فصل دوم
۱۲۱۴ - [۴] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا اسْتَیْقَظَ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أَسْتَغْفِرُكَ لِذَنْبِی وَأَسْأَلُكَ رَحْمَتَكَ اللَّهُمَّ زِدْنِی عِلْمًا وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ [۴۹۶].
۱۲۱۴- (۴) عایشهلگوید: هرگاه پیامبر جدر شب (برای نماز تهّجد) بیدار میشدند، با خود این کلمات را زمزمه میکردند:
«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أَسْتَغْفِرُكَ لِذَنْبِی وَأَسْأَلُكَ رَحْمَتَكَ اللَّهُمَّ زِدْنِی عِلْمًا وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».
«پروردگارا! هیچ معبود برحقّی جز تو نیست. بار خدایا! تو از ناتوانیها و ناشایستیها، پاک و منزّهی و به حمد و ستایش تو مشغولیم؛ و از تو میخواهم تا گناهان مرا بیامرزی؛ و از تو رحمت تو را خواهانم. پروردگارا! بر دانشم بیافزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن، آگاهترم فرما) و دل مرا (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که مرا (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نمودهای؛ و از جانب خود، رحمتی به من عطا کن؛ بیگمان؛ بخشایشگر راستین تویی تو».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
۱۲۱۵ - [۵] (صَحِیح)
وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَبِیتُ عَلَى ذِكْرٍ طَاهِرًا فَیَتَعَارَّ مِنَ اللَّیْل فَیسْأَل اللهُ خَیْرًا إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ إِیَّاهُ». رَوَاهُ أَحْمد وَأَبُو دَاوُد [۴۹۷].
۱۲۱۵- (۵) معاذ بن جبل سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هیچ بندهی مسلمان و حقگرایی نیست که در حالت طهارت و پاکی، بر ذکری از اذکار، شب را بگذارند و بخوابد و آنگاه در پارهای از شب بیدار شود و از خداوند نعمت و موهبتی را بخواهد، مگر آن که خداوند بدو آن نعمت و خیر را ارزانی میکند».
[این حدیث را احمد بن حنبل و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: «یبیتُ»: در شب بخوابد.
«علی ذکره»: بر ذکری از اذکار که خواندن آن به هنگام خواب، مستحب میباشد.
«طاهراً»: این واژه را سه گونه میتوان ترجمه و تفسیر کرد:
از بیوضویی و جنابت، پاک باشد؛ یعنی به هنگام خواب، وضو یا غسل و یا تیمّم کرده باشد.
قلبش به هنگام خواب، از کینه، حسد، بغض، اغراض شخصی، امراض درونی، گناه و معصیت پاک باشد.
قلبش از محبّت غیر خدا، پاک باشد.
«فیتعارّ»: پس، از خواب بیدار شود.
۱۲۱۶ - [۶] (ضَعِیف)
وَعَنْ شَرِیقٍ الْـهَوْزَنِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَسَأَلْتُهَا: بِمَ كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیَفْتَتِحُ إِذَا هَبَّ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَتْ: سَأَلْتَنِی عَنْ شَیْءٍ مَا سَأَلَنِی عَنْهُ أَحَدٌ قَبْلَكَ كَانَ إِذَا هَبَّ مِنَ اللَّیْلِ كَبَّرَ عَشْرًا وَحَمِدَ اللهَ عَشْرًا وَقَالَ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ وَبِحَمْدِهِ عَشْرًا» وَقَالَ: «سُبْحَانَ الْـمَلِكِ الْقُدُّوسِ» عشرا واستغفر عشرا وَهَلل عَشْرًا ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ ضِیقِ الدُّنْیَا وَضِیقِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ» عَشْرًا ثمَّ یفْتَتح الصَّلَاة. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۴۹۸].
۱۲۱۶- (۶) شریق هَوزنی سگوید: به نزد عایشهلرفتم و از او پرسیدم: هرگاه رسول خدا جدر شب از خواب بیدار میشدند، نخست به چه کاری میپرداختند؟ عایشهلدر پاسخ گفت: به راستی تو چیزی را از من پرسیدی که هیچکس آن را پیش از تو، از من نپرسیده بود. (آنگاه در پاسخ سؤالم گفت:) هرگاه آن حضرت جاز خواب بیدار میشدند، ده بار «الله اكبر» و ده بار «الحمدلله» میگفتند؛ آنگاه ده بار «سبحان الله وبحمده» و ده بار «سبحان الـملك القدّوس» میگفتند؛ پس از آن، ده بار «استغفرالله» و ده بار «لا اله الّا الله» میگفتند؛ و پس از آنها، ده بار چنین دعا میکردند:
«اللهم انّی اعوذ بك من ضیق الدنیا وضیق یوم القیامة»؛ «بار خدایا! از تنگی و سختی دنیا و روز رستاخیز به تو پناه میبرم».
آنگاه نماز (تهجّد) را شروع کردند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «بِمَ»: بای شیء: با چه چیزی...
«هَبَّ»: از خواب بیدار شد؛ شب بلند شد؛ از خواب حرکت کرد و جنبید.
«القدّوس»: پاک و منزّه از ناتوانیها و ناشایستیها.
«ضیق»: تنگی؛ سختی؛ دشواری؛ ناهمواری؛ ناملایمات؛ چالشها؛ دغدغهها.
گاه میشود که درهای زندگی به روی انسان به طور کلّی بسته میشود و دست به هر کاری میزند ولی با درهای بسته روبهرو میگرد؛ و گاهی به عکس، به هر جا روی میآورد، خود را در برابر درهای گشوده میبیند و مقدّمات هر کار برایش فراهم و مهیا است و بنبست و گرهی در برابر او نیست؛ از این حال، به «وسعت و فراخی زندگی» و از حالت اول، به «ضیق و تنگی معیشت» تعبیر میشود.
گاهی تنگی زندگی، به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد؛ و چه بسا پول و درآمدش هنگفت و سرسامآور است ولی بخل و تنگچشمی و حرص و آز، زندگی را بر او تنگ میکند و نه تنها میل ندارد در خانهاش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گویی نمیخواهد آن را به روی خویش بگشاید؛ و به قول معروف: «همچون فقیران زندگی میکند و همانند ثروتمندان، حساب پس میدهد». به راستی، چرا انسان گرفتار این تنگناها و دغدغهها و چالشها و نابسامانیها میشود؛ قرآن کریم و روایات اسلامی میگویند: عامل اصلی این حالت، اِعراض و رویگردانی از یاد خداست.
یاد خدا مایهی آرامش جان و تقوا و شهامت است و فراموش کردن او، مایهی اضطراب و ترس و نگرانی است.
هنگامی که انسان، مسئولیتهایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد و غرق در شهوتها و حرص و طمع میگرد، پیداست که نصیب او، زندگی تنگ و سخت خواهد بود؛ نه قناعتی که جان او را پر کند و نه توجه به معنویت که به او غنای روحی دهد و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوت، بازدارد.
و در واقع، تنگی زندگی، بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است؛ به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود و وابستگی بیش از حدّ، به جهان مادّه است؛ و آن کس که ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همهی این نگرانیها و چالشها و دغدغهها و نابسامانیهای روحی و روانی، در امان است.
و در حقیقت، جوامعی که علیرغم پیشرفت شگفتانگیز صنعت و فراهم بودن همهی وسایل زندگی، باز هم در اضطراب و نگرانی شدید به سر میبرند و در تنگنای عجیبی گرفتارند و خود را محبوس و زندانی میبینند.
در چنین جوامعی، همه از هم میترسند و هیچکس به دیگری اعتماد نمیکند و رابطهها و پیوندها، همه بر محور منافع شخصی است و بار تسلیحات سنگین به خاطر ترس از جنگ، بیشترین امکانات اقتصادی آنها را در کام خود فرو برده و پشتهایشان زیر این بار سنگین خم شده است. در چنین جوامعی، زندانها، مملو از جنایتکاران است و در هر ساعت و دقیقه - طبق آمار رسمیشان - قتلها و جنایتهای هولناک و وحشتناکی رخ میدهد و آلودگی به مواد مخدّر و فحشاء، آنها را برده و اسیر خود ساخته است و در محیط خانوادههایشان، نه نور محبتی است و نه پیوند عاطفی نشاطبخشی که روح و روان آنها را تسکین بخشد؛ آری این است زندگی سخت و تنگ آنها. و به راستی، آن کس که الگوی خود را از زندگی پیامبر خدا جبگیرد- همان ابرمردی که تمام دنیا در نظرش، از یک برگ درخت، کمارزشتر بود - و آن چنان به خدا دل ببندد که جهان در نظرش کوچک گردد، در آن صورت، زندگی گشاد و خوب، توأم با آرامش و معنویت خواهد داشت.
[۴۹۶]- ابوداود ۵/۳۰۶ ح ۵۰۶۱. [۴۹۷]- ابوداود ۵/۲۹۶ ح ۵۰۴۲؛ ابن ماجه ۲/۱۲۷۷ ح ۳۸۸۱؛ و مسند احمد ۵/۲۴۴. [۴۹۸]- ابوداود ۵/۳۲۲ ح ۵۰۸۵؛ و نسایی ۵/۲۸۴ ح ۵۵۳۵.