اجنادین:
اجنادین یکی از جنگهای سرنوشت ساز با رومها بود، عمرو بن العاص همراه لشکرش بسوی اجنادین حرکت کرد و از آن سوی رومیها و فرماندهشان ارطبون بیرون آمدند، وقتی که خبر به عمر بن الخطاب رسید گفت ارطبون روم را در مقابل ارطبون عرب قرار دادهایم، ببیند که چه میشود. عمرو در اجنادین اقامت گزید در حالی که نمیتوانست به نقطۀ ضعف ارطبون پی ببرد و همچنین فرستادهها نمیتوانستند اطلاعاتی برای او بیاورند که او را قانع کند بنابراین تصمیم گرفت خودش برود، از اینرو برای اطلاع یافتن از وضعیت ارطبون بعنوان فرستاده عمرو بن العاص پیش او رفت و سخنان او را شنید و آن چه خواست به او گفت، ارطبون به او مشکوک شد و نگاهبانی را صدا زد و چیزی آهسته در گوشش گفت، عمرو بن العاص احساس کرد که او متوجه قضیه شده و اینکه دستور کشتن او را صادر کرده است، بنابراین به ارطبون گفت ای امیر شما سخنان من را شنیدید و من سخنان تو را شنیدم، من یکی از ده نفری هستم که عمر بن الخطاب ما را فرستاده تا با عمرو بن العاص همراه شویم، و شاهد کارهایش باشیم و من دوست داشتم که آنها را پیش تو را بیاورم تا آنها سخنان تو را بشنوند و تو سخنان آنها را بشنوید. ارطبون گفت بله برو آنها را پیش من بیاور سپس نگهبانی دیگر را صدا زد و چیزی آهسته در گوشش گفت و عمرو از آن جا جان سالم بدر برد، و بعد ارطبون متوجه شد که کسی که پیش او آمده است خود عمرو بن العاص بوده است، و گفت این مرد مرا فریب داد، سوگند به خدا که این مرد از همه عربها خطرناکتر است. و بعد از آن جنگ اجنادین شروع شد و خداوند مسلمین را پیروز گرداند و ارطبون به ایلیاء (بیت المقدس) گریخت و آن جان پنهان شد.