فصل دوم
۹۸۹ - [۱۲] (حسن)
عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: كُنَّا نُسَلِّمُ عَلَى النَّبِیِّ جوَهُوَ فِی الصَّلَاةِ قَبْلَ أَنْ نَأْتِیَ أَرْضَ الْـحَبَشَةِ فَیَرُدُّ عَلَیْنَا فَلَمَّا رَجَعْنَا مِنْ أَرْضِ الْـحَبَشَةِ أَتَیْتُهُ فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیَّ حَتَّى إِذَا قَضَى صَلَاتَهُ قَالَ: «إِنَّ اللهَ یُحْدِثُ مِنْ أَمْرِهِ مَا یَشَاءُ ن وَإِن مِمَّا أحدث أَن لَا تتكلموا فِی الصَّلَاة». فَرد عَلیّ السَّلَام [۸۱].
۹۸۹- (۱۲) عبدالله بن مسعود سگوید: ما پیش از این که به سرزمین حبشه هجرت کنیم، بر پیامبر جسلام میکردیم و در حالی که آن حضرت جنماز میگزاردند، جواب سلام ما را میدادند؛ ولی وقتی که از دیار حبشه به خدمت پیامبر ج(به مدینهی منوره) برگشتیم، به نزد ایشان رفتم. و در حالی که آن حضرت جنماز میگزاردند، بر ایشان سلام کردم؛ امّا ایشان جواب سلام مرا ندادند تا این که نماز آن حضرت جتمام شد؛ آن گاه پس از نماز، فرمودند: «بیگمان، خداوند بلند مرتبه در کار دین (و احکام و مسائلش) هر چه را بخواهد، ایجاد میکند و وضع تازهای پیش میآورد؛ و به راستی از آن چیزهایی که تازه پیداکرده است، یکی این است که در نماز، سخن نگویید». آن گاه رسول خدا جپس از نماز، جواب سلامم را دادند.
[این حدیث را ابوداود و احمد بن حنبل روایت کردهاند].
۹۹۰ - [۱۳] (حسن)
وَقَالَ: «إِنَّمَا الصَّلَاةُ لِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَذِكْرِ الـلّٰهِ فَإِذا كنت فِیهَا لیكن ذَلِك شَأْنك». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۸۲].
۹۹۰- (۱۳) (عبدالله بن مسعود سدر ادامهی حدیث بالا میگوید: و نیز رسول خدا جفرمودند: «بیشک، نماز فقط برای خواندن قرآن و ذکر و یاد خدا وضع و تشریع شده است؛ پس زمانی که تو در نماز بودی، باید کار تو همین خواندن قرآن و ذکر و یاد خدا باشد؛ (چرا که وظیفهی تو، مغشول بودن به تفکّر در معنا و مفهوم آیات و ذکر و یاد خداست و نباید در نماز، به چیز دیگری توجه داشته باشی)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
۹۹۱ - [۱۴] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِبِلَالٍ: كَیْفَ كَانَ النَّبِیُّ جیَرُدُّ عَلَیْهِم حِین حانوا یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ وَهُوَ فِی الصَّلَاةِ؟ قَالَ: كَانَ یُشِیرُ بِیَدِهِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَفِی رِوَایَةِ النَّسَائِیِّ نَحوه وَعوض بِلَال صُهَیْب [۸۳].
۹۹۱- (۱۴) عبدالله بن عمر سگوید: خطاب به بلال سگفتم: وقتی که پیامبر جدر حال خواندن نماز بودند و مردم بر ایشان سلام میکردند، آن حضرت جچگونه جواب سلام آن هارا میدادند؟ بلال در پاسخ گف: با دستشان اشاره میکردند (و جواب سلامشان را میدادند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و نسایی نیز به سان آن را به روایت «صهیب» روایت نموده است].
شرح: ائمه و پیشوایان چهار گانه (امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل) بر عدم جواز جواب سلام در نماز با الفاظ سلام، اتفاق نظر دارند و حسن بصری، قتاده و سعید بن مسیب، آن را جایز میدانند.
و همچنین به اتفاق هر چهار ائمه، جواب سلام با اشاره، فاسد کنندهی نماز نیست؛ تا جایی که امام شافعی آن را مستحب میداند و امام مالک و امام احمد بن حنبل نیز آن را بدون کراهیت، جایز میدانند؛ ولی از دیدگاه امام ابوحنیفه، رد کردن جواب سلام با اشاره، مکروه میباشد.
استدلال ائمهی ثلاثه، حدیث بلال س(حدیث بالا به شمارهی ۹۹۱) است؛ در حالی که استدلال احناف، حدیث عبدالله بن مسعود (به شمارهی ۹۸۹ و ۹۷۹ و..). میباشد. عبدالله بن مسعود سزمانی که از حبشه برگشت، به نزد پیامبر جآمد. در آن هنگام آن حضرت جمشغول خواندن نماز بودند؛ عبدالله بن مسعود میگوید: «فسلمت علیه فلم یردّ علیّ»؛ «بر آن حضرت جسلام کرد ولی ایشان، جواب سلامم را ندادند».
از این رو، حدیث بلال س، به ابتدای اسلام منسوب است که در آن زمان، چنین حرکاتی در نماز جایز بود و به نظر میرسد که حدیث عبدالله بن مسعود س، حدیث بلال سرا منسوخ گردانیده باشد.
امام طحاوی/گوید: زمانی که جواز سخن گفتن در نماز، منسوخ شد، در کنار آن، اشاره نمودن در نماز نیز منسوخ گردید؛ زیرا که پیامبر جفرمود: «انّ فی الصلوة شغلاً».
۹۹۲ - [۱۵] (صَحِیح)
وَعَن رِفَاعَة بن رَافع قَالَ: صلیت خَلْفَ رَسُولِ الـلّٰهِ جفَعَطَسْتُ فَقلت الْـحَمْدُ لِـلّٰهِ حَمْدًا كَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَكًا فِیهِ مُبَارَكًا عَلَیْهِ كَمَا یُحِبُّ رَبُّنَا وَیَرْضَى فَلَمَّا صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ جانْصَرَفَ فَقَالَ: «مَنِ الْـمُتَكَلِّمُ فِی الصَّلَاةِ؟» فَلَمْ یَتَكَلَّمْ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَهَا الثَّانِیَةَ فَلَمْ یَتَكَلَّمْ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَهَا الثَّالِثَةَ فَقَالَ رِفَاعَةُ: أَنَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدِ ابْتَدَرَهَا بِضْعَةٌ وَثَلَاثُونَ مَلَكًا أَیُّـهُمْ یَصْعَدُ بِـهَا». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ [۸۴].
۹۹۲- (۱۵) رفاعۀ بن رافع سگوید: پشت سر پیامبر جنماز میخواندم که عطسهام گرفت؛ از این رو، (در حال نماز) گفتم: «الحمد لله حمداً كثیراً طیّباً مباركاً فیه؛ مباركاً علیه كما یحبّ ربنا ویرضی»؛ «حمد و ستایش و ثنا و سپاس از آنِ خداست؛ حمد و ستایش زیاد، خوب و مبارک؛ آن طوری که پروردگارمان دوست میدارد و بدان راضی و خشنود میشود».
چون آن حضرت جنماز را گزاردند، محل نماز خویش را ترک کردند و فرمودند: «گویندهی این کلمات در نماز کیست»؟ پس همهی مردم، خاموش و ساکت شدند و کسی چیزی نگفت. پیامبر جبرای بار دوم و سوم نیز سؤالشان را تکرار فرمودند و از گویندهی این کلمات در نماز سؤال کردند؛ آن گاه رفاعۀ گفت: من بودمای رسول خدا ج!.
پیامبر جفرمودند: «سوگند به آن ذاتی که جانم در قبضهی قدرت اوست! بیگمان، سی و اندی فرشته برای بالا بردن ثواب و پاداش این کلمات به سوی پروردگار، شتاب و عجله میکردند و بر یکدیگر پیشدستی مینمودند تا ببینند کدام یک از آنها، بالا بردن ثواب و پاداش این کلمات را به عهده میگیرد».
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی گفتهاند: این حدیث، مربوط به زمانی است که سخن گفتن در نماز مباح بوده است؛ ولی بعد از این که حکم سخن گفتن در نماز منسوخ گردید، این حکم نیز باقی نماند؛ اگر چه شیخ ابن همام گفته است: اگر چنانچه کسی در جواب عطسه - آن هم در نماز - حمد و ستایش خدا را با «الحمد لله حمداً کثیراً...» بگوید، اگر در نفس خود بگوید و لب نجنباند، نمازش فاسد نمیگردد و اگر لب بجنباند، نمازش فاسد میشود. و الله اعلم بالصواب.
۹۹۳ - [۱۶] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «التَّثَاؤُبُ فِی الصَّلَاةِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُكُمْ فَلْیَكْظِمْ مَا اسْتَطَاعَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَفِی أُخْرَى لَهُ وَلِابْنِ مَاجَهْ: «فَلْیَضَعْ یَدَهُ على فِیهِ» [۸۵].
۹۹۳- (۱۶) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «خمیازه کشیدن در نماز، از شیطان است؛ (چرا که خمیازه، دلیل تنبلی و کسالت و سستی و بیحالی و نشأت گرفته از کدورت خاطر و عامل مؤثری در ایجاد غفلت و از میان رفتن نشاط عبادت و بندگی و مورد پسند و خشنودی شیطان است؛) پس هرگاه کسی از شما، خواست خمیازه بکشد، تا میتواند آن را فرو برد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است. و در روایتی دیگر از ترمذی و ابن ماجه آمده است:] «(وقتی یکی از شما خمیازه کشید،) باید دستش را بر دهان خود بگذارد (و دهان خود را بسیار باز نکند و از خود صدا درنیاورد و باعث چندش و اذیت و آزار دیگران نشود که این نشانهی غفلت شخص و سبب ورود میکروبها و مواد آلوده به ریهاش میشود و در نتیجه، مایهی خنده و سُخره و شادی و خوشحالی شیطان میگردد)».
۹۹۴ - [۱۷] (صَحِیح)
وَعَنْ كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ ثُمَّ خَرَجَ عَامِدًا إِلَى الْـمَسْجِدِ فَلَا یُشَبِّكَنَّ بَیْنَ أَصَابِعِهِ فَإِنَّهُ فِی الصَّلَاة». رَوَاهُ أَحْمد وَأَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ وَالنَّسَائِیّ والدارمی [۸۶].
۹۹۴- (۱۷) کعب بن عُجرة سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر گاه یکی از شما (در خانهاش) وضو گیرد و وضوی خویش را به نحو اَحسن و خوب و کامل و با رعایت آداب و شرایط و ارکان و حدود انجام دهد؛ سپس آهنگ مسجد نماید و به مسجد برود؛ پس انگشتان خویش را در هم داخل نکند؛ چرا که (از هنگامی که نیت نماز میکند و به مسجد رهسپار و روان میگردد تا زمانی که به خانه بازمیگردد،) در نماز است».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسایی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: «تشبیک»: داخل نمودن انگشتان در همدیگر. و رسول خدا جاز داخل نمودن انگشتان در همدیگر بدین جهت نهی کردند؛ زیرا که مخالف حالت خشوع و خضوع و تواضع و فروتنی و نشانهی خصومت و فتنه و در هم افتادن و جنگ و پیکار و کارزار و جدال است؛ از این رو، هرگاه که پیامبر جفتنهها را بیان میکردند، انگشتان خویش را برای نشان دادن شرّ و بدی آنها، در همدیگر داخل میکردند.
۹۹۵ - [۱۸] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا یَزَالُ اللهُ ﻷمُقْبِلًا عَلَى الْعَبْدِ وَهُوَ فِی صَلَاتِهِ مَا لَمْ یَلْتَفِتْ فَإِذَا الْتَفَتَ انْصَرَفَ عَنْهُ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَالدَّارِمِیُّ [۸۷].
۹۹۵- (۱۸) ابوذر غفاری سگوید: رسول خدا جفرمودند: «تا زمانی که بندهی مسلمان، مشغول خواندن نماز است، خداوند بلند مرتبه پیوسته متوجه وی است و با نظر لطف و رحمت و عنایت و محبّت خویش، وی را مینگرد؛ و این توجه و اقبال خداوندی تا هنگامی است که بندهی مسلمان، (در نماز) روی خویش را به طرف چپ و راست برنگرداند. پس هرگاه رویش را به چپ و راست برگردانید، خداوند بلند مرتبه نیز نظر عنایت و لطف خویش را از او برمیگرداند».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ابوداود، نسایی و دارمی روایت کردهاند].
۹۹۶ - [۱۹] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ جقَالَ: «یَا أَنَسُ اجْعَلْ بَصَرَكَ حَیْثُ تَسْجُدُ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی سُنَنِهِ الْكَبِیرِ مِنْ طَرِیق الْـحسن عَن أنس یرفعهُ [۸۸].
۹۹۶- (۱۹) انس بن مالک سگوید: رسول خدا جفرمودند: «ای انس! (به هنگام گزاردن نماز، برای فراچنگ آوردن خشوع و خضوع بدنی و جسمانی و قلبی و روحانی و به خاطر حضور قلب،) به سجدگاه خویش نگاه کن و چشمهایت را به جایی زوم کن که میخواهی در آنجا سجده نمایی».
[این حدیث را بیهقی در «سنن کبیر» خویش از طریق حسن/، و او نیز از انس س، و او نیز از پیامبر جروایت کرده است].
شرح:
براساس این حدیث، علماء و صاحبنظران فقهی گفتهاند: فرد نمازگزار، به هنگام قیام به سجدهگاه؛ و به هنگام رکوع به پشت پاها؛ و به هنگام سجده به نرمی بینی؛ و به هنگام نشستن به سینه؛ و به هنگام سلام دادن به شانههای خویش نگاه کند.
و به هنگام نماز تا میتواند سرفهی خویش را کنترل نماید و به هنگام خمیازه کشیدن، دهانش را بپوشاند و تا میتواند خمیازهاش را کنترل نماید و نگه دارد.
ناگفته نماند که انجام این کارها، مانند هر کاری دیگر، نیاز به مراقبت، تمرین، ممارست، استمرار و پیگیری دارد؛ بسیار اتفاق میافتد که در آغاز، انسان در تمام نماز، یک لحظهی کوتاه، قدرت تمرکز فکر پیدا میکند، اما با ادامهی این کار و پیگیری و تداوم، آن چنان قدرت نفس پیدامی کند که میتواند به هنگام نماز، دریچههای فکر خود را بر غیرمعبود - به طور مطلق - ببندد.
مسلمانان، باید خویشتن را به رعایت آداب و مستحبات نماز، عادت بدهند؛ زیرا که خشوع و خضوع در نماز - در واقع - چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع جسمانی و بدنی و خشوع قلبی و روحانی و ادب و احترام نیست و مسلمانان، تنها به نماز به عنوان یک کالبد بیروح نمینگرند، بلکه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت و مستحبات و آداب مخصوص نماز است؛ چرا که نماز، مهمترین رابطهی خلق و خالق و برترین مکتب عالی تربیت انسانی و وسیلهی بیداری روح و جان و بیمه کنندهی انسان در برابر گناهان است؛ و هرگاه این نماز با آداب و مستحباتش انجام گیرد، زمینهی مطمئنّی برای همهی خوبیها و نیکیها خواهد بود و آن چنان حالت توجه به پروردگار در تار و پود وجود انسان پیدا میکند که از غیر او جدا میگردد و به او میپیوندد و چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار میشود که بر تمام ذرّات وجودش اثر میگذارد و خود را ذرّهای میبیند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران؛ لحظات چنین نمازی، هر کدام برای او درسی است از خودسازی، تصفیهی روح و روان، تربیت انسانی و وسیلهای است برای تهذیب روح و جان او.
۹۹۷ - [۲۰] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَا بُنَیَّ إِیَّاكَ وَالِالْتِفَاتَ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّ الِالْتِفَاتَ فِی الصَّلَاةِ هَلَكَةٌ. فَإِنْ كَانَ لابد فَفِی التَّطَوُّع لَا فِی الْفَرْضِیَّة». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۸۹].
۹۹۷- (۲۰) انس بن مالک سگوید: رسول خدا جخطاب به من فرمودند: «پسرم! از روی گردانیدن به چپ و راست در نماز، بپرهیز؛ زیرا روی گردانیدن در نماز، (پیروی از شیطان، و در نتیجه،) موجب نابودی و هلاکت است؛ و اگر ناچار به انجام دادن آن بودی، پس آن را در نماز نفل انجام بده، نه در نماز فرض؛ (چرا که کراهت در نماز نفل، پایینتر از کراهت در نماز فرض است)».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
۹۹۸ - [۲۱] (صَحِیحٌ)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ با قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جكَانَ یَلْحَظُ فِی الصَّلَاةِ یَمِینًا وَشِمَالًا وَلَا یَلْوِی عُنُقَهُ خَلْفَ ظَهْرِهِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ [۹۰].
۹۹۸- (۲۱) عبدالله بن عباس سگوید: رسول خدا جدر نماز، با گوشهی چشم خویش به راست و چپ نگاه میکردند (و مراقب حال مقتدیان بودند و آنها را میپاییدند؛) ولی سر و گردن خویش را به پشت سرشان کج نمیکردند و برنمیگردانیدند.
[این حدیث را ترمذی و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «یلحظ»: از راست و چپ، به گوشهی چشم نگاه میکرد و مراقب او بود و او را میپایید.
«لایلوی»: سر خود را کج نمیکرد و به عقب برنمیگردانید.
به هر حال، گاهی اتفاق میافتاد که رسول خدا جدر نماز، با گوشهی چشم خویش، بدون این که سر و گردنشان را به پشت سر کج کنند و برگردانند، به راست و چپ نگاه میکردند تا به همه بیان کنند که نگاه کردن با گوشهی چشم، باطلکننده و مُفسد نماز نیست؛ از این رو، علماء و صاحبنظران اسلامی گفتهاند: آنچه در نماز مکروه است، گردانیدن سر و گردن به طرف راست و چپ است، نه نگاه کردن با گوشهی چشم.
۹۹۹ - [۲۲] (ضَعِیف)
وَعَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ رَفَعَهُ قَالَ: «الْعُطَاسُ وَالنُّعَاسُ وَالتَّثَاؤُبُ فِی الصَّلَاةِ وَالْـحَیْضُ وَالْقَیْءُ وَالرُّعَافُ مِنَ الشَّیْطَانِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۹۱].
۹۹۹- (۲۲) عدی بن ثابت س، از پدرش و او نیز از جدّش و او نیز از پیامبر جروایت میکند که آن حضرت جفرمودند: «عطسهی (زیاد)، چُرت (خوابآلودگی)، خمیازه کشیدن در نماز، قاعدگی (بیرون آمدن خون از رحم زن در چند روز از هر ماه)، استفراغ و خون دماغ از شیطان است».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: پیشتر بیان کردیم که در اسلام، هر چیزی که به حال انسان سودمند، مفید، ارزنده و راهگشا باشد، از خداوند بلند مرتبه و فرشتگان پاک و معصوم و مقرّب او سرچشمه میگیرد و بدانها، منسوب میگردد؛ و هر چیزی که برای انسان، زیانآور، مُضرّ و مخرّب باشد، از شیطان سرچشمه میگیرد و بدو منسوب میشود؛ زیرا شیطان، مَظهر زیان، ضرر، ویرانی، وسوسه، حیرانی، ویلانی، بدبختی، غفلت، جهالت و... و نمونهای بارز در دشمنی با انسان است؛ و چون امور بالا نیز برخی از آنها مانند خمیازه (به ویژه در صورتی که به هنگام خمیازه کشیدن، فرد مبالغه کند و دهان خود را بسیار باز کند و دستش را جلوی دهانش نگیرد و از خود صدا درآورد و باعث چندش دیگران شود،) نشانهی غفلت شخص و تنبلی و کسالت و سستی و بیحالی او و سبب ورود میکروبها و مواد آلوده به ریهاش میشود؛ و برخی از آنها، سبب نقصان نماز و یا بطلان آن و یا مانع خواندن آن میشوند و در نتیجه، مایهی خنده، خوشحالی، خرسندی، مسخره و شادی شیطان میشود، پیامبر جاین امور را به شیطان منسوب کرده است.
و عطسه نیز اگر چه مورد پسند خدا است، امّا کثرت و شدّت آن، گاهی مانع قرائت قرآن و حضور در پیشگاه حضرت حق و استغراق در مناجات او میگردد؛ از این رو، پیامبر گرامی اسلام جعطسهی زیاد را نیز به شیطان منسوب نموده است. و عطسه در صورتی که در هنگام آن، مبالغه شود و فرد عطسهکننده، دهان خود را بسیار باز کند و دست خویش را و یا دستمالی را جلوی دهانش نگیرد و از خود صدا درآورد و باعث چندش و اذیت و آزار دیگران شود و یا آب دهانش به صورت و لباس دیگران بپاشد، در آن صورت، جا دارد که آن را به شیطان منسوب نمود.
۱۰۰۰ - [۲۳] (صَحِیح)
وَعَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ الشِّخِّیرِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ جوَهُوَ یُصَلِّی وَلِجَوْفِهِ أَزِیزٌ كَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ یَعْنِی: یَبْكِی
وَفِی رِوَایَةٍ قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ جیُصَلِّی وَفِی صَدْرِهِ أَزِیزٌ كَأَزِیزِ الرَّحَا مِنَ الْبُكَاءِ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَرَوَى النَّسَائِیُّ الرِّوَایَةَ الْأُولَى وَأَبُو دَاوُدَ الثَّانِیَة [۹۲].
۱۰۰۰- (۲۳) مطرّف بن عبدالله بن شخّیر ساز پدرش روایت میکند که وی گفت: به خدمت رسول خدا جشرفیاب شدم در حالی که آن حضرت جمشغول خواندن نماز بودند و (چنان در نماز میگریستند که) از سینهشان بر اثر گریه، صدایی به سان صدای جوشیدن دیگ، به گوش میرسید. (یعنی صدای گریستن ایشان به سان جوشیدن دیگ بود).
و در روایتی دیگر، عبدالله بن شخّیر سگوید: رسول خدا جرا در حالی دیدم که نماز میگزاردند و (چنان در نماز میگریستند که) از سینهشان بر اثر گریه، صدایی به سان صدای سنگ آسیابِ در حال گردش و چرخ زدن، به گوش میرسید. (یعنی صدای گریستن ایشان، به سان صدای چرخش سنگ آسیاب بود).
[امام احمد بن حنبل به نقل هردو حدیث بالا پرداخته است؛ و ترمذی نیز به روایت حدیث نخست و ابوداود به نقل روایت دوم پرداختهاند].
شرح: «ازیز»: آواز؛ بانگ؛ صوت؛ آواز جوشش دیگ؛ گرمی و سوزش و جنبش؛ غُلغل.
«المرجل»: دیگ
«الرَّحا»: آسیاب؛ و یا سنگ آسیاب.
پیامبر گرامی اسلام ج، علیرغم این که پروردگارش او را به رسالت، نبوّت، اِعطای وحی و الهام، محبوبیت و برگزیدگی مشرّف نموده و لغزشهای گذشته و آیندهاش را مورد عفو و بخشش قرار داده بود، امّا مع الوصف، او بیش از هر کسی در عبادت و پرستش الهی، مجاهده و کوشش میفرمود و به شدّت به آن مُنهمک بوده، و حرص میورزید.
یکی از یارانش میگوید: پیامبر جچنان عبادت و قیام میفرمود که پاهای مبارک متورم میشد؛ بدیشان گفته شد: ای رسول خدا! خداوند بلند مرتبه تمام گذشته و آیندهی شما را عفو فرموده است، پس چرا خویشتن را به زحمت و سختی میاندازید؟ فرمود: «افلا اكون عبداً شكوراً؟»؛ «آیا من بندهی سپاسگزاری نباشم»؟. [بخاری]
عایشهلگوید: پیامبر جبا یک آیه، تمام شب را قیام نمود. [ترمذی]
و ابوذر غفاری سگوید: پیامبر جبا آیهای تا صبح قیام نمود و آن آیه، این بود: ﴿ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸] نسایی به روایت این حدیث پرداخته است.
آن حضرت جبه غیر از نماز، به چیز دیگری آرام و قرار نمیگرفت و همیشه بعد از ادای یک نماز، مشتاق و منتظر نماز دیگر بود و میفرمود: «و جُعل قرة عینی فی الصلوة»؛ «روشنی چشم من، در نماز است». [نسایی].
پیامبر جبه نماز، سخت عشق و علاقه میورزید و منتظر آن میماند؛ به هیچ وجه آرام و قرار نمیگرفت تا این که متوجه به نماز میشد؛ گاهی به مؤذنش، بلال سمیفرمود: «یا بلال! اقم الصلوة؛ اَرحنا بها»؛ «ای بلال! نماز را بر پا دار و ما را به وسیلهی آن، آرامش و راحتی بده». [ابوداود].
ایشان در طول روز، زندگی بسیاری از فقرا و نیازمندان و افراد خانوادهشان را تأمین میکرد، با یک امّت مقابله مینمود، حکومت نوپا و تازه به قدرت رسیدهای را در انظار جهانیان، اداره میکرد، به نزد پادشاهان، سفیر میفرستاد و آنان را به دین خود فرا میخواند، هیأتهای نمایندگی را به حضور میپذیرفت و آنها را گرامی میداشت، سریهها به اطراف و اکناف میفرستاد و خود فرماندهی برخی از جنگها را به عهده میگرفت، با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان، به بحث و مجادله میپرداخت، کارگزاران را تعیین میکرد و مالها را گردآوری مینمود و خودش آنها را تقسیم میکرد، به تبیین و تشریح دین خدا برای مردم میپرداخت، موارد مُجمل و زوایای پنهان وحی را بَسط و شرح میداد و جاهای دشوار را توضیح میداد، سنّتها را وضع میکرد و از اصل، مسائل فروع آن را بیرون میکشید و...در حالی که او در همهی این حالات، اعمال روزانهای را که بزرگترین و برجستهترین انسانهای جهان بدان مبادرت میورزند، انجام میداد و در میان همهی این رنجها و گرفتاریها، پیامبر جشب و روز به صورت عابد و پارسایی پدیدار میگردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار میپردازند. قلب آن حضرت جبا خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود؛ عبادت و بندگی او را دوست میداشت و نور چشمش را در آنها مییافت.
آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر جبه خود جلب کرده و میکند، همین جمع شگفتآوری است که پیامبر جمیان عبادت و پرداخت به امور دنیایی ایجاد کرده بود.
این جمع و ربط بین دین و دنیا، از پیامبر جالگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بینظیر در تاریخ بشر پدید میآورد.
این است پیامبر اکرم جکه در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همبستگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانههای بیبند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامعه ریشهکن سازد. به راستی که همهی اهداف زندگی، با کاملترین وجه ممکن، در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.
از دو حدیث بالا، به خوبی برای همگان، واضح گشت که نماز واقعی و با روح، نمازی است که نمازگزار در حال نماز آن چنان ترس خدا بر او غالب و چیره گردد که از فرط خشوع و خضوع، گریه از سینهاش همانند جوشیدن دیگ بر آتش، بجوشد؛ چرا که خاتم پیامبران جآن کسی که گناهان گذشته و آیندهاش بخشوده شدهاند، آن چنان در نماز از ایستادن در برابر عظمت پروردگار متأثّر میشود که گریه در سینهی او همانند جوشیدن دیگ بر آتش، به جوش و خروش میآید و فکر او فقط یاد عظمت پروردگار و شکر و سپاس نعمتهای بیکران او و قصور عبادت خدا است که میخواهد با گریه، عفو و بخشش الهی را فراچنگ آورد و قصورش در عبادت، آمرزیده شود و رضای خداوندی را به دست آورد.
مسلمان باید بداند که نماز واقعی و با روح که با حضور قلب، توأم با تواضع، ادب و احترام، خشوع و خضوع و احساس عظمت و بزرگی پروردگار جهانیان، خوانده میشود، تار و پود وجود آدمی را میلرزاند و دل را متأثّر و تحت الشّعاع خویش میگرداند و چشم را اشک ریزان میسازد؛ این چنین نمازی است که قابلیت پذیرش در درگاه پرعظمت پروردگار را دارد و انسان را در کارهای خیر، خستگیناپذیر میسازد و دل را صیقل میدهد و روح و روان را تصفیه و تهذیب میکند و اراده را تقویت میگرداند و زبان را به ثنا و ستایش آفریدگار وامیدارد؛ چرا که نماز، بهترین و مهمترین رابطهی خلق و خالق و برترین و شاخصترین مکتب عالی تربیت و مؤثرترین و کارآمدترین وسیلهی بیداری روح و جان و شایستهترین و بایستهترین بیمهکنندهی انسان در برابر گناهان است که هرگاه با حضور قلب، توأم با تواضع، ادب، احترام و خشوع و خضوع، انجام گیرد، زمینهی مطمئنّی برای همهی خوبیها و نیکیها خواهد بود و به فرد نمازگزار، آن چنان حالت توجه به پروردگار میدهد که از غیر او جدا میگردد و به او میپیوندد و چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار میشود که بر تمام ذرات وجودش اثر میگذارد و خود را ذرّهای میبیند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران.
لحظات چنین نمازی، هر کدام برای او درسی است از خودسازی و تربیت انسانی و وسیلهای است برای تهذیب روح و جان. و به راستی اگر پیامبر جدر زندگی ما اسوه و قُدوه و الگو و نمونه باشد؛ در ایمان و توکّلش، در عبادت و نیایشش، در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش و در زهد و پارساییاش، به کلّی برنامههای زندگی ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنایی، سراسر زندگی ما را فرا خواهد گرفت.
امروز بر همهی مسلمانان، به ویژه جوانان با ایمان و پرجوش، فرض است که سیرهی پیامبر گرامی اسلام جرا مو به مو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چیز، قُدوه و اُسوهی خویش سازند که مهمترین وسیلهی سعادت و کلید فتح و پیروزی همین است و بس.
۱۰۰۱ - [۲۴] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قَامَ أَحَدُكُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَا یَمْسَحِ الْـحَصَى فَإِنَّ الرَّحْمَةَ تُوَاجِهُهُ». رَوَاهُ أَحَمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَه [۹۳].
۱۰۰۱- (۲۴) ابوذر غفاری سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر گاه یکی از شما برای نماز میایستد، پس نباید (به هنگام سجده) سنگریزه (ی محل سجدهی خویش) را صاف و هموار سازد؛ زیرا رحمت و فضل (خدا) به او روی میآورد و با او مقابل و روبهرو میشود؛ (از این رو، مناسب نیست که در چنین موقعیتی، با صاف و هموار نمودن سنگریزهها، اسائهی ادب نماید و از دریافت انوار فضل و رحمت الهی، محروم بماند و از آن غافل گردد)».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند].
۱۰۰۲ - [۲۵] (ضَعِیف)
وَعَن أم سَلمَة قَالَتْ: رَأَى النَّبِیُّ جغُلَامًا لَنَا یُقَالُ لَهُ: أَفْلَحُ إِذَا سَجَدَ نَفَخَ فَقَالَ: «یَا أَفْلَحُ تَرِّبْ وَجْهَكَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۹۴].
۱۰۰۲- (۲۵) امسلمهلگوید: پیامبر جبردهای را که تعلّق به ما داشت و نامش «افلح» بود، دیدند که به هنگام سجده، خاک محل سجده را میدمد و فوت میکند (تا پیشانی و رخسار وی، خاکآلود نگردد؛) از این رو آن حضرت جخطاب بدو فرمودند: «ای افلح! صورتت را خاکآلود کن».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: در حقیقت، نماز، خودبینی و غرور را در هم میشکند؛ زیرا که انسان در هر شبانهروز، سی و دو رکعت و در هر رکعت، دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا میگذارد و خود را ذرّهی کوچکی در برابر عظمت او میبیند، بلکه صفری در برابر بینهایت؛ پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند؛ تکبّر و برتریجویی را در هم میکوبد و انسان را از جهان محدودِ ماده و معده و چهار دیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و هم راز میسازد.
در واقع، علّت تشریع نماز، همان توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار، مبارزه با کبر و غرور و خودخواهی و خودمحوری و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی و گناهان گذشته و نهادن پیشانی بر زمین، همه روز برای تعظیم و بزرگداشت پروردگار است، تا انسان، هماره هشیار و بیدار باشد و گرد و غبار فراموشکاری بر دل و دماغ او ننشیند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد و روح سرکشی و طغیانگری بر او غلبه ننماید؛ چرا که او برای خدا رکوع میکند و در پیشگاه او پیشانی بر خاک مینهد و غرق عظمت او میشود و خودخواهیها و خودبرتربینیها را فراموش میکند و چنان غرق حالت تفکر و حضور در راز و نیاز با پروردگار میشود که بر تمام ذرّات وجودش اثر میگذارد و خود را ذرّهای میبیند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران.
از این رو، رسول خدا جاز «افلح» خواست تا خاک محل سجدهاش را صاف و هموار نسازد و آنها را فوت نکند و صورتشش را خاکآلود نماید؛ چرا که چنین حالتی به تواضع و خشوع و فروتنی و خضوع، نزدیکتر و از کبر و غرور و خودخواهی و برتریجویی، دورتر است.
۱۰۰۳ - [۲۶] (مُنکر)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ با قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الِاخْتِصَارُ فِی الصَّلَاةِ رَاحَةُ أَهْلِ النَّارِ». رَوَاهُ فِی شرح السّنة [۹۵].
۱۰۰۳- (۲۶) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «دست بر تهیگاه خویش نهادن در نماز، استراحت و آسایش دوزخیان است؛ (و این خود، نشانگر قُبح این عمل در نماز و بیانگر وقاحت و زشتی آن است).»
[این حدیث را بغوی در «شرح السنۀ» روایت کرده است].
شرح: «الاختصار»: دست بر تهی گاه خویش گذاشتن.
در حقیقت، علماء و صاحبنظران اسلامی، برای «اختصار» سه تغییر ذکر نمودهاند که عبارتند از:
کوتاه و مختصر کردن قرائت نماز.
برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، آن را به «مِخصرۀ» (تکیه دادن) معنا کردهاند.
نهادن دست بر تهیگاه. یا گذاردن دست بر پهلو.
و نظریهی سوم بر دو دیدگاه نخست ترجیح دارد؛ از این رو جمهور دانشوران و اندیشمندان فقه و حدیث، آن را انتخاب کردهاند.
دربارهی علّت نهی کردن از این عمل، - طبق تفسیر سوم - نظریات و دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ برخی گفتهاند که چون شیطان از درگاه الهی رانده شد، با چنین حالتی به زمین فرود آمد.
برخی دیگر گفتهاند که هیأت دوزخیان در حال استراحت، چنین است؛ و برخی نیز بر این باورند: از آنجایی که این حالت، خلاف خضوع و خشوع است؛ رسول خدا جاز آن نهی کرده است. دیدگاه اخیر، مقتضی آن است که اختیار عنوان این هیأت، فقط در نماز، باید مکروه باشد.
۱۰۰۴ - [۲۷] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «اقْتُلُوا الْأَسْوَدَیْنِ فِی الصَّلَاةِ الْـحَیَّةَ وَالْعَقْرَبَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَلِلنَّسَائِیِّ مَعْنَاهُ [۹۶].
۱۰۰۴- (۲۷) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «در حال نماز، دو سیاه: مار و کژدم را بکشید».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند؛ و نسایی نیز به معنای آن، حدیثی را روایت نموده است].
شرح:
«الاسودین» [دو سیاه]: این واژه بر مار و عقرب دلالت دارد به هر رنگی که باشند. و از این حدیث، دانسته میشود که حرکاتی که از کشتن مار و عقرب ایجاد میشود، نماز را باطل نمیکند.
و علماء و صاحب نظران اسلامی گفتهاند: فرد نمازگزار بکوشد تا بیشتر از سه حرکت پیاپی برای کشتن آن دو، حاصل نشود.
۱۰۰۵ - [۲۸] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی تَطَوُّعًا وَالْبَابُ عَلَیْهِ مُغْلَقٌ فَجِئْتُ فَاسْتَفْتَحْتُ فَمَشَى فَفَتَحَ لِی ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مُصَلَّاهُ وَذَكَرْتُ أَنَّ الْبَابَ كَانَ فِی الْقِبْلَةِ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ وروى النَّسَائِیّ نَحوه [۹۷].
۱۰۰۵- (۲۸) عایشهلگوید: رسول خدا ج(در خانه) نماز نفل میگزاردند در حالی که دَرِ خانه، از داخل قفل بود؛ من آمدم و در را کوبیدم؛ پیامبر جحرکت کردند و در را برای من باز کردند؛ سپس به محل نماز خویش بازگشتند. و عایشه این را نیز بیان کرده است که دَرِ خانه، در جهت قبله قرار داشته است.
[این حدیث را احمد بن حنبل، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند؛ و نسایی نیز نظیر آن را (در معنا نه در لفظ) روایت نموده است].
شرح: براساس اجماع علماء و صاحب نظران فقهی، اگر راه رفتن زیاد در نماز، پیاپی و پشت سر هم باشد، نماز را فاسد میکند؛ و هرگاه راه رفتن به صورت گام به گام توأم با مکث و درنگ باشد، مُفسد نماز نخواهد بود؛ البته مشروط بر آن که از مسجد خارج نشود و اگر چنانچه در فضای باز نماز میگزارد، نباید از حدّ صفهای نماز، فراتر برود. ناگفته نماند که این حکم در صورتی است که راه رفتن در نماز، در جهت قبله باشد؛ و اگر پشت به قبله بود، نماز را فاسد خواهد کرد.
و همچنین علماء و دانشوران فقهی، اتفاق نظر دارند که «عمل کثیر» نماز را فاسد میکند و «عمل قلیل»، نماز را فاسد نخواهد کرد. البته دربارهی تعیین میزان «عمل کثیر» و «عمل قلیل»، نظریهها و دیدگاههای مختلفی از ناحیهی علماء ارائه شده است؛ برخی گفتهاند: دربارهی تعیین میزان حدّ «عمل کثیر» و «عمل قلیل»، دیدگاه شخصی خود نمازگزار معتبر میباشد و هر عملی را که او زیاد تشخیص دهد، «عمل کثیر» به شمار خواهد آمد و هر عملی را که اندک تشخیص دهد، عمل قلیل به شمار میآید.
و برخی دیگر گفتهاند که رأی و تشخیص بیننده معتبر است. این گروه گفتهاند: عمل کثیر (حرکات زیاد در اثنای نماز)، به عملی گفته میشود که بر گمان کسی که به سوی شخص نظر میکند، این امر غالب شود که انجام دهندهی آن عمل، در حال نماز نیست؛ از این رو، عمل کثیر و حرکات زیاد، نماز را باطل میکند؛ زیرا با روح عبادت سازگاری ندارد و سبب دلمشغولی نمازگزار میشود؛ امّا «عمل قلیل» (حرکات اندک در اثنای نماز)، مانند: گامی به جلو برداشتن برای اصلاح صف جماعت و یک بار دهان یا بینی را پاک کردن، باعث باطل گردیدن نماز نمیشوند.
به هر حال، راه رفتنی که نمازگزار یا شخص بیننده، آن را «راه رفتن زیاد» تشخیص دهد، همانند «عمل کثیر»، فاسد کنندهی نماز خواهد بود؛ البته برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، حدّ «راه رفتن زیاد» را راه رفتن فراتر از عرض یک صف گفتهاند.
از حدیث بالا، راه رفتن پیامبر جدر نماز ثابت شده است؛ اما از آن جایی که «عمل کثیر» به اتفاق علماء، نماز را فاسد میکند، علماء و صاحب نظران فقهی در این باره، ناگزیر به تأویل حدیث بالا شدهاند و گفتهاند: راه رفتن پیامبر جدر نماز، پی در پی و زیاد نبوده است؛ زیرا حجرهی عایشهلدر آن روزگار، بسیار کوچک بوده است و در آن، مکانی برای راه رفتن زیاد وجود نداشته است؛ از این رو از ظاهر این حدیث، چنین برداشت میشود که آن حضرت جبا برداشتن یک گام به جلو، دروازهی حجره را برای عایشهلباز کرده باشد، آن گاه دوباره به محل نماز خویش بازگشته است؛ و پرواضح است که چنین راه رفتنی، منافی با نماز نخواهد بود و آن را فاسد نخواهد کرد.
«و ذكرتُ انّ الباب كان فی القبلة»:
از ظاهر این بخش از حدیث، چنین معلوم میشود که دروازهی خانه در قسمت قبله قرار داشته است؛ ولی علامه سمهودی در کتاب «وفاء الوفاء» چنین مینویسد:
«حجرهی عایشهلدر قسمت شرقی مسجد نبوی قرار داشته است که دروازهی آن به جانب غرب حجره به طرف مسجد نبوی باز میشده است».
و از روایت علامه سمهودی از ابن نجار چنین به نظر میرسد که دروازهی حجره، در قسمت شمال (برعکس قبله) قرار داشته است؛ امّا الفاظی همچون، «ذكرتُ انّ الباب كان فی القبلة»و «وصفتُ الباب فی القبلة»و «و الباب علی القبلة»، چنین روایتی را رد میکند.
حال سؤال اینجاست که در مدینهی منوره، قبله در جهت جنوب قرار دارد، پس چگونه میتوان گفت که دروازهی حجره در قسمت قبله بوده است؟
در پاسخ چنین گفته شده است که رسول خدا جغالباً در قسمت شمال حجره (یعنی در قسمت آخر آن) به طرف جنوب نماز گزارده است و دروازهی حجره نیز در مقابل آن حضرت جدر دیوار سمت راست قرار داشته است.
و چون عایشه ل به حجره درآمد، آن حضرت جبدون این که روی خویش را از قبله منحرف کند، اندکی به قسمت جلو حرکت کرد و با دست راست، در حجره را باز نموده است؛ و مفهوم جملههایی همچون: «ذكرتُ انّ الباب كان فی القبلة»یا «وصفتُ الباب فی القبلة»و یا «و الباب علی القبلة»این است که دروازه نسبت به پیامبر جدر قسمت قبله قرار داشته است؛ و در واقع، قسمت غربی حجره، قرار میگیرد.
و این در حالی است که باز کردن دروازهی حجره، نیازی به انحراف از قبله نداشته است؛ بلکه پیامبر جدر را رو به قبله گشود و دوباره سر جای نخست خویش برگشت و در حالی که رو به قبله بود، نماز خویش را ادامه داد.
۱۰۰۶ - [۲۹] (ضَعِیف)
وَعَنْ طَلْقِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا فَسَا أَحَدُكُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلْیَنْصَرِفْ فَلْیَتَوَضَّأْ وَلْیُعِدِ الصَّلَاةَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَرَوَى التِّرْمِذِیّ مَعَ زِیَادَة ونقصان [۹۸].
۱۰۰۶- (۲۹) طلق بن علی سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر گاه در نماز، از یکی از شما، بادی بیرون شد، باید از نماز بیرون برود و دوباره وضو بگیرد و نماز را اعاده و تکرار نماید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز با زیادت و نقصان به روایت آن پرداخته است].
شرح: «فَسا»: باد وِل کرد. چُسید.
از دیدگاه فقه احناف، نماز با این افعال و کردار فاسد میگردد:
خوردن و آشامیدن در نماز؛ گر چه به فراموشی باشد.
انجام دادن «عمل کثیر» و حرکات زیاد در اثنای نماز. [عمل کثیر: به عملی گفته میشود که بر گمان کسی که به سوی شخص نظر میکند این امر غالب شود که انجامدهندهی آن عمل در حال نماز نیست. از این رو عمل کثیر و حرکات زیاد، نماز را باطل مینماید؛ زیرا با روح عبادت سازگاری ندارد و سبب دلمشغولی نمازگزار میشود. اما حرکاتی اندک مانند: گامی به جلو برداشتن برای اصلاح صف جماعت، و یک بار دهان یا بینی را پاک کردن، باعث باطل گردیدن نماز نمیشوند].
فرد نمازگزار در اثنای نماز، خویشتن را به قصد، بیوضو سازد.
در اثنای نماز، سه قدم یا بیشتر برداشتن؛ البته در صورتی که این سه قدم یا بیشتر، به صورت پی در پی و پشت سر هم برداشته شود.
گردانیدن سینه از جهت قبله.
هرگاه در اثنای نماز بر نمازگزار، بیهوشی عارض گردد.
هرگاه در اثنای نماز، بر شخص نمازگزار، دیوانگی عارض گردد.
هرگاه در اثنای نماز، فرد نمازگزار، جُنُب گردد؛ خواه جنابت وی با نگریستن به سوی زنی روی دهد یا با احتلام.
مجاورت و نزدیکی مرد با زنِ اشتهاآور در نماز مطلقی که با تحریمهی مشترک آن هم در مکانی که حائل و مانعی در میان زن و مرد نباشد.
هر گاه عورت نمازگزار در اثنای نماز به مدت ادای یک رکن برهنه باشد؛ یا بر بدن نمازگزار یا در جامه اش، یا در مکان نمازش به مدت ادای یک رکن، نجاستی پیدا شود.
خندیدن با صدایی که خود نمازگزار آن را بشنود.
و با این اقوال و گفتار نیز نماز فاسد میشود:
سخن گفتن؛ ولو این که یک کلمه باشد؛ خواه سخن گفتن نمازگزار به قصد باشد یا به سهو و فراموشی و یا به خطا.
در اثنای نماز بر کسی سلام گفتن؛ (برابر است که سلام دادن وی به قصد بوده باشد یا به سهو یا به خطا).
جواب سلام را به زبان دادن؛ (و اگر چنانچه جواب سلام را با اشاره داد، نمازش فاسد نمیشود).
در اثنای نماز، «اُف» گفتن.
در اثنای نماز، «ناله و فغان» کردن.
در اثنای نماز، «آه» کشیدن. [و تمامی اینها در صورتی فاسد کنندهی نماز است که ناشی از ترس خداوند متعال نبوده باشد. و بیماری که خود را از آه و ناله نگهداری کرده نمیتواند، از این حکم مستثنی است؛ پس نماز وی با آخ و اُف فاسد نمیشود).
هر گاه فرد نمازگزار در اثنای نماز به آواز بلند گریست، و این گریهی او ناشی از ترس خداوند عز و جل و از یادآوری بهشت یا دوزخ نبود؛ بلکه ناشی از درد یا مصیبتی باشد. (و اگر چنانچه گریهی نمازگزار ناشی از ترس خداوند متعال یا از یادآوری بهشت یا دوزخ بود، پس نماز وی فاسد نمیگردد).
هرگاه فرد نمازگزار در جواب عطسهی کسی «یرحمك الله» بگوید.
هرگاه کسی از نمازگزار در اثنای نماز از شریک و انباز خدا بپرسد، و فرد نمازگزار نیز در نماز بگوید: «لا اله الا الله» [۹۹].
هرگاه فرد نمازگار در اثنای نماز، از کاری ناخوشایند باخبر گردد و «انّا لله وانّا الیه راجعون» بگوید [۱۰۰].
هرگاه فرد نمازگزار در اثنای نماز، از کاری خوشایند و نیک، مطّلع و آگاه گردد و «الحمد لله» بگوید.
هرگاه چیزی در اثنای نماز، فرد نمازگزار را به اِعجاب و تحسین وادارد و او «لا اله الا الله» یا «سبحان الله» بگوید.
هر چیزی که در آن خطاب یا جواب و پاسخ، مراد باشد؛ مثل این که در اثنای نماز کسی را مخاطب قرار دهد و بدو بگوید: «یا یحیی خذ الكتاب بقوة»؛ «ای یحیی! کتاب را با قوت و قدرتِ هر چه تمامتر برگیر و با جدّ و جهد هر چه بیشتر بدان عمل کن».
اصلاح اشتباه غیرامام و پیشنمازش.
هرگاه فرد نمازگزار لحن و صوتی را در قرائت یا تکبیرات نماز به کار گیرد که موجب فساد معنی گردد؛ مثل این که در تکبیر، همزهی «الله اکبر» را به مدّ بکشد [۱۰۱].
دوازده مسألهی اختلافی دربارهی مفسدات نماز
هرگاه نمازگزار تیمّم زده بود و در اثنای نماز آب را یافت و بر استعمال آب، قدرت پیدا کرد.
هرگاه نمازگزار بر موزههای خویش مسح نموده بود و در اثنای نماز، مدّت مسح آنها به پایان رسید.
هرگاه نمازگزار موزهاش را در اثنای نماز بیرون بکشد و این کشیدن موزه با عمل اندک باشد.
هرگاه نمازگزار، اُمّی و بیسواد باشد و در اثنای نماز آیهای از آیات قرآن را بیاموزد.
هرگاه نمازگزار عریان و برهنه باشد و در اثنای نماز، لباسی را بیابد.
هرگاه نمازگزار، نماز خویش را به صورت اشاره بگزارد و در اثنای نماز به رکوع بردن و سجده کردن، قدرت پیدا کند.
هرگاه نمازگزار صاحب ترتیب باشد و در اثنای نماز خویش به یاد آورد که بر عهدهی وی نماز فوت شدهای است که هنوز آن را قضاء نیاورده است.
هرگاه پیشنماز، مردی را خلیفه و جانشین خویش در نماز سازد که صلاحیت و شایستگی امامت را نداشته باشد.
هرگاه خورشید در هنگامی که نمازگزار مشغول ادای نماز بامداد است، طلوع کند.
هرگاه وقت نماز عصر در نماز جمعه داخل گردد.
هرگاه نمازگزار بر تختهی شکسته بندی و پانسمان (جبیره) مسح نموده باشد و در اثنای نماز آن تختهی شکسته بندی و پانسمان بیافتد؛ و این افتادن جبیره و پانسمان، همزمان با خوب شدن زخم باشد.
هرگاه نمازگزار زن باشد و به استحاضه مبتلا باشد، و در اثنای نماز، خون استحاضهاش از میان برود و قطع گردد.
امام ابوحنیفه/بر این باور است که تمامی این مواردِ دوازده گانه، باطل کنندهی نماز است؛ گر چه این موارد دوازده گانه پس از آن که به اندازهی خواندن تشهّد در قعدهی آخر نماز نشسته است، عارض گردد.
و امام ابویوسف/و امام محمد/بر این باورند که: اگر چنانچه برخی از این موارد دوازده گانه، پس از آن که به اندازهی خواندن تشهّد در قعدهی آخر نشسته است، عارض گردد، نمازش صحیح و کامل است.
و از دیدگاه احناف، انجام موارد ذیل نیز در نماز مکروه میباشد:
بازی کردن نمازگزار با جامه یا بدن خویش.
دور کردن سنگریزهها در اثنای نماز؛ مگر در صورتی که سجده کردن ممکن نباشد که در این حالت میتوان تنها یک بار سنگریزهها را که او را اذیت میکند، از روی خویش دور گرداند و مکان سجدهاش را هموار کند.
انگشتان دست را در هم فرو بردن. (در هم شکستن و به صدا درآوردن انگشتان)
نهادن دست بر تهی گاه.
فرو آویختن ازار یا شلوار به پایینتر از هردو قوزک پا؛ یا جمع کردن جامه؛ (این طور که جامهاش را از پیش رو یا از پس پشت خویش در هنگام رکوع و سجده بالا زند، از بیم آن که به خاک آلوده شود).
نماز خواندن در حالتی که موی خویش را بافته و آن را دور سر خویش پیچیده است.
نگاه کردن به اطراف و سر برگردانیدن به سمت راست و چپ.
مانند سگ نشستن؛ یعنی نشستن به صورتی که لگن و دستها را بر روی زمین نهاده زانوها را بلند نموده باشد.
فرش نمودن هردو بازو در حالت سجده.
جواب دادن سلام با دست، (یعنی اشاره) [۱۰۲].
چهار زانو نشستن بدون عذر.
پاک کردن خاک از پیشانی و بینی در اثنای نماز.
نهادن چیزی در دهان که مانع قرائت گردد.
و هر چیزی که اسباب دلمشغولی و بیتوجهی به نماز را فراهم گرداند و مُخلّ خشوع و خضوع نماز باشد، مکروه است. (مانند: بازی با ریش و سبیل و لباس؛ نگاه نمودن به نقش و نگار قالی و نقاشی و کاشی کاری مساجد؛ تکیه نمودن، نماز خواندن در هنگام فشار پیشاب، مدفوع و باد شکم؛ نماز خواندن در زمین غیر بدون رضای او؛ نماز خواندن در حمام، در میان راه، در گورستان و..)
۱۰۰۷ - [۳۰] (صَحِیح)
وَعَنْ عَائِشَةَ لأَنَّهَا قَالَتْ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «إِذَا أحدث أحدكم فِی صَلَاتِهِ فَلْیَأْخُذْ بِأَنْفِهِ ثُمَّ لِیَنْصَرِفْ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۱۰۳].
۱۰۰۷- (۳۰) عایشهلگوید: رسول خدا جفرمودند: «چون یکی از شما در نماز (به نحوی از انحاء مانند این که بادی از وی بیرون گردد،) بیوضو شد، پس باید بینی خویش را بگیرد و از نماز بیرون برود (و مجدداً وضو بگیرد و نماز خویش را اعاده و تکرار نماید)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «فلیأخذ بانفه»: این امر پیامبر ججنبهی اباحت و یا استحباب دارد و برای وجوب نیست؛ و علّت این امر، این است که تا با این کار مردم چنین گمان کنند که فرد نمازگزار دچار خون بینی شده است نه این که بادی از وی بیرون گردیده است؛ و بدین ترتیب، آبروی وی حفظ شود و پردهای بر روی کارش کشیده شود.
البته علماء و صاحب نظران اسلامی گفتهاند: اگر چنانچه در وسط نماز، وضوی فرد نمازگزار شکست، بهتر و افضل این است که مجدداً وضو بگیرد و نمازش را اعاده و تکرار کند، ولی اگر از همانجایی که وضویش شکسته است، (آن هم در صورتی که صحبت نکند) نماز خواند، جایز است.
۱۰۰۸ - [۳۱] (ضَعِیف)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أحدث أدكم وَقَدْ جَلَسَ فِی آخِرِ صَلَاتِهِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ فَقَدْ جَازَتْ صَلَاتُهُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ إِسْنَادُهُ لَیْسَ بِالْقَوِیِّ وَقَدِ اضْطَرَبُوا فِی إِسْنَاده [۱۰۴].
۱۰۰۸- (۳۱) عبدالله بن عمرو سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر گاه یکی از شما (در نماز)،پیش از آن که سلام گوید، بیوضو شد، در حالی که در آخر نماز (به مقدار تشهد) نشسته است، به راستی نمازش تمام گشته است».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی است که اسنادش قوی نیست و راویان نیز در اسناد آن، دچار اضطراب شدهاند].
شرح:
۱- حدیث مضطرب.
الف) تعریف لغوی: «مضطرب»، اسم مفعول از «اضطراب» و به معنای «اختلال الامر و فساد نظامه» [درهم و نابسامان شدن کار و بینظمی و آشفتگی آن] میباشد. و اصل واژهی «اضطراب» از «اضطراب الموج» یعنی «جوش و خروش موج [دریا]» گرفته شده است وقتی که حرکت و خروشش زیاد شود و به موج زدن و جوش و خروش بیفتد.
ب) تعریف اصطلاحی: حدیث مضطرب، عبارت است از: «ماروی علی اوجهٍ مختلفة متساویة فی القوة»؛ حدیثی که به صورتهای مختلف و متفاوت و بدون ترجیح یکی از آن طریقها بر دیگری، روایت شده باشد. یعنی از نظر قوت و صحّت یکسان و در یک رده باشند.
۲- شرح تعریف حدیث مضطرب:
توضیح اینکه: «حدیث مضطرب»، حدیثی است که به صورتها و شکلهای مختلف و گوناگون و متعارض و مغایر روایت شده باشد به طوری که هرگز هماهنگ سازی و همنوایی و انطباق و جمع نمودن بین آنها، امکان نداشته باشد، و تمام این روایاتِ [متعارض و مختلف] از نظر قوت – در تمام جوانب – مساوی و یکسان باشند [و از نظر صحّت در یک رده باشند]، به گونهای که امکان ترجیح یکی از آنها بر دیگری به وجهی از وجوهِ ترجیح، ممکن نباشد [۱۰۵].
۳- شرایط تحقق اضطراب [در حدیث]:
با نگاهی به تعریف حدیث مضطرب و شرح آن، روشن و آشکار میگردد که به حدیثی «مضطرب» گفته میشود که در آن دو شرط تحقق یافته باشد:
الف) اختلاف و تعارضِ روایات؛ به گونهای که امکان جمع بین آنها نباشد.
ب) برابری و یکسانی روایات در قوت [و صحت]؛ به طوری که ترجیح یکی از آنها بر دیگری ممکن نباشد.
ولی هرگاه یکی از این روایات بر دیگری [به وجهی از وجوه ترجیح]، برتری و ترجیح یافت، یا جمع بین آنها به شکلی مقبول و پذیرفتنی امکان داشته باشد؛ در این صورت صفت «اضطراب» از حدیث، به انتهاء میرسد و از بین میرود [و حدیث را مضطرب نمینامیم و حکم آن، حکم اضطراب نیست]؛ و در حالت ترجیح [که یکی از روایات - به وجهی از وجوهِ ترجیح - بر دیگری ترجیح یابد، در این صورت] به روایات ترجیح داده شده عمل میکنیم؛ یا در حالتی که جمع بین روایات [به شکلی مقبول و پذیرفتنی] ممکن بود، به تمام روایات عمل مینمائیم.
۴- اقسام حدیث مضطرب:
حدیث مضطرب، برحسب موقعیت [و مکان وقوعِ] اضطراب در آن، به دو قسمِ «مضطرب السند» [اضطراب در سند حدیث] و «مضطرب المتن» [اضطراب در متن حدیث]، تقسیم میشود که وقوع اضطراب در سند حدیث، نسبت به وقوع آن در متن حدیث، بیشتر است.
الف) «مضطرب السند» [اضطراب در سند حدیث]:
مثال «اضطراب در سند»: حدیث ابوبکر سکه به پیامبر جگفت: «یا رسول الله ج! اراک شِبتَ»؛ای رسول خدا ج! شما را میبینیم که پیر شدهاید و موهای سرتان سفید شده است! رسول گرامی اسلام جفرمود: «شیبتنی هودُ واخواتها» [۱۰۶]؛ مرا مفاهیم والای سورهی هود و نظائر آن پیر نمود.
دار قطنی گفته است:
«هذا مضطرب، فانه لم یرو الاّ من طریق ابی اسحاق، و قد اختلاف علیه فیه علی نحو عشرۀ اوجه: فمنهم من رواه مرسلاً، و منهم من رواه موصولاً، و منهم من جعله من مسند ابی بکر، و منهم من جعله من مسند سعد، و منهم من جعله من مسند عایشۀ و غیر ذالک. و رواته ثقات لایمکن ترجیح بعضهم علی بعضٍ، والجمع متعذر.»
«این حدیث [از حیث سند] مضطرب است. زیرا جز از طریق ابی اسحاق روایت نشده است. و نزدیک به ده شکل نقل شده و در آن اختلاف و گوناگونی و تعارض و تغایر صورت گرفته است. به طوری که برخی آن را به صورت «مرسل» و برخی به صورت «موصول» روایت نمودهاند. و برخی آن را از «مسند ابوبکر» و برخی از «مسند سعد»، و برخی از «مسند عایشه»، و... شمردهاند. و چون راویان این حدیث [عموماً] ثقه و مورد اعتماد میباشند، ترجیح یکی بر دیگری هم امکان ندارد، و جمع کردن میان آنها نیز دشوار و سخت و ناممکن و دست نیافتنی مینماید.»
ب) اضطراب در متن حدیث:
مثال: «اضطراب در متن حدیث»: آنچه ترمذی از شریک، از ابوحمزه، از شعبی، از فاطمه دختر قیس روایت کرده که وی گفته است: «سئل رسول الله جعن الزكاة»؛ از پیامبر جپیرامون زکات، سؤال شد. ایشان در پاسخ فرمودند: «انّ فی الـمال لحقاً سوی الزكاة»؛ «در مال – علاوه از زکات – حقوق مالی دیگری نیز است».
و ابن ماجه با همین شکل و سند، از فاطمه دختر قیس اینگونه این حدیث را روایت کرده است: «لیس فی الـمال حق سوی الزكاة»؛ «در مال به جز زکات، حقوق مالی دیگری نیست».
عراقی گفته است: «فهذا اضطراب لایحتمل التأویل»؛ «این اضطرابی است که قابل تأویل و توجیه نمیباشد».
به هر حال، حدیث عبدالله بن عمرو سنیز به خاطر اضطرابش، ضعیف میباشد.
[۸۱]- ابوداود ۱/۵۶۷ ح ۹۲۴ و مسند احمد ۱/۳۷۷. [۸۲]- ابوداود ۱/۵۷۳ ح ۹۳۱. [۸۳]- ترمذی ۲/۲۰۴ ح ۳۶۸؛ و نسایی ۳/۵ ح ۱۱۸۷. [۸۴]- بخاری ۲/۲۸۴ ح ۷۹۹؛ مسلم ۱/۴۱۹ ح (۱۴۹-۶۰۰)؛ ابوداود ۱/۴۸۸ ح ۷۷۰؛ ترمذی ۲/۲۵۴ ح ۴۰۴؛ نسایی ۲/۱۴۵ ح ۹۳۱؛ موطأ مالک ۱/۲۰۹ ح ۲۵؛ «کتاب القرآن»؛ و مسند احمد ۴/۳۴۰. [۸۵]- ترمذی ۲/۲۰۶ ح ۳۷۰؛ و ابن ماجه ۱/۳۱۰ ح ۹۶۸. [۸۶]- ابوداود ۱/۳۸۰ ح ۵۶۲؛ ترمذی ۲/۲۸۸ ح ۳۸۶؛ دارمی ۱/۳۸۱ ح ۱۴۰۴؛ و مسند احمد ۴/۲۴۳. [۸۷]- ابوداود ۱/۵۶۰ ح ۹۰۹؛ نسایی ۳/۸ ح ۱۱۹۵؛ دارمی ۱/۳۹۰ ح ۱۴۲۳؛ و مسند احمد ۵/۱۷۲. [۸۸]- بیهقی در «سنن الکبری» ۲/۲۸۴. [۸۹]- ترمذی ۲/۴۸۴ ح ۵۸۹. [۹۰]- ترمذی ۲/۴۸۴ ح ۵۸۷؛ نسایی ۳/۹ ح ۱۲۰۱ و مسند احمد ۱/۲۷۵. [۹۱]- ترمذی ۵/۸۱ ح ۲۷۴۸؛ و ابن ماجه ۱/۳۱۱ ح ۹۶۹. [۹۲]- ابوداود ۱/۵۵۷ ح ۹۰۴؛ نسایی ۳/۱۳ ح ۱۲۱۴؛ و مسند احمد ۴/۲۵. [۹۳]- ابوداود ۱/۵۸۱ ح ۹۴۵؛ ترمذی ۲/۲۱۹ ح ۳۷۹؛ نسایی ۳/۶ ح ۱۱۹۱؛ ابن ماجه ۱/۳۲۸ ح ۱۰۲۷؛ و مسند احمد ۵/۱۵۰. [۹۴]- ترمذی ۲/۲۲۰ ح ۳۸۱. [۹۵]- بغوی در «شرح السنّة»؛ ح ۷۳۰. [۹۶]- ابوداود ۱/۵۶۶ ح ۹۲۱؛ ترمذی ۲/۲۳۳ ح ۳۹۰؛ نسایی ۳/۱۰ ح ۱۲۰۲؛ ابن ماجه ۱/۳۹۴؛ و مسند احمد ۲/۲۳۲. [۹۷]- ابوداود ۱/۵۶۶ ح ۹۲۲؛ ترمذی ۲/۴۹۷ ح ۶۰۱؛ نسایی ۳/۱۱ ح ۱۲۰۶؛ و مسند احمد ۶/۲۳۴. [۹۸]- ابوداود ۱/۱۴۱ ح ۲۰۵؛ ترمذی ۳/۴۶۹ ح ۱۱۱۶؛ و دارمی ۱/۲۷۶ ح ۱۱۴۱. [۹۹]- اگر چنانچه در اثنای نماز، کسی از فرد نمازگزار چنین سؤال کند: «آیا برای خدا شریک و انبازی است؟» و او در پاسخ بگوید: «لا اله الا الله»؛ در این صورت نماز وی فاسد میگردد؛ زیرا «لا اله الا الله» در جواب سؤال گفته شده است. [۱۰۰]- اگر چنانچه در اثنای نماز به فرد نمازگزار خبر ناخوشایندی را بدهند، و او «انا لله وانا الیه راجعون» بگوید، نمازش فاسد میشود. [۱۰۱]- یعنی: همزهی «الله اكبر» را طوری به مدّ بکشد که از آن، همزهی استفهام ظاهر شود. [۱۰۲]- و اگر چنانچه جواب سلام را با زبان خویش داد، در این صورت نمازش فاسد میگردد. [۱۰۳]- ابوداود ۱/۶۶۶ ح ۱۱۱۴؛ و ابن ماجه ۱/۳۱۶ ح ۱۲۲۲. [۱۰۴]- ترمذی ۱/۲۶۱ ح ۴۰۸. [۱۰۵]- به تعبیری دیگر، حدیث مضطرب: به حدیثی گفته میشود که روایات در مورد آن مختلف باشند و کسانـی آن را به سندی نقل کنند و دیگران با سندی دیگر که مخالف آنها است روایت کنند؛ و ما حدیث را فقط زمانی مضطرب مینامیم که دو روایت از نظر صحّت و قوت در یک رده باشند اما وقتی که راوی یا راویان یکی از احادیث، از نظر حفظ قویتر باشد و یا از نظر شاگردی و ملازمت به استاد نزدیک بوده باشد و یا سایر موارد معتمد ترجیح را دارا باشد، میتوان یکی از روایات را بر دیگری ترجیح داد و حدیث ارجح را پذیرفت و در این صورت حدیث را مضطرب نمینامیم و حکم آن، حکم اضطراب نیست. [۱۰۶]- ترمذی، کتاب التفسیر، تفسیر سورهی واقعه ج ۹ ص ۱۸۴ همراه با شرح آن «تحفة الاحوذی». ولی با این لفظ روایت کرده است: «شیبتنی هود والواقعة والمرسلات... الحدیث» و گفته است: حدیثی حسن و غریب است.