اسباب فتنه:
سبب اول:
علت و عامل اصلی این فتنهها مردی یهودی به نام عبدالله بن سبأ بود [٩۱].
متقدمین بر وجود این شخصیت اتفاق نظر داشتهاند، و فرقهای از اهل بدعت را به عبدالله بن سبا نسبت دادهاند و آن را سبئیه یا سبائیه نامیدهاند، و عقاید و باورهای خاصی را به این فرقه نسبت دادهاند، اما این عقاید از دایرۀ تشیع بیرون نمیرود. اما کسی که سعی کرده این قضیه را انکار کند و در رأس انکار وجود این شخصیت قرار دارد فردی است به نام مرتضی عسکری که در کتابش (عبدالله بن سبا و افسانههای دیگر) آن را انکار کرده است، و طه حسین در کتابش (علی وبنوه) نیز وجود این شخصیت را انکار کرده است، باید گفت که طه حسین طبق عادتش چیزهای یقینی و مسلّم را انکار میکند چنان در کتابش (الشعر العربي) [٩۲]این را انکار کرده که ابراهیم و اسماعیلإکعبه را ساختهاند و میگوید: قرآن این را برای ما میگوید ولی لازم نیست که بگوییم این اتفاق افتاده است، پس طه حسین در همه چیز راه شک و تردید را در پیش میگیرد.
و اما عسکری کوشیده تا مردم را فریب دهد، زیرا او چنان میانگارد که روش او علمی است، و احادیث و روایاتی را جمعآوری کرده که ابن سبا را نام بردهاند و میگوید همه این روایتها از طریق سیف بن عمر آمدهاند و سیف فرد دروغگویی است پس ابن سبا وجودی نداشته است. اما سخن او به چند دلیل باطل است که عبارتند از:
۱- بسیاری از مورخان و محدثان شیعه در کتابهایشان گفتهاند که این شخصیت وجود داشته است.
نوبختی در کتابش (فرق الشیعه) بعد از بیان اقوال ابن سبا میگوید: و این فرقه سبئیه نامیده میشود یعنی یاران عبدالله بن سبأ [٩۳](و نوبختی در قرن سوم هجری وفات یافته است).
الکشی در کتابش (رجال الشیعه) از ابی جعفر÷روایت میکند که عبدالله بن سبأ ادعای پیامبری میکرد، و ادعا میکرد که امیر المؤمنین÷خداست [٩۴]و روایتی دیگر از جعفر صادق÷روایت کرده که در آن از ابن سبا نام برده شده است و بیش از پنج روایت در این مورد بیان کرده است. و همچنین افراد ذیل از علمای شیعه روایتهایی ذکر کردهاند و ابن سبا را نام بردهاند.
- صدوق در کتابش من لا یحضره الفقیه [٩۵].
- طوسی شیخ الطائفه [٩۶].
- مجلسی علاّمه شیعه [٩٧].
- نوری طبرسی [٩۸].
و بسیاری دیگر که آنها را برای آن که بحث طولانی نشود نام نمیبرم [٩٩].
عبدالله بن سبا از یهودیان یمن بود که به ظاهر مسلمان شد، سپس سنگ شیعه علی بودن را به سینه زد، و فرقه سبائیه که میگفتند علیسخداست به او نسبت داده میشود، آنها کسانی بودند که پیش علی بن ابی طالب آمدند و به او گفتند: تو او هستی. علی گفت: او کیست؟ گفتند: تو الله هستی. آنگاه علی به غلامش قنبر دستور داد تا چالهای بکند و در آن آتش بیافروزد، و گفت:
لَمّا رَأَيْتُ الأمر أمراً مُنكراً
أجَّجْتُ ناري وَدَعَوتُ قَنْبراً
هنگامی که کار را بسیار منکر دیدم، آتشم را روشن کرده و قنبر را صدا زدم [تا آنها را در آتش بسوزاند].
و علیسگفت: هرکس از این گفته باز نیاید او را در آتش میسوزم، بنابراین بسیاری از آنها را در آتش سوزاند، و بعضی فرار کردند و عبدالله بن سبا نیز فرار کرد، و گفتهاند که او کشته شد والله أعلم.
ابن سباء بعضی از عقاید یهودیت مانند رجعت (بازگشت) و وصی، و اینکه امامت فقط به یک خانواده تعلق دارد را مطرح کرد. او برای نشر عقایدش از بادیهنشینها استفاده کرد، بنابراین دروغهایی را میان آنها شایع میکرد و ادعا میکرد که عثمان چنین و چنان کرده است، و او و همکارانش نامههایی مینوشتند و به دورغ به اصحاب پیامبرصنسبت میدادند، و نامههایی به زبیر و طلحه و عایشه و دیگر اصحاب نسبت دادند و به دروغ مهر آنها را در نامهها میزدند، و همه این کارها را برای آن میکردند که مردم به عثمان اعتراض کنند و از سیاست او شکایت نمایند، و در گذشته دستگاههای ارتباطی همانند امروز وجود نداشت، و کسانی که این اخبار به آنها میرسید بادیهنشینان بودند و آنها این اخبار را قبول میکردند و تایید مینمودند، بنابراین افراد بدبخت زیادی به او روی آوردند و او به افراد کم سن و سال و کم تجربه میگفت: «تعجب است از کسی که میگوید عیسی بر میگردد و این را تکذیب میکند که محمد بر میگردد و حال آن که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٨٥﴾[القصص: ۸۵].
«آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت (زادگاهت مکه فاتح و ظفرمند و پیروز) بازمىگرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مىداند چه کسى (برنامه) هدایت آورده، و چه کسى در گمراهى آشکار است».
پس محمد به بازگشت از عیسی سزاوارتر است.
و میگفت: «در گذشته هزار پیامبر بوده است و هر پیامبر وصی و جانشینی داشته است و علی وصی محمد است». و مردمانی از قشرهای مختلف دعوت او را پذیرفتند، او بعضی را که اهداف او را فهمیده بودند دعوتگر قرار داد و آنها به عقاید او دعوت میدادند، و بعضی سخن او را تصدیق کرده و کورکورانه به آن دعوت میدادند.
و از جمله کسانی که در نشر و گسترش دعوت او مشارکت داشتند الغافقی بن حرب، عبدالرحمن بن عدیس البلوی، کنانه بن بشر، سودان به حمران، عبدالله بن زید بن ورقاء، عمرو بن الحمق الخزاعی، حرقوص بن زهیر، حکیم بن جبله و قتیره السکونی و دیگران بودند [۱۰۰].
مسروق میگوید: عایشه گفت: عثمان چون لباس تمیز از آلودگی پاک بود، سپس شما او را چون گوسفند سر بریدید.
مسروق به او گفت: این کار خودت بود به مردم نامه نوشتی و آنها را فرمان میدادی تا علیه عثمان قیام کنند. عایشه گفت: سوگند به خدایی که مؤمنان به او ایمان آوردهاند و کافران به او کفر ورزیدهاند من تاکنون کوچکترین چیزی برایشان ننوشتهام.
اعمش میگوید: عبدالله بن سبا به نام عایشه نامه نوشته بود [۱۰۱]. و نامههایی به دروغ نوشته میشد و به اصحاب پیامبر خداصنسبت داده میشد و در همه این نامهها عثمان مذمّت میشد.
و عبدالله بن سبا در شهرهای مختلف پیروانی داشت، و آنها برای او نامه مینوشتند و او برای آنها نامه مینوشت و برای همدیگر نیز نامه مینوشتند. که والی و فرماندار به دستور عثمان با ما چنین کرد، و .... به مدینه رفتیم عثمان با ما چنان کرد، عثمان با اصحاب محمد فلان کرد، نامهای از زبیر بن عوام به دست ما رسیده است، علی بن ابی طالب پیامی برای ما فرستاده است، عایشه نامهای برای ما فرستاده است، از فلان به ما نامه رسیده، بنابراین بادیهنشینهایی که جز چیز اندکی از دین نمیدانستند تحت تاثیر این چیزها قرار میگرفتند و کنیۀ عثمانسرا به دل گرفتند.
سبب دوم:
علت دوم ظهور فتنه آسایش و رفاهی بود که در زمان عثمانسامت اسلامی را فرا گرفته بود، چنان که حسن بصری میگوید: کمتر روزی بر مردم میگذشت مگر آن در آن روز چیز خوبی را تقسیم نمیکردند، صدا زده میشد ای بندگان خدا بیایید و سهمیۀ عسل خود را بگیرید، ای بندگان خدا بیایید و سهمیه پول خود را بگیرید [۱۰۲]. این رفاه از آن جهت بود که جهاد در زمان عثمانسدر اوج خود قرار داشت و اموال فراوانی به دست میآمد و مردم در رفاه قرار گرفتند و معمولاً رفاه چنین چیزهایی را به دنبال دارد، یعنی شکایت کردن، قبول نکردن چیزهایی هستند که بر اثر رفاه پدیدار میشوند زیرا مردم مغرور میشدند و سپاس نمیگذارند.
سبب سوم:
تفاوت طبیعت و خوی عثمان با طبیعت و خوی عمر:
عمرسسختگیر بود، و عثمانسبردبار و مهربان بود، اما چنان که بسیاری ادعا میکنند ضعیف و ناتوان نبود، بلکه او بردبار و باگذشت بود، بنابراین وقتی او را در خانهاش محاصره کردند گفت: آیا میدانید چه چیزی به شما جرأت داده تا علیه من برخیزید؟ تنها چیزی که به شما جرأت جسارت داده بردباری من است.
و عبدالله بن عمر گفت: سوگند به خدا آنها به خاطر چیزهایی بر عثمان اعتراض کردند که اگر عمر آنها را انجام میداد هیچ کس چیزی نمیگفت.
پس چرا بر عثمان اعتراض کرده و با او دشمنی ورزیدند؟ چون عثمان باگذشت بود و اشتباه آنها را میبخشید و آنها را مواخذه نمیکرد.
[٩۱] عبدالله بن سبأ هل هي حقیقه أم خیال؟ [٩۲] نگا: ص ۲۶. [٩۳] فرق الشیعه ص ۲۲. [٩۴] رجال الکشی ص ٩۸. [٩۵] روایت شماره ٩۵۵. [٩۶] رجال الطوسی ص۱. [٩٧] بحار الانوار (۵۱/۲۱۰-۴۲/۱۴۶). [٩۸] مستدرک الوسائل ۱۸/۱۶٩. [٩٩] و از اهل سنت همه آنهایی که تاریخ این برهه را نوشتهاند ابن سبا و تاثیر او را در این برهه یادآوری کردهاند و فقط نویسندگان اخیر شیعه وجود ابن سبا را انکار کردهاند و بعضی از نویسندگان جاهل اهل سنت از آنها پیروی کردهاند. [۱۰۰] مختصر التحفة الاثنی عشریة ۳۱۸. [۱۰۱] البدایة والنهایة ٧/۲۰۴ ابن کثیر میگوید سند این روایت صحیح است. [۱۰۲] تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة ۱/۳۶۰.