام میداشت.
چهارم: گاهی از کلمه صحابی همه کسانی که در این راه پیامبرصرا همراهی میکنند مراد گرفته میشود، گرچه پیامبر را ندیده باشند، و روایتی که در آن آمده است که امت من هستند یا آنها امت من میباشند بر این دلالت میکند، اما اینکه پیامبرصفرمود من آنها را میشناسم، پیامبرصبیان کرده که او این امت را میشناسد، به او گفتند ای پیامبر خدا چگونه آنها را میشناسی و حال آن که آنان را ندیدهای؟ فرمود: من آنها را از آثار وضوء [۲۴۶]میشناسم و ابن ابی ملیکه راوی حدیث همین مفهوم را از آن درک کرده بود و گفت: بار خدایا از چرخ زدن به عقب به تو پناه میبریم. و او از تابعین بود. و از این حدیث خوارج و نواصب و معتزله استدلال نمیکنند و فقط شیعه از آن بر مرتدشدن اصحاب پیامبرصاستدلال میکنند، و به آنها گفته میشود چه چیزی علی و الحسن و الحسین و دیگر اهل بیت پیامبر را از بقیه اصحاب جدا میکند؟ و چه چیزی مانع از آن میشود که آنها از مرتدان نباشند؟
ما نمیگوییم آنها مرتد شدهاند، آنها از ارتداد پاک هستند، بلکه ما میگوییم آنان امام و پیشوای ما هستند و میگوییم که آنها از اهل بهشت هستند چنان که پیامبرصوقتی بالای کوه اُحد بودند گفت: ای کوه اُحد استوار باش همانا بالای تو پیامبری و یا صدیقی و یا شهیدی هست [۲۴٧]، و علی با پیامبرصهمراه بود و او از اهل بهشت است.
و پیامبرصدر مورد الحسن و الحسین فرمود: آنها مردان جوانان اهل بهشت هستند [۲۴۸].
اگر گفته شود که ابوبکر و عمر و ابو عبیده و دیگر اصحاب پیامبرصاز زمرۀ کسانی هستند که از حوض دور کرده میشوند، نواصب هم میتوانند بگویند که علی از کسانی است که از حوض دور کرده میشود، اگر گفته شود که فضائلی برای علی ثابت است، در جواب گفته میشود برای ابوبکر و عمر فضائل بیشتری ذکر شده است.
شبهه دوم در این آیه است: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲٩].
«محمدص فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند; پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند (تا آنان را به بهشت وارد نماید); نشانه (اطاعت) آنها (از خداوند) در صورتشان از اثر سجده (و عبادت) نمایان است مراد این است که اثر عبادت و صلاح و اخلاص برای خداوند متعال، بر چهره مؤمن آشکار میشود; این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد; این براى آن است که کافران را به خشم آورد، (یعنی: حق تعالی مسلمانان را بسیار نیرومند میگرداند تا مایه خشم و غیظ کافران گردند، ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى (که بهشت است) داده است. (البته این مثل، شامل صحابه رسول اللهص وش و همه کسانی از افواج ایمان و لشکریان اسلام در گذار عصرها و نسلها میشود که نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ایشان رهرو باشند)».
ظاهر این آیه اصحاب پیامبرصرا میستاید، ولی چنان که خداوند در آیهای که کمی پیشتر بیان کردیم میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧﴾[آل عمران: ٧].
«او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» ( صریح و روشن) است; که اساس این کتاب مىباشد; (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مىگردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است ( آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مىرود; ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مىگردد.) اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند); و تفسیر (نادرستى) براى آن مىطلبند; در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مىگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم; همه از طرف پروردگار ماست». و جز صاحبان عقل، متذکر نمىشوند (و این حقیقت را درک نمىکنند)».
بنابراین آنان که به دنبال تاویل نادرست و فتنهانگیزی هستند کلمات آخر این آیه را ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم﴾[الفتح: ۲٩].
«کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند وعده آمرزش و اجر عظیمى (که بهشت است) داده است».
گرفتهاند و گفتهاند (منهم) یعنی بعضی از آنها، و مِن در اینجا برای تبعیض است، پس بنابراین خداوند به کسانی از آنها وعده بهشت داده که ایمان داشته و عمل صالح کردهاند، از اینرو بعضی در این آیه شامل، و بعضی از اصحاب در این آیه شامل نمیگردند.
این فریب دادن و دروغ است، و بعضی پا را فراتر از این گذاشته و ادعا کردهاند که همه مفسرین اجماع کردهاند که «من» در اینجا برای تبعیض است [۲۴٩]یعنی بعضی از آنها، اما چنین ادعایی به دلایل زیادی دروغ است که برخی عبارتند از:
اول اینکه کلمۀ «من» در اینجا طبق گفتۀ علمای تفسیر برای تبعضی نیست و «منهم» به این معنی نیست که بعضی از آنها، و «منهم» به دو معنی میآید معنی اول یعنی از جنس آنها و امثال آنها چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكَۖ وَمَن يُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ وَأُحِلَّتۡ لَكُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ ٣٠﴾[الحج: ۳۰].
«و هرکس اوامر و نواهی خدا را بزرگ و محترم دارد از نظر خدا چنین کاری برای او بهتر است. چهار پایان برای شما حلال گشته است مگر آن چهار پایانی که برایتان بیان میشود و از پلیدها یعنی بتها دوری کنید و از گفتن افتراء بپرهیزید».
پس مراد خداوند این نیست که ما فقط از بعضی بتها پرهیز کنیم و از بعضی دیگر دوری نکنیم، بلکه باید از همۀ بتها دوری کنیم، پس گفته الهی که ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ﴾. یعنی از پلیدی امثال این بتها دوری کنید.
و یا اینکه «من» در اینجا موکده است چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الإسراء: ۸۲].
«ما آیات قرآن را فرو میفرستیم که مایه بهبودی و رحمت مومنان است».
معنی آیه این نیست که بعضی از آیات قرآن مایه شفا است و بعضی چنین نیستند، بلکه همۀ قرآن مایه شفا و رحمت است، پس کلمۀ «من» در اینجا موکده است، یعنی همه قرآن شفا و رحمت است، پس همچنین آیهای که اصحاب را میستاید چنین است و اینکه خداوند میگویند «منهم» یعنی امثال آنها، یا برای تاکید است. و بعد شما سیاق آیه را نگاه کنید که از اوّل همهاش ستایش است و هیچ مذمتی در آن بیان نشده است چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا﴾. تا آخر آیات، خداوند حالت ظاهری آنها را اینگونه بیان نموده و مورد تایید قرار داده است، و بعد حالت درونی و باطنی آنها را تایید نمود و فرموده ﴿يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ﴾. فضل و خوشنودی خدا را میجویند. نه چنان که در مورد منافقان میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢﴾ [النساء: ۱۴۲].
«بیگمان منافقان خدا را گول میزنند! در حالی که خداوند ایشان را گول میزند منافقان هنگامی که برای نماز برمیخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و مردم ریا میکنند و خدای را کمتر یاد میکنند و جز اندکی به عبادت نمیپردازند».
نگاه کنید که چگونه خداوند حالت درونی منافقان را تایید نمیکند بلکه بیان میدارد که آنها با آن که در ظاهر همراه مؤمنان نماز میخوانند ولی دروغ میگویند، اما در مورد اصحاب پیامبرصمیفرماید: ﴿يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ﴾. آنان فضل و خوشنودی خدا را میجویند. و اینکه منهم یعنی از جنس و امثال آنها، و یا اینکه برای تاکید است، قول جمهور مفسرین بلکه نظر همۀ مفسرین اهل سنت است، مانند: النسفی، ابن الجوزی، ابن الأنبازی، الزمخشری، الزجاج، العکبری، النیسابوری، ابن کثیر، الطبری و غیره همه اینها وقتی از این آیه سخن گفتهاند بیان داشتهاند که «من» در اینجا موکده است یا برای بیان جنس است و چنان که بعضی ادعا میکنند برای تبعیض نیست [۲۵۰].
شبهه سوم: میگویند وقتی پیامبرصبه قصد عمره رفت و در حدیبیه بعد از قرارداد صلح با قریش دستور داد که موهای سر خود را بتراشند و قربانیهایشان را ذبح کنند، اما اصحاب فرمان او را نپذیرفتند و آن گاه پیامبر خشمگین شد و در حالی که ناراحت بود پیش ام سلمه رفت، ام سلمه آثار خشم و ناراحتی را در چهرۀ او مشاهده کرد، بنابراین گفت: چه کسی تو را ناراحت کرده، خدا او را ناراحت کند؟ گفت چرا خشمگین و ناراحت نشوم، فرمان میدهم و از فرمانم اطاعت نمیشود [۲۵۱].
بنابراین اهل بدعت میگویند اصحاب پیامبرصایشان را ناراحت و خشمگین کردند و امکان ندارد که چنین کسانی عادل و درستکار باشند.
در پاسخ میگوییم: در همین واقعه – چنان که عروه بن مسعود در مورد آنها میگوید – پیامبرصاگر آب دهانش را میانداخت اصحاب آن را نمیگذاشتند به زمین بیافتد و آن را میگرفتند، و عروه میگوید: به دربار پادشاهی قیصر و نجاشی و کسری رفتهام اما هیچ کس را ندیدهام که چنان تعظیم شود که اصحاب محمدصمحمد را تعظیم میکنند [۲۵۲].
بنابراین اقدامنکردن اصحاب برای تراشیدن موی سر و ذبح قربانی به دلیل نافرمانی نبود، بلکه آنها از شوق و علاقهای که به بیتالحرام داشتند این کار را انجام ندادند و آرزو میکردند که پیامبر نظرش را عوض کند و یا خداوند وحی نازل نماید و به پیامبرش دستور دهد که وارد مکه شود، بنابراین در اجرای فرمان پیامبرصتأخیر کردند، چنان که ام سلمهلوقتی این را مشاهده کرد به پیامبرصگفت تو موی سرت را بتراش و قربانیات را ذبح کن. آنگاه پیامبرصموهایش را تراشید و قربانیاش را سر برید و در این هنگام همه اصحاب بدون آن که پیامبر مجدداً به آنها دستور دهد موهای سرهایشان را تراشیدند و قربانیهای خود را سر بریدند، بنابراین آنها قصد سرپیچی از فرمان پیامبر را نداشتند و به محض آن که دیدند که پیامبرصموی سرش را تراشید و قربانیاش را ذبح کرد دانستند که کار تمام شده و جایی برای تغییر نظر نیست، از اینرو موهای خود را زدند و قربانیها را ذبح کردند و فرمان الهی را اطاعت کردند و خداوند در مورد آنها آیه نازل کرد و فرمود: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾[الفتح: ۱۸].
«خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت (بیعهالرضوان که در حدیبیه انجام گرفت) با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد; خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مىدانست; از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى (یعنى فتح خیبر) بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود».
و خداوند میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲٩].
«محمدص فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند; پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند (تا آنان را به بهشت وارد نماید); نشانه (اطاعت) آنها (از خداوند) در صورتشان از اثر سجده (و عبادت) نمایان است مراد این است که اثر عبادت و صلاح و اخلاص برای خداوند متعال، بر چهره مؤمن آشکار میشود; این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد; این براى آن است که کافران را به خشم آورد، (یعنی: حق تعالی مسلمانان را بسیار نیرومند میگرداند تا مایه خشم و غیظ کافران گردند، ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى (که بهشت است) داده است. (البته این مثل، شامل صحابه رسول اللهص وش و همه کسانی از افواج ایمان و لشکریان اسلام در گذار عصرها و نسلها میشود که نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ایشان رهرو باشند)».
و بعد از صلح حدیبیه خداوند سورۀ فتح را به طور کامل نازل کرد، و آن را فتح و پیروزی نامید و آن پیروزی حقیقی بود که خداوند به پیامبرشصعطا کرد.
و سپس همچنین میگوییم از این فقط شیعه استدلال میکند و نواصب و خوارج و معتزله از آن استدلال نکردهاند، و همچنین خوارج بعضی از اصحاب پیامبرصرا که میان آنها جنگ و درگیری صورت گرفته کافر قرار میدهند، و معتزله در عدالت آن دسته از اصحاب که در فتنهها یعنی در جنگ جمل و صفین مشارکت داشتهاند اعتراض میکنند و به عدالت آنها طعنه میزنند.
ما به شیعهها میگوییم آیا علی با اصحاب در حدیبیه همراه بود یا نه؟
اهل سنت و شیعه همه بر این اتفاق دارند که علیسبا اصحاب همراه بود، بلکه او صلحنامه بین پیامبر و سهیل بن عمرو را نوشت، و علی نیز موی سرش را نتراشید و قربانی را ذبح نکرد، پس آنچه که شما به بهانۀ، آن اصحاب را مذمّت میکنید، علی نیز به سبب آن مورد مذمت قرار میگیرد، و ما نه علی را مذمت میکنیم، و نه دیگر اصحاب پیامبرصرا. و همچنین وقتی پیامبرصاز علی خواست که اسم او را پاک کند علی نپذیرفت، آیا علی باید مذمت شود؟!
شبهه چهارم: میگوید پیامبرصلشکر اسامه را آماده کرد و ابوبکر و عمر و ابو عبیده و بزرگان اصحاب در این لشکر بودند و پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از لشکر اسامه باز ماند. وقتی پیامبرصوفات یافت لشکر اسامه حرکت کرد و ابوبکر و عمر با آن نرفتند، پس آنها با زبان پیامبر خداصلعنت شدهاند.
در پاسخ به این شبهه میگوییم اولاً این دروغ است، و از پیامبر ثابت نیست که گفته باشد: لعنت خدا بر کسی باد که از لشکر اسامه باز ماند.
بله پیامبر لشکر اسامه را آماده کرد ولی او کسی را که در آن شرکت نکرده لعنت نکرد.
دوم اینکه: ابوبکر از افراد لشکر اسامه نبود، زیرا چطور میتوان گفت که او از افراد لشکر اسامه بود و حال آن که در زمانی که پیامبرصمریض بود به مدت دوازده روز ابوبکر پیشنماز مردم بود، پس چگونه پیامبر او را همراه لشکر میفرستد و از طرفی نیز به او دستور میدهد که پیشنماز مردم باشد؟
اما عمر با لشکر اسامه همراه بود، و وقتی پیامبرصوفات یافت هنوز لشکر اسامه حرکت نکرده بود و ابوبکر پیش اسامه رفت و از او درخواست کرد که عمر را در مدینه بگذارد تا با او در کارهایش مشوره کند، و این نشانه اخلاق والای ابوبکر صدیق است و اگرنه او میتوانست بدون اجازه اسامه رضي الله عنه أجمعین، عمر را پیش خود نگاه دارد، و اسامه به عمر اجازه داد و عمر با ابوبکر ماند، پس این است داستان اسامه و آن طور که آنها ادعا میکنند نیست [۲۵۳].
شبهه پنجم: وقتی پیامبرصوفات یافت بسیاری از عربها از دین خدا مرتد شدند، ابوبکر لشکرها را برای جنگیدن با مرتدین فرستاد، و از جمله این فرماندهان بزرگ خالد بن الولیدسبود که ابوبکر او را برای جنگیدن با مسیلمه کذاب که مدعی نبوت بود فرستاد، خالد بن الولیدسدر جنگ بزرگی که به آن معرکه الحدیقه میگویند پیروز شد. و بعد از آن خالد به قبایل عربی که مرتد شده بودند حملهور شد، و آنهایی که به دین باز میگشتند با آنان کاری نمیداشت، و آنان که از بازگشتن به دین اباء میورزیدند، با آنها میجنگید، و از جمله کسانی که خالد پیش آنها آمد قوم مالک بن نویره بود، آنها از دادن زکات اموالشان اباء ورزیده بودند، خالد پیش آنها آمد و به آنها گفت: زکات اموال کجاست؟ چرا میان زکات و نماز فرق گذاشتهاید؟
مالک بن نویره گفت: ما این مال را به دوست شما در دوران حیاتش میدادیم، ابوبکر چه میخواهد، خالد خشمگین شد و گفت: او صاحب و دوست ماست، و دوست تو نیست؟ بنابراین به ضرار بن الأزور دستور داد تا گردن مالک را بزند، و گفته شده که مالک بن نویره از سجاح که مدعی نبود بود پیروی میکرد [۲۵۴].
و روایت سومی هست و آن اینکه خالد وقتی با آنها سخن گفت و آنها را از این امر باز داشت و افرادی از آنها را به اسارت گرفت به یارانش گفت: اسیرانتان را گرم کنید، چون که شب سردی بود، و در زبان ثقیف اگر میگفتند کسی را گرم کنید یعنی او را بکشید، بنابراین آنها گمان بردند که خالد میخواهد که آنها را بکشند، بنابراین بدون دستور خالد بن الولیدسآنها را کشتند.
هر موردی از این سه مورد اتفاق افتاده باشد، خالد کشتن آنها را مجاز میدانسته بود و توجیه میکرد، بنابراین نباید از او خرده گرفت. اما اینکه میگویند، خالد بعد از کشتن مالک بن نویره در همان شب با زن او همبستر شد، این دروغ است، خالد بن الولید بعد از آن که تعدادی از آنها را کشت و تعدادی را اسیر کرد زن مالک که در میان اسرا بود را برای خود گرفت، ولی اینکه در همان شب اوّل با او همبستر شد، یا اینکه او را به خاطر زنش کشت، اینها همه دروغ هستند [۲۵۵].
خالد بن الولیدسآن مجاهد راه خدا میگوید: اگر در شبی سرد و زمستانی با دشمن روبرو شوم برایم بهتر است که چنان شبی با دختری عروسی کرده باشم یا به من مژده فرزندی بدهند [۲۵۶].
و او یکی از فرماندهان بزرگ بود که پیامبرصدربارۀ او فرمود: خالد شمشیری از شمشیرهای خدا است که آن را بر مشرکان از نیام بر کشیده است [۲۵٧].
بنابراین وقتی خالد مالک بن نویره و همراهانش را به قتل رساند عمر بن الخطاب به ابوبکر گفت: خالد را عزل کن چون در شمشیر او سختی است. ابوبکر گفت: نه سوگند به خدا!! او شمشیری است که خداوند علیه مشرکان آن را از نیام بر کشیده است [۲۵۸].
شبهه ششم: میگویند معاویه حجر بن عدی را که صحابی بود ظالمانه کشت، قبل از پاسخ به این شبهه باید گفت که در این اختلاف شده که آیا حجر صحابی است یا تابعی، و جمهور علما بر این هستند که حجر تابعی است و صحابی نیست، و این قول بخاری و ابی حاتم رازی و ابن حبان وابن سعد و خلیفه بن خیاط و دیگران است که گفتهاند: حجر بن عدی تابعی بود و از صحابه نیست [۲۵٩].
[۲۴۳] بخاری کتاب التفسیر باب کما بدأنا اول خلق نعیده حديث ۴٧۴۰ و کتاب الفتنه، باب قول الله: واتقوا فتنة. [۲۴۴] صحیح مسلم کتاب الطهاره حديث ۲۴٩. [۲۴۵] بخاری حدیث ۴۶۲۲ (۴/۱۸۶۱). [۲۴۶] مسلم کتاب الطهاره: باب استحباب إطالة الغرة والتحجیل فی الوضوء حديث ۳۶٧. متن حدیث این است: ابو هریرة میگوید پیامبرصبه قبرستان آمد و گفت السلام علیکم دار قوم مؤمنین وإنا إن شاء الله بکم لاحقون، دوست دارم برادران ما را میدیدم گفتند ای پیامبر خدا آیا مگر ما برادران تو نیستیم فرمود شما اصحاب من هستید و برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامدهاند گفتند آن دسته از افراد امت شما که هنوز نیامدهاند را چگونه میشناسی؟ فرمود: اگر کسی اسبی سفید پیشانی داشته باشد و پاهایش هم سفید باشند و در میان اسبهای سیاهی باشد آیا او اسب خود را نمیشناسد؟ گفتند بله ای پیامبر خدا، فرمود آنها بر اثر وضوء پاها و پیشانیهایشان سفید خواهد بود و من قبل از آنها بر حوض میروم، و افراد از حوض من دور کرده میشوند چنان که شتر گم شده دور میشود و من آنها را صدا میزنم که بیایید گفته میشود آنها بعد از تو تغییر دادند آنگاه میگویم نابود باشند، نابود باشند. [۲۴٧] سنن ابوداود ۴۶۴۸، ترمذی ۳۶٩٩، نسائی الکبری ۸۱۵۶ سنن ابن ماجه ۱۳۴، صحیح ابن حبان ۶٩۱۶، مسند احمد ۲۲۴۲٧، البحر الزخار ۱۲۶۳، مصنف ابن ابی شیبة ۲۶. [۲۴۸] ترمذی ۳٧۶۸، ابن ماجه ۱۱۸، مسند احمد ۱۰۶۱۶. [۲۴٩] ثم اهتدیت ۱۱٧. [۲۵۰] نگا: إعراب القرآن وصرفه وبيانه، تأليف محمود صافي ص ۲٧۲. [۲۵۱] سنن النسائی الکبری (۱۰۰۱٧) ابن ماجه (۲٩۸۲) مسند احمد (۱۸۰۵۲) ابو یعلی (۱۶٧۲). [۲۵۲] بخاری كتاب الشروط، باب الشروط في الجهاد حديث ۲۵۸۱. [۲۵۳] نگا: تاريخ طبری ۲/۴۲٩، الکامل ۲/۲۱۵، البدایة والنهایة ۵/۲۰۳ و بعد از آن. [۲۵۴] ابن طاووس از علمای شیعه میگوید : بنو تمیم والزیارت مرتد شدند و مالک بن نویرة الیربوعی را به اتفاق رئیس خود قرار دادند. نگا: فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب ص ۱۰۵. [۲۵۵] نگا: البدایة والنهایة ۶/۳۲۶. [۲۵۶] منبع سابق ٧/۱۱٧. [۲۵٧] فتح الباری – کتاب فضائل الصحابة: باب مناقب خالد بن الولید حديث ۳٧۵٧، قسمت اول حدیث و این حدیث را ابن عساکر کاملاً روایت کرده است ۸/۱۵، ونگا: السلسلة الصحیحة ۱۲۳٧. [۲۵۸] الکامل فی التاریخ ۲/۲۴۲. [۲۵٩] الإصابة ۱/۳۱۳.