چرا علی قاتلان عثمان را نكشت؟
علیسمصلحت را در آن میدید که قاتلان عثمان بعداً قصاص شوند، نه اینکه اصلاً قصاص نشوند، بنابراین او قصاص را به تاخیر انداخت، چنان که پیامبرصدر واقع افک چنین کرد، و وقتی بعضی از مردم به عایشه تهمت زدند و معروفترین افرادی که در مورد عایشه سخنانی گفتند حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش و مسطح بن أثاثه بود، و کسی که این سخن را بزرگ و شایعه کرد عبدالله بن ابی بن سلول بود. آنگاه پیامبرصبر منبر بالا رفت و گفت: چه کسی خیال مرا در مورد مردی راحت میکند که اذیت و آزار او به خانوادهام رسیده است؟ (یعنی عبدالله بن ابی بن سلول) آنگاه سعد بن معاذ بلند شد و گفت: من خیال تو را از او راحت میکنم. اگر از ما اوسیها باشد، او را به قتل میرسانیم، و اگر از برادران خزرج ما باشد به ما دستور بده او را میکشیم.
آنگاه سعد بن عباده بلند شد و سخن سعد بن معاذ را رد کرد، و أسید بن حضیر بلند شد و سخن سعد بن عباده را رد کرد، و پیامبر آنها را به آرامش فرا میخواند [۱۵٧]. و دانست که قضیه مهم است، زیرا قبل از آمدن پیامبرصبه مدینه قبیله اوس و خزرج اتفاق کردند تا عبدالله بن ابی ابن سلول را به عنوان پادشاه خود انتخاب کنند. و او نزد آنها جایگاه والایی داشت و او در جنگ احد یک سوم لشکر را با خود از جنگ برگرداند، و پیامبرصعبدالله بن ابی ابن سلول را شلاق نزد چرا؟ چون مصلحت در همین بود؛ و چنین به نظرش آمد که اگر او را شلاق بزند فساد بزرگی رخ میدهد. و همچنین نظر علیساین بود که به تاخیر انداختن گرفتن قصاص فساد کمتری از گرفتن فوری آن دارد، چون علیسنمیتواند قاتلان عثمانسرا به قتل برساند زیرا آنها قبیلههایی دارند که از آنان دفاع میکنند، و هنوز امنیت برقرار نشده و فتنه همچنان وجود داشت، و چه کسی میگوید که آنها هرگز با علی نمیجنگیدند؟ در حالی که بعد از آن او کشتند.
و به خاطر این وقتی خلافت به معاویه رسید قاتلان عثمان را نکشت، چرا؟ چون او همان فکری را میکرد که علی فکر میکرد، علی آن را یک واقعیت میدید، و معاویه آن را یک تئوری میدید، اما وقتی خلافت به معاویه رسید آن را به صورت یک واقعیت میدید، و معاویه بعضی از آنها را کشت ولی کسانی دیگر از قاتلان عثمان تا زمان حجاج در دوران خلافت عبدالملک بن مروان باقی ماند و تا آن که همه کشته شدند.
مهم این است که علیسنمیتوانست آنها را بکشد، نه اینکه ضعیف بود، بلکه علی برای امت میترسید.
وقتی جنگ به پایان رسید، علیسام المؤمنین عایشهلرا گرفت و با احترام به مدینه فرستاد چنان که پیامبرصاو را دستور داده بود.
علیسمیگوید: پیامبر خداصبه من گفت: در میان تو و عایشه مسئلهای رخ میدهد، علی گفت: پس من بدبختترین فرد هستم ای پیامبر خدا؟، گفت: نه ولی اگر چنین چیزی شد عایشه را به پناهگاهش برگردان [۱۵۸].
و علی کاری را که پیامبرصاو را به انجام آن فرمان داده بود انجام داد.
[۱۵٧] بخاری کتاب المغازی حدیث ۴۱۴۱، مسلم کتاب التوبة ۲٧٧۰. [۱۵۸] مسند احمد ۶/۳٩۳ و حافظ در الفتح گفته سند آن حسن است ۱۳/۶۰.