۶- حدیث ثقلین:
حدیث: (دو چیز گرانبها را در میان شما گذاشتهام اگر به آن چنگ بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد و آن دو چیز کتاب خدا و عترت من میباشد) [۳۱۸].
شیعه از این حدیث استدلال میکنند که مؤمن باید به عترت پیامبر چنگ بزند، و بعد از این میگویند وقتی تمسک به عترت واجب است پس آنها بعد از پیامبر ولی امر و خلیفه هستند.
پاسخ به این استدلال:
اول: در مورد صحّت و ثبوت این حدیث بحث هست، و در مسلم روایت شده که پیامبرصبه تمسک به کتاب خدا فرمان داد و در مورد اهل بیت سفارش و توصیه کرد، چنان که قبلاً در روایت زید بن ارقم که در صحیح مسلم آمده بیان شد، که پیامبر به تمسک به کتاب خدا تشویق کرد و سپس گفت: در مورد اهل بیت من شما را سفارش میکنم، و آنرا سه بار تکرار کرد، پس آن چیزی که پیامبر به تمسک آن فرمان داده کتاب خداست، اما در مورد اهل بیت سفارش کرد که مورد مراعات قرار بگیرند و حقوقی که خدا به آنها داده به آنان داده شود.
و در صحیح مسلم از جابر روایت شده که پیامبرصدر حجة الوداع گفت: در میان شما چیزی گذشتهام که اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد [۳۱٩]و آن کتاب خداست، پس کتاب خدا همان است که اگر انسان به آن تمسک بجوید هرگز گمراه نمیشود، و اهل بیت را یاد نکرد.
دوم: عترت پیامبرصچه کسانی بودهاند؟
عترت یعنی اهل بیت، و عترت پیامبر همه کسانی هستند که زکات برای آنها حرام شده است یعنی بنی هاشم، و اینها عترت پیامبرصهستند، و باید نگاه کنیم که شیعه یا اهل سنت به اینها نزدیکترند؟ شیعه در روایاتهای خود اسنادی ندارند که روایتها را به پیامبر برساند، و خودشان اقرار میکنند که سند ندارند، و فقط روایتهایشان در کتابهایشان یافت شده و گفتهاند که اینها حق هستند و آنها را روایت کنید [۳۲۰]، و چنان که الحر العاملی و دیگر ائمه شیعه میگویند آنها اصلاً سند ندارند و به سند [۳۲۱]مراجعه نمیکنند. پس چگونه آنها میتوانند ادعا کنند که روایتهای آنها از اهل بیت صحیح و ثابت است؟ بلکه در حقیقت ما پیروان عترت و اهل بیت پیامبرصهستیم که ما حق اهل بیت را به جا آوردهایم، و نه در مورد آنها افراط کرده و نه در مورد آنها کوتاهی ورزیدهایم، چنان که پیامبرصفرمود: در مورد من مبالغه و غلو نکنید چنان که نصارى در مورد عیسی بن مریم غلو کردند و بلکه بگویید بنده خدا و پیامبرش [۳۲۲].
سوم: امام عترت و عالم آن علی بن ابی طالب است، و بعد از او از نظر علم و دانش عبدالله بن عباس دانشمند این امت قرار دارد، عبدالله بن عباس باورش این بود که قبل از علی ابوبکر و عمر امام بر حق بودهاند، بلکه از خود علی به تواتر ثابت شده است که گفت: بهترین و برترین مردم بعد از پیامبر خدا ابوبکر و عمر است [۳۲۳].
و در کتابهای شیعیان از او روایت شده که گفت: من اگر وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیرتان باشم [۳۲۴].
پس علی که امام عترت است به فضیلت شیخین اقرار میکند.
چهارم اینکه: این حدیث مثل فرمودۀ پیامبر خداست که فرمود: دو چیز را در میان شما میگذارم که اگر به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید و آن دو کتاب خدا و سنت من است [۳۲۵].
و پیامبرصفرمود: به سنت من و سنت خلفای راشدین بعد از من تمسک جویید، با دندان به آن چنگ بزنید [۳۲۶].
و فرمود: بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید [۳۲٧].
و گفت: از رهنمود عمّار پیروی کنید و به آنچه ابن مسعود میگوید تمسک بجویید [۳۲۸]. و این هرگز بر امامت دلالت نمیکند و بلکه بر آن دلالت مینماید که اینها بر رهنمود پیامبرصهستند، و ما میگوییم هرگز عترت پیامبر بر گمراهی اجماع نمیکنند، ولی پیروان واقعی عترت پیامبرصچه کسانی هستند؟!، که این را در گذشته توضیح دادیم.
پنجم: اینکه شیعه به عباس [۳۲٩]و فرزندش عبدالله [۳۳۰]طعنه میزنند و فرزندان حسن را طعنه میزنند و میگویند آنها نسبت به فرزند [۳۳۱]حسین حسادت میورزیدهاند، و همچنین فرزندان خود حسین را طعنه میزنند چنان که به زید بن علی [۳۳۲]طعنه میزنند و ابراهیم برادر حسن عسکری [۳۳۳]را خرده و عیب میگیرند.
پس اینها دوستداران پیامبر و عترت او نیستند، بلکه دوستداران پیامبر و عترت او کسانی هستند که آنها را ستوده و تمجید کردهاند و حقشان را ادا کردهاند و در مورد آنها کوتاهی نورزیدهاند.
ششم: دیدگاه اهل بدعت دیدگاهی نیست که خاستگاه آن اتباع و پیروی کردن باشد، و بلکه یک احساس ملیگرایانه فارسی است، بنابراین آنها به اسلام و کفر نگاه نمیکنند و بلکه با این دیدگاه مینگرند که ما فارس هستیم و آنها عرب. و امور ذیل دلیلی بر این واقعیت هستند:
- آنها سلمان فارسی را گرامی میدارند و تعظیم میکنند و چنان پیش رفتهاند که گفتهاند بر او وحی میشود [۳۳۴]، و دیگر اصحاب را گرامی نمیدارند و فقط او را تعظیم میکنند که فارسی است.
- فرزندان حسین را تعظیم میکنند و گرامی میدارند چون زن حسین شهربانو دختر یزدگرد مادر علی بن حسین بود بنابراین معتقدند که نسل و نژاد خوب و نیک ساسانی با نژاد هاشمی پیوند خورده است، و فرزندان حسن را گرامی نمیدارند [۳۳۵].
- میگویند کسری در جهنم است و آتش بر او حرام است [۳۳۶]، چرا؟! چون آنها فارسی هستند و کسری را تعظیم میکنند و حتی با آن که کسری در حال کفر مرده میگویند آتش بر او حرام است.
- و یکی از متأخرین شیعه به نام احقاقی حائری میآید و درباره اصحاب پیامبر که سرزمین فارس را فتح کردهاند میگوید: اینها عربهای بادیهنشین و اوباش و شهوتپرست بودند که تشنۀ عفّت و ناموس زنان فارس بودند [۳۳٧].
اصحاب پیامبرصرا اینگونه توصیف میکنند، و زنان فارس را که مجوس بودهاند چنان توصیف میکند، و میگوید آن زنان عفیف و پاکدامن بودهاند و در مورد اصحاب پیامبرصمیگوید: که آنها تشنه عفّت و ناموس زنان فارسی بودند، پس مسئله آنها مسئله اسلام و کفر و امامت علی یا کسی دیگر نیست، بلکه دیدگاه آنها دیدگاهی ملیگرایانۀ محض است.
[۳۱۸] ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب اهل البیت حديث ۳٧۸۶، و یکی از راویان آن زید الأنماطی است که حدیث او منکر است، و این حدیث طرق زیادی دارد که همه ضعف دارند. [۳۱٩] مسلم، كتاب الحج حديث ۱۲۱۸. [۳۲۰] الکلینی از محمد بن الحسن روایت میکند که گفت به ابو جعفر ثانی گفتم فدایت شوم مشایخ و علمای ما از ابی جعفر و ابی عبدالله روایت کردهاند و آن وقت به شدت تقیه میشد و کتابهایشان را از ما پنهان کردند وقتی مردند این کتابها به ما رسید؟ او گفت: از آن کتابها روایت کنید که آن حق است. الکافی ۱/۵۳. [۳۲۱] نگاه کنید کتاب خاتمة الوسائل که در آن بیان شده که اثنا عشریه اسنادی ندارند که براساس آن روایات تصحیح گردند و قضیه اسناد بعداً به وجود آمده است، الفائدة التاسعه. [۳۲۲] بخاری – کتاب احادیث الانبیاء – باب قول الله: (واذکر فی الکتاب مریم). [۳۲۳] بخاری، كتاب فضائل الصحابة، باب قول النبي لو كنت متخذاً خليلاً حديث ۳۶٧۱. [۳۲۴] نهج البلاغة ص ٩۵ خطبه ٩۲. [۳۲۵] مستدرک الحاکم ۱/٩۳. [۳۲۶] ابو داود، كتاب السنة، باب لزوم السنة حديث ۴۶۰٧، و ترمذی، كتاب العلم، باب ما جاء في الأخذ بالسنة حديث ۲۶٧۶. [۳۲٧] ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب أبي بكر وعمر حديث ۳۶۶۳، ابن ماجه – المقدمه – باب فضائل أصحاب النبيص۸۶. [۳۲۸] ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود حديث ۳۸۰۵. [۳۲٩] رجال الكشي ص ۵۲. [۳۳۰] رجال النجاشی ۵۲ - الکافی ۱/۲۴٧. [۳۳۱] الکافی ۲/۱۵۵. [۳۳۲] بحار الانوار ۴۶/۱٩۴ او را متهم کردهاند که شراب مینوشیده است. [۳۳۳] الکافی ۱/۴۰۵ او را متهم کردهاند که فاسق و شرابخوار بوده است. [۳۳۴] رجال الكشي ص ۲۱. [۳۳۵] بحار الانوار ۴۵/۳۲٩. [۳۳۶] بحار الانوار ۴۱/۲۱۴. [۳۳٧] رسالة الایمان ۳۲۳.