ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

سخن از دعا و نیایش است و راز و نیاز. سخن از نیاز عاشق و ناز معشوق. آری سخن از ابزار زندگی و ابراز بندگی و احتیاج و اشتیاق و انس و خوف و محبت و معرفت و توبه و انابت است.

همو که چشمه‌ی جوشان حیات است و ساحل آرام نجات؛ آن که روح را پالایش و ایمان را تقویت و دل و خرد را خرسند می‌گرداند. همو که حیات روح و گوهر عبادت و کیمیای دفع بلا و کلید گنج‌های ظاهری و معنوی و موجب خشنودی خداست.

بیائیم لحظاتی دیدگان خود را بر افق بی‌پایان فضا بدوزیم؛ ما هم انگشتان محقّر خود را برای اجابت به آسمان بلند کنیم و لبی حرکت دهیم و با ندای «آه پروردگارا» خود را از خود سری در این جهان هدف دار تبرئه نمائیم. چرا که:

از ثَـری تـا بـه ثـُریا بـه عبـودیـت او همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود

«پرودگارا»، «خداوندا»، «بارالها»، «آفریدگارا» بارقه‌های فروزانی هستند که از اعماق جان ما بر می‌آیند و در اعماق جهان هستی فرو می‌روند و آنچنان درخشندگی به جهان هستی می‌دهند که جهان را برای مورد توجه قرار گرفتن خداوندی برازنده می‌سازند.

در حقیقت لحظاتی در عمر ما وجود دارد که ما حتی خود را از خویشتن هم بیگانه می‌بینیم و محال است کسی در دوران زندگی‌اش ولو برای لحظاتی چند در این جهانِ پر از ازدحام و ماشینی، احساس غربت ننماید.

سینه مالامال درد است‌ای دریغا مرهمی دل زتنهایی به جـان آمـد خدایا همدمی

(حافظ)

آن کدام همدم شایسته است که این غربت وحشتناک را به انس و الفت مبدل بسازد؟ مسلم است که هیچ مونسی مانند نیایش نمی‌تواند، این غربتِ وحشت‌زدگی را به انس مبدل بسازد.

در لحظات نیایش، احساس می‌کنیم که در دریائی از نور غوطه ور گشته ایم و این مرغ روح است که در حال نیایش از تنگنای قفس تن رها گشته، پر و بالی در بی‌نهایت می‌گشاید.

در حقیقت یکی از بارزترین ویژگی مومنان و خداترسان، همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به دعا و نیایش و راز و نیاز با محبوب و معبودشان است؛ آری آنها به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار می‌شوند و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل می‌رسد و آرامش و خاموشی همه جا را گرفته و شرایط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی رو به درگاه معبود می‌آورند و سر برآستان معشوق می‌سایند و آنچه در دل دارند با او در میان می‌گذارند با یاد او زنده‌اند و پیمانه‌ی قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.

حقیقت دعا:

دعا، کلید عطاء و وسیله‌ی قُرب الی الله و مُخّ عبادت و حیات روح و روح حیاتست. دعا، حلقه‌ی کوبیدن باب رحمت رحیمیه، و سبب گشایش برکات شرح صدر و نور و روشنایی سر است. دعا موجب رسوخ حُبّ ذکر الهی در دل و پاک کننده‌ی نفس از قیود و علایق مادی است. دعا، توشه‌ی سالکان حَرَم کبریای لایزال و شعار عاشقان قبله‌ی جمال و دِثار عارفان کعبه‌ی جلال است.

دعا، سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطه‌ی انسان با خدای متعال است. دعا، معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و داخل شدن در ملکوت عزّت است؛ دعا نردبان ارتقای انسان به مقام ولایت و رَفرَف اعتلای وی به مرتبت خلّت است. دعا واسطه‌ی اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به گنجهای قرآن و دارا شدن رموز تصرف درکائنات است.

دعا یاد دوست در دل راندن و نام او بر زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوا گفتن و شیرین زبانی کردن است [۲۳].

آری دعا سخن با معبود، و غذای روح عارفان و مغز و گوهر عبادت است. دعا کردن به معنای خواستن حل مشکلات دنیوی و رفع تلخی‌ها و رنجهای زندگی نیست، اینطور که نقش اصلی دعا، رفع کاستی‌های مادی و تامین خواسته‌های دنیوی باشد، بلکه دعا کردن عین نیاز دعاگوست. نه اینکه دعا برای رفع نیاز باشد، بلکه دعا خود هدف است نه وسیله. ما وقتی در برخی از دعاهای پیشوایان دینی و عارفان نام آور نظر می‌کنیم، در می‌یابیم که در نظر آنها، دعا خود هدف و عین مطلوب است نه اینکه بخواهند از طریق آن به مطلوب دیگری برسند؛ دکتر عبدالکریم سروش می‌گوید: دعا و نیایش قبل از آنکه ابزار زندگی باشند، ابراز بندگی است و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا می‌کنند و برتر از آنکه سفره‌ی نان را فراخی بخشند گوهر جان را فربهی می‌دهند.

دعا فقط صحنه‌ی خواندن خدا نیست که عرصه شناختن او هم هست. «مونولوگ» نیست، «دیالوگ» هم هست، سخن گفتنی دو سویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل می‌شود، هم شناخت، هم پالایش روح می‌شود، هم تقویت ایمان؛ هم دل خرسند می‌گردد هم خرد، و چنین است که آدمی به تمامیت خویش در محضر تمامیت طلب ربوبی حاضر می‌شود و نه دستار، که سر را هم می‌بازد، و نه به اضطرار عاقلانه که به اختیار عاشقانه می‌شکند...

معشوق همه‌ی وجود عاشق را از دل و جان و خرد می‌خرد و استیفا می‌کند و این سودای خوش عاقبت در صحنه‌ی پر صفای دعا صورت می‌گیرد که سیرا بی‌سیرت و سریرت در اوست. در دعا هم از نیاز عاشق سخن می‌رود، هم از ناز معشوق، هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او، هم از اُنس، هم از خوف، هم از محبت، هم از معرفت، هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت، هم از حاجات معیشتی و زمینی، هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی، هم از تسلیم، هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن، سخاوتمندانه فرو می‌ریزد و آن همه خدمات و حسنات، که کریمانه از دست او بر می‌خیزد؟ [۲۴].

آری، دعا وسیله‌ای برای فرار از مسئولیت‌های عملی و اجتماعی و ایفای نقش انسانی نیست، بلکه برای بیان افکار و عقاید، دردها و رنجها، و محرومیت‌های جامعه و نشان دادن راه مبارزه به مستضعفین جهان است.

در حقیقت با دعا می‌توان به همه‌ی مسلمانان جهان و به تاریخ بشریت، درس یکتا پرستی، درس ایمان، درس تقوا، درس محبت، درس شجاعت، درس فداکاری، درس گذشت و ایثار، درس مقاومت و مبارزه، و سرانجام درس انسانیت و درس عبودیت داد.

دعا و نیایش، پیام امید به انسان با اراده‌ای است که مجدّانه تصمیم گرفته، تغییری بنیادی در شخصیت و ماهیت خود ایجاد کند.

دعا، راه بازسازی اندیشه و روح را به انسانی که تصمیم به خود سازی گرفته نشان می‌دهد. اما متأسفانه با وجود بینش عمیقی که پیشوایان و اَسلاف ما از کاربرد اصیل دعا ونیایش به ما می‌دهند، ما غالبا برای شاگردان و فرزندانمان دعا را با یک تحلیل کاملاً مادی به عنوان وسیله‌ای برای رزرو بلیطِ دَر بهشت و یا کسب ثواب مطرح می‌کنیم و بدین گونه از همان اوان کودکی به عمق اندیشه‌ی کودکان و نوجوانان جامعه فرو می‌کنیم که دعا و همه‌ی اعمال عبادی و مذهبی هیچ تأثیر مثبت و سازنده‌ای بر روی اندیشه و روح و اخلاق و رفتار و عمل ما ندارد. در واقع با ایجاد این بینش انحرافی و دید صددرصد مادی، نه تنها او را به نفس نیایش و عبادت و مذهب بدبین می‌کنیم، بلکه نقش سازندگی در جامعه را نیز از او می‌گیریم.

یکی از علما و اندیشمندان اسلامی می‌گفت: «وقتی به کودک یا جوان می‌گوییم، برای ثواب دعا بخواند، او را به یک ماشین مکانیکی بی‌روح تبدیل می‌کنیم و برای همیشه قدرت خودسازی، عروج اندیشه و علوّ روح را از او سلب می‌نمائیم، در حالی که مفهوم راستین واژه‌ی «ثواب» در فرهنگ اسلام، به کلی با برداشت و بینش تحریف شده‌ی ما از این واژه متفاوت است.

اسلام، ثواب را به عنوان عکس العمل طبیعی و نتیجه‌ی عقلی و منطقی و تأثیر سازنده‌ی یک عمل عبادی بر روی اندیشه، اخلاق، روحیه و رفتار فرد مطرح می‌کند، نه اینکه ثواب به چیزی جدای از نفس آْن عمل و یا خارج از آن باشد، بلکه دقیقاً محتوای آن عمل است. از این دیدگاه، ثواب، همان تغییری است که در ماهیت و شخصیت و روح فرد به وقوع می‌پیوندد».

آری شرط بسیار مهم تأثیر دعا و ذکر، طهارت انسان است؛ و اگر دعا صرفاً لقلقه‌ی زبان باشد، نه تنها باعث قُرب به خداوند نمی‌شود، بلکه بُعد و دوری به خداوند و قساوت قلب را موجب می‌گردد. ذکر عاری از فکر به معنای قلب بی‌حضور است و قلب بی‌حضور، چراغ بی‌نور است که انسان را از اِدراک حقایق محروم می‌کند. مَثَل ذکر بی‌حضور، مَثَل کوری است که دردست او مشعل نور است.

در واقع، دعا هم‌آهنگی دل با زبان است که از صمیم قلب و توجه خاص و اراده و اخلاص، خواسته‌های خود را از خداوند درخواست نماید، زیرا صرف گفتار لفظی بدون ارتباط با دل استحقاق اجابت دعا را پیدا نمی‌کند.

شرایط اجابت دعا:

در روایات اسلامی، شرایطی بر استجابت دعا می‌خوانیم از جمله:

برای اجابت دعا باید قبل از هر چیز در پاکی قلب و روح کوشید و از گناه توبه کرد و خودسازی نمود و از زندگی رهبران الهی و طلایه‌داران عرصه‌ی اخلاص و عمل الهام گرفت.

در پاکی زندگی از اموال غصب و ظلم و ستم بکوشد و تغذیه‌ی او از حرام نباشد؛ چرا کسی که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند.

عمل به اوامر و فرامین تابناک الهی و تعالیم و آموزه‌های تعالی بخش نبوی و احکام و دستورات روح آفرین شرعی و مفاهیم والای قرآنی، یکی دیگر از شرایط استجابت دعا است، زیرا آن کس که به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعده‌ی اجابت دعا از ناحیه‌ی پروردگار باشد.

با نهایت تضرّع و خشیت و خشوع و خضوع، رو به خدا آورد و از غیر او قطع امید کند، و در حاجات خود بر غیر او تعالی اعتماد نکند.

دیگر از شرایط استجابت دعا، توأم گشتن آن با عمل و تلاش و کوشش است.

در اینجا لازم می‌بینم که این مبحث را با بیان این داستان به پایان برسانم: کسی نزد حضرت علی س، از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خداوند فرموده دعا کنید من اجابت می‌کنم، چرا ما دعا می‌کنیم و به اجابت نمی‌رسد؟

علی سدر پاسخ فرمود: قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده، لذا دعایتان مستجاب نمی‌شود:

شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نکرده‌اید، به همین دلیل شناخت شما سودی به حالتان نداشته است.

شما به فرستاده‌ی خدا ایمان آورده اید، سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید، ثمره‌ی ایمان شما کجاست؟

کتاب او را خوانده اید ولی به آن عمل نکرده‌اید، گفتید شنیدم و اطاعت کردیم، سپس به مخالفت برخاستید.

شما می‌گوئید از مجازات و کیفر خدا می‌ترسید، اما همواره کارهایی می‌کنید که شما را به آن نزدیک می‌سازد....

می‌گوئید به پاداش الهی علاقه دارید، اما همواره کاری انجام می‌دهید که شما را از آن دور می‌سازد...

نعمت او را می‌خورید و حق شکر او را ادا نمی‌کنید.

به شما دستور داده که دشمن شیطان باشید و شما طرح دوستی با او می‌ریزید. ادعای دشمنی با او دارید، اما عملاً با او مخالفت نمی‌کنید.

شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنیده اید.... با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالی که خودتان درهای آن را بسته اید؟ تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمائید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، تا دعای شما به اجابت برسد.

۹۳۹ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

«عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیَدْعُو فِی الصَّلَاةِ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمَسِیحِ الدَّجَّالِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمَحْیَا وَفِتْنَةِ الْـمَمَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أعوذ بك من الـمأثم والـمغرم» فَقَالَ لَهُ قَائِل مَا أَكثر مَا تستعیذ من المغرم یَا رَسُول الله فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَرِمَ حَدَّثَ فَكَذَبَ وَوَعَدَ فَأَخْلَفَ» [۲۵].

۹۳۹ - (۱) عایشه ل گوید: پیامبر خدا جدر (آخر) نمازشان، این دعا را می‌خواندند: «اللهم انّی اعوذ بك من عذاب القبر، واعوذ بك من فتنة الـمسیح الدجال، واعوذ بك من فتنة الـمحیا والـممات؛ اللهم انّی اعوذ بك من الـمأثم والـمغرم».

«بار خدایا! به تو پناه می‌برم از عذاب قبر؛ و به تو پناه می‌برم از شر و فتنه‌ی دجّال؛ و نیز به تو پناه می‌برم از رسوایی زندگی و مرگ. بار خدایا! از گناه و معصیت و بدهکاری به تو پناه می‌برم».

کسی گفت: ای فرستاده‌ی خدا! چرا این قدر از شرّ بدهکاری به خدا پناه می‌برید؟ آن حضرت جفرمودند: «انسان هرگاه بدهکار شد، در سخن گفتن، دچار دروغ می‌شود و در وعده دادن، خلاف وعده می‌کند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: پیامبر خدا جپیوسته از بدهکاری به خدا پناه می‌برد و بیشترین استعاذه‌ی ایشان در نماز هم، ‌از شرّ بدهکاری بود؛ تا این که یکی از صحابه او را در حال استعاذه می‌یابد و علّت را جویا می‌شود؛ می‌فرماید: «انسان، هرگاه بدهکار باشد، ناچار می‌شود که تنگدستی خود را مخفی نگه دارد، تا این که دشمنش شاد نشود و طلبکار نیز در گرفتن وامش اصرار نورزد؛ در این وقت، شروع به چرب زبانی و حرّافی می‌کند و چنان وانمود می‌نماید که آنچه را می‌گوید، واقعیت دارد، در حالی که این طور نیست و حقیقت امر را کتمان می‌کند و به وعد و وعید می‌پردازد و در مقابل، چاپلوسی و تملّق می‌کند تا این که چهره‌اش بر مردم آشکار می‌شود و مردم به او اعتماد نمی‌کنند و به او قرض نمی‌دهند».

در حقیقت، قرض، باری است سنگین بر دوش و طوقی است بر گردن راه فقر و منّت و آزاد که اکثراً موجب خواری و ذلّت انسان می‌شود. انسان با بدهکاری‌های بی‌مورد، یک عمر در پیشگاه خدا و مردم، خویشتن را شرمسار می‌کند؛ بر اثر قرض، چه خانه‌های مجلّلی به ویرانه تبدیل شد و چه ثروت‌های فراوانی که بر باد رفت و چه انسان‌های بزرگواری که خوار شدند و شخصیت‌هایی که عزیز بودند اما بدهکاری آن‌ها را ذلیل و خوار کرد؛ از این رو، جای تعجّب و شگفتی نیست که پیامبر خدا جاز شرّ قرض به خدا پناه می‌برد و بیشتر استعاذه‌هایش در نماز هم از قرض و بدهکاری بود.

«المسیح الدجال»: «مسیح» در لغت، به معنای متعددی استعمال شده است؛ از جمله: «روغن مالی شده؛ پاره‌ای از نقره؛ یک چشم؛ زیباروی؛ کسی که صورتش محو شده باشد؛ کسی که بسیار سَیر و سفر کند».

دجّال را مسیح گفته‌اند؛ زیرا که یکی از چشمانش محو شده است؛ و در واقع، وی مردی است یک چشم که چشم چپش به صورتی بسیار زشت، درشت و برجسته است و به طور کلّی، فاقد چشم راست است و اثری از آن، در صورت او نیست؛ از این رو، او را «مسیح دجّال» نامیده‌اند؛ و اطلاق «مسیح» بر «عیسی» ممکن است از این نظر باشد که او با کشیدن دست بر بدن بیماران غیرقابل علاج، آن‌ها را به فرمان خدا، شفا می‌داد؛ و چون این افتخار از آغاز برای او پیش بینی شده بود، خدا نام او را قبل از تولّد «مسیح» گذاشت؛ و یا به خاطر آن است که خداوند او را از ناپاکی و گناه، مسح کرد و پاک گردانید.

«فتنة الـمحیا والـممـات» [فتنه‌ی زندگی و مرگ]: «فتنه»: یعنی آزمایش و امتحان؛ و منظور از «فتنه‌ی محیا»، چیزی است که در زندگی بر انسان عارض می‌شود، مانند آزمایش به وسیله‌ی مال، ثروت، لذائذ دنیوی و یا مبتلا شدن به رنج‌ها و سختی‌ها و همراه با عدم صبر و بردباری است.

و هدف از «فتنه‌ی ممات» آن است که این آیه، بر آن دلالت می‌کند:

﴿ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ......[الأنفال: ۵۰].

«اگر ببینی (ای پیامبر! هول و هراس و عذاب و عقابی را که به کافران دست می‌دهد) بدان هنگام که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند و سر و صورت و پشت و روی آنان را (از هر سو) می‌زنند».

و یا می‌فرماید:

﴿......وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ...[الأنعام: ۹۳].

«و اگر (حال) ستمگران را ببینی (و بدانی که چه وضع نابهنجار و دور از گفتاری دارند) در آن هنگام که در شدائد و سختی‌های مرگ فرو رفته‌اند و فرشتگان دست‌های خود را (به سوی آنان) دراز کرده‌اند (و بر بنا گوششان تپانچه و بر پشتشان تازیانه می‌زنند و بدیشان می‌گویند: اگر می‌توانید از این عذاب الهی) خویشتن را برهانید».

و یا مراد، سؤال و پرسش در قبر، همراه با حیرت و سرگردانی است؛ این مواردی بود که پیامبر جدر نماز و غیر نماز، از آن‌ها به خدا پناه می‌برد و ما نیز از شرّ و تباهی آن‌ها به خدا پناه می‌بریم.

۹۴۰ - [۲] (صَحِیحٌ)

«وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا فَرَغَ أَحَدُكُمْ مِنَ التَّشَهُّدِ الْآخِرِ فَلْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْـمَحْیَا وَالْـمَمَاتِ وَمِنْ شَرِّ الْـمَسِیحِ الدَّجَّالِ». رَوَاهُ مُسلم [۲۶].

۹۴۰- (۲) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «چون یکی از شما از تشهد اخیر نماز فارغ شد، باید از شرّ چهار چیز به خدا پناه برد: عذاب دوزخ، عذاب قبر، رسوایی زندگی و مرگ و از شرّ و فتنه‌ی دجّال».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فتنة الـمحیا والـممـات»: مراد از «فتنه‌ی زندگی»: شیفته شدن به دنیا و دنبال شهوت‌های نفسانی، خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی رفتن و راه نادانی و جهالت را در پیش گرفتن و از حرام پرهیز نکردن و ستم به خود و دیگران روا داشتن و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات اسلامی را نادیده گرفتن است؛ و مراد از «فتنۀ الممات» [فتنه‌ی مرگ]: بر عاقبت و فرجام شرّ، از دنیا رفتن است.

«المسیح الدجال»: دجّال در اصل، یهودی است و از مشرق، ظهور می‌کند و در بین مردم، ادعای صلاح و نیکی می‌کند؛ سپس که کارش بالا می‌گیرد، ادعای خدایی می‌کند و بسیاری از او پیروی می‌نمایند که بیشتر آن‌ها یهودی‌اند.

دجال، مردی است یک چشم که چشم چپش به صورتی بسیار زشت، درشت و برجسته می‌باشد و اصلاً فاقد چشم راست است و اثری از آن، در صورت او نیست؛ از این رو، او را «مسیح دجّال» نامیده‌اند؛ وی صاحب فرزند نمی‌شود و در سراسر زمین می‌گردد و وارد مکه و مدینه نمی‌شود و بر پیشانی‌اش نوشته شده است: «کافر»؛ چنان است که هر مسلمانی می‌تواند آن را بخواند.

و از جمله اموری که ادعای خدا بودن او را رد می‌کند، این است که اگر چنین می‌بود، مسلماً قبل از این که آفرینش دیگران را نیک کند، آفرینش خود را نیک می‌کرد و کلمه‌ی «کافر» را که بر پیشانی‌اش نوشته شده است، از بین می‌برد تا ادعای خدایی‌اش قوت یابد؛ از این رو رسول خدا جمی‌فرمایند: «انّه اعور وانّ الله لیس باعور»؛ «دجال، یک چشم است و مسلماً خداوند یک چشم نیست».

و منظور از این که خداوند یک چشم نیست، این نیست که پس دو چشم یا بیشتر دارد؛ بلکه مقصود آن حضرت جاین است که اصلاً خداوند، چنین وضع و حالی ندارد؛ گذشته از این، داشتن دو چشم، نشانه‌ی کمال دیدن است و یک چشم، نشانه‌ی نقص؛ پس اگر دجال خدا می‌بود، ابتدا خود دارای این کمال می‌بود.

و در نهایت، دجال به دست عیسی÷ در راه «لُدّ» [کوهی است در شام یا قریه‌ای است از روستاهای بیت المقدس] کشته می‌شود.

و خداوند بلند مرتبه، دجال را با امور خارق العاده کمک می‌کند تا امتحانی برای مردم باشد و به این گونه، کسی که بر عقیده‌اش پایدار است از کسی که متزلزل و سست عقیده است، باز شناخته شود.

این بود دورنمایی از «دجال» در پرتو احادیث و روایات.

۹۴۱ - [۳] (صَحِیحٌ)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ با: أَنَّ النَّبِیَّ جكَانَ یُعَلِّمُهُمْ هَذَا الدُّعَاءَ كَمَا یُعَلِّمُهُمُ السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ یَقُولُ: «قُولُوا اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمَسِیحِ الدَّجَّالِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْـمَحْیَا وَالْـمَمَاتِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ [۲۷].

۹۴۱- (۳) عبدالله بن عباس سگوید: پیامبر اکرم جاین دعا را همانند سوره‌ای از قرآن، به مردمان تعلیم می‌دادند و می‌فرمودند: بگویید: «اللهم انّی اعوذ بك من عذاب جهنم، واعوذ بك من عذاب القبر، واعوذ بك من فتنة الـمسیح الدجال، واعوذ بك من فتنة الـمحیا والـممات».

«بار خدایا! به تو پناه می‌برم از عذاب دوزخ؛ و به تو پناه می‌برم از عذاب قبر؛ و نیز به تو پناه می‌برم از شرّ و فتنه‌ی دجال؛ و همچنین به تو پناه می‌برم از رسوایی زندگی و مرگ».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از سه حدیث بالا، دانسته می‌شود که محل خاصّ این دعاها، قعده‌ی اخیر و بعد از تشهد و قبل از سلام نماز است؛ چرا که پیامبر جبه عبدالله بن مسعود سفرمودند: «چون نمازگزار، تشهّد را خواند، پس از آن، هر دعایی که به نظرش خوب است، آن را بخواند» (ثمّ لیتخیّر احدكم من الدعاء اعجبه الیه فیدعوا به.

به هر حال، دعا قبل از سلام، از آن حضرت ج‌ثابت است و در این مورد، دعاهای گوناگون با عبارات متفاوت از ایشان نقل گردیده است و فرد نمازگزار نیز می‌تواند هر کدام را که می‌خواهد برای دعا کردن انتخاب نماید و در نماز بخواند.

۹۴۲ - [۴] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی بَكْرٍ الصِّدِّیقِ سأَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی صَلَاتِی قَالَ: «قُلْ اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا كَثِیرًا وَلَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عنْدك وارحمنی إِنَّك أَنْت الغفور الرَّحِیم» [۲۸].

۹۴۲- (۴) ابوبکر صدّیق سگوید: خطاب به پیامبر خدا جگفتم: ای فرستاده‌ی خدا! مرا دعایی بیاموزید تا آن را در نماز خویش بخوانم! آن حضرت جدر پاسخ فرمودند: بگو:

«اللهم انّی ظلمت نفسی ظلماً كثیراً ولایغفر الذنوب الّا انت، فاغفرلی مغفرةً من عندك وارحمنی، انك انت الغفور الرحیم». «بار خدایا! (با گناه و معصیت،) بر نفس خویش بسیار ستم روا داشته‌ام و جز تو کسی نیست که گناهان و معاصی مرا بیامرزد؛ پس مرا به لطف و فضل خویش بیامرز و بر من رحم کن؛ همانا تو بسیار بخشاینده و بس مهربانی».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث، هم به عبارت «اللهم انّی ظلمت نفسی ظلماً كثیراً [بر نفس خویش بسیار ستم نموده‌ام]» روایت شده است و هم با عبارت «اللهم انی ظلمت نفسی ظلماً كبیراً»[بار خدایا! بر نفس خویش، ستم بزرگ نموده‌ام]؛ از این رو، علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند که برای جمع میان این دو روایت، برای فرد نمازگزار بهتر آن است که چنین بگوید: «اللهم انّی ظلمت نفسی ظلماً كثیراً كبیراً».

و برخی از علماء گفته‌اند: در برخی اوقات، «ظلمت نفسی ظلماً كثیراً»و در برخی اوقات، «ظلمتُ نفسی ظلماً كبیراً»بگوید.

۹۴۳ - [۵] (صَحِیح)

وَعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: كُنْتُ أَرَى رَسُولَ الـلّٰهِ جیُسَلِّمُ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ یَسَارِهِ حَتَّى أرى بَیَاض خَدّه». رَوَاهُ مُسلم [۲۹].

۹۴۳- (۵) «عامر بن سعد س، از پدرش (سعد بن ابی وقاص سروایت می‌کند که گفته است: پیامبر جرا می‌دیدم که به طرف راست و چپشان سلام می‌دادند (و می‌فرمودند: «السلام علیكم ورحمة الله، السلام علیكم ورحمة الله»؛) به طوری که سفیدی گونه‌شان را مشاهده می‌کردم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است]

شرح: جمهور علماء و صاحب نظران فقهی و دانشوران اسلامی بر این باورند که دو سلام در نماز (یکی به جانب راست و دیگری به جانب چپ) واجب است؛ یعنی برای امام، مقتدی و مُنفرد (تنهاگزار) واجب است که در نماز دو سلام به جانب راست و چپ خویش بدهند.

امام مالک بر این باور است که امام ابتدا، سرش را اندکی بلند نماید و یک بار سلام بگوید؛ سپس سر خویش را اندکی به طرف راست مایل کند و مقتدی نیز سه بار سلام بگوید؛ یک بار به طرف جلو؛ سپس به جانب راست و بعد به سمت چپ. استدلال امام مالک، از این حدیث است که عایشهلگوید: «ان رسول الله جكان یسلّم فی الصلاة تسلیمة واحدةً تلقاء وجهه یمیل الی الشق الایمن شیئاً»(ترمذی).

جمهور علماء و اندیشمندان فقهی درباره‌ی این حدیث می‌گویند: این حدیث، ضعیف است؛ زیرا یکی از راویانش، «زهیر بن محمد» است که امام بخاری در مورد وی گفته است: «اهل شام از او احادیث مُنکری را روایت کرده‌اند»؛ و این حدیث را نیز اهل شام از او روایت کرده‌اند؛ از این رو، قابل استدلال نمی‌باشد.

اما، امام مالک، دلیل قوی دیگری نیز دارد؛ و آن حدیث سالم بن عبدالله است که در حدیثی طولانی که امام نسایی آن را روایت کرده است، نماز سفر پدرش (عبدالله بن عمر سرا به تصویر می‌کشد و می‌گوید: «فصلّی العشاء الاخرة ثم سلّم واحدة تلقاء وجهه ثم قال: قال رسول الله ج: اذا حذر احدكم امراً یخشی فوته، فلیصلّ هذه الصلاة»(نسایی).

برخی از علماء، در جواب این حدیث گفته‌اند: این حالت و هیأت، در حالت عذر و از روی ناچاری بوده است؛ همچنان که جمله‌ی آخر (اذا حذر احدکم امراً یخشی فوته) آن را تأیید می‌کند.

ولی این جواب، دیدگاه و مسلک کسانی را تأیید می‌کند که قائل به وجوب سلام اول نماز و مسنون بودن (یا مستحب بودن) سلام دوم نماز هستند که در روایت شاذّی از امام ابوحنیفه نیز چنین نظری، نقل شده است و فتوای امام ابن همام نیز این چنین است.

و روایت مشهور امام ابوحنیفه بر وجوب هردو سلام نماز است، که با جواب مذکور، دیدگاه ایشان، تأیید نمی‌شود.

علامه عینی گوید: امکان دارد که پیامبر جگاهی به اندازه‌ای سلام دوم را آهسته می‌گفتند که برخی از نمازگزاران آن را اصلاً نمی‌شنیدند؛ این از یک سو؛ و از سویی دیگر، در مقابل روایات و احادیث متعدد دیگر، (مبنی بر وجوب دو سلام) نمی‌توان چند حدیث شاذ را ترجیح داد؛ و امام طحاوی نیز احادیث و روایاتی را که بیانگر دو سلام هستند را از بیست صحابه روایت نموده است.

۹۴۴ - [۶] (صَحِیح)

وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا صَلَّى أَقْبَلَ علینا بِوَجْهِهِ. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۳۰].

۹۴۴- (۶) «سمرة بن جندب سگوید: هرگاه رسول خدا جنمازی را تمام می‌کردند و به پایان می‌رساندند، به سوی ما روی می‌گردانیدند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: شارحان، این حدیث را به دو گونه تفسیر و تشریح نموده‌اند:

هر گاه پیامبر جنماز را تمام می‌کردند، به طرف یکی از دو سمت راست یا چپ روی می‌گردانیدند.

هرگاه پیامبر جاز خواندن نماز، فارغ می‌شدند و سلام نماز را می‌گفتند، روی به سوی مردم، گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ می‌نشستند؛ و همین معنای دوم، صحیح‌تر و نزدیکتر به صواب است.

۹۴۵ - [۷] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ جیَنْصَرِفُ عَنْ یَمِینِهِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ [۳۱].

۹۴۵- (۷) انس بن مالک سگوید: رسول خدا ج(گاهی اوقات، پس از خواندن نماز، از جای خویش بلند می‌شدند و) از طرف راست خویش، جای خود را ترک می‌کردند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

۹۴۶ - [۸] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَا یَجْعَلْ أَحَدُكُمْ لِلشَّیْطَانِ شَیْئًا مِنْ صَلَاتِهِ یَرَى أَنَّ حَقًّا عَلَیْهِ أَنْ لَا یَنْصَرِفَ إِلَّا عَنْ یَمِینِهِ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جكَثِیرًا یَنْصَرِفُ عَن یسَاره [۳۲].

۹۴۶- (۸) عبدالله بن مسعود سگوید: نباید کسی از شما عقیده داشته باشد که ترک کردن محل نماز، تنها از طرف راست، برایش جایز است و با این عقیده، قسمتی از ثواب و پاداش نماز خویش را برای شیطان قرار دهد؛ (چون قرار دادن شرط غیرشرعی و اسلامی در نماز، کار شیطان است؛) و بی‌گمان خود می‌دیدم که رسول خدا جدر بیشتر اوقات، از طرف چپ، از محل نماز خویش، خارج می‌شدند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: از مجموع این احادیث و روایات، دانسته می‌شود که کسی که بعد از گزاردن نماز، از جای خود بلند می‌شود، جایز است چه از طرف راست و چه از طرف چپ، جای خود را ترک کند؛ زیرا که رسول خدا جنیز این کار را می‌نمودند؛ و علاوه از آن، در برخی اوقات، پیامبر گرامی اسلام ج، پس از گزاردن نماز، پشت به قبله و رو به مردم می‌کردند؛ چنان که روایت شده است که آن حضرت جپس از خواندن نماز صبح، رو به مردم کردند و از آن‌ها پرسیدند: «آیا دیشب، کسی از شما خوابی دیده است»؟

۹۴۷ - [۹] (صَحِیح)

وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: كُنَّا إِذَا صَلَّیْنَا خَلْفَ سَوَّلَ الـلّٰهِ جأَحْبَبْنَا أَنْ نَكُونَ عَنْ یَمِینِهِ یُقْبِلُ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ قَالَ: فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «رَبِّ قِنِی عَذَابَكَ یَوْمَ تَبْعَثُ أَو تجمع عِبَادك». رَوَاهُ مُسلم [۳۳].

۹۴۷- (۹) براء بن عازب سگوید: ما (صحابه) هنگامی که پشت سر پیامبر جو به امامت ایشان، نماز می‌گزاردیم، دوست داشتیم که در طرف راست آن حضرت جباشیم (تا نخست) به ما رو کنند (و پیش از آن که به طرف چپ نظر بیاندازند و سلام گویند، نخست به ما رو نمایند و بر ما و فرشتگان، سلام گویند).

براء بن عازب سدر ادامه گوید: (یک بار، پس از سلام) از آن حضرت جشنیدم که می‌فرمودند: «ربّ قنی عذابک یوم تبعث - او تجمع - عبادک»؛ «پروردگار! در روزی که بندگان خویش را زنده - یا جمع - می‌کنی، مرا از عذاب و کیفر خودت، محفوظ و مصون بدار».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است]

شرح: «ربّ قنی عذابك»: بدون تردید، عمل و برنامه‌ی پیامبر جچیزی نبود که او را مشمول مجازات و عذاب الهی کند؛ و نیز بدون شک، در قانون عدل الهی، هرگز خشک و تَر با هم نمی‌سوزند و حتی اگر در یک مملکت بزرگ و پهناور، یک نفر خداپرست و وظیفه‌شناس باشد و دیگران به جرم اعمالشان گرفتار عذاب شوند، باز هم خدا آن یک نفر را نجات خواهد داد.

ولی این دعای پیامبر جکه به فرمان الهی انجام می‌گیرد، به خاطر این است که نخست به گنهکاران و بزهکاران اخطار کند که مسأله آن قدر جدّی است که حتی شخص خود پیامبر اکرم جنیز باید خود را به خدا بسپارد و نجات خویش را از او بخواهد؛ و دیگر آن که، تعلیمی است برای همه‌ی پیروان این پیامبر که هرگز ایمن از عذاب الهی نباشند و خود را در هر حال به او بسپارند؛ زیرا هر لحظه امکان انحراف برای انسان وجود دارد و اصولاً وقتی که خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد تا خود را بدو بسپارد و از او نجات خویش را بخواهد و بدو پناه ببرد، دلیل بر امکان گرفتار شدن در دام وسوسه‌گران و بداندیشان و دشمنان و بدخواهان است.

و با این که پیامبر اکرم جبه لطف الهی و با امدادهای غیبی و سپردن خویشتن به خدا، از هر گونه انحراف بیمه شده است، ولی با این حال، پیوسته خود را به خدا می‌سپارد و از او نجات خویش را می‌خواهد و بدو پناه می‌برد؛ پس با این حال، تکلیف دیگر مسلمانان، روشن است.

به هر حال، قلب پیامبر جبا خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست می‌داشت؛ شب به شب زنده‌داری و گزاردن نماز می‌پرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن می‌کرد. نور چشم و لذّتش را در نماز می‌یافت.

آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر جبه خود جلب کرده و می‌کند، همین جمع شگفت‌آوری است که پیامبر جمیان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت جبا وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانواده‌اش را تأمین می‌کرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت می‌زیست؛ با یک امّت مقابله می‌نمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیده‌ای را در اَنظار جهانیان اداره می‌کرد؛ به نزد پادشاهان سفیر می‌فرستاد و آنان را به دین خود فرا می‌خواند؛ گروه‌ها و هیئتهای نمایندگی را به حضور می‌پذیرفت و آنها را گرامی می‌داشت؛ سریه‌ها به اطراف و اکناف می‌فرستاد و خود فرماندهی را به عهده می‌گرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله می‌پرداخت؛‌ آماده‌ی پیروزی می‌شد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط می‌کرد؛ کارگزاران را تعیین می‌کرد، و مالها را جمع‌آوری می‌نمود؛ و خودش آن را تقسیم می‌کرد و می‌فرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری می‌کند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم می‌پرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح می‌داد و جاهای دشوار را توضیح می‌داد، و سنّت‌ها وضع می‌کرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون می‌کشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمی‌گرداند.

در حالی که او در همه‌ی این حالات، اعمال روزانه‌ای را که مردمان جهان بدان مبادرت می‌ورزند، انجام می‌داد و در میان همه‌ی این رنجها و گرفتاری‌ها، پیامبر جشب و روز به صورت عابدی پدیدار می‌گردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار می‌پردازند.

این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر جالگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بی‌نظیر در تاریخ بشر پدید می‌آورد.

اوقات روزانه‌اش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانواده‌اش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری می‌بود، از وقت مخصوص خانواده‌اش می‌کاست، و وقتی را که ویژه‌ی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه می‌داشت، و بر این امر به گونه‌ی شگفت انگیزی مواظبت می‌نمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا می‌داشت.

این است پیامبر اکرم جکه در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانه‌های بی‌بند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همه‌ی اهداف زندگی، با کامل‌ترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.

«یقبل علینا بوجهه»: از این بخش از حدیث، معلوم می‌شود که رسول خدا جپس از گزاردن نماز، روی به جانب راست می‌کردند و می‌نشستند؛ و حال آن که از روایت سمرة بن جندب که بخاری آن را روایت کرده است، معلوم می‌شود که آن حضرت جپس از سلام نماز، روی به سوی مقتدی‌ها می‌کردند و در جایشان می‌نشستند.

و در واقع، میان این دو روایت، تعارض و تضادی وجود ندارد؛ زیرا که آن حضرت جروی به سوی مقتدی‌ها می‌کردند و به گونه‌ای می‌نشستند که اندکی متمایل به جانب راست قرار می‌گرفتند؛ از این رو، هر کدام از دو حدیث بالا، به جای خود صحیح‌اند.

۹۴۸ - [۱۰] (صَحِیح)

«وَعَن أم سَلمَة قَالَتْ: إِنَّ النِّسَاءَ فِی عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ جكُنَّ إِذَا سَلَّمْنَ مِنَ الْـمَكْتُوبَةِ قُمْنَ وَثَبَتَ رَسُولُ الـلّٰهِ جوَمَنْ صَلَّى مِنَ الرِّجَالِ مَا شَاءَ اللهُ فَإِذَا قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جقَامَ الرِّجَالُ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ

وَسَنَذْكُرُ حَدِیثَ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ فِی بَاب الضحك إِن شَاءَ الله تَعَالَى [۳۴].

۹۴۸- (۱۰) «ام سلمةلگوید: زنان در روزگار رسول خدا جهرگاه (در نماز جماعت،) از نماز فرض سلام می‌دادند، از جای خویش برمی‌خاستند (و به خانه‌های خویش بازمی‌گشتند و مسجد را ترک می‌نمودند؛) امّا رسول خدا جو مردانِ نمازگزار، تا آن گاه که خدا خواسته بود، در محل نماز خویش می‌ماندند (و دعا می‌کردند و قرآن تلاوت می‌نمودند و به تعلیم و تعلّم اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی می‌پرداختند). و همین که رسول خدا جاز جای برمی‌خواستند، مردان نمازگزار نیز برمی‌خاستند».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است؛ و - اگر خدا بخواهد - حدیث جابر بن سمرة را نیز در «باب الضحک» ذکر خواهیم کرد].

[۲۳]- راز و نیاز با معبود. [۲۴]- حدیث بندگی و دلبردگی، صص ۷-۸. [۲۵]- بخاری ۲/۳۱۷ ح ۸۳۲؛ مسلم ۱/۴۱۲ ح (۱۲۹-۵۸۹)؛ ابوداود ۱/۵۴۸ ح ۸۸۰؛ نسایی ۳/۵۸ ح ۱۳۱۰ و مسند احمد ۶/۸۸. [۲۶]- بخاری ۳/۲۴۱ ح ۱۳۷۷؛ مسلم ۱/۴۱۲ ح (۱۳۰-۵۸۸)؛ ابوداود ۱/۱۰۶ ح ۹۸۳؛ ابن ماجه ۱/۲۹۴ ح ۹۰۹ و دارمی ۱/۳۵۷ ح ۱۳۴۴. [۲۷]- مسلم ۱/۴۱۲ ح (۱۳۴-۵۹۰)؛ و ابوداود ۱/۶۰۱ ح ۹۸۴. [۲۸]- بخاری ۲/۳۱۷ ح ۸۳۴؛ مسلم ۴/۲۰۷۸ ح (۴۸-۲۷۰۵)؛ ترمذی ۲/۵۰۷ ح ۳۵۳۱؛ نسایی ۳/۵۳ ح ۱۳۰۲ و مسند احمد. [۲۹]- مسلم ۱/۴۰۹ ح (۱۱۶-۵۹۲)؛ نسایی ۳/۶۱ ح ۱۳۱۷؛ ابن ماجه ۱/۲۹۶ ح ۹۱۵؛ دارمی ۱/۳۵۷ ح ۱۳۴۵ و مسند احمد ۱/۳۹۰. [۳۰]- بخاری ۲/۳۳۳ ح ۸۴۵؛ نسایی ۳/۸۳ ح ۱۳۶۳ و ابن ماجه ۱/۱۷ ح ۴۴. [۳۱]- مسلم ۱/۴۹۲ ح (۶۱-۷۰۸) و نسایی ۳/۸۱ ح ۱۳۵۹. [۳۲]- بخاری ۲/۳۳۷ ح ۸۵۲؛ مسلم ۱/۴۹۲ ح (۵۹-۷۰۷)؛ ابوداود ۱/۶۳۱ ح ۱۰۴۲؛ نسایی ۳/۸۱ ح ۱۳۰۶ و ابن ماجه ۱/۳۰۰ ح ۹۳۰. [۳۳]- مسلم ۱/۴۲۹ ح (۶۲-۷۰۹)؛ ابوداود ۵/۲۹۸ ح ۵۰۴۵؛ ترمذی ۵/۴۳۹ ح ۳۳۹۸؛ ابن ماجه ۲/۱۲۷۶ ح ۳۸۷۷ و مسند احمد ۱/۴۰۰. [۳۴]- بخاری ۲/۳۴۹ ح ۸۶۶؛ و مسند احمد ۶/۳۱۶.