فصل اول
۱۱۲۹ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: مَا صَلَّیْتُ وَرَاءَ إِمَامٍ قَطُّ أَخَفَّ صَلَاةً وَلَا أَتَمَّ صَلَاةً مِنَ النَّبِیِّ جوَإِنْ كَانَ لَیَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِیِّ فَیُخَفِّفُ مَخَافَةَ أَنْ تُفْتَنَ أمه [۲۹۲].
۱۱۲۹- (۱) انس بن مالک سگوید: پشت سر هیچ کسی نماز نخواندهام که مانند نماز پیامبر جکوتاه و کامل باشد؛ هرگاه آن حضرت جگریهی بچهای را میشنیدند، قرائت را کوتاه میکردند تا مبادا مادرش در نماز، دچار وسوسه و ناراحتی شود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «وراء» پشت؛ آن سو؛ عقب؛ پس از؛ آن سوی.
«اَخفّ»: سبکتر؛ کوتاهتر؛ ملایمتر؛ کمتر. سبکی و تخفیف نماز، عبارت از عدم طولانی کردن قرائت نماز و اکتفا کردن به سورههای کوچک نماز (قصار مفصّل) و ترک کردن دعاهای طولانی به هنگام انتقال از رکنی به رکن دیگر بود.
«اتمّ»: کاملتر. کامل خواندن نماز، عبارت از انجام تمام ارکان، حدّ و حدود، شرایط، سنّتها و واجبات نماز است؛ یعنی سبک گردانیدن نماز پیامبر جبدینگونه نبود که خیلی تند و سریع به رکوع و سجده بپردازند و همچون خروس، نوک بزنند؛ بلکه همانگونه که خداوند بلندمرتبه، تشریع فرموده بود، نماز را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا میکردند؛ یعنی همراه با رعایت تمام ارکان، شرایط، حدود، سنّتها، واجبات، خشوع بدنی و جسمانی و خشوع قلبی و روحانی.
«مخافة»: بیم آن که؛ از ترس آن که؛ مبادا که.
«تفتن اُمّه»: مادر کودک به خاطر گریهی کودکش در نماز، دچار تشویش و ناراحتی و اضطراب و پریشانی شود.
معیار صحیح و درست برای پیشنماز، آن است که نماز او سبک و کوتاه و مختصر باشد؛ ولی با وجود این، باید کامل و تامّ نیز باشد؛ یعنی هر رکن از ارکان نماز، باید به خوبی و مطابق با سنّت ادا شود.
به هر حال؛ در این حدیث، به دو نکته اشاره رفته است:
۱- مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾[المائدة: ۶].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ۱۸۵]
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
و در پایان آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨ ﴾[النساء: ۲۸].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامرو نواهی میفرماید:
﴿ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ﴾[الحج: ۷۸].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر جنیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و نیز میفرماید:
«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری»
۲- ائمهی جمعه و جماعات باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.
امروز میبینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسههای گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شدهاند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارندهی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجهی انسان مؤمن میشوند و میخواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربهای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.
از اینرو بر ائمهی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابتقدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.
وقتی که شیوههای آسانگیری در زمان پیامبر جو صحابه شاعمال و اجرا میشد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟
ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آنها نیازمندتریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعدهی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.
از اینرو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسختگیری از بندگان است، پیامبر جاز کسانی که نماز را بر مردم طولانی میکردند، ایراد میگرفت. چنانکه به معاذ سایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:
«ای معاذ! مگر تو فتنهگری»؟
همچنین از «ابی بن کعب» سایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن اینچنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:
«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم میشوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستادهاند، یا پشت سرش کسانی ایستادهاند که میخواهند به کارشان برسند».
پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسورهی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.
۱۱۳۰ - [۲] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنِّی لَأَدْخُلُ فِی الصَّلَاةِ وَأَنَا أُرِیدُ إِطَالَتَهَا فَأَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِیِّ فَأَتَجَوَّزُ فِی صَلَاتِی مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وجد أمه من بكائه». رَوَاهُ البُخَارِیّ [۲۹۳].
۱۱۳۰- (۲) ابوقتاده سگوید: رسول خدا جفرمودند: «گاهی اوقات که به نماز وارد میشوم (و آن را آغاز میکنم،) قصد آن دارم که آن را طولانی بخوانم، ولی صدای گریهی کودکی به گوشم میرسد؛ از این رو، نماز را مختصر و کوتاه میکنم؛ زیرا میدانم که از شنیدن صدای گریهی آن کودک، مادرش چقدر پریشان و ناراحت و اندوهگین و مضطرب میشود؛ (یعنی هرگاه در حال نماز، صدای گریهی کودکی را میشنوم، به گمان این که شاید مادر این کودک، در نماز جماعت حاضر باشد و از گریهی او، پریشان و ناراحت و آشفته و اندوهگین شود، نماز را مختصر و کوتاه کرده و زود به پایان میرسانم)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «ارید اطالتها»: دوست دارم که نماز را طولانی بگردانم.
«فاتجوّز»: نماز را کوتاه میگردانم؛ نماز را سبک و کوتاه میخوانم.
«ممّا اعلم»: به خاطر آنچه که میدانم که...
«وَجد»: غمگینی؛ ناراحتی؛ پریشانی؛ اندوه.
«ممّا اعلم من شدة وَجد اُمّه من بكائه»: چون میدانم که مادرش از گریهی او چقدر متأثر میشود و در نمازش، دچار وسوسه و اضطراب میگردد.
مهربانی و دلسوزی پیامبر ج: سخن ما اکنون، دربارهی رحم و نیکوکاری پیامبر گرامی اسلام جاست؛ که در این مورد، کسی به پای او نمیرسد و این صفت، انعکاسی از وجود بزرگوارش است. چه در دوران فقر و چه در زمان ثروتمندی، و چه در زمان ناتوانی و چه هنگام اقتدار، نیکی پیشوای او بود و رحم و دلسوزی او را در برگرفته بود. او همان کسی است که میگوید: «نیکوکاری به سوی بهشت رهنمون میگردد. به کسانی که در زمیناند رحم کنید تا کسی که در آسمان است به شما رحم کند. خداوند به کسی که به مردم رحم نکند، رحم نمیکند. خداوند به رحم کنندگان رحم میکند. رحم و شفقت تنها از کسی سلب میشود که بدبخت است».
قرآن کریم او را بدین صفت توصیف کرده، میفرماید:
﴿ لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨﴾[التوبة: ۱۲۸].
«بیگمان پیغمبری از خود شما به سویتان آمده است؛ هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید؛ به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است».
رحمش شامل همهی مردم میشد و نیکوکاری اش به مؤمنان و مشرکان میرسید. فقرا و ضعیفان، نزدیکترین مردم به قلب عظیم و لطف وسیع او بودند. محبت او نسبت به فقرا تا جایی رسید که از خدا خواست در حیات و در ممات در میان آنها باقی بماند. عایشه روایت کرده است که میگفت: «پروردگارا! مرا همچون مسکینان زنده نگاه دار؛ و همچون آنان بمیران و همراه آنان محشور گردان». عایشه میگفت: چراای رسول خدا؟ میفرمود: «آنان چهل پاییز زودتر از ثروتمندان وارد بهشت میشوند؛ای عایشه! فقیر را نومید مگردان اگر چه با نصف دانهی خرمایی باشد؛ای عایشه! فقرا و درماندگان را دوست بدار و آنان را نزدیک بگردان تا خداوند در روز قیامت تو را نزدیک بگرداند».
زندگی اش به فقرا پیوسته بود و هر چه در منزلش و در دستش بود به آنان تعلق داشت؛ در مورد لطف و توجه او به آنان روایت شده که: مردی از کنار او گذشت؛ پیامبر به مرد دیگری که نزد او بود گفت: نظر تو دربارهی این مرد چیست؟ گفت: مردی است از ثروتمندان؛ سوگند به خدا! این شایسته است اگر خواستگاری کرد به او زن داده شود و اگر شفاعت نمود شفاعتش پذیرفته شود. پیامبر چیزی نگفت. مرد دیگری از آن جا گذشت. پیامبر فرمود: نظرت دربارهی این یکی چیست؟ گفت: مردی است از فقرای مسلمان؛ سوگند به خدا! این شایسته است که اگر خواستگاری کرد به او زن داده نشود و اگر شفاعت کرد شفاعتش پذیرفته نشود و اگر سخنی گفت به سخنش گوش داده نشود. پیامبر جفرمود: این یکی از پُرِ زمین از امثال آن یکی بهتر است.
پیامبر از دلسوزی و رحمی که خداوند به او بخشیده و در فطرت او به ودیعت نهاده بود، برای ارج نهادن به فقرا و گرامی داشتن آنها و دستگیری درماندگان استفاده کرد. و نیکوکاری اش رادر میان این طبقه بسیار اِعمال کرد؛ تا این که اوضاع جامعهای را که در آن ظهور کرده بود در مدت چندین سال دگرگون نمود و از فقرای مستضعف، امتی پدید آورد که بعدها شرق و غرب در برابر آن تسلیم شدند. پیامبر جمیفرمود: مرا در طلب درماندگانتان یاری دهید؛ چرا که به خاطر درماندگانتان است که شما روزی و یاری داده میشوید؛ و وقتی که نزد او جمع میشدند، خوشحال میشد. یک بار آن هم با زبان، عدهای از ثروتمندان و توانمندان قومش را ترجیح داد؛ [۲۹۴]وحی نازل شد و او را مورد عتاب قرار داد:
﴿ عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦﴾[عبس: ۱-۶].
«چهره در هم کشید و روی برتافت از این که نابینایی به پیش او آمد؛ تو چه میدانی، شاید او خود را پاک و آراسته سازد یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود رساند؛ اما آن کس که خود را بینیاز میداند تو بدو روی میآوری و میپردازی».
بسیار اتفاق میافتاد که قریش او را به خاطر توجه فراوانش به بیچارگان و بردنشان به کعبه، مورد استهزا قرار میدادند و میگفتند: ﴿......أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآ...﴾[الأنعام: ۵۳]. «آیا اینها هستند که از میان خدا بر آنها منت نهاده است»؟!. پیامبر نسبت به افراد مسکین بسیار مهربان و دلسوز بود. عبدالله بن عمرو بن عاص میگوید: پیامبر وارد مسجد شد و نزد فقرا نشست؛ و به آنان مژدهی بهشت داد و نشان خوشحالی بر چهره هایشان ظاهر شد؛ و من غمگین شدم زیرا از آنان نبودم. و دید که سعد بن وقاص خود را از مساکین بالاتر میشمارد و لذا به او یادآوری نمود که نیکی و پیروزیی که او بدان دست مییابد به خاطر همین فقراست و او مدیون آنان است. و این، زمانی به گونهای واضح و آشکار تحقق یافت که سعد فرماندهی این فقرای مستضعف را در نبرد قادسیه به عهده گرفت و رستم را شکست داد و تاج و تخت خسروان را که عرب یکی از رعایایشان بود، زیر پا نهاد.
رحم و نیکی او در حقّ بیچارگان تا بعد از مرگ نیز ادامه مییافت. در صحیح بخاری آمده که: «یک روز پیامبر مرد سیاه پوستی را به یاد آورد؛ و گفت: از فلان مرد چه خبر؟ گفتند: مرده است ای رسول خدا! فرمود: پس چرا به من خبر ندادید؟ گفتند: حال و اوضاع او چنین و چنان بود؛ به گونهای خواستند او را کم اهمیت جلوه دهند. فرمود: قبرش را به من نشان دهید. نزد قبرش آمد و بر او نماز خواند».
پیامبر جبرای آزادی بندگان و اجر نهادن به آنان سخت میکوشید و به همین منظور در این راه از هیچ چیز، نه مالی و نه قدرتی و نه دعوتی دریغ نورزید. رحم و نیکی خود را بر آنان فرو میباراند؛ و بارزترین نمونهاش رفتار وی با بندهاش زید بن حارثه بود که میان انتخاب سرورش پیامبر، و پدرش مختار گردید؛ و او هم پیامبر را که آن هنگام نه تنها مکنت و اقتداری نداشت بلکه در معرض اذیت و استهزای قریش هم بود برگزید. و همو بود که بندهی آزاد شدهاش زید را به عنوان فرمانده کل مهاجرین و انصار در جنگ با رومیان منصوب نمود که در نبرد مؤته شهید شد. بعد از فتح مکه وقتی که پیامبر از نو قصد نبرد با رومیان کرد، جوانی را که فرزند بندهای بود، یعنی اسامه پسر زید را که بیست ساله بود به عنوان فرماندهی لشکر تعیین کرد؛ و بزرگان صحابه و اشراف قریش در موکب او به راه افتادند؛ و پیامبر هم اندکی آنان را همراهی کرد.
خود بگویید که چگونه با دلسوزی و نیکوکاریاش به بندگانِ به بردگی گرفته شده، اهمیت و اعتبار بخشید؟ وی میفرمود: «هر کس با بندگان بدرفتار باشد، وارد بهشت نمیشود». و میفرمود: «نیکو رفتاری با بندگان مبارک است و بدرفتاری با آنان نامبارک».
نسبت به خدمتگزاران و کارگران هم نیکوکار بود. آوردهاند که پیامبر فرمود: «هرگاه خدمتگزار شما برای یکی از شما غذا آورد، اگر هم او را ننشاند باید یک یا دو لقمه به او بدهد»! و معاویة بن سوید گوید: ما، فرزندان مُقرن، در زمان رسول خدا فقط یک کنیز خدمتگزار داشتیم، یکی از ما یک سیلی به او زد؛ این خبر به گوش پیامبر رسید و فرمود: او را آزاد کنید. گفتند: آنها غیر از این، خدمتگزار دیگری ندارند، فرمود: حال اگر چنین است فعلاً پیش آنها بماند و هرگاه از او بینیاز شدند، باید او را آزاد کنند. و از ابومسعود روایت شده که گفت: غلامی از آنِ خود را با شلاق زدم؛ پشت سرم صدایی شنیدم؛ دیدم که رسول خداست و میگوید: ای ابومسعود! بدان که خدا بر تو تواناتر است تا تو بر این غلام. از رحم و دلسوزی پیامبر روایت شده که او تحمل نمیکرد کسی - به بنده اش - بگوید: بندهی من! کنیز من! و لذا به مسلمانان دستور میداد که از این کار خودداری کنند و بگویند: پسر جوان من! دختر جوان من! این نوع تربیت، در آزادی بندگان و گسترش مساوات و چیره گردانیدن روحیهی اخوت بر غرور و فخر و تعصب، نیکوترین اثر را داشت.
معرور بن سوید میگوید: ابوذر را دیدم که جامهای به تن داشت و غلامش نیز چنین جامهای به تن داشت. از او در این مورد پرسیدم؛ گفت: از پیامبر خدا شنیدم که میگفت: آنها برادران شما هستند که خداوند ایشان را زیردستان شما قرار داده است؛ هرکس برادرش زیردست او باشد، باید از آنچه خود میخورد به او بدهد و از آنچه میپوشد به او بپوشاند؛ و آنان را مکلف به کاری که توانایی آن را ندارند نکنید؛ و اگر هم این کار را کردید آنان را یاری دهید. و انس گوید: ده سال در خدمت پیامبر بودم، هیچ وقت سخن تلخی به من نگفت. آن حضرت جبا مسکینان و خدمتگزاران و بندگان همنشینی میکرد؛ با آنان سخن میگفت و دعوتشان را میپذیرفت؛ به عیادت بیمارانشان میرفت و در تشییع جنازهی مردگانشان شرکت میکرد و بر آنان نماز میخواند. شریعت پیامبر اسلام مقداری از بیت المال را برای آزادی بندگان قرار داده است؛ و آن حضرت جبعد از این که بنده آزاد میشد، چیزی هم به او میداد که او را در کسب درآمد یاری دهد.
رحم و دلسوزی و نیکی رسول خدا - که تصویر گویای وجود بزرگوارش بود - تنها محدود و منحصر به انسانها نبود؛ این رحم و دلسوزی، احساسات او را در کنترل خود داشت و او را به کوششی دامنه دار و موفق و نیک فرجام در راه دلسوزی نسبت به حیوانات برانگیخت. چه عادات زشت و بیرحمانهای که در میان اعراب رواج داشت و او با آن عادات به مبارزه برخاست و آنها را از بین برد. بدون این که حیوان را سر ببرند، زنده، تکهای از بدنش را میبریدند و بریان میکردند و آن را میخوردند؛ پیامبر این عمل را حرام اعلام کرد؛ که تا امروز هم بعضی از قبایل در عربستان با وجود مسلمان بودنشان چیزی از این موارد را انجام میدهند. آنها وقتی که برای جنگ خارج میشدند و سفرشان طول میکشید، یکی از رگهای شتر را میشکافتند و خونش را میگرفتند و آن را میپختند و میخوردند. یا کوهان شتر را میشکافتند و مقداری از چربی آن را میبریدند؛ سپس کوهان را میدوختند و چربی را میخوردند. داغ کردن حیوان در صحرا - هنوز هم - ضرورتی بود برای اثبات مالکیت؛ پیامبر از این آزار رسانیدن نهی کرد و آن را به گذاشتن کمترین نشان بر عضوی که کمترین درد را احساس میکند، تخفیف داد. اعراب از حیواناتشان به عنوان هدف برای تیراندازی استفاده میکردند؛ پیامبر از این کار و نیز از این که دم اسبان را ببرند نهی کرد. یک بار از کنار شتر مادهی گرسنهای که بسته شده بود گذشت؛ ریسمانش را گشود و آن را آزاد کرد. او به مردم سفارش کرده است که در رفتار با چهارپایان از خدا بترسند. یکی از نمونههایی که پیامبر اکرم جذکر کرده است این است که میفرماید: «یک وقت مردی از راهی میگذشت. بسیار تشنه شد و چاهی یافت؛ داخل چاه رفت؛ آب آشامید و به راه افتاد؛ ناگهان سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را بیرون میآورد و خاک میخورد؛ مرد با خود گفت: این سگ به اندازهای که من قبلاً تشنه بودم تشنه است؛ و لذا داخل چاه شد و کفشش را پر از آب کرد سپس آن را با دهانش گرفت تا از چاه بالا آمد؛ و به سگ آب داد؛ خداوند او را مورد لطف و عنایت خود قرار داد و گناهانش را بخشود» [۲۹۵]. اصحاب گفتند: ای رسول خدا! آیا به خاطر نیکی کردن به چهارپایان هم به ما پاداش داده میشود؟ فرمود: «نیکی کردن در حق هر موجود زندهای پاداش داده میشود.» و همچنین فرموده است: «زنی تنها به این خاطر وارد جهنم شد که گربهای را بسته بود و نه به او غذا میداد و نه میگذاشت از حشرات روی زمین چیزی بخورد».
اینها نمونههایی است که پیامبر آنها را برای مردمی ذکر میکند که گمان نمیکردند دلسوزی نسبت به حیوانات پاداش داشته باشد. این نمونهها در تقویت روحیهی مهربانی و دلسوزی در مسلمانان و دیگر ملتهایی که در شرق و غرب عالم به اخلاق و آداب آنان آراسته گشتند، دارای بزرگترین تأثیر بود. یکی از عادات اعراب جاهلی این بود که از پشت چهارپایانشان به عنوان منبر استفاده میکردند؛ و پیامبر از این نهی کرد؛ و فرمود: خداوند آنها را مسخّر شما گردانیده تا شما را به جایی برسانند که جز با رنج و زحمت بدان جا نمیرسید؛ و زمین را برای شما قرار داده است پس بر روی آن نیازهایتان را برآورده سازید.
رحم و دلسوزی قلب بزرگ و وسیع وی شامل حال گنجشک کوچکی نیز میگردد. عبدالرحمن بن عبدالله میگوید: در سفری همراه پیامبر بودیم؛ پرندهای شبیه گنجشک را دیدیم که دو جوجه داشت؛ آنها را گرفتیم. مادر جوجهها بر سرِ ما به پرواز درآمد. وقتی پیامبر آمد؛ فرمود: چه کسی این پرنده را با برداشتن جوجه هایش پریشان و ناراحت کرده است؟ جوجه هایش را به او برگردانید. و نیز پیامبر جدر واکنش در برابر خشونت عایشه با شتری که بر آن نشسته بود، فرمود: «هر کس از دلسوزی و رحم بینصیب گردد، از کل نیکی بینصیب میشود».
این همه رحم و دلسوزی در وجود او باعث میشد هرگاه طفلی را ببیند و یا با کودکی برخورد کند، خشنودی و خوشحالی بر چهره اش پدیدار شود. اطفال یارانش را میان بازوان خود قرار میداد و خوشحال میشد. و هنگامی که از کنار کودکان میگذشت، به آنان سلام میکرد. جابربن سَمرة میگوید: پیامبر کودکانی را دید که با هم مسابقه میکردند؛ او نیز همراه آنان دوید. و گاه اتفاق میافتاد در راه با کودکی برخورد میکرد؛ او را بر اشتر خود سوار میکرد تا خوشحال شود. او نیکوکارترین پدر نسبت به فرزندش بود. انس میگوید: او هیچکس را نمیشناسد که نسبت به زن و فرزندش از پیامبر نیکوکارتر بوده باشد. و اسامه فرزند زید میگوید: رسول خدا مرا میگرفت و بر ران خود مینشاند و حسن را بر ران دیگرش؛ سپس آنها را در آغوش میگرفت و میگفت: پروردرگارا! به اینان رحم کن؛ که من هم به آنها رحم میکنم. یک بار پیش آمد که یکی از اعراب وقتی دید که پیامبر فرزندانش را و فرزندان اصحابش را میبوسد، تعجب کرد. اَقْرع بن حابس یک بار که دیده بود پیامبر حسین را میبوسد، گفت: من ده فرزند دارم که تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیده ام. و دیگران نیز با واکنشها و سخنانی از این قبیل به این شفقت و مهربانی غیرمعمول اعتراض میکردند؛ در حالی که پیامبر از آنان نمیپذیرفت که بیرحم و سنگدل باشند. عایشه میگوید: یک اعرابی نزد پیامبر آمد؛ و گفت: آیا کودکان را میبوسید؟ ما که این کار را نمیکنیم؛ پیامبر فرمود: آیا اگر خداوند رحم و شفقت را از قلب تو گرفته باشد، میتوانم که نگذارم؟!
این همه رحم و شفقت در وجود پیامبر همان گونه که موجب بروز خوشحالی و آرامش در او میشد، سبب اندوه و ریزش اشک هم میگردید؛ و سنگدلان در این مورد بر او خرده میگرفتند و او برای آنها بیان میکردند که این، رحم و شفقت است و عیبی در آن نیست.
فرزند یکی از دخترانش داشت میمرد؛ وقتی او را از دور دید که وجودش همچون مشک کوچکی به تپش و حرکت افتاده است، اشک از چشمانش سرازیر شد؛ سعد بن عباد گفت: این چیستای رسول خدا! گفت: این رحم و شفقتی است که خداوند آن را در دل بندگانش نهاده است؛ و خداوند از میان بندگانش به بندگان دلسوز و صاحب رحم، رحم میکند. نوبهی مرگ خود سعد هم فرا رسید و مریض شد. پیامبر به عیادتش رفت؛ وقتی که داخل شد او را در میان خویشاوندانش یافت. فرمود: آیا مرده است؟ گفتند: نهای رسول خدا! و پیامبر گریست؛ و فرمود: آیا نمیدانید که خداوند به سبب اشک چشمان و اندوه دل کسی را عذاب نمیدهد اما به علت این (به زبانش اشاره کرد) مورد عذاب قرار میدهد؟
این رحم و شفقت به کوچک و بزرگ ویژهی مؤمنان پیرو او نبود؛ بلکه شامل دشمنان مشرکش و نیز مخالفانش از دیگر ادیان هم میشد. بعد از یکی از جنگها به او خبر رسید که کودکانی در میان صف کشتگاناند؛ بسیار اندوهگین شد؛ یکی از اصحاب گفت: ای رسول خدا! چه چیز موجب اندوه تو شده است؟ اینان که کودکان مشکراناند. پیامبر خشمگین شد و سخنانی گفت که مضمونشان این است: اینان از شما بهترند؛ اینها بر فطرت پاک خود هستند؛ من شما را از کشتن کودکان برحذر میدارم؛ من شما را از کشتن کودکان برحذر میدارم. بخاری از جابربن عبدالله روایت کرده که گفت: جنازهای از کنار ما گذشت؛ پیامبر به خاطر آن برخاست، ما هم برخاستیم؛ گفتیم: ای رسول خدا! این جنازهی یک یهودی بود. فرمود: «آیا او یک انسان نیست؟ هرگاه جنازه را دیدید برخیزید». و وقتی که نجاشی مرد، خبر مرگ او را به اصحابش داد؛ سپس جلو رفت؛ و مردم پشت سر او صف کشیدند و بر او نماز خواند.
این رحم و شفقتی است که دین یا وطن خاصی نمیشناسد؛ و برای او دلسوزی نسبت به انسان یا حیوان فرقی نمیکند.
یک بار از او خواسته شد که بر دشمنانش لعنت بفرستد؛ فرمود: «من نه برای فرستادن لعنت بلکه به عنوان رحمت آمدهام». وقتی که عبدالله بن اُبی بن سَلول که سرکردهی منافقان در مدینه بود مرد، و همو بود که با همفکرانش در غزوهی احد از نیمهی راه بازگشت و یاری دادن پیامبر را در بحرانیترین اوقات ترک نمود؛ و دارای موضع گیریهای مشهوری است که ضمن آنها برای پیامبر و مسلمانان شرّ محض بوده است، وقتی که مرد پسرش از پیامبر خواست که پیراهنش را به او بدهد تا تبرکاً وی را در آن دفن کند؛ پیامبر هم پیراهنش را به عنوان کفن برای سرکردهی منافقان به پسرش داد. آیا رفتاری نیکوکارانهتر و بزرگوارانهتر از این به خاطر دارید؟ سپس پیامبر به سوی قبرش به راه افتاد؛ آن جا ایستاد و میخواست بر او نماز بخواند؛ عمر بن خطاب جلو پرید و گفت: ای رسول خدا! آیا بر پسر اُبّی نماز میخوانی که فلان روز چنین و چنان گفت؛ و سخنانش را برمی شمرد؛ پیامبر لبخند زد و گفت: «دور شو عمر». عمر میگوید: وقتی که اصرار کردم فرمود: «به من اختیار داده شده و من آنچه را بخواهم انتخاب میکنم؛ اگر میدانستم چنانچه بیشتر از هفتاد بار برای او آمرزش بطلبم آمرزیده میشود، این کار را میکردم»؛ و بازگشت.
و این اشاره است به فرمودهی خداوند متعال در مورد منافقان که میفرماید: ﴿ ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ ﴾[التوبة: ۸۰]. «چه برای آنان طلب آمرزش کنی و چه نکنی؛ حتی اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش کنی، هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد». در این اختیاری که دارد میان این که آمرزش بطلبد و یا آمرزش نطلبد، طبع دلسوز و رحیم او وی را به طلب آمرزش برای دشمنانش برمی انگیزد؛ و حتی به عمر میگوید: اگر میدانستم که با استغفار بیش از هفتاد مرتبه برای آنها، آمرزیده میشوند، بیش از هفتاد بار برای آنها آمرزش میطلبیدم!.
این همان رحمتی است که دشمنان و دوستانش و مردم را همگی دربرگرفت. یک بار شنید که یک اعرابی که پشت سر او ایستاده و نماز میخواند، میگوید: پروردگارا! به من و محمد رحم کن و با ما به کس دیگری رحم مکن؛ وقتی که سلام داد فرمود: با وجود این که فراخی و مجال هست، سخت میگیری!؟
از این نمونه و نمونههای زیاد دیگری که بازگفتیم و همگی بر قلب سرشار از لطف و رحمت و شفقت وی دلالت دارد، روشن میشود که وی پروردهی محطیی که در آن میزیست نبوده است؛ او رحمتی گسترده و فراگیر بود در میان خشونت و تعصب و خودخواهی. در اُحُد که خود زخمی و عمویش مثله شده و یارانش کشته، زخمی و یا رانده شده بودند، از او خواسته شد که دشمنان را مورد لعن و نفرین قرار دهد؛ اما همین رحمت و شفقت بینهایت بود که او را وا داشت به جای نفرین، برای آنها دعای خیر بکند؛ و همین رحمت بیش از حد بود که او را بر آن داشت که در طائف برای ثقیف که از پذیرش او سر باز زده بودند دعای خیر کند. و وقتی که قریش از او صلهی رحم خواستند؛ و از گرسنگی زن و فرزندانشان نالیدند با وجود این که آنها بودند که وی را از خانه اش بیرون رانده و در مدینه محاصره کرده بودند، همین رحمت و شفقت بود که او را واداشت تا راه یمامه و شام را بر تجارت قریش بگشاید.
بنابراین از خوان یغمای رحمت او چه دوست و چه دشمن، چه قوی و چه ضعیف، چه فرد آزاد و چه بنده، و چه حیوان، همگی برخوردار گشتهاند؛ و قلب وسیع و بزرگش مالامال از این لطف و مهربانی و شفقت بود؛ این رحمت در دهانش با شادی، در چشمانش با اشک و در دستش با بخشندگی تجلی مییافت. این رحمتی که همگان را در برگرفت، بارزترین صفات پیامبر است که قهرمانان برای نیل بدان میخواهند بر هم پیشی بگیرند اما همگی از آن باز میمانند، و رسول خدا به عنوان نمونهی کامل و الگوی با شکوه همچنان بر صفحهی تاریخ میدرخشد.
۱۱۳۱ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذا صلى أحدكُم النَّاس فَلْیُخَفِّفْ فَإِنَّ فِیهِمُ السَّقِیمَ وَالضَّعِیفَ وَالْكَبِیرَ. وَإِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ لِنَفْسِهِ فَلْیُطَوِّلْ مَا شَاءَ» [۲۹۶].
۱۱۳۱- (۳) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هرگاه یکی از شما برای مردم امامت کرد، باید نمازش را کوتاه و سبک بخواند؛ چون در میان مردم، افراد بیمار و دردمند، ضعیف و ناتوان و پیر و سالخورده وجود دارد؛ و هرگاه یکی از شما به تنهایی نماز گزارد، هر اندازه که میخواهد، نمازش را طولانی کند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «فلیخفّف»: باید کوتاه و سبک بخواند؛ قرائت نماز را کوتاه کند.
«السقیم»: بیمار؛ دردمند؛ مریض؛ ناخوش.
«الضعیف»: ناتوان؛ ضعیف؛ درمانده؛ بیحال.
«الکبیر»: پیرمرد؛ انسان سالخورده؛ پیر زهوار در رفته.
برخی از صحابهی بزرگوار رسول خدا ج، در مساجد قبیله و محلّهی خویش امامت میکردند و به خاطر اشتیاق و علاقهی شخصی خود به عبادت، نماز جماعت را طولانی میگزاردند که در نتیجه، برخی از بیماران یا افراد ضعیف و سالخورده و ناتوان و درمانده، در زحمت و مشقت و چالش و دغدغه قرار میگرفتند. رسول خدا جبه جهت مراعات حال این گونه افراد، در مناسبتهای مختلفی، سفارش کردند که هرگاه کسی از ائمه، برای مردم امامت میکند؛ باید نمازش را کوتاه و سبک بخواند؛ چون در میان مردم، افراد بیمار و دردمند، ضعیف و ناتوان و پیر و سالخورده وجود دارد؛ و هرگاه به تنهایی نماز میگزارد، هر اندازه که میخواهد، نمازش را طولانی گرداند.
و هدف آن حضرت جاین بود که امام و پیشنماز، میبایست این امر را در نظر بگیرد که در میان اقتداکنندگان و نمازگزاران، گاهی فرد بیمار، ضعیف و سالخودهای وجود دارد؛ از این رو، نماز را نباید طولانی کرد؛ البته منظور این نیست که همیشه و در تمام اوقات، نماز را کوتاه و مختصر بکند و سورههای کوچک را در آن قرائت نماید و در رکوع و سجده، کمتر از سه بار تسبیح خوانده شوند.
به هر حال، «تخفیف (سبک کردن) نماز» فقط با قرائت آن تعلّق دارد و با ادای ارکان دیگر ارتباطی ندارد؛ بنابراین، در رکوع و سجده بیش از سه تسبیح خواندن، بدون کراهت روا است؛ چرا که از آن حضرت جبه اندازهی ده تسبیح در رکوع و سجده ثابت میباشد.
و منظور از تخفیف در قرائت هم، عدم تجاوز از مقدار سنّت آن است؛ پس در نماز صبح، خواندن سورههای «طوال مفصّل» با تخفیف، تضادّی ندارد؛ البته نباید فراموش کرد که اگر در قرائت، وقت زیادی صرف «تغنّی» (خوش الحانی) گردد، برخلاف تخفیف نماز خواهد بود.
۱۱۳۲ - [۴] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مَسْعُودٍ أَنَّ رَجُلًا قَالَ: وَاللَّهِ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلَانٍ مِمَّا یُطِیلُ بِنَا فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جفِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ یَوْمَئِذٍ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِینَ فَأَیُّكُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیَتَجَوَّزْ: فَإِنَّ فِیهِمُ الضَّعِیفَ وَالْكَبِیر وَذَا الْـحَاجة» [۲۹۷].
۱۱۳۲- (۴) قیس بن ابی حازم سگوید: ابومسعود (انصاری) سبه من خبر داده است که: مردی (به نزد پیامبر گرامی اسلام جآمد و) گفت: ای فرستادهی خدا! سوگند به خدا! من به دلیل این که فلانی، نماز را بسیار طولانی میکند، در نماز جماعت صبح شرکت نمیکنم.
ابومسعود سگوید: من در هیچ یک از سخنرانیها، رسول خدا جرا مانند آن روز، خشمگین و ناراحت ندیده بودم؛ آن حضرت جفرمودند: «(ای مردم)! بیگمان برخی از شما، مردم را از دین به دور میسازند و متنفّر و بیزار میگرداند؛ پس هریک از شما که امامت مردم را در نماز به عهده گرفت، باید آن را مختصر و سبک بخواند؛ زیرا در میان نمازگزاران، افراد ضعیف و ناتوان، پیر و سالخورده و کسانی وجود دارند که کار فوری دارند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «انّی لأتأخّر عن صلاة الغداة»: من نماز صبح را به تأخیر میاندازم؛ یعنی در نماز جماعت صبح، شرکت نمیکنم و حضور نمییابم.
«من اجل»: به خاطر. این کلمه برای بیان علّت گناهان و خطاها به کار میرود و لیکن در معنای وسیعتری نیز برای بیان علّت هر چیزی گفته میشود.
«موعظة»: خطابه؛ سخنرانی.
«اشدّ»: سختتر؛ شدیدتر.
«منفّرین»: مردمان را از نماز - با طولانی نمودن آن - بیزار میکنند.
«ذاالحاجة»: کسی که کار و عجله داشته باشد.
به هر حال؛ رسول خدا جپیوسته رعایت حدّ وسط و اعتدال میان افراط و تفریط را سرلوحهی کار خود قرار میداد و همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر، ترجیح میداد و مبنای کار خویش را بر آسانگیری و سهولت و رفع عُسر و حَرَج از بندگان قرار داده بود و در حدّ توان، نسبت به مردم، - به ویژه بیماران، درماندگان و سالخوردگان - آسانگیر بود و به خاطر تشویق و ترغیب عامهی مردم نسبت به دین و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه مینمود و از تیسیر و تخفیف، بیشتر از تشدید و سختگیری بهره میگرفت؛ حتّی در نمازها.
و ائمهی جمعه و جماعات نیز باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.
امروز میبینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسههای گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شدهاند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارندهی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجهی انسان مؤمن میشوند و میخواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربهای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.
از اینرو بر ائمهی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابتقدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.
وقتی که شیوههای آسانگیری در زمان پیامبر جو صحابه شاعمال و اجرا میشد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟
ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آنها نیازمندتریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعدهی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.
از اینرو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسختگیری از بندگان است، پیامبر جاز کسانی که نماز را بر مردم طولانی میکردند، ایراد میگرفت. چنانکه به معاذ سایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:
«ای معاذ! مگر تو فتنهگری»؟
همچنین از «ابی بن کعب» سایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن اینچنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:
«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم میشوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستادهاند، یا پشت سرش کسانی ایستادهاند که میخواهند به کارشان برسند».
پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسورهی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.
۱۱۳۳ - [۵] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یُصَلُّونَ لَكُمْ فَإِنْ أَصَابُوا فَلَكُمْ وَإِنْ أَخْطَئُوا فَلَكُمْ وَعَلَیْهِمْ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ وَهَذَا الْبَابُ خَالٍ عَنِ الْفَصْلِ الثَّانِی [۲۹۸].
۱۱۳۳- (۵) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «(پیشنمازهایتان) برای شما؛ نماز را (با جماعت) میخوانند؛ (و شما نیز بدانها اقتدا میکنید و از تمام حرکات و سَکَنات آنان، پیروی و اتّباع مینمایید؛) پس اگر پیشنمازهایتان، برای شما؛ درست و صحیح نماز بخوانند، (هم به نفع آنان و هم) به نفع و سود شما خواهد بود (و پاداش داده میشوید؛) ولی اگر در نمازشان، اشکالی وجود داشته باشد، شما پاداش خود را دریافت میدارید و آنها، گنهکار میشوند».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «یصلّون لكم»: «یصلّون» خبر برای مبتدای محذوف است؛ یعنی: «ائمتکم یصلّون لکم: پیشنمازهایتان، برای شما نماز را با جماعت برگزار میکنند».
رسول خدا جدر حدیثی دیگر میفرمایند: «من اَمّ قوماً فلیتّق الله ولیعلم انّه ضامن، مسئولٌ لـما ضَمن؛ وان اَحْسَنَ كان له من الاجر مثل اجر من صلّی خلفه من غیر ان یُنقص من اجورهم شیئاً وما كان من نقص فهو علیه»(طبرانی در معجم الاوسط).
«هر کسی که امام جماعت شود، بایستی از خدا پروا کند و بداند که وی (در قبال نماز مقتدیان) ضامن و مسئول است و از وی در مورد این مسئولیت، پرسش خواهد شد؛ اگر او به خوبی نماز را ادا کرد، در آن صورت به میزان پاداش تمام مقتدیان، بدو ثواب و پاداش میرسد، بیآن که از ثواب مقتدیان، کاسته شود و هر نقص و ضعفی که در نماز به وجود آید، مسئولیت آن بر عهدهی امام خواهد بود».
و در حدیثی دیگر، پیرامون مسئولیت و وظیفهی خطیر پیشنماز میفرمایند:
«الامام ضامنٌ والمؤذّن مؤتمن؛ اللهم اَرشد الائمة واغفر للمؤذّنین»(احمد، ابوداود و ترمذی)؛ «پیشنماز (علاوه از نماز خویش) ضامن و کفیل (نماز مردم نیز) است؛ (از این رو بر او لازم و ضروری است که حتّی الامکان در ظاهر و باطن بکوشد تا اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی و آداب و شرایط و سُنن و فرایض و خشوع و خضوع نماز را در امامت خویش رعایت نماید تا این که نماز به خوبی و درستی و بدون هیچ مشکلی برگزار گردد).
و اذان گو نیز در حقیقت امانتدار است؛ (از این رو بر او نیز لازم و ضروری است که منافع شخصی، اغراض فردی و امیال نفسانی را کنار بگذارد و بدون رعایت هر گونه مصلحت و سازشی در وقت معین اذان گوید و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خداوند بلند مرتبه، فرا خواند؛)
پروردگارا! پیشنمازان را به راه راست (و به علم توأم با عمل و صداقت و اخلاص) رهنمون ساز؛ و اذان گویان را (که در برخی اوقات، وقت و بیوقت اذان میدهند و از آنها نسبت به این قضیه، کوتاهی و تقصیری سر میزند) ببخش و مغفرت فرما».
در حقیقت، در این حدیث، پیامبر جمسئولیت و وظیفهی خطیر پیشنماز و اذانگو را بیان میدارد و در حق هردو آنها، دعای خیر میکند و همین دعای پیامبر ج، بدون شک، بزرگترین و سترگترین فضیلت و برتری برای پیشنمازانِ خداترس و نیکوکار و اذانگویانِ مخلص و ربّانی است.
علماء و صاحبنظران مذهب احناف، این بخش از حدیث «الامام ضامن» را در بسیاری از مسائل، مورد استدلال خویش قرار دادهاند؛ از جمله:
حنفیها، بر ترک قرائت پشت سر امام، به این بخش از حدیث، تمسک جستهاند و چنین استدلال کردهاند: هرگاه امام، کفیل و ضامن مقتدیها باشد، قرائت او برای مقتدیان، کافی به شمار میآید و نیازی نیست که مقتدیان، پشت سر وی، قرائت نمایند.
بر اساس حدیث بالا، حنفیها، اقتدای «مُفترض» (فرضگزار) پشت سر «مُتنفّل» (نفلگزار) را جایز نمیدانند؛ زیرا «لانّ الشیء لایتضمنّ ما هو فوقه»؛ «شیء، ضامن و کفیل چیز بالاتر از خود نمیشود».
از دیدگاه احناف، با استدلال از این حدیث، فساد نماز امام را مستلزم فساد نماز مقتدی میدانند؛ و این در حالی است که از دیدگاه امام شافعی/هر کدام از امام و مقتدی، عهدهدار و ضامن نماز خویش هستند و با فاسد شدن نماز امام، نماز مقتدی فاسد نمیگردد؛ زیرا که خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾[الأنعام: ۱۶۴].«هیچ کس، گناه دیگری را بر دوش نمیکشد».
ولی حدیث بالا، خلاف دیدگاه امام شافعی را بیان میدارد؛ زیرا امام، کفیل و ضامن گفته شده است؛ از این رو، صحّت و فساد نماز مقتدیها، به نماز امام، منوط خواهد بود.
امام شافعی/، حدیث «الامام ضامن» را تأویل و توجیه نموده و گفته است: «ضامن» به معنای «نگهبان و مراقب» به کار رفته است؛ یعنی امام، مراقب نماز مقتدیان خویش است؛ اگر نماز خودش فاسد گردد؛ باز هم نمیگذارد که نماز مقتدیان فاسد شود.
ولی این تأویل، با ظاهر لغت و روایت، در تضادّ کامل قرار دارد؛ خود صحابه نیز از این حدیث، همان مفهومی را برداشت کردهاند که علماء و صاحبنظران احناف، آن را انتخاب و گزینش نمودهاند؛ اینطور که آنان «ضامن» را به معنای «کفیل» دانستهاند و فساد کفیل، مستلزم فساد مکفول عنه است.
به هر حال، از حدیث «الامام ضامن» و از روایت قیس بن ابوحازم (حدیث شماره ۱۱۳۲) و روایت ابوهریره (حدیث شماره ۱۱۳۳) معلوم میگردد که ضامن به معنای «کفیل» به کار رفته است؛ از این رو، فساد نماز امام، فساد نماز مقتدیان را به همراه خواهد داشت؛ البته گناه این فساد، به جای این که متوجه مقتدیان شود، به امام برمیگردد؛ و استدلال از آیهی ﴿ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ ﴾[الأنعام: ۱۶۴] در اینجا، منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا در این آیه، دربارهی صحّت و فساد افعال، بحثی به میان نیامده است، بلکه بحث گناه و ثواب افعال و کردار، در آن مطرح گردیده است.
این باب، (در کتاب «المصابیح السنة») فصل دوّم ندارد.
[۲۹۲]- بخاری ۲/۲۰۱ ح ۷۰۸؛ مسلم ۱/۳۴۲ ح (۱۹۰-۴۶۹)؛ ابوداود ۱/۴۹۹ ح ۷۸۹؛ ترمذی ۱/۳۴۲ ح ۳۷۶؛ نسایی ۲/۹۵ ح ۸۲۵؛ ابن ماجه ۱/۳۱۶ ح ۹۹۰؛ و مسند احمد ۵/۳۰۵.
[۲۹۳]- بخاری ۲/۲۰۲ ح ۷۰۹؛ و ابن ماجه ۱/۳۱۶ ح ۹۸۹.
[۲۹۴]- آن هم برای یک عمل پاک و نیک خداپسندانه. ماجرا - به روایت مفسران - از این قرار بود که پیامبرجیک روز با یکی از بزرگان قریش داشت صحبت میکرد و به اسلام آوردن او امید بسته بود؛ در همان موقع که سرگرم گفتگو با او بود، عبدالله بن ام مکتوم - که قبلاً مسلمان شده بود - آمد و از رسول خدا چیزی پرسید و بر آن اصرار ورزید؛ پیامبر هم دوست داشت که کاش عبدالله این لحظه از تقاضا خودداری میکرد تا او به خاطر امیدی که به اسلام این مرد داشت بتواند با وی سخن بگوید؛ و لذا از او روی برگردانید و به دیگری روی آورد. البته عبدالله بن ام مکتوم نابینا بود و این روی گردانیدن پیامبر را هم ندید!!.
[۲۹۵]- سعدی نیز آن را در باب دوم بوستان به نظم درآورده است:
یکـی در بیـابان سـگی تشنـه یـافـت
بــرون از رمــق در حیـاتش نیـافت
کلَه دلـو کرد آن پسنــدیده کیــش
چو حَبْل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میـان بسـت و بازو گشاد
ســــگ ناتـــوان را دمــی آب داد
خبــر داد پیغمبــر از حــال مــرد
که داور گنـاهــان از او عفــو کرد
[۲۹۶]- بخاری ۲/۱۹۹ ح ۷۰۳؛ مسلم ۱/۳۴۱ ح (۱۸۳-۴۶۷)؛ ابوداود ۱/۵۰۲ ح ۷۹۴؛ ترمذی ۱/۴۶۱ ح ۲۳۶؛ نسایی ۲/۹۴ ح ۸۲۳؛ و ابن ماجه ۱/۳۱۶ ح ۹۸۷.
[۲۹۷]- بخاری ۲/۲۰۰ ح ۷۰۴؛ مسلم ۱/۳۴۰ ح (۱۸۲-۴۶۶)؛ ابوداود ۱/۵۰۲ ح ۷۹۵؛ ابن ماجه ۱/۳۱۵ ح ۹۸۴؛ دارمی ۱/۳۲۲ ح ۱۲۵۹؛ و مسند احمد ۴/۱۱۸.
[۲۹۸]- بخاری ۲/۱۸۷ ح ۶۹۴.