ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۱۰۱۴ - [۱] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِن أحدكُم إِذا قَامَ یُصَلِّی جَاءَهُ الشَّیْطَان فَلبس عَلَیْهِ حَتَّى لایدری كَمْ صَلَّى؟ فَإِذَا وَجَدَ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ فَلْیَسْجُدْ سجدین وَهُوَ جَالس» [۱۱۲].

۱۰۱۴- (۱) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «به راستی هرگاه یکی از شما به نماز می‌ایستد، شیطان به نزدش می‌آید و کار نماز را بر او درهم و برهم و مُشتبه و پوشیده و آمیخته و ناروشن می‌کند. (و به حدّی به انسان نزدیک می‌شود که در میان انسان و قلبش، وسوسه ایجاد می‌نماید و خطاب بدو می‌گوید: «فلان چیز و فلان چیز را به یاد بیاور» که پیش‌تر آن‌ها را به یاد نداشت و نمازگزار را تا جایی مشغول می‌سازد که) نمی‌داند چند رکعت نماز، گزارده است؟

پس هرگاه یکی از شما دچار این آمیختگی و ناروشنی شیطانی شد (و ندانست که چند رکعت نماز: سه یا چهار رکعت، و یا کمتر و بیشتر خوانده است، باید شک را برطرف سازد و آنچه را که بدان یقین دارد، مبنای نماز خویش قرار دهد؛) و بعد از تمام شدن تشهد آخر، دو سجده را (به عنوان سجده‌ی سهو،) در حالی که نشسته است، انجام بدهد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «لبّس علیه»: کار را بر او درهم.و برهم و پوشیده و مُشتبه و آمیخته و ناروشن گردانید.

۱۰۱۵ - [۲] (صَحِیح)

وَعَن عَطاء بن یسَار وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا شَكَّ أَحَدُكُمْ فِی صَلَاتِهِ فَلَمْ یَدْرِ كَمْ صَلَّى ثَلَاثًا أم أَرْبعا فلیطرح الشَّك ولیبن عَلَى مَا اسْتَیْقَنَ ثُمَّ یَسْجُدْ سَجْدَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ فَإِنْ كَانَ صَلَّى خَمْسًا شَفَعْنَ لَهُ صَلَاتَهُ وَإِنْ كَانَ صَلَّى إِتْمَامًا لِأَرْبَعٍ كَانَتَا تَرْغِیمًا لِلشَّیْطَانِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ

وَرَوَاهُ مَالِكٌ عَنْ عَطَاءٍ مُرْسَلًا. وَفِی رِوَایَتِهِ: «شَفَعَهَا بِهَاتَیْنِ السَّجْدَتَیْنِ» [۱۱۳].

۱۰۱۵- (۲) عطاء بن یسار/از ابوسعید خدری سروایت می‌کند که وی گفته است: رسول خدا جفرمودند: «هرگاه یکی از شما در نمازش دچار شک شد و ندانست چند رکعت - سه یا چهار رکعت - خوانده است؟ باید شک را از خود دور کند و آنچه را که بدان یقین دارد، مبنای نمازش قرار دهد و بر یقین بنا کند و از آنجا، باقی مانده‌ی نماز خویش را بخواند؛ سپس قبل از آن که سلام بدهد، دو سجده انجام بدهد؛ پس اگر پنج رکعت نماز خوانده باشد، با انجام این دو سجده، نمازش زوج می‌شود و اگر نمازش را چهار رکعت تمام گزارده باشد، این دو سجده، سبب خواری و زبونی و ذلّت و رسوایی شیطان خواهد بود».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و مالک نیز آن را به طور مرسل، از عطاء بن یسار روایت کرده است، با این تفاوت که به جای عبارت «شفعن له صلاته»، عبارت «شفعها بهاتین السجدتین» نقل نموده است].

شرح: تلاش برای اطمینان یافتن و مبنا قرار دادن یقین، بدین صورت است که نمازگزار فکر کند که در نماز، چه سوره‌هایی را خوانده است؛ اگر چنانچه به یادش آمد که دو سوره را خوانده است، می‌داند که دو رکعت گزارده است نه یک رکعت.

و گاهی به یاد می‌آورد که تشهد اول را خوانده است؛ از این رو می‌داند که دو رکعت گزارده است نه یک رکعت؛ یا سه رکعت گزارده است نه دو رکعت.

و گاهی هم به یاد می‌آورد که تنها سوره‌ی فاتحه را در یک رکعت و بعد در یک رکعت دیگر خوانده است؛ بنابراین می‌داند که چهار رکعت نماز گزارده است نه سه رکعت.

و در موارد دیگر نیز به همین گونه است؛ پس هرگاه فرد نمازگزار، برای رسیدن بدانچه نزدیکتر به صواب است، تلاش و کوشش کرد، شک و تردید برطرف می‌شود و در این مورد هیچ فرقی بین امام و مُنفرد (تنهاگزار) نیست.

ولی اگر تلاش کرد اما نتوانست هیچ صورتی را ترجیح دهد، باید یقین را - که همانا حداقل نماز است - مبنا قرار دهد؛ به عنوان مثال: کسی که شک کرد که سه رکعت خوانده است یا دو رکعت؟ حداقل که دو رکعت است را بگیرد و نماز را تکمیل کند.

به هر حال، در این باره که فردی از نمازگزاران، در تعداد رکعات نماز، دچار شک و تردید شود، امام اوزاعی/، شعبی/و جمعی دیگر از علماء و صاحب‌نظران اسلامی می‌گویند: اعاده‌ی نماز بر آن‌ها واجب است؛ مگر این که بر تعداد رکعات، یقین داشته باشد.

و حسن بصری/می‌گوید: چه بنا بر حداقل کند و چه بر حداکثر، در هردو صورت بر وی، انجام سجده‌ی سهو، واجب می‌گردد.

امام مالک/، امام شافعی/و امام احمد بن حنبل/می‌گویند: بنا کردن بر حداقل واجب است؛ این‌طور که پس از رکعتی که امکان دارد آخرین باشد، بنشیند و سجده‌ی سهو کند.

از دیدگاه امام ابوحنیفه/، این مسأله دارای تفصیل است؛ بدین ترتیب که: اگر نمازگزار برای بار اول، درباره‌ی تعداد رکعت‌های نماز، دچار شک و تردید شد، باید نماز خویش را مجدداً بخواند و آن را اعاده کند. اما اگر شک کردن در رکعت‌های نماز، برایش عادت شده بود، در آن صورت اعاده‌ی نماز بر وی واجب نیست؛ بلکه باید فکر کند و بر تعداد رکعاتی که گمان غالب بر آن داشت، عمل نماید؛ امّا اگر چنانچه به قدری در تعداد رکعت‌های نماز مشکوک بود که چیزی بر گمان وی غالب نگردید، در آن صورت جانب اقل را بگیرد و برای سهو، سجده نماید. و در این صورت، پس از هر رکعتی که آن را آخر نماز خویش گمان می‌کند، باید بنشیند. این طور که اگر در نمازهای چهار رکعتی، دچار شک و تردید شد؛ که آیا در رکعت اول است یا دوم؟ در آن صورت فکر کند و به گمان غالبش عمل نماید؛ و اگر چیزی بر گمان وی غالب نگردید، در آن صورت جانب اقل را بگیرد و آن را رکعت اول به شمار آورد و پس از آن، برای قعده بنشیند؛ زیرا ممکن است این رکعت، رکعت دوم باشد که در آن قعده واجب است.

آن‌گاه برخیزد و رکعت سوم را بخواند و به قعده بنشیند؛ زیرا این رکعت در حکم رکعت دوم است؛ سپس برخیزد و رکعت دیگری را بخواند و به قعده بنشیند؛ زیرا ممکن است رکعت چهارم باشد؛ پس از آن برخیزد و رکعت دیگری را بخواند و در قعده بنشیند؛ زیرا این رکعت، در حکم رکعت چهارم است که در آن، قعده فرض است. و حکم نمازهای سه رکعتی نیز به همین ترتیب است.

و در حقیقت، اختلاف علماء و صاحب‌نظران اسلامی در این زمینه، از اختلاف روایات، نشأت می‌گیرد؛ زیرا در برخی از روایات، حکم به اعاده‌ی نماز داده شده است؛ همانند روایت عبدالله بن عمر س؛ در مصنّف ابن ابی شیبۀ آمده است که: «عن ابن عمر سفی الذی لایدری ثلاثاً صلّی او اربعاً؟ قال: یعید حتّی یحفظ» (مصنّف ج ۲ ص ۲۸)؛ «از عبدالله بن عمر سدرباره‌ی فردی سؤال شد که نمی‌داند سه رکعت نماز گزارده است یا چهار رکعت؟ او در پاسخ گفت: نمازش را اعاده کند تا دیگر تعداد رکعات نمازش به یادش بماند».

و در حدیث عبدالله بن مسعود سحکم به فکر کردن داده شده است؛ «اذا شك احدكم فی صلاته فلیتحرّ الصواب فلیتم علیه ثمّ یسلّم ثم یسجد سجدتین»(بخاری و مسلم)؛ «هرگاه یکی از شما درباره‌ی تعداد رکعت‌های نماز، دچار شک شد، فکر کند و تعداد درست رکعات را به دست آورد؛ آن‌گاه نمازش را کامل کند؛ سپس در آخر نماز سلام دهد و دو سجده (به عنوان سهو) انجام بدهد».

و در برخی از روایات (همانند روایت مسلم و ترمذی)، حکم بر بنا کردن بر اقل و عمل نمودن به جانب اقل داده شده است.

و در بعضی از دیگر روایات، (همانند روایت ترمذی از ابوهریره) حکم به سجده‌ی سهو داده شده است.

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، از احادیث بالا، فقط به حدیث «بنا کردن بر جانب اقل» استدلال کرده‌اند و آن را مد نظر قرار داده‌اند و سجده‌ی سهو را بر آن حمل نموده‌اند.

امام اوزاعی و امام شعبی، احادیثی را که بیانگر اعاده‌ی نماز هستند، اختیار کردند و سایر احادیث را ترک نمودند.

حسن بصری نیز فقط حدیث سجده‌ی سهو را نصب العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار داده و بدان استدلال نموده است؛ اما احناف بر همه‌ی این احادیث، عمل کرده‌اند و برای هر کدام از آن‌ها، توجیهی جداگانه بیان نموده‌اند و احادیث موجود را به بهترین وجه با همدیگر تطبیق داده‌اند. این طور که حدیث عبدالله بن عمر سرا که در آن حکم به اعاده‌ی نماز داده شده بود، بر فردی حمل کرده‌اند که برای بار اول شک در تعداد رکعت‌های نماز، برای وی پیش آمده است و «تحرّی و فکر کردن در مورد تعداد رکعت‌های نماز» را از حدیث عبدالله بن مسعود ساثبات می‌کنند و بنا کردن بر جانب اقل و سجده‌ی سهو را از سایر احادیث اثبات نموده‌اند.

وجه ترجیح مذهب احناف بر دیگر مذاهب، این است که آن‌ها بر تمامی احادیث موجود در این باره، عمل می‌کنند برخلاف امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل که بر احادیث اعاده‌ی نماز (استیناف) و احادیث «تحرّی» (فکر کردن در مورد تشخیص درست تعداد رکعت‌های نماز) عمل نمی‌کنند.

«ثمّ یسجد سجدتین قبل ان یسلّم»:

علماء و صاحب‌نظران فقهی، از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در این موضوع که آیا سجده‌ی سهو، قبل از سلام است یا بعد از آن؟ با همدیگر اختلاف‌نظر دارند.

از دیدگاه احناف، سجده‌ی سهو، بعد از سلام است و نظرگاه شوافع بر آن است که سجده‌ی سهو، قبل از سلام نماز است.

امام مالک بر این باور است که اگر سجده‌ی سهو به خاطر نقصان یا کوتاهی در نماز، بر نمازگزار لازم شده باشد، در آن صورت باید قبل از سلام ادا شود؛ و اگر چنانچه به خاطر زیادتی، بر وی لازم گردیده باشد، بعد از سلام ادا می‌شود؛

و امام احمد بن حنبل، بر آن است که: در هر جایی که از پیامبر جثابت شده است که قبل از سلام سجده کرده شود؛ مثل حدیث عبدالله بن بحینه سکه در آن به خاطر ترک قعده‌ی اول، قبل از سلام، سجده‌ی سهو انجام گرفته است (ترمذی)؛ و هر کجا که از آن حضرت جثابت شده است که بعد از سلام، سجده‌ی سهو کرده‌اند، باید بعد از سلام، سجده‌ی سهو انجام بگیرد؛ مانند داستان سلام دادن آن حضرت جدر قعده‌ی اول در نمازهای چهار رکعتی؛ (حدیث ذوالیدین که ترمذی به روایت آن پرداخته است). و در هر موردی که در آن از پیامبر جسهو و سجده‌ای ثابت نیست، همانند دیدگاه امام شافعی، باید قبل از سلام، سجده‌ی سهو انجام بگیرد.

دیدگاه امام اسحاق، نیز همانند دیدگاه امام احمد است؛ با این تفاوت که وی در مواردی که از پیامبر جچیزی در مورد سهو و سجده ثابت نیست، به مذهب امام مالک عمل می‌کند. یعنی اگر سجده‌ی سهو به خاطر نقصان یا کوتاهی در نماز بر نمازگزار واجب شده باشد، باید قبل از سلام ادا شود و اگر به خاطر زیادتی در نماز، بر وی واجب گردیده باشد، باید بعد از سلام ادا گردد.

به هر حال، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، بر این باورند که در همه‌ی موارد یا در برخی موارد، سجده‌ی سهو قبل از سلام ادا می‌گردد؛ ولی احناف، در هر صورت، سجده‌ی سهو را بعد از سلام می‌دانند و بدان عمل می‌کنند. ناگفته نماند که محل سجده‌ی سهو قبل از سلام و بعد از آن، هردو از پیامبر گرامی اسلام جثابت هستند و اختلاف در بین علماء و صاحب‌نظران فقهی، فقط درباره‌ی روش افضل و بهتر آن است.

استدلال امام مالک، شافعی و احمد، از حدیث عبدالله بن بُحینه (حدیث شماره ۱۰۱۸) و دیگر احادیث است؛ و دلایل احناف (مبنی بر انجام سجده‌ی سهو بعد از سلام،) عبارتند از:

۱- حدیث عبدالله بن مسعود سکه در آن آمده است: «فسجد سجدتین بعد ما سلّم»؛ «پس از آن که پیامبر جسلام داد، دو سجده به عنوان سهو ادا کرد». این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی حسن و صحیح است.

۲- حدیث عبدالله بن مسعود س(به شماره‌ی ۱۰۱۶) که در آن آمده است: «ثم یسلّم یسجد سجدتین»؛ «آن‌گاه پیامبر جسلام داد و پس از آن، دو سجده به عنوان سهو انجام داد». این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند. و حدیث بعدی همین باب است.

۳- ابوداود و ابن ماجه با اسناد مرفوع از ثوبان سروایت کرده‌اند که پیامبر جفرمودند: «لكلّ سهو سجدتان بعد ما سلّم»؛ «هر سهوی دو سجده بعد از سلام دارد».

۴- امام نسایی و ابوداود از عبدالله بن جعفر سروایت می‌کنند که گفت: رسول خدا جفرمودند: «من شك فی صلوته فلیسجد سجدتین بعد ما یسلّم»؛ «هر کس در نماز خویش، دچار سهو شد، بعد از سلام دو سجده به عنوان سجده‌ی سهو، ادا کند».

۵- ترمذی از شعبی روایت می‌کند که گفت: «صلّی بنا الـمغیرة ابن شعبة ونهض فی الركعتین وسبّح الناس وسبّح لهم؛ فلمّا قضی صلوته سلّم ثم سجد سجدتی السهو وهو جالس ثم حدثهم ان رسول الله جفعل بهم مثل الذی فعل»؛ «مغیرة بن شعبة سبرای ما نماز گزارد و امامت داد؛ وی در قعده‌ی اول بلند شد؛ از این رو مردم برای این که در قعده بنشیند، تسبیح (سبحان الله) گفتند و او نیز برای آنان تسبیح گفت؛ چون نماز خویش را به پایان رساند، سلام داد؛ آن‌گاه پس از سلام در حالی که نشسته بود، دو سلام داد؛ آن‌گاه به مردم گفت که پیامبر جنیز همین کار را که وی انجام داده، انجام داده‌اند».

این حدیث به صراحت دلالت بر آن دارد که محل سجده‌ی سهو، بعد از سلام است.

۶- داستان ذوالیدین نیز گویای آن است که رسول خدا جبعد از سلام، عمل سجده‌ی سهو را انجام داده‌اند؛ آنجا که می‌گوید: «فصلّی اثنتین اخریین ثم سلّم ثم كبّر فسجد»(ترمذی)؛ «پیامبر جدو رکعت دیگر گزاردند؛ آن‌گاه سلام دادند و پس از سلام، تکبیر گفتند و سجده‌ی سهو را ادا نمودند».

۷- دلایل احناف قولی و فعلی هستند و دلایل دیگر ائمه و پیشوایان، فقط فعلی هستند (که بر جواز حمل می‌شوند)؛ از این رو، دلایل احناف بر دیگر دلایل، ترجیح و تفوّق دارد.

و احناف در جواب حدیث عبدالله بن بُحینه سگفته‌اند که این حدیث، فقط برای ثبوت جواز انجام سجده‌ی سهو قبل از سلام آمده است. البته امکان دارد که منظور حدیث از عبارت «قبل السلام»، سلامی باشد که بعد از سجده‌ی سهو و تشهد مجدّد در آخر نماز است.

به هر حال، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی، در بیان محل انجام سجده‌ی سهو اختلاف‌نظر وجود دارد؛ و شایان ذکر است که این اختلاف فقط در حدّ اَولیٰ و عدم اَولیٰ و بهتر و اَفضل بودن است؛ احناف بر این باوند که انجام سجده‌ی سهو، بعد از سلام نماز، افضل و بهتر است و امام مالک/بر آن است که محل سجده‌ی سهو، بر حسب این که علّت آن اضافه کردن چیزی در نماز و یا وجود نقصی در آن باشد، فرق می‌کند؛ از این رو، اگر علّت سهو، اضافه کردن چیزی در نماز باشد، انجام سجده‌ی سهو، بعد از سلام است و اگر علّت سهو، وجود نقصی در نماز باشد، انجام سجده، قبل از سلام می‌باشد.

و شوافع و حنبلی‌ها نیز بر این باورند که محل سجده‌ی سهو، بعد از تشهد و قبل از سلام است؛ چه سهو به سبب زیاد کردن در نماز باشد یا به سبب کم کردن از نماز؛ به عنوان مثال: کسی که در تشهد نخست نماز نمی‌نشیند، در حقیقت در نماز خود کم کرده است و کسی که نماز را پنج رکعت می‌گزارد، در نماز خویش زیاد کرده است؛ در هردو صورت از دیدگاه امام شافعی و امام احمد، سجده‌ی سهو قبل از سلام است و در هردو صورت، از نظرگاه احناف، سجده‌ی سهو، بعد از سلام می‌باشد.

به هر حال؛ در مجموعه‌ی احادیث و روایات رسیده به ما، هم احادیثی وجود دارد که محل سجده‌ی سهو را قبل از سلام نماز دانسته و هم احادیثی است که محل سجده را بعد از سلام معرفی نموده و احادیثی نیز وجود دارد که محل سجده‌ی سهو را بیان نکرده‌اند؛ از این رو، چون سجده‌ی قبل از سلام و بعد از آن، هردو از پیامبر خدا جثابت است و صحابه و تابعین نیز بر هردو صورت عمل کرده‌اند، بنابراین، در میان ائمه و پیشوایان مجتهد امّت، در این باره فقط اختلاف در ترجیح و افضلیت است و در اثبات و جایز بودن هردو روش، هیچ اختلاف‌نظری وجود ندارد.

و برای هر مسلمان نیز زیبنده و مناسب است که به تمام بزرگان امّت و ائمه و پیشوایان سَلَف، آن طلایه‌داران عرصه‌ی علم و دانش و آن پیشگامانِ پیشتاز عرصه‌ی اخلاص و عمل، آن پیشقراولانِ عرصه‌ی فقاهت و دیانت و حکمت و فرزانگی و زهد و تقوا، گمان نیک داشته باشد و با اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، احترام و بزرگداشت آنان را داشته باشد و بر این باور و اعتقاد باشد که هریک از آن‌ها، با نیت خالص و با صداقت و اخلاص، آن را اختیار کرده‌اند.

و جان سخن، این که: سجده قبل از سلام و بعد از آن، هردو از پیامبر جثابت است و میان صحابه و ائمه و پیشوایان مجتهد، اختلاف در ترجیح و اختیار بر این مبنا به وجود آمده است که برخی از آن‌ها، طبق تحقیق و برداشت و وجدان دینی خود و مطالعه‌ی معمولات پیامبر جبدین نتیجه رسیده‌اند که اصل در نماز، سجده‌ی سهو قبل از سلام است و به عکس آن، برخی دیگر از آن‌ها، بر حسب تحقیقات و بررسی‌های خود چنین درک کرده‌اند که سجده‌ی سهو بعد از سلام است.

۱۰۱۶ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جصَلَّى الظُّهْرَ خَمْسًا فَقِیلَ لَهُ: أَزِیدَ فِی الصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: «وَمَا ذَاكَ؟» قَالُوا: صَلَّیْتَ خَمْسًا. فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ بَعْدَمَا سَلَّمَ. وَفِی رِوَایَةٍ: قَالَ: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَنْسَى كَمَا تَنْسَوْنَ فَإِذَا نَسِیتُ فَذَكِّرُونِی وَإِذَا شَكَّ أَحَدُكُمْ فِی صَلَاتِهِ فَلْیَتَحَرَّ الصَّوَابَ فَلْیُتِمَّ عَلَیْهِ ثُمَّ لِیُسَلِّمْ ثمَّ یسْجد سَجْدَتَیْنِ» [۱۱۴].

۱۰۱۶- (۳) عبدالله بن مسعود سگوید: رسول خدا جنماز ظهر را پنج رکعت گزاردند. بدیشان گفته شد: آیا تغییری در نماز به وجود آمده و چیزی بدان اضافه شده است؟‌آن حضرت جفرمودند: «چه تغییری»؟! عرض کردند: شما پنج رکعت نماز گزاردید! آن‌گاه رسول خدا جبعد از آن که سلام نماز را داده بودند، دو سجده را (به عنوان سجده‌ی سهو) به جای آوردند (و بعد از آن، سلام نماز را دادند و نماز را به پایان رساندند).

و در روایتی دیگر، چنین وارد شده است که رسول خدا جفرمودند:

«من نیز انسانی هستم به سان شما؛ و مانند شما دچار نسیان و فراموشی می‌شوم؛ از این رو، اگر چیزی را فراموش کردم، به من تذکّر دهید و به یادم بیاورید؛ و هرگاه یکی از شما در نمازش، دچار شک شد (و ندانست که چند رکعت نماز - سه یا چهار رکعت و یا کمتر و بیشتر - گزارده است،) باید تلاش کند و آنچه را که به یقین انجام داده است، انتخاب نماید؛ آن‌گاه نمازش را بر اساس آن تمام کند؛ (یعنی اگر شک داشت که سه رکعت نماز یا چهار رکعت خوانده است و یقین دارد که سه رکعت را گزارده است ولی تردیدش در گزاردن رکعت چهارم است، باید سه رکعت را که یقینی است، انتخاب کند و یک رکعت دیگر را بخواند،) و بعد از آن، سلام بدهد و آن‌گاه پس از سلام، دوباره سجده (به عنوان سجده‌ی سهو،)‌به جای آورد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «انّما انا بشر مثلکم، أنسی کما تنسون...»: این تعبیر که در حدیث بالا آمده است، اشاره به این دارد که رهبران و مربّیان انسان، باید از نوع خود او باشند؛ با همان صفات و غرائز بشری، تا بتوانند از نظر جنبه‌های عملی، سرمشق‌های شایسته و بایسته‌ای باشند. بدیهی است که اگر از غیر جنس بشر باشند، نه آن‌ها می‌توانند دردها، نیازها، مشکلات، چالش‌ها، دغدغه‌ها، گرفتاری‌ها، نابسامانی‌ها و ناملایمات مختلف زندگی انسان‌ها را درک کنند و نه انسان‌ها می‌توانند از آن‌ها، سرمشق و الهام بگیرند.

در واقع، دلیل همگونی رهبر و پیروان نیز روشن است؛ زیرا از یکسو، مهمترین بخش تبلیغی یک رهبر، بخش تبلیغی عملی او است؛ همان الگو بودن و اسوه شدن؛ این تنها در صورتی ممکن است که دارای همان غرائز و احساسات و همان ساختمان جسمی و روحی باشد و گرنه، پاکی فرشته‌ای که نه شهوت جنسی دارد نه نیاز به مسکن و لباس و غذا و نه سایر غرائز انسان در او موجود است، هیچ نمی‌تواند سرمشقی برای انسان‌ها باشد؛ بلکه مردم می‌گویند: «او از دل ما خبر ندارد و نمی‌داند که چه طوفان‌هایی بر اثر شهوت و غضب در روح ما جریان دارد؛ او تنها برای دل خوشی، سخنی می‌گوید؛ او اگر احساسات ما را داشت، مثل ما بود یا بدتر! از این رو، اعتباری به سخنان او نیست».

از سوی دیگر، رهبر و پیشوا، باید همه‌ی دردها، نیازها و خواسته‌های پیروان خود را به خوبی درک کند تا برای درمان و پاسخگویی به آن، آماده باشد؛ به ویژه به همین دلیل، پیامبران، از میان توده‌های مردم برخاسته‌اند و دوران‌هایی از سخت‌ترین نوع زندگی را در بیشتر اوقات، تحمّل کرده‌اند تا همه‌ی تلخی‌های زندگی را بچشند و حقایق دردناک را لمس کنند و خود را برای درمان آن‌ها، آماده و مهیا سازند.

به راستی، اگر به جای پیامبری از بشر، فرشته‌ای فرو فرستاده می‌شد، به یقین این هدف تأمین نمی‌گشت؛ مردم می‌گفتند: اگر او سخن از زهد و بی‌اعتنایی به دنیا می‌گوید، فرشته است و نیازی ندارد؛ و اگر دعوت به پاکدامنی و عفّت می‌کند، از طوفان غریزه‌ی جنسی خبر ندارد و ده‌ها «اگر» همانند آن.

پس تنها انسانی می‌تواند رهبر انسان‌های دیگر باشد که از نیازها و خواسته‌ها و مشکلات و نابسامانی‌های آن‌ها آگاه باشد.

«انّ رسول الله جصلّی الظهر خمساً فقیل له: أزید فی الصلوة؟»:

اگر کسی پس از فراغت از رکعت چهارم برای رکعت پنجم برخاست، در آن صورت، این مسأله دارای دو صورت است:

۱- صورت نخست این که: اگر بعد از رکعت چهارم به اندازه‌ی تشهد بنشیند؛ آن‌گاه برای رکعت پنجم بلند شد، در آن صورت به اتفاق علماء و صاحب‌نظران فقهی، نماز وی صحیح است؛ و کسی از دانشوران اسلامی، در این مورد، اختلافی ندارد.

۲- صورت دوم، این که: بعد از رکعت چهارم، بدون این که در رکعت چهارم به قعده بنشیند، برای رکعت پنجم بلند شود؛ درباره‌ی چنین مسأله‌ای، علماء و صاحب‌نظران دینی، با همدیگر اختلاف‌نظر دارند؛ از دیدگاه احناف، در این صورت، فرضیت نماز از بین می‌رود و نماز وی، نفل محسوب می‌گردد؛ از این رو، باید یک رکعت دیگر بخواند تا تعداد رکعات به شش برسد.

و امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، بر این باورند که در آن صورت، نماز وی صحیح است و باید در پایان نماز، سجده‌ی سهو به جای آورده شود. این بزرگواران، از حدیث بالا استدلال کرده‌اند و گفته‌اند که پیامبر جنماز عصر را پنج رکعت گزاردند و بر ادای سجده‌ی سهو اکتفا کرده‌اند. ولی احناف در پاسخ می‌گویند: به اجماع علماء و صاحب‌نظران فقهی، قعده‌ی آخر نماز، فرض می‌باشد و در صورت ترک آن، امکان صحّت نماز، باقی نمی‌ماند؛ و در مورد حدیث بالا نیز گفته‌اند:

رسول خدا جدر آن نماز، به اندازه‌ی تشهد نشسته‌اند و آن‌گاه برای رکعت پنجم بلند شده‌اند؛ اما این استنباط به وسیله‌ی حدیث دیگری، زیر سؤال می‌رود؛ زیرا که در حدیثی دیگر، به صراحت بیان شده است که آن حضرت جبدون این که در قعده‌ی آخر بنشینند، به سوی رکعت پنجم بلند شده‌اند؛ و الفاظ حدیث چنین است: «فنقص فی الرابعة ولم یجلس حتّی صلّی الخامسة»(طبرانی)؛ «آن حضرت جدر رکعت چهارم ننشست تا این که رکعت پنجم را گزاردند».

البته با توجه به الفاظ حدیث، می‌توان گفت که پیامبر جبرای سلام گفتن ننشست، بلکه پس از خواندن تشهد، برای رکعت پنجم بلند شد؛ این تأویل اگر چه بعید به نظر می‌رسد ولی با توجه به فرض بودن قعده‌ی اخیر، چاره‌ای جز پذیرفتن آن نیست.

۱۰۱۷ - [۴] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن ابْن سِیرِین عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ جإِحْدَى صَلَاتَیِ الْعشی - قَالَ ابْن سِیرِین سَمَّاهَا أَبُو هُرَیْرَةَ وَلَكِنْ نَسِیتُ أَنَا قَالَ فَصَلَّى بِنَا رَكْعَتَیْنِ ثُمَّ سَلَّمَ فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِی الْـمَسْجِدِ فَاتَّكَأَ عَلَیْهَا كَأَنَّهُ غَضْبَانُ وَوَضَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى الْیُسْرَى وَشَبَّكَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ وَوَضَعَ خَدَّهُ الْأَیْمَنَ عَلَى ظَهْرِ كَفه الْیُسْرَى وَخرجت سرعَان مِنْ أَبْوَابِ الْـمَسْجِدِ فَقَالُوا قَصُرَتِ الصَّلَاةُ وَفِی الْقَوْمِ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ با فَهَابَاهُ أَنْ یُكَلِّمَاهُ وَفِی الْقَوْمِ رَجُلٌ فِی یَدَیْهِ طُولٌ یُقَالُ لَهُ ذُو الْیَدَیْنِ قَالَ یَا رَسُول الله أنسیت أم قصرت الصَّلَاة قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» فَقَالَ: «أَكَمَا یَقُولُ ذُو الْیَدَیْنِ؟» فَقَالُوا: نَعَمْ. فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَكَ ثُمَّ سَلَّمَ ثُمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَكَبَّرَ ثُمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَكَبَّرَ فَرُبَّمَا سَأَلُوهُ ثُمَّ سَلَّمَ فَیَقُولُ نُبِّئْتُ أَنَّ عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ قَالَ ثمَّ سلم. وَلَفْظُهُ لِلْبُخَارِیِّ وَفِی أُخْرَى لَهُمَا: فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ جبَدَلَ «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ»: «كُلُّ ذَلِكَ لَمْ یَكُنْ» فَقَالَ: قَدْ كَانَ بَعْضُ ذَلِكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ [۱۱۵].

۱۰۱۷- (۴) ابن سیرین/از ابوهریره سروایت می‌کند که گفت: رسول خدا جیکی از دو نماز شامگاه (ظهر یا عصر) را برای ما امامت دادند؛ - ابن سیرین/گوید: ابوهریره سنام آن نماز را بیان کرد، امّا من، فراموش نموده‌ام -

ابوهریره سدر ادامه می‌گوید: پیامبر جنماز را به امامت برای ما خواندند و بعد از دو رکعت، سلام دادند؛ سپس از جای برخاستند و به سوی چوبی رفتند که در قسمت جلوی مسجد قرار داشت و بر آن تکیه کردند، گویا که خشمگین و ناراحت بودند و دست راست خویش را بر دست چپشان نهادند و انگشتانشان را در همدیگر، داخل نمودند و رخسار جانب راست خویش را بر پشت کف دست چپشان گذاشتند. کسانی که عجله و شتاب داشتند، از مسجد بیرون رفتند و گفتند: «نماز، کوتاه شده است». در آن روز، ابوبکر سو عمر سنیز در بین مردم، حضور داشتند و شرم کردند و ترسیدند که در این مورد با رسول خدا جسخن بگویند؛ و در میان مردم و جماعت نمازگزاران نیز مردی بود که دارای دست‌های دراز بود که بدو «ذوالیدین» (دست دراز) می‌گفتند.

این مرد، خطاب به پیامبر جگفت: ای فرستاده‌ی خدا! آیا خواندن دو رکعت آخر نماز را فراموش کردید یا نماز کوتاه شده است؟! پیامبر جفرمودند: «چیزی را فراموش نکرده‌ام و نماز هم کوتاه نشده است»؛ آن‌گاه (رو به مردم کردند و) فرمودند: «آیا چنان است که ذوالیدین می‌گوید؟» مردم، عرض کردند: آری؛ (دو رکعت آخر نماز را فراموش کردید).

آن‌گاه پیامبر جپیش رفتند و آنچه را ترک نموده بودند (دو رکعت دیگر را) به جای آوردند؛ سپس سلام دادند و بعد از سلام، تکبیر گفتند و سجده‌ای را به جای آوردند که مانند سجده‌ی نماز و یا طولانی‌تر از آن بود. آن‌گاه رسول خدا جسرشان را از سجده بلند کردند و تکبیر گفتند؛ پس از آن، سجده‌ی دیگری مانند سجده‌ی نماز و یا طولانی‌تر از آن، به جای آوردند؛ سپس سرشان را بلند کردند و تکبیر گفتند.

و بسا کسانی از ابن سیرین/می‌پرسیدند: آیا آن حضرت ج(بعد از سجده‌ی سهو) سلام دادند؟ (یعنی آیا عبارت «ثم سلّم» در حدیث است)؟ و ابن سیرین/نیز می‌گفت: خبر داده شده‌ام که عمران بن حصین سگفته است: «ثم سلّم»؛ «سپس آن حضرت جسلام دادند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و لفظ آن، از بخاری است. و در روایتی دیگر که بخاری و مسلم به طور مشترک آن را نقل کرده‌اند، به عوض عبارت «لـم اَنس ولـم تقصر» (چیزی را فراموش نکرده‌ام و نماز هم کوتاه نشده است)، عبارت «كلّ ذلك لـم یكن» (هیچ کدام از فراموشی و کوتاهی در کار نبوده است)؛ «فقال: قد كان بعض ذلك یا رسول الله»! (ذوالیدین گفت: ای رسول خدا! به راستی، برخی از این بوده است: یا فراموش کرده‌اید و یا در نماز کوتاهی نموده‌اید) نقل شده است].

شرح: «العشی»: ‌این واژه، معمولاً به ساعات آخر روز گفته می‌شود؛ همان‌گونه که «اِبکار» به ساعات آغاز روز می‌گویند.

برخی بر این باورند که از ابتدای ظهر تا غروب آفتاب، «عشی» نام دارد و از ابتدای طلوع صبح تا هنگام ظهر، «اِبکار» است.

و راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» می‌گوید: «عشی»، ‌از هنگام ظهر است تا صبح فردا؛ و «اِبکار» از طلوع صبح است تا ظهر؛ بنابراین، واژه‌های «عشی» و «ابکار»، مجموع شبانه‌روز را شامل می‌شوند.

ولی در اینجا مراد همان ابتدای ظهر تا غروب آفتاب است که شامل نماز ظهر و عصر می‌شود.

صحبت کردن در نماز:

در حدیث «ذوالیدین» که بخاری و مسلم به روایت آن پرداخته‌اند، مسأله‌ی «سخن گفتن در نماز» مطرح می‌گردد؛ زیرا سخن گفتن رسول خدا جبا ذوالیدین، در اثنای نماز، اتفاق افتاده است و با وجود آن، باز هم پیامبر جنماز را ادامه داد و بر رکعت‌های گذشته، نماز را بنا کرد.

از دیدگاه امام ابوحنیفه/سخن گفتن در نماز، به طور مطلق، نماز را فاسد می‌گرداند؛ خواه از روی عمد باشد یا فراموشی؛ بر اثر جهالت و نادانی نسبت به حکم مسأله باشد یا بر اثر خطا؛ برای اصلاح نماز باشد یا خیر.

امام شافعی/بر این باور است که اگر چنانچه سخن گفتن در نماز، از روی فراموشی باشد؛ یا بر اثر ندانستن حکم مسأله باشد، در آن صورت نماز را فاسد نخواهد کرد؛ البته مشروط بر آن که سخن گفتن وی، طولانی نباشد.

امام اوزاعی/گوید: اگر چنانچه سخن گفتن در نماز، برای اصلاح نماز باشد، اشکالی نخواهد داشت. و روایتی از امام مالک/نیز مطابق با این رأی است؛ و در روایتی دیگر، مطابق با دیدگاه امام ابوحنیفه/است.

و از احمد بن حنبل/نیز در این مسأله، چهار قول روایت شده است که سه قول از آن‌ها، مطابق با دیدگاه سه امام ابوحنیفه/، امام شافعی/و امام اوزاعی/است؛ و دیدگاه چهارم وی این که: اگر شخصی می‌داند که هنوز نماز به پایان نرسیده و با وجود این، سخن می‌گوید، در آن صورت نمازش فاسد می‌شود؛ خواه آن کلام، فرمانی به امام برای پایان دادن به نماز باشد یا خیر! البته اگر فردی از نمازگزاران، یقین داشت که نماز به پایان رسیده و با وجود این، سخن گفت؛ ولی بعداً متوجه شد که نماز به پایان نرسیده است، در آن صورت نمازش فاسد نمی‌گردد.

به هر حال، امام شافعی، امام مالک و امام احمد بن حنبل، به نوعی، قائل به جواز «سخن گفتن در نماز» هستند و به حدیث ذوالیدین استدلال می‌کنند.

امام شافعی/گوید: سخن گفتن ذوالیدین، به خاطر آن بوده که وی نسبت به حکم مسأله، آگاهی و شناخت نداشته است؛ و سخن گفتن آن حضرت جنیز از روی نسیان و فراموشی بوده است.

امام مالک/می‌گوید: این گفتگو بین پیامبر جو ذوالیدین، برای اصلاح نماز بوده است؛ و امام احمد می‌گوید: این گفتگو بر این اساس بوده که آن‌ها گمان می‌کردند که نماز به پایان رسیده است؛ از این رو آن حضرت جگمان کردند که نماز به پایان رسیده است؛ بنابراین سخن گفتند؛ و ذوالیدین نیز گمان می‌کرد که نماز تمام شده است؛ زیرا در آن زمان، احتمال داشت که رکعت‌های نماز، کمتر گردند.

اما احناف، حدیث ذوالیدین را با استناد به دلایل ذیل، منسوخ می‌دانند:

خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿...وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ...[البقرة: ۲۳۸] در اینجا «قنوت» به معنای «سکوت» است؛ و احادیث بی‌شماری بر این امر شاهد هستند که این آیه برای بازداشتن و نهی کردن از «سخن گفتن در نماز» فرو فرستاده شده است؛ از این رو، با توجه به مفهوم آیه، هر نوع سخنی در نماز، منسوخ و ممنوع است.

زید بن ارقم سگوید: «كنّا نتكلّم فی الصلوة؛ یكلّم الرجل صاحبه وهوالی جنبه فی الصلوة حتّی نزلت: ﴿ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ؛ فامرنا بالسكوت ونهینا عن الكلام»(مسلم، بخاری، ابوداود، نسایی، ترمذی و ابن ماجه)؛ «ما در نماز سخن می‌گفتیم و هرکس با دوستش حرف می‌زد تا این آیه نازل شد: ﴿...وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ...و به دنبال آن، به ما دستور داده شد که سکوت کنیم و از سخن گفتن در نماز، نهی شدیم».

حدیث معاویة بن حکم سبه شماره‌ی ۹۷۸ (که پیشتر ترجمه و شرح آن گذشت).

حدیث عبدالله بن مسعود سبه شماره‌ی ۹۷۹ و ۹۸۹ (که پیشتر ترجمه و شرح آن گذشت).

احناف بر مبنای این دلایل، می‌گویند: دلایل بالا، جواز هر نوع سخن گفتن در نماز را منسوخ کرده‌اند و حدیث ذوالیدین نیز به وسیله‌ی این دلایل منسوخ شده است.

شافعی‌ها می‌گویند: داستان ذوالیدین، پس از منسوخ شدن سخن در نماز، به وقوع پیوسته است و به وسیله‌ی احادیث بالا، منسوخ نشده است؛ به دلیل این که وقتی عبدالله بن مسعود ساز حبشه برگشت، سخن گفتن در نماز ممنوع شده بود؛ و عبدالله بن مسعود سنیز از حبشه به مکه آمد و این واقعه، بیانگر آن است که منسوخ شدن «کلام در نماز» در مکه صورت گرفته است، در حالی که داستان ذوالیدین در مدینه‌ی منوره به وقوع پیوسته است؛ بنابراین، با احادیث بالا، منسوخ نشده است.

حنفی‌ها در پاسخ می‌گویند: این ادعا - که نسخ کلام در نماز، قبل از هجرت بوده است - صحیح نیست؛ و در واقع، نسخ بعد از هجرت و قبل از وقوع جنگ بدر صورت گرفته است.

و در مورد هجرت عبدالله بن مسعود سباید گفت که وی دوبار به حبشه هجرت نمود و از آنجا برگشت؛ چون برای بار اول به حبشه هجرت نمود، پس از مدتی شایعه‌ی مسلمان شدن قریش را باور کرد و در رمضان سال پنجم بعثت به مکه بازگشت و چون دید که این خبر دروغ بوده است، دوباره همراه با تنی چند از دیگر مسلمانان به حبشه رفت و در سال دوم هجری، قبل از جنگ بدر، از حبشه به مدینه‌ی منوره بازگشت. و دسته‌ای از علماء و محدثان شافعی مذهب نیز مانند حافظ ابن حجر، حافظ ابن اثیر و دیگران بر این باورند که برگشت عبدالله بن مسعود ساز حبشه، به سال دوم هجری بوده است.

از این رو، نسخ کلام در نماز، در مدینه‌ی منوره در سال دوم هجری، پیش از واقعه‌ی بدر صورت گرفته است که حدیث معاویة بن حکم س(حدیث شماره‌ی ۹۷۸) نیز آن را تأیید می‌کند؛ زیرا معاویة بن حکم ساز اصحاب انصار بود و بعد از هجرت، به اسلام گروید؛ از این رو، این واقعه، بعد از هجرت به وقوع پیوسته است؛ و علاوه از آن، همه‌ی علماء و صاحب‌نظران اسلامی، اتفاق‌نظر دارند که آیه‌ی ﴿...وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ...[البقرة: ۲۳۸] در مدینه نازل شده است.

شوافع می‌گویند: اگر ما بپذیریم که نسخ «سخن گفتن در نماز»، در مدینه‌ی منوره و قبل از غزوه‌ی بدر صورت گرفته است، باز هم واقعه ذوالیدین به وسیله‌ی آن، منسوخ نمی‌گردد؛ به دلیل این که، یکی از راویان حدیث، ابوهریره ساست که حدیث وی، با تعابیر «صلّی لنا رسول الله ج» (مسلم)، «صلّی بنا رسول الله ج»(نسایی) و «بینا انا اصلّی مع رسول الله ج»(مسلم) وارد شده است که بیانگر آن است که ابوهریره سدر زمان واقعه‌ی ذوالیدین، حضور داشته است، در حالی که ابوهریره سدر سال هفتم هجری، اسلام آورده است. بنابراین واقعه‌ی ذوالیدین، مربوط به سال هفتم به بعد است و احادیث نسخ «سخن گفتن در نماز»، مربوط به سال دوم هجری هستند؛ از این رو، نمی‌توانند ناسخ این حدیث قرار گیرند.

در جواب شوافع چنین گفته شده است که: واقعه‌ی ذوالیدین، قبل از سال دوم هجری بوده است؛ زیرا ذوالیدین ساز اصحاب بدر بوده و در غزوه‌ی بدر شهید شده است؛ بنابراین، این واقعه بدون کوچکترین تردیدی، مربوط به دوران قبل از واقعه‌ی بدر بوده است و غزوه‌ی بدر نیز در سال دوم هجری، به وقوع پیوسته است.

اکنون فقط یک انتقاد باقی مانده است؛ و آن این که، ابوهریره سدر بیان واقعه‌ی ذوالیدین، صیغه‌ی متکلّم («صلّی بنا» یا «صلّی لنا») به کار برده است؛ در حالی که ابوهریره سسال‌ها بعد از شهادت ذوالیدین سمسلمان شده است!

امام طحاوی/در جواب به این انتقاد می‌گوید: مراد از «صلّی بنا»، «صلّی بالمسلمین» است؛ و در احادیث و روایات، نمونه‌های زیادی داریم که راوی حدیث، واقعه‌ای را با صیغه‌ی جمع متکلم بیان می‌کند در حالی که خودش در آن زمان، به هیچ وجه، حضور نداشته است و مرادش از صیغه‌ی متکلم، جماعت مسلمانان است؛ و به عنوان نمونه به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

نزال بن سبرة گوید: «قال لنا رسول الله: انا وایاكم كنا ندعی بنی عبد مناف»؛ و این در حالی است که نزال، به هیچ وجه پیامبر جرا زیارت نکرده است؛ از این رو، مراد از قول وی که گفته است: «قال لنا» این است که «قال لقومنا».

طاوس/گوید: «قدم علینا معاذ بن جبل فلم یأخذ من الخضروات شیئاً»؛ این در حالی است که در سالی که معاذ به یمن رفت، هنوز، طاوس متولد نشده بود؛ از این رو مراد از «قدم علینا»، به یقین «قدم علی قومنا» است.

حسن بصری/گوید: «خطبنا عتبۀ بن غزوان (بالبصرۀ)»؛ و هنگامی که عتبۀ بن غزوان به بصره آمد، حسن بصری/در بصره نبوده است؛ بنابراین، مراد از «خطبنا»، «خطب اهل البصرۀ» است.

درباره‌ی اخراج یهود مدینه، ابوهریره سمی‌گوید: «بینا نحن فی الـمسجد اذ خرج الینا رسول الله جفقال: انطلقوا الی یهود» (ابوداود)؛ و این در حالی است که ابوهریره سسال‌ها بعد از اخراج یهود بنوقریظه از مدینه، اسلام آورده است.

و علاوه بر شواهد مذکور، مثال‌های زیاد دیگری نیز وجود دارد که در آن‌ها صحابه، از صیغه‌ی متکلم استفاده کرده‌اند، اما خود متکلم در زمان واقعه، اصلاً حضور نداشته است؛ و داستان ذوالیدین نیز که ابوهریره سآن را ذکر کرده است، از این نمونه‌ها است.

اکنون فقط حلّ یک حدیث باقی مانده است که در آن، عبارت «بینا أنا اُصلّی مع رسول الله ج» (مسلم) وجود دارد و به ابوهریره سنسبت داده شده است.

علامه انور شاه کشمیری/؛ می‌گوید: از میان شاگردان ابوهریره س، تنها کسی که این حدیث را با صیغه‌ی واحد متکلم روایت کرده است، «شیبان» است؛ و این، تفرّد او است و چنین به نظر می‌رسد که اصل روایت، «صلّی بنا» بوده است و راوی، با دخل و تصرّف در الفاظ حدیث، معنای حدیث را روایت کرده است. نمونه‌های دیگری از «روایت به معنی» مانند حدیث فوق، در کتاب‌های حدیث به کثرت وجود دارد؛ در مستدرک حاکم با سند صحیح از ابوهریره سروایت شده است که گفت: «دخلتُ علی رقیة بنت النبیّ ج»(مستدرک حاکم ج ۴ ص ۴۸)؛ و این در حالی است که رقیة لپنج سال قبل از اسلام آوردن ابوهریرة سوفات کرده است؛ و رفتن ابوهریره سبه نزد او، اصلاً امکان‌پذیر نبوده است؛ و تنها توجیه ممکن در حدیث، این است که بگوییم: اصل حدیث، لفظ «دخلنا» بوده است که مراد از آن، «دخل المسلمون» است. راوی، در آن دخل و تصرف کرده و گفته است: «دخلتُ».

و علاوه بر این، مثال‌های زیاد دیگری نیز وجود دارد که در آن روایت به معنی صورت گرفته است.

بنابراین، تنها به خاطر یک صیغه‌ی متکلم، نمی‌توان آن دلایل قطعی را که این ماجرا را به سال دوم هجرت نسبت می‌دهند، رد نمود.

«اضطراب در حدیث ذوالیدین»:

در حدیث ذوالیدین، چند اضطراب وجود دارد:

۱- اضطراب در متن حدیث: برخی از روایات، واقعه‌ی ذوالیدین را به نماز ظهر نسبت داده‌اند؛ مانند روایت مسلم که ابوهریره سگوید: «انّ رسول الله سصلّی بنا ركعتین من صلوة الظهر ثم سلّم».

و برخی از روایات، آن را به نماز عصر نسبت داده‌اند؛ مانند روایت دیگری از مسلم که ابوهریره سگوید: «صلّی لنا رسول الله جصلوة العصر فسلّم الركعتین».

و در برخی دیگر از روایات، عبارت «احدی صلاتی العشی» آمده است؛ مانند حدیث شماره‌ی ۱۰۱۷ که بخاری و مسلم به نقل آن پرداخته‌اند.

و در روایتی دیگر آمده است که ابوهریره سگفته است: «من در تعیین نماز دچار فراموشی شده‌ام»؛ البته این قول، از ابن سیرین روایت شده است؛ چنان که در حدیث شماره‌ی ۱۰۱۷ ابن سیرین می‌گوید: ابوهریره سنماز را برایم مشخص کرد، اما من آن را فراموش کردم. (بخاری)

۲- اضظراب دوم حدیث، این است که آن حضرت جبعد از کدام رکعت سلام داده‌اند؟

بر مبنای روایت ابوهریره س، بر سر دو رکعت سلام دادند (همانند روایت شماره ۱۰۱۷)؛ ولی در روایت عمران بن حصین سآمده است که پیامبر جپس از رکعت سوم سلام داده‌اند؛ (صحیح مسلم).

۳- اضطراب سوم حدیث، این است که پیامبر جپس از این که به اشتباه سلام دادند، به کجا رفتند؟ در روایت ابوهریره سچنین آمده است: «ثم قام الى خشبة فی مقدّم الـمسجد فوضع یده علیها»(صحیح بخاری)؛ و از این حدیث دانسته می‌شود که پیامبر جتا جای «خشبه‌ی معروضۀ» (همان اسطوانه‌ی حنانۀ) رفته‌اند و پس از گفتگو با مردم، دوباره برگشته‌اند. ولی از حدیث عمران بن حصین سمشخص می‌شود که آن حضرت جدر حجره‌ی خویش داخل شده بودند. (مسلم).

۴- اضطراب چهارم این است که پیامبر جبعد از پایان نماز، سجده‌ی سهو به جای آورده‌اند یا خیر؟

در برخی از روایات بیان شده است که پیامبر جبعد از پایان نماز، سجده‌ی سهو کرده‌اند؛ (مانند روایت بخاری و مسلم)؛ و در برخی از روایات، عدم سجده‌ی سهو ذکر شده است؛ (مانند روایت ابوداود).

و اضطراب‌های موجود در حدیث ذوالیدین، به اندازه‌ای زیاد و شدید هستند که برخی از محدثان، این حدیث را از زمره‌ی احادیث مضطربی به شمار آورده‌اند که اصلاً تطبیق در میان آن‌ها، ممکن نمی‌باشد.

به هر حال، حدیث ذوالیدین، با این همه اضطراب‌هایی که دارد، نمی‌تواند در مقابل آیه‌ی ﴿...وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ... [البقرة: ۲۳۸] و احادیث صحیح و صریح (مبنی بر نسخ سخن گفتن در نماز) ایستادگی کند.

و نکته‌ی قابل توجه، این که: هیچ یک از ائمه و پیشوایان، بر همه‌ی اجزای حدیث ذوالیدین عمل نمی‌کنند؛ تا جایی که دیدگاه امام شافعی/نیز با این حدیث ثابت نمی‌شود؛ زیرا از نظرگاه وی، سخن گفتن در نماز، در صورتی جایز است که از روی فراموشی باشد و یا نسبت به مسأله‌ی سخن گفتن در نماز، آگاهی و شناختی نداشته باشد؛ در حالی که در واقعه‌ی ذوالیدین، نمی‌توان گفت که پیامبر ج، ذوالیدین سو دیگر صحابه، از روی نسیان و فراموشی، گفتگو کرده باشند.

و علاوه بر آن، همین که پیامبر جتا اسطوانه‌ی حنّانۀ (خشبۀ معروضۀ) یا داخل حجره رفتند و پس از آن برگشتند و افراد عجول و پیشگام (سرعان الناس) نیز از مسجد خارج شدند، بیانگر آن است که انحراف از قبله و عمل کثیر هردو در این واقعه، صورت گرفته است؛ و بر مبنای قول مختار شوافع، عمل کثیر، فاسد کننده‌ی نماز خواهد بود.

و زمانی که به بیشتر اجزای حدیث ذوالیدین، عمل نشود، چگونه می‌توان فقط به بخشی از حدیث که مربوط به «سخن گفتن در نماز» است، استناد نمود؟

به هر حال، حدیث ذوالیدین، یک واقعه‌ی جزئی را تشریح می‌کند که به احتمال قوی، منسوخ شده است؛ و علاوه بر آن، اضطراب و تعارض‌های مختلفی در این حدیث وجود دارد و اکثر اجزای آن نیز مورد عمل قرار نمی‌گیرد؛ از این رو نمی‌توان این واقعه را به عنوان منبع مستقل فقهی مطرح نمود؛ و از اینجاست که احناف در این مسأله، با کنار گذاشتن این واقعه‌ی جزئی، به آیه‌ی قرآن و احادیثی - که در ضمن قولی بودن، دارای احکام کلّی هستند - عمل می‌کنند.

«ذوالیدین» یا «ذوالشمالین»؟:

در این که آیا «ذوالیدین» و «ذوالشمالین» لقب یک فرد هستند یا لقب دو شخصیت جداگانه می‌باشند، در میان علماء و صاحب‌نظران اسلامی، اختلاف وجود دارد.

امام شافعی/در کتاب «الام» چنین می‌نویسد: «در حقیقت، این دو لقب، لقب دو شخصیت جداگانه هستند؛ ذوالیدین لقب «خرباق بن عمرو» است که از قبیله‌ی «بنی سلیم» می‌باشد؛ و ذوالشمالین، لقب «عبید بن عمرو» است که از قبیله‌ی «بنی خزاعۀ» می‌باشد؛ و حدیث بالا نیز از آنِ «ذوالیدین» می‌باشد؛ و فردی که در غزوه‌ی بدر شهید شد، «ذوالشمالین» است.

برخی از علماء و دانشوران مذهب شافعی، در تأیید دیدگاه امام شافعی/، از برخی از محدثان و مؤرخان، به عنوان موافقان این نظریه، نام برده‌اند؛ ولی واقعیت این است که «ذوالیدین» و «ذوالشمالین»، دو لقب برای یک نفر هستند.

اسم این صحابه، «عبید بن عمرو» است که لقبش در جاهلیت، «خرباق» بوده است؛ و بعد از اسلام، به هردو لقب (هم ذوالیدین و هم ذوالشمالین) مشهور گردیده است؛ و از آنجایی که «بنو سلیم» تیره‌ای از «بنو خزاعۀ» است، وی به هردو طایفه نسبت داده شده است؛ و چون دست‌هایش دراز بود، در ابتدای اسلام آوردن، به «ذوالشمالین» مشهور شد که پیامبر جآن را به «ذوالیدین» تغییر دادند.

در سنن نسایی از ابوهریره سحدیثی روایت شده است که در آن، هردو لقب آمده‌اند؛ و ضمن این که، در آن حدیث، به نام «ابن عمرو» از او یاد شده است؛ متن حدیث، چنین است: «صلّی رسول الله جالظهر او العصر فسلّم فی الركعتین وانصرف؛ فقال له ذوالشمالین بن عمرو: أنقصت الصلوة ام نسیتَ؟ فقال النبیّ ج: «ما یقول ذوالیدین؟» فقالوا: صدق یا نبیّ الله! فاتمّ بهم الركعتین الّتی نقص». (سنن نسایی ج ۱ ص ۱۸۳).

و در روایتی دیگر چنین آمده است: «انّ رسول الله جصلّی یوماً فسلّم فی الركعتین ثم انصرف فادركه ذوالشمالین» (سنن نسایی ج ۱ ص ۱۸۲). و در آخر این حدیث، پیامبر جفرمودند: «أصدق ذوالیدین»؟

و در مصنف ابن ابی شیبۀ چنین وارد شده است: «أكذلك یا ذالیدین وكان یسمّی ذوالشمالین»(مصنف ابن ابی شیبۀ ج ۲ ص ۲۱۵)

در این احادیث، به صراحت ذکر شده است که «ذوالیدین» و «ذوالشمالین»، دو لقب برای یک نفر بوده است که در غزوه‌ی بدر به مقام شهادت نایل آمده است و ابوهریره سنیز سال‌ها پس از شهادت وی، اسلام آورده است.

۱۰۱۸ - [۵] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن عبد لله بن بُحَیْنَة: أَنَّ النَّبِیَّ جصَلَّى بِهِمُ الظُّهْرَ فَقَامَ فِی الرَّكْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ لَمْ یَجْلِسْ فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى إِذَا قَضَى الصَّلَاةَ وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِیمَهُ كَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ ثُمَّ سَلَّمَ [۱۱۶].

۱۰۱۸- (۵) عبدالله بن بُحینه سگوید: رسول خدا جنماز ظهر را به امامت، برای ما گزاردند و در دو رکعت اول نماز (که می‌بایست برای تشهد بنشینند،) ننشستند و بلند شدند؛ مردم نیز به تبعیت از آن حضرت جبه پا خاستند و بلند شدند؛ چون پیامبر جنمازشان را به پایان رساندند و منتظر سلام ایشان بودیم، قبل از آن که سلام بدهند، تکبیر (الله اکبر) گفتند و در حالی که نشسته بودند، دو سجده (به عنوان سجده‌ی سهو) به جای آوردند و بعداً سلام دادند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: از این حدیث، سه مسأله دانسته شد:

اگر تشهد اول در نماز خوانده نشد، با سجده‌ی سهو جبران می‌شود.

برای رفتن به سجده‌ی سهو، باید تکبیر گفت.

سجده‌ی سهو قبل از سلام است.

به هر حال، از دیدگاه احناف، هرگاه فرد نمازگزار، در اثنای نماز دچار سهو و اشتباه شود؛ این‌طور که چیزی را از جنس نماز، در آن اضافه کند؛ مثل این که: دوبار رکوع کند، یا یک رکعت را به رکعت‌های نماز اضافه نماید؛ یا واجبی از واجبات نماز را ترک کند - همانند این که قرائت سوره‌ی فاتحه، یا قرائت سوره‌ی پس از آن، یا قعده‌ی اول، یا تشهّد یکی از دو قعده‌ی اول یا دوّم را ترک نماید، یا خواندن قنوت در نماز وتر یا تکبیرهای زائد عید فطر و قربان را ترک کند؛ یا در نمازهایی که باید قرائت با صدای بلند خوانده شود، با صدای آهسته بخواند و در نمازهایی که باید قرائت با صدای آهسته خوانده شود، با صدای بلند بخواند - ؛ در این صورت‌ها، فرد نمازگزار چون در قعده‌ی آخر نماز، از تشهّد فارغ گردید، از جانب راست خویش یک سلام بدهد؛ سپس تکبیر گفته و دو سجده مانند سجده‌ی نماز به جای آورد؛ آن‌گاه بنشیند و دوباره تشهّد بخواند؛ و پس از آن، درودها را خوانده و در حق خویش دعا نماید و آن‌گاه برای خارج شدن از نماز، سلام بدهد.

[۱۱۲]- بخاری ۳/۱۰۴ ح ۱۲۳۲؛ مسلم ۱/۳۹۸ (۸۲-۳۸۹)؛ ابوداود ۱/۶۲۳ ح ۱۰۳۰؛ ترمذی ۲/۲۴۳ ح ۳۹۶؛ نسایی ۳/۳۰ ح ۱۲۵۲؛ موطأ مالک ۱/۱۰۰ ح ۱، «کتاب السهو» و مسند احمد ۲/۲۴۱. [۱۱۳]- مسلم ۱/۴۰۰ ح (۸۸-۵۷۱)؛ موطأ مالک ۱/۹۵ ح ۶۲؛ «کتاب الصلوة». [۱۱۴]- بخاری ۱/۵۰۳ ح ۴۰۱؛ مسلم ۱/۴۰۱ ح (۹۲-۵۷۲)؛ ابوداود ۱/۶۲ ح ۱۰۲۲؛ نسایی ۳/۳۱ ح ۱۲۵۴؛ ابن ماجه ۱/۳۸۰ ح ۱۲۰۳؛ و مسند احمد ۱/۳۷۹. [۱۱۵]- بخاری ۱/۵۶۵ ح ۴۸۲؛ مسلم ۱/۴۰۳ ح (۹۷-۵۷۳)؛ و نسایی ۳/۲۰ ح ۱۲۲۴. [۱۱۶]- بخاری ۳/۹۲ ح ۱۲۲۴؛ مسلم ۱/۳۹۹ ح (۸۵-۵۷)؛ ابوداود ۱/۶۲۵ ح ۱۰۳۴؛ ترمذی ۲/۲۳۵ ح ۳۹۱؛ نسایی ۳/۱۹ ح ۱۲۲۲ و دارمی ۱/۴۲۱ ح ۱۴۹۹.