۴- حدیث منزلت
پیامبرصبه غزوه تبوک رفت و به هیچ کس اجازه ماندن در مدینه را نداد، و فقط شش گروه از مردم در مدینه باقی ماندند و در جنگ شرکت نکردند.
گروه اول: کسانی که پیامبر صبه آنها دستور داد که در مدینه بمانند.
گروه دوم: افراد معذور از قبیل بیماران و بزرگسالان و نابیناها و فقرا و امثالشان.
گروه سوم: زنان.
گروه چهارم: کودکان.
گروه پنجم: آنان که نافرمانی کردند و از دستور پیامبر سرپیچی کردند و در این جنگ شرکت نکردند که عبارت بودند از کعب بن مالک و مراره بن الربیع و هلال بن امیه و هفت نفر دیگر.
گروه ششم: منافقان.
این شش گروه در غزوۀ تبوک شرکت نکردند و علیساز گروه اول بود و آنها کسانی بودند که پیامبرصبه آنها دستور داده بود که در مدینه بنشینند، منافقان وقتی دیدند که علی در مدینه مانده است گفتند: پیامبرصچون علی را دوست نداشته او را در مدینه گذاشته است [۳۰٩].
این سخن به علیسرسید و او به دنبال پیامبر که از مدینه بیرون رفته بود حرکت کرد و خودش را به او رساند، و در روایتی آمده است که اوسگریه میکرد [۳۱۰]و گفت: ای پیامبر خدا آیا مرا در میان زنان و کودکان میگذاری؟!
پیامبر او را دلجویی کرد و گفت: آیا دوست نداری که برای من چون هارون نسبت به موسی باشى جز آن که بعد از من پیامبری نیست [۳۱۱].
شیعه میگویند: اینکه پیامبر فرمود آیا دوست نداری که برای من چون هارون نسبت به موسی باشی، دلیلی است بر اینکه علیسبعد از پیامبرصجانشین اوست، چون موسی وقتی برای میعاد پروردگارش رفت هارون جانشین او بود، پس علی بعد از پیامبرصجانشین او است، اما استدلال آنها به چند دلیل باطل است.
اول: اینکه هارون جانشین موسی نبوده است بلکه هارون یک سال قبل از موسی وفات کرده است [۳۱۲].
دوم: وقتی موسی برای دیدار پروردگارش رفت هارون به همراه لشکر در شهر ماند و فقط بعضی از مردم با موسی رفتند، اما هیچ کسی از لشکر با علی باقی نماند جز کسانی که از فرمان خدا و پیامبرصسرپیچی کرده بودند، بنابراین جانشینی او و هارون فرق میکند.
سوم: پیامبر میخواست دل علی را آرام کند چون علی آمد و شکایت کرد و اگر علی نمیآمد پیامبر چنین سخنی به او نمیگفت، بنابراین وقتی علی آمد پیامبر برای او توضیح داد که آن طور که منافقان میگویند نیست و من تو را به خاطر آن که از تو خشم داشته باشم در مدینه نگذاشتهام، آیا میدانی که موسی وقتی برای دیدار پروردگارش رفت هارون را در شهر گذاشت و با خود نبرد و این از جایگاه و مقام هارون نمیکاهد، پس همچنین وقتی من برای جهاد بیرون رفتهام و تو را در مدینه گذاشتهام این از مقام و جایگاه تو نمیکاهد، بنابراین اگر کسی دیگر غیر از علی میبود و نزد پیامبر میآمد و همین شکایت را میکرد بعید نبود که پیامبر صهمین سخن را به او بگوید، و از میان والیانی که پیامبر در مدینه میگذاشت فقط علی شکایت کرد و آن هم برای آن بود که دیگران را فقط با زنان و کودکان نمیگذاشت بلکه آنها را امیر مردانی که بودند قرار میداد و پیامبر همه لشکر را با خود نمیبرد، بنابراین علی وقتی دید که گویا زیبا نیست و منافقان حرف زدند، به دنبال پیامبر حرکت کرد و از او جویا شد که به چه دلیل او را در مدینه گذاشته است، آنگاه پیامبرصتوضیح داد که دلیلش این نیست که تو را دوست ندارم، و چنان نیست که منافقان ادعا میکنند، بلکه همان طور که موسی هارون را گذاشت من تو را در میان خانوادهام جانشین خود میگذارم.
چهارم: اینکه پیامبرصدر این جنگ علی را به عنوان جانشین خود برای فرمانروایی در مدینه تعیین نکرد، بلکه او را در میان اهل و خانوادهاش جانشین خود نمود، چنان که سیره نگاران مانند ابن جریر [۳۱۳]و ابن کثیر [۳۱۴]و غیره گفتهاند که والی مدینه در این غزوه محمد بن مسلمه بود و علی بن ابی طالب نبود.
پنجم: چگونه میتوانیم ماندن علی را در مدینه فضیلتی برای او بدانیم و بگوییم که شایسته نیست که پیامبر بیرون برود مگر آن که علی جانشین او باشد، سپس علی را میبینیم که گریه میکند و به دنبال پیامبر میرود آیا ما فهمیدهایم و علی نفهمیده است؟ اگر گذاشتن پیامبر علی را در مدینه یک فضیلت میبود علی به دنبال پیامبر راه نمیافتاد و میدانست که پیامبر وقت بیرون میرود او باید به عنوان خلیفهاش باقی بماند.
ششم: پیامبر کسانی دیگر غیر از علی را هم به عنوان جانشین خود در مدینه میگذاشت، بعد از غزوه تبوک پیامبر به حجه الوداع رفت و علی در یمن بود و در مدینه نبود.
اما اینکه پیامبرصعلی را به هارون تشبیه داده است میگوییم پیامبر ابوبکر و عمر را به کسانی بزرگتر از هارون تشبیه داده است، در جنگ بدر وقتی قضیه اسیران پیش آمد و پیامبرصبا ابوبکر مشوره کرد و نظر ابوبکر این بود که پیامبر آنها را ببخشد و قومشان برایشان فدیه بدهند. و نظر عمر این بود که پیامبرصآنها را بکشد، آنگاه پیامبرصبه ابوبکر گفت: تو همانند ابراهیم هستی که گفت: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٦﴾[إبراهیم: ۳۶].
«پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند پس هر که از من پیروی کند، او از من است، و هر کس از من نافرمانی کند تو بخشایندۀ مهربانی».
و مثال تو چون مثال عیسی است که گفت: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸].
«(با این حال،) اگر آنها را مجازات کنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند); و اگر آنان را ببخشى، توانا و حکیمى! (نه کیفر تو نشانه بىحکمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)».
سپس رو به عمر کرد و گفت: اى عمر مثال تو چون مثال نوح است که گفت: ﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا ٢٦﴾[النوح: ۲۶].
«نوح÷ گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را روی زمین باقی مگذار».
و مثال تو چون مثال موسی است که گفت: ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَآ إِنَّكَ ءَاتَيۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِينَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ ٨٨﴾[یونس: ۸۸].
«موسى گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالى (سرشار) در زندگى دنیا دادهاى، پروردگارا! در نتیجه(بندگانت را) از راه تو گمراه مىسازند! پروردگارا! اموالشان را نابود کن! و (بجرم گناهانشان،) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونهاى که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!» موسى گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالى (سرشار) در زندگى دنیا دادهاى، پروردگارا! در نتیجه(بندگانت را) از راه تو گمراه مىسازند! پروردگارا! اموالشان را نابود کن! و (بجرم گناهانشان،) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونهاى که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند».
بنابراین ابوبکر را به ابراهیم و عیسی تشبیه داد، و عمر را به نوح و موسی†تشبیه داد، و اینها از پیامبران اولوالعزم، و بعد از پیامبرصبهترین انسانها هستند و به مراتب از هارون علیهم الصلوات و السلام برترند، پس تشبیه دادن پیامبر علی را به هارون، از تشبیه دادن پیامبر ابوبکر و عمر را به ابراهیم و عیسی و موسی و نوح بزرگتر و برتر نیست.
[۳۰٩] مختصر تاریخ ابن عساکر ۱٧/۳۴٧. [۳۱۰] مختصر تاریخ ابن عساکر ۱٧/۳۴۵. [۳۱۱] بخاری، كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب علي حديث ۳٧۰۶، و مسلم کتاب فضائل الصحابه، بدون تفضيل قصه. [۳۱۲] الطبری ۱/۳۰۴، البدایة والنهایة ۱/۲٩٧. [۳۱۳] تاریخ طبری ۲/۳۶۸ ولی طبری میگوید والی مدینه سباع بن عرفطه بوده است. [۳۱۴] البدایة و النهایه ۵/٧.