فصل اول
۱۰۵۲ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلَاة الْفَذ بِسبع وَعشْرین دَرَجَة» [۱۵۴].
۱۰۵۲- (۱) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «فضیلت و ثواب نمازی که با جماعت گزارده شود، نسبت به نمازی که به تنهایی (در خانه یا بازار) خوانده شود، بیست و هفت برابر میباشد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الفذّ»: تنهایی. نمازی که در خانه یا بازار به تنهایی گزارده شود.
حافظ ابن حجر عسقلانی/در کتاب «فتح الباری» (ج ۲ ص ۳۴۸، باب فضل الجماعة) به نقل از علامه بلقینی دربارهی تخصیص عدد بیست و هفت، مطلب جالبی را نقل کرده است؛ وی میگوید: کمترین اطلاق جماعت، بر سه نفر میشود؛ پس یک جماعت، در اصل مشتمل بر سه نیکی است؛ قانون خداوند بلندمرتبه نیز چنین است: «كل حسنة بعشر امثالها»؛ «هر نیکی ده تا محسوب میگردد».
بدین ترتیب، فضیلت و برتری این سه نیکی، معادل سی نیکی خواهد بود؛ و عدد سی پاداش نیز مجموعهی اصل و فضیلت است؛ و اگر چنانچه از این رقم، اصل (یعنی سه) کاسته شود، پس تنها عدد فضیلت (که همان بیست و هفت میباشد) باقی میماند.
این توجیه، مطابق با روایاتی است که عدد «سبع و عشرون» (بیست و هفت) در آنها آمده است؛ اما در روایاتی که عدد «خمس و عشرون» (بیست و پنج) آمده است، توجیه ابن حجر عسقلانی، به طور کامل، صادق درنمیآید.
پس در روایاتی که به جای «سبع و عشرون» (بیست و هفت)، عبارت «خمس و عشرون» (بیست و پنج) نقل شده است (مانند روایت صحیح بخاری در باب «فضل صلوة الجماعة») به ظاهر در میان آنها، تعارض وجود دارد؛ و برای رفع تعارض و تطبیق میان این دو نوع روایات، پاسخهای مختلفی از ناحیهی علماء و صاحبنظران اسلامی، ارائه شده است.
برخی از علماء و اندیشمندان دینی، گفتهاند: عدد کمتر (بیست و پنج)، عدد بیشتر (بیست و هفت) را نفی نمیکند؛ و عدهای دیگر از علماء، معیار این اختلاف را خشوع و خضوع افراد میدانند؛ و برخی دیگر بر این باورند که عدد بیست و پنج، ویژهی مسجد محلّه و عدد بیست و هفت، در مورد مسجد جامع است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: کمترین تعداد جماعت، مشتمل بر دو نفر، امام و مقتدی میباشد؛ از این رو، در روایاتی که عدد «بیست و پنج» ذکر شده است، در آنجا فقط اجر و پاداش فضیلت بیان گردیده است و در آن جایی که عدد «بیست و هفت» آمده است، علاوه از پاداش فضیلت، اجر اصل دو نفر نیز مذکور است که بدین ترتیب، مجموعهی آنها، به بیست و هفت میرسد.
به هر حال، علماء و صاحبنظران فقهی، برای این اختلاف (در بین «بیست و پنج» و «بیست و هفت») توجیهات مختلفی بیان کردهاند؛ برخی گفتهاند: عدد ثوابها، به لحاظ تفاوت حال نمازگزاران است که به بعضی بیست و پنج و به بعضی دیگر، که اخلاص بالاتری دارند، بیست و هفت برابر ثواب میرسد.
و برخی دیگر از علماء، علّت اختلاف و تفاوت را در نمازها دانستهاند؛ یعنی در نمازهای سرّی، بیست و پنج برابر ثواب و در نمازهای جَهری، بیست و هفت برابر میباشد. و برخی دیگر، برای نمازهای صبح و عشاء، بیست و هفت ثواب قایل شدهاند؛ زیرا معمولاً شرکت در این دو نماز، بر نفس انسان دشوار است و برای سایر نمازها، بیست و پنج ثواب بیان کردهاند.
و برخی گفتهاند که باران رحمت الهی، هماره بر این امّت رو به افزایش بوده است؛ از این رو، نخست بیست و پنج ثواب بود؛ آنگاه به بیست و هفت ثواب، افزایش پیدا کرد.
ناگفته نماند که در صورتی انسان، مستحق این پاداش میگردد که نماز او، نمازی واقعی باشد؛ و اگر چنانچه نمازش ناقص و ناتمام بود و به صورت پارچهی کهنهای پیچیده شد و بر صورتش کوبیده شد، در آن صورت مستحق این پاداش نخواهد بود.
۱۰۵۳ - [۲] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَیُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَیُؤَذَّنَ لَهَا ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ. وَفِی رِوَایَةٍ: لَا یَشْهَدُونَ الصَّلَاةَ فَأُحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ یَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ یَجِدُ عَرْقًا سَمِینًا أَوْ مِرْمَاتَیْنِ حَسَنَتَیْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ وَلمُسلم نَحوه [۱۵۵].
۱۰۵۳- (۲) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست! تصمیم گرفتم که دستور دهم تا هیزم آماده کنند؛ آنگاه فرمان دهم که برای نماز، اذان داده شود؛ سپس کسی را برای امامت نماز بگمارم تا با امامت، نماز را برای مردم بخواند و خود به نزد کسانی بروم که در خانهها نشسته و در نماز جماعت شرکت نمیکنند و خانههایشان را بر آنان به آتش بکشم.
سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست! اگر یکی از کسانی که به جماعت نمیآیند، میدانست که در صورت آمدن به جماعت، یک استخوان گوشتدار چرب یا دو پاچهی خوب بدو میرسد، حتماً در نماز عشاء شرکت میکرد؛ (یعنی مردم، بیشتر به منافع مادّی توجه دارند تا پاداش معنوی)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است؛ و مسلم نیز به سان آن را از حیث معنی - نه از حیث لفظ - روایت نموده است].
شرح: «هممتُ»: واژهی «همّ» در لغت به این معانی آمده است: «آن چیز را خواست و دوست داشت؛ آهنگ آن کرد».
«هممت»: قصد کردم؛ تصمیم گرفتم.
«حطب»: هیزم خشکیده.
«اُخالف»: میروم؛ آهنگ آن میکنم.
«فاحرّق علیهم بیوتهم» [خانههایشان را بر آنان به آتش میکشم]: با وجود آن شفقت و عطوفتی که پیامبر گرامی اسلام جبر حال امّت خویش داشتند و کمترین آزار و اذیتی را برای هیچ یک از آنان گوارا نمیدانستند، باز هم بر تارکان نماز جماعت، چنان ناراحت و خشمگین هستند که آمادهاند خانههایشان را به آتش بکشند و این خود، بیانگر اهمیت نماز جماعت است.
امام احمد بن حنبل/با استدلال از این حدیث، حضور در جماعت را فرض عین میداند؛ و در روایتی دیگر از وی چنین نقل شده است که ادای نماز به صورت انفرادی و تنهایی - بدون عذر - فاسد میباشد.
روایت مشهور امام ابوحنیفه/بر آن است که حضور در جماعت، واجب میباشد.
و از دیدگاه امام شافعی/، حضور در جماعت، فرض کفایه و سنّت عینی میباشد؛ و روایتی از امام ابوحنیفه/نیز مطابق با این دیدگاه است که در نزد احناف نیز، همین نظریه، مُفتی به میباشد.
البته ناگفته پیداست که برای ترک جماعت، عذرهای زیادی از دیدگاه تمام ائمه و پیشوایان وجود دارد؛ از این رو مولانا انور شاه کشمیری میگوید:
«در حقیقت، این تفاوت آراء و دیدگاهها، نشأت گرفته از اختلاف تعبیر است که نتیجهی آنها، چندان تفاوتی با هم ندارند؛ زیرا از یک سو، نسبت به ترک جماعت - در روایات و احادیث - سختگیری و تهید و وعید و هشدار به کار رفته است و از سوی دیگر، چنین برمیآید که با عذرهای معمولی هم میتوان جماعت را ترک نمود؛ از این رو، روایات نوع اول از آن حکایت دارند که درجهی جماعت از فرض و واجب نباید پایینتر باشد، ولی از روایات نوع دوم، چنان علوّ رتبه و درجهای، برداشت نمیشود.
بنابراین حنفیها و حنبلیها، با معیار قرار دادن روایات نوع اول، جماعت را فرض و واجب میدانند ولی با توجه به روایات نوع دوم، بخش عذرهای ترک جماعت را گسترده قرار دادهاند؛ و به عکس این دیدگاه، امام شافعی/، جماعت را سنّت میداند، اما دایرهی عذرهای ترک جماعت را محدودتر کرده است، پس در نتیجه، تفاوت چندانی از این اختلاف آراء، به وجود نمیآید».
«عَرقاً»: استخوانی که بیشتر گوشت روی آن را برداشته باشند؛ و به استخوان پرگوشت نیز اطلاق میگردد.
«سمیناً»: چرب.
«مرماتین»: تثنیهی «مرماة» است؛ یعنی: پاچهی گوسفند، یا سم شکافتهی جانوران شکافته سُم [پاچه].
به هر حال، نماز جماعت در مساجد، دارای حکمتها و مزایای فراوانی است؛ زیرا موجب نزدیکی دلها، وحدت صفوف، ارتباط قوی با خداوند، اعلام مساوات و فوائد زیاد دیگری میشود. در نماز جماعت، ثروتمند و فقیر و رئیس و مرئوس در یک صف، یکسان در مقابل خداوند میایستند و مظاهر اشرافیت زدوده میشود؛ و هرگاه نشانههای اِتراف و استکبار رخت بربندد، ریشهی بسیار از عداوتها نیز برکنده میشود؛ مردم بعد از نماز، از امام، درسهای علمی و عملی را یاد میگیرند و در نماز جماعت، با رفتن به سوی مساجد، کسالت و تنبلی از انسان دور و مزهی شیرین عمل، برای انسان مشخص میگردد و کارها و حوادث مهم و نیازها و کمکهای ضروری زودتر به مردم اعلام میگردد.
پیامبر اسلام ج، به خدا سوگند یاد میکند که منازل کسانی که در نماز جماعت حاضر نمیشوند را بسوزاند و میفرماید: «اینها اگر در رفتن به مسجد، مقدار اندکی از منافع دنیوی را کسب میکردند، در نماز عشاء حاضر میشدند»؛ چون نماز عشاء برای انسانهای تنبل و ضعیفالنفس، به خاطر خستگی و وقت خواب، سنگینتر است.
پیامبر جاز چیزهای کم ارزش مانند قطعهی گوشتی و یا سم گوسفندی و یا تیرهای کودکانهای نام میبرد که اگر انسان ضعیفالایمان بویی از آنها میبرد، به سوی مسجد میشتافت، امّا از نفع بزرگی که در نماز جماعت در نزد خداوند وجود دارد، غافل است.
در این حدیث، اشاره به تهدید شدیدی برای ترک کنندگان نماز جماعت شده است و چون از سوی آن حضرت جانجام نشده است، تنها تهدید را میرساند.
بسیاری از پیشوایان مذهبی، مانند اوزاعی، احمد بن حنبل و محدثان شافعی مذهب از قبیل: ابوثور و ابن خزیمه، نماز جماعت را فرض عین میدانند؛ اما امام شافعی و بسیاری از حنفیها و مالکیها، آن را فرض کفایی میدانند.
و حدیث بالا، دلالت بر جواز غافلگیر ساختن مجرمان را دارد و همچنین دلالت بر تقدیم تهدید و وعید بر مجازات دارد؛ چون اگر مفسده با مجازات سبکی مرتفع گردد، از مجازات سنگین، بهتر خواهد بود.
پس ای مسلمانان! بر نماز جماعت حریص باشید و آن را ترک مکنید و سرگرمیهای بیهوده، شما را از این واجب الهی، باز ندارد؛ همچنان که پیامبر گرامی اسلامی ج، در مصلحت یاران و همراهانش میکوشید و آنان را وادار به انجام وظایف میکرد.
اگر شخص بلند مقامی، تو را به سوی خویش فراخواند، با شتاب به سوی او میروی اما خداوند تو را دوبار میخواند: «حیّ علی الصلوة، حیّ علی الفلاح»؛ چرا اجابت نمیکنی و چرا به شَرَف ملاقات پروردگار و مناجات و راز و نیاز با او نائل نمیشوی تا در جمع مخلصان لذّت کافی و وافی را ببری.
«نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلانِ حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای اینکه کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن میگویند: «نحوه» یا «مثله».
و فرق واژهی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»، در روایت و احادیثی به کار میرود که هردو حدیث[که با سندهای مختلف روایت شدهاند] از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در روایاتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که گفته شد.
و برخی از علماء عکس این قضیه را بیان داشتهاند و گفتهاند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث، از حیث معنی ـ نه از حیث لفظ ـ با همدیگر موافق باشند و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار میرود که هردو حدیث هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنانکه پیشتر نیز گفته شد، قول اول، مشهورتر و صحیحتر است.
۱۰۵۴ - [۳] (صَحِیح)
وَعَنْهُ قَالَ: أَتَى النَّبِیُّ جرَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنَّهُ لَیْسَ لِی قَائِدٌ یَقُودُنِی إِلَى الْـمَسْجِدِ فَسَأَلَ رَسُولَ الـلّٰهِ جأَنْ یُرَخِّصَ لَهُ فَیُصَلِّیَ فِی بَیْتِهِ فَرَخَّصَ لَهُ فَلَمَّا وَلَّى دَعَاهُ فَقَالَ: «هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلَاةِ؟» قَالَ: نَعَمْ قَالَ: «فَأَجِبْ». رَوَاهُ مُسلم [۱۵۶].
۱۰۵۴- (۳) ابوهریره سگوید: مردی نابینا [به نام عبدالله بن امّ مکتوم س]به نزد پیامبر جآمد و گفت: ای فرستادهی خدا! من عصاکشی ندارم که مرا به مسجد بیاورد؛ از این روی از رسول خدا جاجازه خواست تا در منزلش نماز بگزارد [و به مسجد نیاید]؛ آن حضرت جهم بدو اجازه دادند [تا برای جماعت، به مسجد نیاید و در خانه، نماز خویش را به تنهایی بگزارد].
امّا هنگامی که آن مرد نابینا برگشت [و خواست تا رهسپار خانهاش گردد،] پیامبر جاو را فراخواندند و بدو فرمودند: «آیا صدای اذان را میشنوی»؟ عرض کرد: آری؛ آن حضرت جفرمودند: «پس اجابت کن [و به نماز بیا]».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «اعمی»: فرد کور. نابینا. مراد عبدالله بن امّ مکتوم ساست.
«قائد»: کسی که دست نابینا را بگیرد و آن را به دنبال خود به جایی ببرد.
«یقودنی»: دستم را بگیرد و مرا به دنبال خویش به مقصدم برساند.
این حدیث، بیانگر مبالغه است در شرکت کردن در نماز جماعت با شنیدن اذان.
۱۰۵۵ - [۴] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّهُ أَذَّنَ بِالصَّلَاةِ فِی لَیْلَةٍ ذَاتِ بَرْدٍ وَرِیحٍ ثُمَّ قَالَ أَلَا صَلُّوا فِی الرِّحَالِ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جكَانَ یَأْمُرُ الْـمُؤَذِّنَ إِذَا كَانَتْ لَیْلَةٌ ذَاتُ بَرْدٍ وَمَطَرٍ یَقُولُ: «أَلَا صَلُّوا فِی الرِّحَالِ» [۱۵۷].
۱۰۵۵- (۴) از عبدالله بن عمر سروایت است که وی در شبی سرد که باد شدید میوزید، اذان گفت؛ آنگاه گفت: هانای مردم! در منزل خودتان نماز بخوانید؛ آنگاه عبدالله بن عمر س[برای توجیه این عمل و رفتار خویش] گفت: بیگمان رسول خدا جدر شبهایی که هوا سرد و بارانی میشد، به مؤذنشان دستور میدادند که بگوید: «هان ای مردم! در منازل خودتان، نماز بخوانید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الرحال»: خانهها و منازل.
از این حدیث، معلوم میشود که بارش باران، یکی از عذرهای ترک نماز جماعت به شمار میآید؛ حال سؤال اینجاست که عذر ترک جماعت، با چه مقدر از بارش باران تحقق پیدا میکند؟ و این سؤالی است که پاسخ آن در حدیث، ذکر نشده است؛ از این رو علماء و صاحبنظران فقهی گفتهاند: در این باره، دیدگاه و رأی خود شخصی که به بارش باران، دچار گردیده است، معتبر میباشد؛ بنابراین، اگر چنانچه بارش باران به اندازهای زیاد بود که رفتن به مسجد، بسیار سخت و دشوار مینمود، در آن صورت گزاردن نماز در منزل جایز است؛ هر چند که در حدیث «موطأ امام محمد» آمده است که در این صورت نیز، رفتن به مسجد بهتر است.
در این موضوع، یک جمله به عنوان حدیث، بر سر زبانها، افتاده است که: «اذا ابتلّت النعال، فالصلوة فی الرحال». حافظ ابن حجر در کتاب «تلخیص» (ج ۲ ص ۳۱، کتاب صلوة الجماعة ح ۵۶۵) مینویسد: «این جمله را در هیچ یک از کتابهای حدیث نیافتهام»؛ اما علامه ابن اثیر در «النهایة» در بحث لفظ «نعل» و «رحل» این جمله را حدیث نامیده است.
در سنن ابن ماجه، حدیثی از ابوالملیم سبا این الفاظ، روایت شده است: «لقد رأیتنا مع الرسول الله جیوم الحدیبیة واصابتنا سماء لم تبل اسفال نعالنا فنادی منادی رسول الله ج: «صلّوا فی رحالكم»؛ «ما در روز حدیبیه، همراه با رسول خدا جبودیم که باران بارید؛ به طوری که پایین کفشهای ما را خیس نکرد؛ از این رو منادی رسول خدا جچنین ندا سر داد و گفت: در مکان خودتان، نماز بخوانید».
و احتمال دارد که این حدیث، منشأ آن جملهی مشهور (اذا ابتلّت النعال، فالصلوة فی الرحال)باشد؛ و پرواضح است که از حدیث ابن ماجه، جواز نماز در خانه به خاطر بارش باران اندک نیز ثابت میشود؛ ولی امکان دارد که نماز از وقت موعود خود به تأخیر افتاده باشد؛ و از سویی دیگر، آثار و علایم باران شدید نیز مشهود بوده باشد؛ از این رو، پیامبر جچنین دستوری را صادر کردند تا زودتر برای مردم اعلام شود؛ چون به وقت باریدنِ بارانِ تند و شدید، اعلام کردن نیز مشکل و دشوار است.
به هر حال؛ اگر یکی از عذرهای ذیل رونما گردد، (بر اساس احادیث و اصول اسلامی) حضور در نماز جماعت، ساقط میگردد:
بارش باران شدید.
سرد بودن هوا؛ به طوری که شخص بیم آن داشت که اگر به سوی مسجد بیرون برود، بیمار شود، یا بیماری وی، شدت یابد.
در مسیر راه، گِل و لای سختی وجود داشته باشد.
هوا سخت تاریک باشد.
در شب، باد تند و سختی بوزد؛ البته وزیدن باد سخت در روز، عذر شمرده نمیشود.
مریض بودن نمازگزار.
نابینا بودن.
شخص نمازگزار، پیرمرد فرتوت و زهوار دررفتهای باشد که توانایی پیاده رفتن به مسجد را نداشته باشد.
هرگاه نمازگزار، پرستار بیماری باشد و به رَتق و فَتق امور وی بپردازد.
هنگام فشار آوردن ادرار و مدفوع.
زندانی بودن شخص نمازگزار.
قطع هردو پا یا یکی از آنها.
نمازگزار، دارای درد و مرضی باشد که نتواند به سوی مسجد برود؛ مانند فرد افلیج و زمینگیر.
هنگام حاضر بودن غذا؛ البته در صورتی که گرسنه باشد و به غذا نیز میل داشته باشد.
هرگاه شخص نمازگزار، از ضایع شدن مال خویش در صورت مشغول شدن به جماعت بیم داشت.
هرگاه شخص نمازگزار از به راه افتادن قطار یا پرواز هواپیما در صورت مشغول شدن به جماعت، بیم داشته باشد.
۱۰۵۶ - [۵] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا وُضِعَ عَشَاءُ أَحَدِكُمْ وَأُقِیمَتِ الصَّلَاة فابدؤوا بِالْعَشَاءِ وَلَا یَعْجَلْ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْهُ» وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ یُوضَعُ لَهُ الطَّعَامُ وَتُقَامُ الصَّلَاةُ فَلَا یَأْتِیهَا حَتَّى یَفْرُغُ مِنْهُ وَإِنَّهُ لِیَسْمَعَ قِرَاءَةَ الْإِمَامِ [۱۵۸].
۱۰۵۶- (۵) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هرگاه شام بر سر سفره گذاشته شد و نماز هم برپا شد [و برای آن، اقامه گفته شد]، پس ابتدا شام خویش را بخورید و [برای نماز] عجله و شتاب نکنید تا از خوردن غذا، فارغ شوید؛ [آنگاه نماز خویش را بگزارید]».
و عادت عبدالله بن عمر سنیز بر این بود که هرگاه برای وی غذا بر سر سفره گذاشته میشد و نماز نیز برپا میگردید، تا از خوردن غذا فارغ نمیشد، به نماز نمیرفت؛ و حال آنکه وی، قرائت امام و پیشنماز را نیز میشنید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «عَشاء»: شام؛ غذای شب؛ غذایی که شب بخورند. جمع: «اعشیة».
و «عِشاء» [به کسر عین]: اول تاریکی، اول شب؛ شامگاه؛ از مغرب تا نیمه شب.
«نماز عِشاء»: نماز خفتن که چهار رکعت است و بعد از نماز مغرب گزارده میشود.
حکم حدیث بالا، در صورتی است که انسان، سخت گرسنه باشد و علاقه و تمایل نیز به خوردن غذا داشته باشد؛ زیرا اگر در چنین وضعیتی، بدو دستور داده شود که غذا نخورد و به نماز جماعت بایستد، مکن است که خشوع و خضوع نماز را از دست بدهد و در حال نماز، فکر و ذهنش به سوی غذا باشد؛ از این روی، شریعت مقدّس اسلام، در چنین حالتی، از وی میخواهد که نخست غذای خویش را بخورد و پس از آن، نماز خود را با خاطری جمع، همراه با خشوع و خضوع بخواند.
به هر حال، علّت این حکم که چرا بعد از حاضر شدن غذا، باید نخست به غذا خوردن مشغول شد، دیدگاه علماء و صاحبنظران فقهی متفاوت است؛ امام محمد غزالی/گوید: در مشغول شدن فرد به نماز بعد از حاضر شدن غذا، احتمال ضایع شدن و سرد شدن آن وجود دارد. امام ترمذی نیز از وکیع بن جراح همین دیدگاه را نقل کرده است.
از این رو، از دیدگاه این دو بزرگوار، اگر احتمال سرد شدن و یا ضایع شدن غذا وجود نداشت، در آن صورت پیوستن به نماز، بهتر و اَولی خواهد بود.
برخی از صاحبنظران فقهی شافعیها، گفتهاند: علّت آن، «نیاز» است؛ یعنی این حدیث، حکم کسی را بیان میکند که برای غذا میل دارد و اگر چنانچه به نماز مشغول شود، از غذا محروم میگردد؛ پس چنین فردی، باید غذا بخورد و آنگاه نماز خویش را بخواند.
و صاحبنظران و دانشمندان فقهی مالکیها، گفتهاند: علّت آن، «اندک بودن غذا» است؛ بدین ترتیب که اگر فرد، غذا را ترک نمود و به نماز مشغول شد، بعد از نماز، چیزی از غذا، برای او باقی نخواهد ماند.
و از دیدگاه علماء و دانشوران فقهی احناف، علّت حکم، مشغولیت ذهنی نمازگزار است؛ یعنی اگر انسان، غذا را بگذارد و به نماز بپیوندد، تمام هوش و حواس او به طرف غذا متوجه و معطوف خواهد شد و نمازش فاقد روح و خشوع و خضوع میگردد؛ از این روی، در چنین حالتی، بهتر آن است که پس از صرف غذا، نماز خویش را بگزارد.
در تأیید علّت مورد نظر حنفیها، احادیث و روایات متعددی وجود دارد؛ امام ترمذی از عبدالله بن عباس سروایت میکند که گفت: «لا نقوم الی الصلوة وفی انفسنا شیء»؛ «در حالی که در نفسهای ما چیزی وجود دارد به نماز نمیایستیم».
و علاوه از آن، حدیث مرفوعی نیز در تأیید این علّت وجود دارد؛ در صحیح ابن حبان، معجم اوسط طبرانی و مشکل الاثار، حدیثی از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر جفرمودند: «اذا اقیمت الصلوة واحدكم صائم، فلیبدأ بالعَشاء قبل صلوة المغرب»؛ «هرگاه نماز (مغرب) برپا شد در حالی که یکی از شما روزهدار است، در آن صورت نخست قبل از نماز مغرب، شام خویش را بخورد».
و پرواضح است که حکم این حدیث، مختص روزهدار است؛ چون روزهدار پس از تحمّل یک روز گرسنگی، اشتهای زیادی برای خورد و نوش دارد؛ وگرنه نیازی برای تخصیص آن وجود نداشت.
پس دانسته شد که علّت حکم، «اشتهاء» میباشد؛ و هرگاه این علّت (اشتهاء) یافته نشود، تأخیر نماز مناسب نیست؛ جابر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «لاتؤخر الصلوة لطعام ولا لغیره»(ابوداود)؛ «نماز را به هیچ عنوان نه برای غذا و نه برای غیر آن، به تأخیر میانداز».
و حکم عدم تأخیر، در صورتی تحقق پیدا میکند که اشتهاء به غذا، در حدّی نباشد که مانع خشوع و خضوع نماز گردد. از این رو اگر اشتها به قدری زیاد بود که احتمال عدم خشوع در نماز وجود داشت، در آن صورت میتوان ابتدا غذا را صرف کرد و آنگاه پس از صرف غذا، به نماز مشغول شد.
۱۰۵۷ - [۶] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ لأَنَّهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُول: «لَا صَلَاة بِحَضْرَة طَعَام وَلَا هُوَ یدافعه الأخبثان» [۱۵۹].
۱۰۵۷- (۶) عایشه ل گوید: از رسول خدا جشنیدم که میفرمودند: «(هرگاه) به هنگام آماده شدن غذا (بر سر سفره) و فشار آوردن ادرار و مدفوع، (نماز گزارده شود، آن) نماز، (کامل) نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: شریعت مقدّس اسلام، به هنگام طوفان یا بارندگی یا سرمای سخت یا نیاز به خوردن غذا و یا نیاز به قضای حاجت، اجازهی عدم شرکت در نماز جماعت و ادای آن را به صورت انفرادی داده است؛ و پرواضح است که این امر، بیانگر آن است که شرع مقدّس اسلام، به تمام نیازها و خواستههای واقعی انسان، توجه کرده و بدان اهمیت داده است و در این راستا، آسانگیری و رفع عُسر و حَرج را بر انسانها، انتخاب کرده است.
و از آیات قرآن و احادیث پیامبر گرامی اسلام جنیز به خوبی دانسته میشود که مبنای شریعت مقدّس اسلام، بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است؛ و این مطلبی است که قرآن، و در بسیاری از مناسبتها، سنّت، بر آن تصریح مینمایند.
در سورهی مائده، در پایان آیهی طهارت و تشریع تیمّم، خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿...مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ﴾[المائدة: ۶].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد ولی میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره، در پایان آیهی روزه و مسائل مربوط به آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر، خداوند میفرماید:
﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ۱۸۵]
«خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
و در پایان آیات محرّمات ازدواج و بیان رخصتهای خداوند در آن، از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج با زنان آزاد ناتوان هستند، خداوند میفرماید:
﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا﴾[النساء: ۲۸].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و (میداند) انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سورهی حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾[الحج: ۷۸].
«او است که شما را (برای خود) برگزیده و در دین، بر شما سختی قرار نداده است».
و گذشته از آیات بسیار دیگری که بیانگر ممنوعیت افراط و غلوّ در دین میباشند، پیامبر جنیز نسبت به کسانی که حلالها و مباحات را بر خود حرام میکنند و در عبادات، مشقّت را برمیگزینند، مخالفت ورزیده و فرموده است:
«یسّروا ولا تعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا»(مسلم)؛ «آسان بگیرید و سختگیر نباشید و بشارت دهید و متنفّر نگردانید».
و نیز میفرماید: «انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا مُعسّرین»؛ «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
و همچنین میفرماید: «انّما بُعثت بحنیفیة سَمحة»؛ «من بر دین ساده و آسان مبعوث شدهام».
به هر حال؛ از مجموع آیات و احادیث، معلوم میشود که شریعت مقدس اسلام، همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و تغلیظ، ترجیح میدهد و مبنای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی نیز بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است.
۱۰۵۸ - [۷] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ فَلَا صَلَاةَ إِلَّا الْـمَكْتُوبَة». رَوَاهُ مُسلم [۱۶۰].
۱۰۵۸- (۷) ابوهریره سگوید: پیامبر جفرمودند: «هرگاه نماز [فرض] برپا شد، نمازی غیر از آن نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: علماء و صاحبنظران اسلامی بر این موضوع اجماع دارند که بعد از برپایی جماعت در نمازهای ظهر، عصر و عشاء گزاردن سنّت جایز نیست؛ امّا دربارهی سنّتهای نماز صبح، با همدیگر اختلافنظر دارند.
شافعیها و حنبلیها بر این باورند که: حکم خواندن سنّت به هنگام صبح، مانند جماعت سایر نمازها است و گزاردن سنّت صبح به هنگام برپایی جماعت، جایز نیست.
استدلال این گروه از علماء، حدیث بالا است؛ امّا حنفیها و مالکیها برآنند که سنّتهای صبح، از حکم حدیث بالا، مستثنی هستند و میگویند: به هنگام جماعت نماز صبح، میتوان در گوشهای از مسجد، سنّتها را خواند؛ البته مشروط بر آن که احتمال از دست دادن نماز جماعت نباشد.
و استدلال این دسته از علماء و دانشوران فقهی، از احادیث و روایاتی است که در آنها بر سنّتهای صبح، خیلی تأکید شده است؛ به عنوان مثال: عایشه لگوید: «لم یكن النبیّ جعلی شیء من النوافل اشدّ تعاهداً منه علی ركعتی الفجر»(بخاری و مسلم)؛ «پایبندی رسول خدا جنسبت به هیچ کدام از نمازهای مستحبی، به اندازهی دو رکعت نماز سنّت پیش از نماز صبح نبود». و...
و علاوه بر آن، از بسیاری از فقهای صحابه ثابت شده است که به هنگام برپایی جماعت، سنّتها را میخواندهاند که در اینجا به چند نمونه از آنها میپردازیم:
۱- نافع سگوید: «ایقظتُ ابن عمر سلصلوة الفجر، قد اقیمت الصلوة فقام فصلّی الركعتین»(شرح معانی الاثار)؛ «ابن عمر سرا برای نماز صبح بیدار کردم و این در حالی بود که نماز صبح برگزار شده بود؛ وی دو رکعت سنّت را گزارد (و پس از آن به جماعت، شرکت کرد)».
۲- ابواسحاق گوید: «حدثنی عبدالله بن ابی موسی عن ابیه حین دعاهم سعید بن العاص دعا ابوموسی وحذیفة وعبدالله بن مسعود قبل ان یصلّی الغداة ثم خرجوا من عنده وقد اقیمت الصلوة؛ فجلس عبدالله الی اسطوانة من المسجد فصلّی الركعتین ثم دخل فی الصلوة»(شرح معانی الاثار)؛ «سعید بن عاص س، ابوموسی سو حذیفه سو عبدالله بن مسعود سرا پیش از برگزاری نماز صبح به نزد خویش فراخواند؛ آنگاه، از نزد او خارج شدند در حالی که نماز صبح برگزار شده بود؛ از این رو عبدالله بن مسعود سبه سوی یکی از ستونهای مسجد رفت و دو رکعت سنّت صبح را گزارد و پس از آن، به نماز جماعت، شرکت کرد».
۳- ابوعثمان انصاری گوید: «جاء عبدالله بن عباس والامام فی صلوة الغداة ولم یكن صلّی الركعتین؛ فصلّی عبدالله بن عباس الركعتین خلف الامام ثم دخل معهم»(شرح معانی الاثار)؛ «عبدالله بن عباس سبه نماز صبح در حالی رفت که دو رکعت سنّت را نگزارده بود؛ از این رو پشت سر امام، دو رکعت سنّت را میگزارد و پس از آن به جماعت شرکت میکرد».
۴- و همچنین از ابودرداء سروایت است که: «انّه كان یدخل الـمسجد والناس صفوف فی صلوة الفجر فیصلّی الركعتین فی ناحیة الـمسجد ثم یدخل مع القوم فی الصلوة» (شرح معانی الاثار)؛ «ابودرداء سدر حالی وارد مسجد میشد که مردم به صورت صف کشیده در نماز صبح بودند؛ از این رو وی در گوشهای از مسجد، دو رکعت سنّت صبح را میخواند و پس از آن به نماز فرض صبح، شرکت میکرد».
۵- ابوعثمان نهدی گوید: «كنّا نأتی عمر بن الخطاب قبل ان نصلّی الركعتین قبل الصبح وهو فی الصلوة؛ فنصلّی الركعتین فی آخر المسجد ثم ندخل مع القوم فی صلوتهم»(شرح معانی الاثار)؛ «ما پیش از گزاردن دو رکعت سنّت پیش از فرض صبح، در حالی به نزد عمر بن خطاب سمیآمدیم که وی مشغول برگزاری فرض صبح بود؛ بنابراین، در قسمت آخر مسجد، دو رکعت سنّت را میگزاردیم و پس از آن به نماز جماعت، شرکت میکردیم».
آثار و روایات بالا، همه صحیح و بیانگر این امر هستند که صحابه سبه هنگام برپایی جماعت صبح، نماز سنّت را میگزاردند؛ و چون سنّت نماز صبح، مؤکّدترین سنّتها است و معمولاً قرائت نیز در نماز صبح طولانی میباشد، از این رو میتوان سنّتهای صبح را از حدیث ابوهریره س(اذا قیمت الصلوة فلا صلوة الّا الـمكتوبة)استثنا کرد.
۱۰۵۹ - [۸] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «إِذَا اسْتَأْذَنَتِ امْرَأَة أحدكُم إِلَى الْـمَسْجِد فَلَا یمْنَعهَا» [۱۶۱].
۱۰۵۹- (۸) عبدالله بن عمر سگوید: پیامبر گرامی اسلام جفرمودند: «هرگاه زن یکی از شما، اجازهی رفتن به مسجد را خواست، او را منع نکند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، با توجه به این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، میگویند:
مسجد به عنوان اولین پایگاه فرد مسلمان در جامعه، مرکزی جهت عبادت، علمآموزی و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محسوب میگردد و همچنین در مواقع نیاز، مکانی برای اجتماعات عمومی و فعالیتهای ورزشی است. همهی این عوامل به زنان در عصر نبوی این مجال را میداد که تا حدّ امکان در مسجد حضور پیدا کنند و مستقیماً در جریان زندگی عامّهی مسلمانان قرار گیرند. آنها علاوه بر مشارکت در عبادت و شنیدن قرآن در حین اقامهی نماز، میتوانستند به فراگیری علم و سخنرانیهای تربیتی در مسجد نیز، گوش فرا دهند و تا حدودی از اخبار اجتماعی و سیاسی مسلمین آگاهی یابند؛ از همه مهمتر اینکه زن مسلمان میتوانست با خواهران دینی خود آشنا شود و این امر موجب تحکیم مودّت و دوستی میان آنان میشد. پس مسجد در زمان رسول اکرم ج، مرکزی عبادی و فرهنگی و اجتماعی برای مردان و زنان، به طور یکسان بود.
به این دلیل، برای کسی جایز نیست که به ادّعای افضلیت خواندن نماز زنان در خانه، آنها را مجبور به اقامهی نماز در خانه کند و حق مشروع آنان را در آمدن به مساجد، از ایشان سلب نماید؛ زیرا چنین فردی مرتکب معصیتی شده است و آن، مخالفت با فرمودهی رسول اکرم جاست که از بازداشتن زنان از آمدن به مسجد، مسلمانان را نهی فرمود. اگر هدف زنی از آمدن به مسجد، استماع قرآن و شنیدن موعظه و یا حضور در اجتماع مسلمین و یا دیدار با زنان مسلمان دیگر، جهت تحکیم روابط خود با آنها و یا اینکه جهت همکاری در کارهای حسنه باشد، همهی اینها بستگی به نیت خیرخواهانهی این زن مسلمان دارد. انجام این اهداف نیکو، گاهی برای زن مستحب و گاهی نیز واجب است.
در شرح حدیث نبوی: «صلاةُ الرَّجل فی الجماعةِ تُضَّعفُ علی صلاتِه فی بیتِه وفی سوقِه خمساً وعشرینَ ضِعْفاً، وذلك أنَّه إذا تَوضَّأ فأحسَنَ الوضوءَ، ثمَّ خَرَجَ إِلی المسجِدِ لایُخرِجُه إِلَا الصّلاةُ، لم یَخْطُ خَطوة إِلا رُفِعَتْ له بها درجةٌ وحُطَّ بها خطیئةٌ. فإذا صلَّی لم تَزَلِ الملائكةُ تُصلیَّ علیه مادامَ فی مُصَلّاه: أَللّهُمَّ صَلِّ علیه، أَللَّهُمَّ ارْحَمْهُ. ولا یَزلُ أحدُكم فی صَلاةٍ ما انتظَرَ الصلاةَ» [۱۶۲].
[مردی که نماز خود را به جماعت میخواند، بیست و پنج برابر با ارزشتر از نمازی است که آن را در خانهی خود و یا در بازار میخواند، یعنی چنین فردی هرگاه به نیکی وضو گرفت و فقط به قصد خواندن نماز روانهی مسجد شد، به ازای هر گامی که برمی دارد، ثوابی برایش نگاشته میشود و (مقامش نزد خدا) درجهای بالا میرود و در مقابل، گناهی نیز از او زدوده خواهد شد. پس آنگاه که نماز گزارد و مادامی که در نماز باشد، پیوسته فرشتگان برایش دعا میکنند و میگویند: پروردگارا! بر وی درود فرست و او را بیامرز و مورد رحمت خود قرار بده. انسان مادامی که در انتظار اقامهی نماز جماعت باشد، گویی که در نماز است].
ابن دقیق العید میگوید: [... قبلاً بیان شد، اوصافی که قابل اعتبار هستند را نمیتوان حذف نمود. با کمی دقت در حدیث مذکور و اوصافی که در ثواب نماز جماعت در مسجد ذکر شده است، میتوان اوصاف معتبر و غیرمعتبر را تشخیص داد. صفت مرد بودن به نسبت ثواب اعمال، از لحاظ شرعی صفتی غیرمعتبر است و به این خاطر، زن نیز که اجازه رفتن به مسجد را دارد در ثواب نماز جماعت در مسجد با مرد مساوی است] [۱۶۳].
رفتن زنان مسلمان به مسجد، تنها به مسجد النبی - به خاطر فضیلت آن - محدود نمیگشت، بلکه حتی شامل مساجد اطراف مدینه و خارج آن نیز میشد. از آن جمله: از عبدالله بن عمر سنقل است که گفت:
«بَیْنا النّاسُ بِقُباءٍ فی صلاةِ الصُّبْحِ إذ جائَهم آتٍ فَقالَ: إنَّ رسولَ الله جقَدْ أُنزِلَ عَلَیْه اللَّیْلَةَ قُرآنٌ وقد أُمِرَ أنْ یَسْتَقْبِلَ الكَعْبَةَ فَاسْتَقْبِلُوها وكانت وُجُوهُهم إِلی الشَّآمِ فَاسْتَدارُوا إِلی الكَعْبَةِ»؛ [۱۶۴]«هنگامی که مردم در مسجد قباء در حال خواندن نماز صبح بودند ناگهان فردی وارد شد و گفت: «امشب بر رسول الله آیهای از قرآن نازل شد، که در آن مأمور شده تا در نماز به سوی کعبه رو کند، شما نیز رو به کعبه کنید». مردم پیش از آن به طرف شام - مسجد الاقصی - نماز میگزاردند، ولی پس از آن به سمت کعبه تغییر قبله دادند». حافظ ابن حجر میگوید: (چگونگی تغییر قبله را ثولیه دختر أسلم، از ابن أبی حاتم بیان نموده و در آن حدیث گفته است: زنان به جایگاه مردان و مردان به جایگاه زنان تغییر مکان دادند و دو سجدهی باقی مانده از نماز را به طرف کعبه اقامه کردیم) [۱۶۵].
از عمرو بن سلمه و وی از پدرش آمده که (نزد اصحاب به مسجد آمده و) گفت: «به خدا قسم من نزد پیامبر جبودم که فرمود: (هرگاه وقت نماز رسید، یکی از شما اذان بگوید و قاریترین شما به قرآن امامت مردم را به عهده گیرد). سپس اصحاب تحقیق و پرس و جو کردند و کسی را قاریتر از من نیافتند. من قرآن را از سواران فراگرفته بودم. پس مرا که در آن زمان پسری شش ساله و یا هفت ساله بودم، به امامت خود برگزیدند. بر تن من ردایی خط دار بود، که هرگاه سجده میبردم، جمع میشد. زنی از قبیلهای گفت: (چرا عورت امام جماعت خود را نمیپوشانید). پس برایم لباسی خریدند که به هیچ چیز به اندازهی خرید آن خوشحال نشده بودم» [۱۶۶].
رسول اکرم جهمواره بر حق زنان در آمدن به مساجد تأکید میکرد و از هرگونه ایجاد مانعی در برابر آن دیگران را برحذر میداشت. عبدالله بن عمر ساز پیامبر اسلام جنقل کرده که فرمود
«إذا استأذنكم نِساؤكم باللَّیلِ إِلی المَسْجدِ فَأْذَنوا لَهُنَّ» [۱۶۷]؛
«اگر زنانتان شبها برای رفتن به مسجد، اجازهی شما را طلبیدند، به آنها اجازه بدهید».
عبدالله بن عمر سدر روایتی دیگر میگوید: «یکی از زنان عمر س، نماز صبح و عشاء را در مسجد و به صورت جماعت خواند، به او گفته شد: (چرا برای نماز از خانهی خود خارج شدهای، در حالیکه میدانی عمر چنین کاری را ناپسند میدارد و غیرتش تحریک میشود). آن زن گفت: پس چه چیزی مانع او شد که مرا از این کار نهی کند؟ گفتند: سخن رسول خدا جمانع او شد که فرمود: «لاتمنعوا أماءَ الله مساجدَ الله»؛ کنیزان خدا را از آمدن به مساجد خدا منع نکنید» [۱۶۸].
از عبدالله بن عمر سآمده که گفت: [از رسول خدا جشنیدم که فرمود: «لاتمنعوا نِساءَكُم المَساجِدَ إِذا استَأذنكُم إِلَیْها»؛ «زنان را از آمدن به مساجد منع نکنید، آنگاه که از شما اجازه گرفتند»؛ و در روایتی دیگر: «لاتَمْنَعُوا النِّساءَ حظوظَهن مِن المَساجدَ»؛ «بهرهی زنان را از مساجد منع نکنید». در این هنگام بلال بن عبدالله گفت: «قسم به خدا، مانع آنها میشویم»، عبدالله بن عمر با شنیدن این سخن، رو به بلال نمود و دشنام بدی به وی داد، که راوی حدیث میگوید: مثل این دشنام را تا به حال از او نشنیده بودم، سپس عبدالله بن عمر به بلال گفت: از رسول خدا جبه تو خبر میدهم که از منع کردن زنان از آمدن به مساجد نهی فرموده، و آن وقت تو میگویی که مانع آنها میشویم» [۱۶۹]!
ابن دقیق العید در شرح حدیث میگوید: (انکار کردن و دشنام دادن عبدالله بن عمر به فرزندش (بلال)، نوعی هشدار به کسانی است که با آراء شخصی خود و از روی هوی و هوس، در مقابل احادیث نبوی قرار میگیرند) [۱۷۰]!
تمامی این احادیث تأکید بر این دارد که زن دارای جایگاهی در مساجد است و کسی نمیتواند - حتی اگر شوهر و یا پدرش باشد - چنین حقی را از وی بگیرد؛ زیرا وقتی که شارع چنین حقی را به زن بخشیده، پس برای کسی جایز نیست که آن را از وی سلب کند.
همانطور که قبلاً گفته شد، مسجد در زمان رسول اکرم جبه عنوان مرکزی عبادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تلقّی میشد، پس در چنین مسجد مبارکی، جای تعجب نیست که زن در دوازده امور مشروع مسجد شرکت میکرده است. برخی از این امور مباح و بعضی دیگر مستحب و مندوب و حتّی بعضی دیگر واجب بودند. استاد ابوشقه این امور دوازده گانه را به تفصیل بیان نموده است که مهمترین آنها عبارتند از: نمازهای واجب و مستحب، اعتکاف، گوش دادن به تدریس علم، شرکت کردن در اجتماعات عمومی، خدمت به مسجد و...
مثلاً در عصر نبوی، زنان برای نماز صبح و عشاء در مسجد حاضر میشدند؛ در حالیکه راهها در آن زمان مسطح و هموار نبود و چراغهایی برای روشنایی کوچهها وجود نداشت. همچنین منافقان و بیماردلان و قاذفین نیز در مدینه حضور داشتند. از عایشه لنقل است که میگوید: «كُنَّ نِساءُ المُؤْمِناتِ یَشْهِدْنَ مع رسولِ اللهِ جصلاةَ الفَجْرِ مُتَلَفِّعاتٍ بمروطِهنَّ ثم ینقَلِبْنَ إِلی بیوتهِنَّ حین یَقْضینَ الصَّلاةَ لایَعْرِفُهنَّ أحدٌ من الغَلَس»؛ [۱۷۱]«زنان مسلمان در زمان رسول خداج، در نماز صبح شرکت میکردند، در حالیکه سَر و بدن خود را میپوشاندند، پس از اقامهی نماز به خانههای خود بازمی گشتند و به خاطر تاریکی هوا، کسی آنها را نمیشناخت».
از ابن عمر سنیز نقل است که گفت: (یکی از زنان عمر، نماز صبح را به جماعت در مسجد خواند) [۱۷۲].
همچنین از عایشه سروایت شده است که گفت: «أعتمَ رسولُ اللهِ جبالعَتَمةِ حتّی ناداه عمرُ: نامَ النِّساءُ والصِّبیان، فخَرَجَ النبیُّ جفقال: (ما ینتظرها أحدٌ غیرُكم من أَهْلِ الأرضِ). ولا یُصلَّی یومئذٍ إِلّا بالمَدینةِ، وكانوا یُصلُّونَ العَتمةَ فیما بینَ أَن یَغیبَ الشَّفَقُ إِلی ثُلُثِ اللَّیل الأوَّلِ»؛ [۱۷۳]«پیامبر اکرم جنماز عشاء را به تأخیر انداخت، تا اینکه عمر سبه ایشان گفت: زنان و بچهها (که منتظر خواندن نماز بودند)، به خواب رفتهاند. آنگاه پیامبر جبیرون آمد و فرمود: «جز شما کسی از مردم روی زمین منتظر نماز نیست». در آن روز تنها در مدینه نماز خوانده میشد و نماز عشاء از هنگام غروب (سرخی خورشید) تا سپری شدن یک سوم از شب بود، که در این مدت آن را اقامه میکردند».
در جای دیگر از ابن عمر سآمده که گفت: «یکی از همسران عمر، نماز صبح و عشاء را در مسجد و به جماعت خواند» [۱۷۴].
از جابر بن عبدالله سروایت شده که گفت:
«بینما نَحْنُ نصلِّی مع النبیِّ جإِذا أقبَلَتْ عیرٌ تحمِلُ طعاماً فالتَفَتُوا ألیها، حتی ما بَقِیَ مَعَ النبیِّ جألّا إِثْنا عَشَر رجلاً، فنَزَلَتْ هذهِ الآیةٌ:
﴿ وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗا ﴾[الجمعة: ۱۱]»؛ [۱۷۵].
«در حالی که با پیامبر جنماز جمعه را میخواندیم، کاروانی که محمولهی آن مواد غذایی بود، وارد شد. مردم به سوی آن شتافتند تا جایی که جز دوازده نفر، کسی با پیامبر جنمانده بود و این آیه نازل شد: (هرگاه تجارت و یا کار بیفایدهای را دیدند، به سوی آن میشتابند و تو را به حالت ایستاده ترک مینمایند».
حافظ ابن حجر در فتح الباری و در شرح خود بر این حدیث میگوید: «... در تفسیر طبری و نیز ابن ابی حاتم به اسناد صحیح از أبوقتاده آورده که گفت: پیامبر اکرم جبه کسانی که نزدش ماندند، فرمود: «چند نفرید؟». آنها خود را شمارش کردند، که دوازده مرد و زن بودند» [۱۷۶].
همچنین از عمرة دختر عبدالرحمن، و وی نیز از خواهر خود آورده که گفت:
«أخذتُ «ق. والقرآن الـمجید» مِن رَسول الله جفی یومِ الجُمُعًةِ، وهو یَقْرَأُ بِها عَلی المنبرِ فی كُلِّ جُمُعَةٍ».
«سورهی (ق) را از رسول خدا جو در روز جمعه فراگرفتم؛ زیرا آن حضرت ج، در هر جمعه این سوره را بر بالای منبر تلاوت میکرد» [۱۷۷].
علاوه بر این، در احادیث صحیحی از آمدن زنان به مساجد، مخصوصاً در ماه رمضان و برای نماز تراویح، خبر داده شده است. حافظ ابن حجر میگوید: [۱۷۸]... سعید بن منصور از طریق عروه روایت کرده که عمر بن خطاب سبرای اقامهی نماز تراویج در ماه رمضان ابی بن کعب را برای امامت مردان برگزید. تمیم داری نیز امامت زنان را برعهده داشت.
امام نووی در «المجموع» [۱۷۹]و از عرفجه ثقفی آورده که گفت: «علی بن ابی طالب سمردم را به خواندن نماز تراویح دستور داد و امامی را برای زنان قرار داد. راوی میگفت: که من پیش نماز زنان شدم» [۱۸۰].
استاد ابوشقه پس از بیان نصوص زیادی که در این باره ذکر کرده، در دنبالهی آن میگوید: (بعد از ذکر احادیثی که در آن از آمدن زنان به مسجد در زمان پیامبر اکرم جآمده بود، شایسته است که در به تأخیر انداختن نماز عشاء توسط بهترین معلم بشریت (رسول خدا ج، کمی تفکر و تأمل نماییم؛ و آن هنگامی بود که از خوابیدن زنان و کودکان اطلاع یافت و بخاطر مراعات حال آنها، از نماز خارج شد... و روزی نیز آن حضرت جکه پیش نماز مردم بود، قصد طولانی کردن نماز را داشت، ولی هنگامی که گریهی کودکی را شنید، نماز خود را به اختصار خواند تا مادر کودک دچار سختی و ناراحتی نگردد. براستی که این، سیاست پیامبری حکیم و رحیم بود. همچنین با وجود اینکه در آمدن زن مسلمان به مسجد برای نماز صبح، خطراتی وجود داشت، اما از آن طرف آن حضرت جسخنی در رابطه با منع زنان از آمدن به نماز صبح که با سختی همراه بود، صادر نشد، تا مبادا از شنیدن تلاوت قرآن در صبحگاه محروم شوند. همچنان که آن حضرت جزنان را از آوردن طفل شیرخوار خود به مسجد منع ننمود و در این باره بر آنها سخت گیری نکرد؛ زیرا چه بسا کسی در خانه نباشد تا از آن کودک مراقبت کند. این گونه کردارها از صاحب شریعت به ما میآموزد که با قبول تفاوتهایی میان زن و مرد، شایسته است که درهای مسجد بر روی زنان نیز همانند مردان، گشوده شود، و از طرفی دیگر، کسی گمان نکند که نسبت به ناموس و آبروی مسلمانان و نیز در برابر دین خدا، از رسول اکرم جغیرتمندتر است؛ زیرا آن حضرت جضمن غیرتی که در مقابل ناموس و شرف مسلمانان - در برابر هرگونه هتک حرمتی - داشت، خواستار حفاظت از فکر و اندیشهی زنان بود، از اینکه مبادا در نیامدن به مسجد فرسوده و کهنه گردد.
پس آیا امروز نیاز زنان از آمدن به مسجد، از زنان اصحاب که به مسجد النبی آمده و به شنیدن قرآن و موعظه و فراگیری علم مشغول بودند، کمتر است؟ علمای هر عصری نیز میراث داران پیامبرانند و باید از آنها کسب علم نمود. همچنین نباید گفته شود که پدران و شوهران قادر به تعلیم دختران و زنان هستند! زیرا هر پدر یا شوهری، قدرت علم آموزی و ارشاد مؤثر زنان را ندارد. اگر بعضی نیز بگویند که به دلیل فساد زمانه، مانع رفتن به مساجد میشویم، در جواب چنین افرادی میگوییم: رفتن زن به مسجد، از وسایل علاج و مداوای چنین فسادی است.
همچنین باید بدانیم که امری مباح برحسب شرایط و ظروف، تبدیل به امری مستحب و حتی گاهی واجب میگردد. امروزه در جوامع اسلامی، انحرافات اخلاقی و بیبند و باریهای مذهبی، از هر طرفی زنان مسلمان را در بر گرفته و آنها را از طریق مدارس، رادیو، و تلویزیون، مجله و روزنامه، ماهوارههای فضایی و آداب و رسوم غربی مورد هجوم قرار داده است؛ در چنین حالتی، نیاز شدیدتری به این است که زن مسلمان در حد توان خود در مسجد حضور یابد و نمازهای واجب پنج گانه و نماز جمعه را به جماعت در آنجا بخواند و همچنین در هر فرصتی، به شنیدن موعظه و علم در مسجد بپردازد. در ماه رمضان نیز، حضوری فعّال در نماز تراویح داشته باشد و از رکعات طولانی آن بهرهی اخروی ببرد. براستی که شنیدن قرآن در رکعات بلند نماز جماعت زیبا و دل انگیز است.
از طرفی دیگر آمدن زن به مسجد، نوعی غذای روحی و عقلی برای زن است و او را در برابر غذاهای فاسد و مسموم یعنی انحرافات بیرون از مسجد، محکم و مقاوم میسازد. ارشادات صالحانه و دعوت به خیر در مسجد نیز سپری در مقابل دعوت کنندگان به شر و فساد در عالم خارج است. گذراندن لحظاتی در فضای پاک و فاضل و معنوی مسجد نیز میتواند تأثیرات مثبتی در مقابل جوّ مسموم و آشفتهی خارج از مسجد بگذارد. همچنین آشنایی و برخورد با زنان مسلمان و پرهیزگار در مساجد، میتواند ضربهای منفی بر تأثیرپذیری از زنان بیحجاب و ناآگاه و غرب زدهی بیرون از مسجد داشته باشد.
علاوه بر همهی اینها، حدیث مذکور «لاتَمْنَعُوا النِّساءَ حُظُوظَهُنَّ مِن المَساجِدَ» [۱۸۱]، ما را متوجه نکتهی مهمی میگرداند. در این حدیث، علاوه بر اینکه زن را در آمدن و یا نیامدن به مسجد آزاد گذاشته و چنین امری را برای او مباح نموده است، حکمی را نیز متوجه پدران و شوهرانِ زنانِ مسلمان میگرداند و آن این است که به رغم اینکه ولایت و سرپرستی زن بر عهدهی پدر یا شوهرش است، ولی اسلام آن دو را از ممانعت آمدن زنان به مسجد، نهی میکند و حق آمدن به مسجد را به عهدهی زن گذاشته است.
پس خلاصهی بحث این است که نماز خواندن در مسجد برای زن مباح است، و برای اولیای او جایز نیست که چنین اجازهای به زن بدهند ودر مقابل نیز حرام است که زنان را از رفتن به مسجد باز دارند. متأسفانه در واقع شاهد آن هستیم که تلاشهایی برای محروم کردن زنان از رفتن به مسجد صورت گرفته و امروزه بعضی از زنان از بهرهی معنوی مسجد محروم هستند. این گونه تلاشها، خواه به صورت فردی - همانطور که در حدیث ابن عمر سو از زبان فرزندش بلال آمده بود [۱۸۲]- و خواه به صورت جمعی، در طی قرون متوالی انجام گرفته است. در واقع چنین رفتارهایی، نقطهی آغاز انحراف و کج روی از سنّت رسول اکرم جاست و نیز شروع عقبنشینی زن از صحنهی زندگی اجتماعی و دور شدن از فعالیتهای عبادتی، علمی، فرهنگی و تفریحی محسوب میشود. در حالیکه چنین زنی در عصر نبوت، به طور فعال در زندگی اجتماعی خود حضور داشته، ولی کار به آنجا رسیده است که باید محبوس و زندانی گردد و در کنج خانهی پدر و یا شوهرش، گوشه نشینی کامل اختیار کند. این دور شدن از سنت نبوی، باعث آسبب دیدن شخصیت زن شده است. همچنین با گذشت زمان، فاصلهی بیشتری میان زن امروزی با زنان عصر نبوی بوجود آمده و چنین زنی، به موجودی مسخ شده و مضطرب و سست اندیشه و بداخلاق و تنگ نظر تبدیل شده است) [۱۸۳]. پایان سخنان استاد ابوشقه.
من در اینجا به سخنان استاد ابوشقه مطلبی را اضافه مینمایم و میگویم: فقهایی که زنان را به سبب خوف از فتنه، از آمدن به مسجد منع کردهاند، در واقع نوعی اجتهاد مربوط به زمان خودشان بوده است. در عصر حاضر نیز سزاوار است که به این موضوع به صورت اجتهادی بپردازیم. پس اجتهاد ما در این رابطه، بازگشت به اصل حاکم عصر نبوّت یعنی جایز بودن رفتن زن به مسجد است.
متأسفانه اجتهاد کسانی که زن را محروم از مسجد نمودهاند - خواه ناخواه - موجب دور شدن زن از فراگیری علوم دینی شده است. شاید چنین امری را بر دوش پدران و شوهران و سرپرستان زن بگذارند، ولی باید دانست که آنان به دلیل گرفتاریهای کاری خود، به تعلیم دینی و فقهی نسبت به زنان تحت سرپرستی خود نمیپردازند؛ حتی عدهای از آنها نیازمند کسی هستند که معلِّم دینی شان باشد و کسی هم که چیزی ندارد، نمیتواند ببخشد.
من در ایام کودکی، زنانی را دیده ام که در آسایش و راحتی زندگی میکردند، ولی حتّی یک بار هم برای خداوند سجده نبرده و رکعتی نماز نخواندهاند، و این به دلیل فقدان معلّمان دینی و احکام فقهی آنان است.
همچنین امروزه جامعه درحال پیشرفت و ترقّی است و سطح و نوع زندگی مردم تغییر کرده است. اکنون که زن مسلمان به مدرسه، دانشگاه، بازار و حتی به مسافرت به خارج در رفت و آمد است، شایسته نیست که وی را فقط از رفتن به مسجد باز داریم! امروزه زن نیازمند مسجد است تا نماز جمعه، تراویح ودیگر نمازهای جمعی را در آنجا برگزار نماید. علاوه بر این در جلسات موعظه و درس و پرسش و پاسخ که در مسجد برپا میشود، شرکت کند.
از سوی دیگر مقبول و معقول نیست که زن مسیحی به کلیسا، یهودی به کنشت و بودایی به معبد خود برود، ولی تنها زن مسلمان از رفتن به مسجد منع گردد!.
خوشبختانه امروزه کار ساده تری برای حضور زنان در مسجد، انجام گرفته است. مساجد امروزی به زن این اجازه را میدهند که به مسجد رفته، بدون اینکه اختلاطی میان او و مردان صورت گیرد. در این مورد، اماکن خاصی برای زنان در مسجد تدارک دیده شده، که گاه در طبقهی دوم مسجد وگاه در طبقهی اول آن است و دارای در جداگانهای میباشد. البته طبقهی اول مسجد برای زنان کهنسالی که توانایی بالا رفتن از پلهها را ندارند، بهتر است. معمولاً بین زنان و مردان، پردهها و چوبهایی سوراخ دار قرار داده میشود، تا زنان بتوانند حرکات امام را به پیروی از صفوف مردان، تبعیت کنند. البته نباید در این مورد سختگیری بعضی از کسانی که نمیخواهند زنان حتی از روزنههایی کوچک، مردان را ببینند، تبعیت کرد؛ زیرا در اسلام حکمی در این مورد نیست و حتّی در عصر نبوّت، هیچ مانع و فاصلهای از پرده، چوب و مانند آن، میان زنان و مردان نبوده است.
بعضی از مردان در غیرتمندی نسبت به زنان، افراط و زیاده روی کرده، و زنان را در تنگنا قرار میدهند، و با وجود دیوارها و نردههای چوبی و آهنی بلندی در مساجد که میان زنان و مردان فاصله انداخته است و زنان جُز صدا، حتّی آگاهی از تحرُّکات امام جماعت خود را ندارند ولی باز به هیچ وجه حاضر به رفتن زنانشان به مسجد نیستند؛ در حالی که زنان در عصر پیامبر جو یارانش بدون وجود چنان پردهها و نردههای چوبین و آهنین به مسجد میرفتند [و اکنون باب النساء در مسجد الحرام از آن زمان به یادگار مانده است].
شگفت اینجاست که بعضی از مردان در مساجد به خودشان اجازهی بحث و گفتگو را حتّی با صدای بلند میدهند، ولی به زنانشان اجازه نمیدهند حتی با زن همسایه در مسائل دینی گفتگو کند. انگیزهی چنین عملی تعصّب و تحجُّر و بیانصافی در امر دین است. در رابطه با چنین غیرت مذموم و ناپسند از پیامبر جروایت شده است که:
«انَّ من الغیرةُ یُبغضُهُ اللهُ ورَسُولُه»؛ «بعضی از غیرتها مورد تنفّر خدا و رسول میباشند».
و غیرت در غیر محلّ و جایگاه آن است.
زندگانی امروزی همهی درها را به روی زنان گشوده است. زن از خانهی خود پیوسته بیرون میآید، و به مدرسه ودانشگاه و بازار و... میرود؛ آیا رواست آنان را از بهترین جایگاه که همان مسجد است محروم، نماییم؟! دکتر یوسف قرضاوی میگوید: من بدون هیچ دغدغه و احساس حَرَجی، با صدای بلند اعلام مینمایم کهای مردان! زمینهی رفتن زنان به مساجد را فراهم کنید تا آنان هم به خیر و نیکی دست یابند، و موعظههای دینی را بشنوند، و مسائل دینی را بفهمند؛ و مادامی که آنان با حجاب و باوقار و با متانت، و به دور از تبرُّج و بدحجابی از خانه بیرون میآیند، هیچ مانعی ندارد که آنان در مسجد بدون ارتکاب به گناه و معصیت، با زنان دیگر به بحث و گفتگو. حتّی به هم صحبتی تفریح آمیز بپردازند.
به هر حال؛ از احادیث بیشماری، به صراحت رفتن زنان به مسجد در روزگار پیامبر جو جواز خروج آنان و استحباب آن، ثابت میشود.
علمای سلف دربارهی رفتن زنان به عیدگاه و مسجد هماره اختلافنظر داشتهاند؛ برخی آن را به طور مطلق جایز قرار دادهاند؛ مانند ابوبکر س، عمر سو عبدالله بن عمر س.
و برخی دیگر، آن را ناجایز قرار دادهاند؛ از جمله: عروة بن زبیر س، قاسم، نخعی و یحیی انصاری؛ و برخی دیگر از علماء، ممنوع بودن رفتن به مسجد را فقط برای دختران و زنان جوان، اختصاص دادهاند؛ از جمله امام مالک و امام ابویوسف.
و از امام ابوحنیفه/در این مورد، دو روایت نقل شده است: جواز رفتن آنان و عدم جواز؛ و از دیدگاه امام شافعی، رفتن زنان سالخورده و پیر به عیدگاه و مسجد، مستحب است.
در هر صورت از دیدگاه جمهور، رفتن دختران و زنان جوان، نه برای جمعه مناسب است و نه برای عیدین و نه برای نمازهای دیگر؛ زیرا خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾؛ چرا که در بیرون رفتن دختران، فتنه و احتمال خطر وجود دارد و این خطر دربارهی پیرزنان و زنان مسنّ و سالخورده، وجود ندارد؛ از این رو به آنان اجازهی رفتن به عیدگاه و مسجد داده شده است، ناگفته نماند که از دیدگاه امام ابوحنیفه، رفتن پیرزنان به نمازهای صبح، مغرب و عشاء، اشکالی ندارد ولی امام ابویوسف و امام محمد بر این باورند که پیرزنان میتوانند در همهی نمازها شرکت کنند.
و با این وجود، باز هم از دیدگاه امام ابوحنیفه، نرفتن پیرزنان به مسجد، بهتر و افضل میباشد.
علامه طحاوی میگوید: «در ابتدای اسلام، به زنان اجازهی بیرون شدن جهت نماز داده میشد و حکمت آن، این بود که کثرت مسلمانان نزد مشرکان هویدا و آشکار گردد که این علت، امروزه وجود ندارد».
علامه عینی میگوید: «از طرفی دیگر، در آن زمان، امنیت کامل برای زنان وجود داشت که اکنون هیچ یک از این دو علّت (که سبب جواز خروج زنان است) وجود ندارد؛ بنابراین، میبایست، خروج زنان، ممنوع شود».
عایشه ل گوید: «لو ادرك رسول الله جما احدث النساء لـمنعهنّ الـمسجد كما منعت نساء بنیاسرائیل»(موطأ امام مالک، باب ما جاء فی خروج النساء الی المسجد).
یعنی در روزگار پیامبر جاحتمال فتنه بسیار اندک بود و زنان بدون آرایش بیرون میرفتند، از این رو، رفتن آنان به مسجد، بدون مانع بود؛ ولی اکنون (بعد از زمان پیامبر جآنان با آرایش بیرون میروند و احتمال فتنه بیشتر است؛ پس رفتن آنان به مسجد جایز نیست و اگر این اتفاق در زمان پیامبر جبه وقوع میپیوست، پیامبر جرفتن آنان را به مسجد ممنوع قرار میداد.
شایان ذکر است که فتوای علمای متأخر نیز بر عدم جواز رفتن زنان به مسجد است؛ و این در حالی است که احادیث زیادی، نرفتن زنان به مسجد و ماندن در خانه و گزاردن نماز در خانه را افضل و بهتر قرار دادهاند؛ یعنی اگر چه به زن اجازهی رفتن به مسجد داده شده است؛ ولی اگر نمازش را در خانه بگزارد، بهتر است؛ از ام حمید ساعدیه روایت است که او نزد پیامبر جآمد و گفت: ای رسول خدا ج! من نماز پشت سر تو را دوست دارم. پیامبر جفرمود:
«قد علمتُ انّك تحبّین الصلوة معی وصلوتك فی بیتك خیر لك من صلوتك فی حُجرتك وصلوتك فی حُجرتك خیر لك من صلوتك فی دارك، وصلوتك فی دارك خیر لك من صلوتك فی مسجد قومك، وصلوتك فی مسجد قومك خیر لك من صلوتك فی مسجدی»(صحیح ابن خزیمه و مسند احمد)؛ «میدانستم که تو دوست داری با من نماز بخوانی؛ اما نمازت در اتاقت بهتر از نمازت در حجرهات است و نمازت در حجرهات بهتر از نمازت در خانهات است و نمازت در خانهات بهتر از نمازت در مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت، بهتر از نمازت در مسجد من است».
البته ناگفته نماند که در روزگار پیامبر جبرای زنان جایز بود که به مساجد بروند و در نماز جماعت شرکت کنند اما مشروط بر آن که از چیزهای شهوتبرانگیز که موجب فتنه میشود از قبیل آرایش و بوی خوش، بپرهیزند.
عبدالله بن عمر سگوید: پیامبر جفرمودند: «لا تمنعوا نساءكم الـمساجد وبیوتهنّ خیر لـهنّ»(ابوداود)؛ «زنانتان را از رفتن به مساجد منع نکنید ولی خانههایشان برای آنان بهتر است».
و ابوهریره سنیز گوید: پیامبر جفرمودند: «ایّما امرأة اصابت بخوراً فلا تشهدَنَّ معنا العشاء الاخرة»(مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «هر زنی که خوشبویی استفاده کند، نباید با ما در نماز جماعت عشاء حاضر شود».
و ابوهریره سدر حدیثی دیگر گوید: رسول خدا جفرمودند:
«لاتمنعوا اماء الله مساجد الله؛ لكن ولیخرجن وهنّ تفلات»(ابوداود)
«زنان را از رفتن به مساجد منع نکنید، لیکن آنان، بدون به کار بردن بوی خوش، بیرون شوند».
۱۰۶۰ - [۹] (صَحِیح)
وَعَنْ زَیْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَتْ: قَالَ لَنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا شَهِدَتْ إِحْدَاكُنَّ الْـمَسْجِدَ فَلَا تمس طیبا». رَوَاهُ مُسلم [۱۸۴].
۱۰۶۰- (۹) زینب [ثقفی] ، همسر عبدالله بن مسعود سگوید: رسول خدا جخطاب به ما فرمودند: «هرگاه یکی از شما خواست که در مسجد حضور پیدا کند [و نماز را با جماعت بگزارد]، نباید خوشبویی استعمال کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «اذا شهدت»: این عبارت به معنای «اذا ارادت حضور المسجد» است؛ یعنی هرگاه خواست به مسجد وارد شود و در نماز جماعت، شرکت کند.
«لا یمسّ»: استعمال نکند؛ با خوشبویی بدن و جامهی خویش را نمالد.
«طیباً»: بوی خوش، عطر. جمع: اطیاب و طُیوب.
به هر حال، مفهوم حدیث، این است که زنان به هنگام رفتن به مسجد از چیزهایی که شهوت برانگیز است و موجب فتنه میشود، از جمله آرایش و بوی خوش بپرهیزند.
ابوهریره س، در حدیثی گوید: پیامبر جفرمودند: «لاتمنعوا اماء الله مساجد الله، لكن ولیخرجن وهنّ تفلات»(ابوداود، ح ۵۶۱۱ ج ۲ ص ۲۷۳)؛ «زنان را از رفتن به مساجد منع نکنید؛ لیکن آنان بدون استعمال بوی خوش بیرون شوند».
و در باب جلوگیری زنان از رفتن به مساجد، «عمرة دختر عبدالرحمن» گوید: از عایشه ل شنیدم که میگفت:
«لو انّ رسول الله جرأی ما احدث النساء، لـمنعهنّ الـمسجد كما مُنعت نساء بنی اسرائیل؛ قال: فقلت لعمرة: انساء بنی اسرائیل مُنعن الـمسجد؟ قالت: نعم»(مسلم ح ۴۴۵)؛ «اگر رسول خدا جاین اعمال جدید زنان (آرایش و استعمال بوی خوش و پوشیدن لباس شیک) را میدیدند، آنان را از رفتن به مسجد منع مینمود؛ آنگونه که زنان بنیاسرائیل منع شدند».
یکی از راویان حدیث گوید: به عمرة سگفتم: آیا زنان بنی اسرائیل از رفتن به مسجد منع شدند؟ گفت:آری».
۱۰۶۱ - [۱۰] وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ أَصَابَتْ بَخُورًا فَلَا تَشْهَدْ مَعَنَا الْعشَاء الْآخِرَة». رَوَاهُ مُسلم [۱۸۵].
۱۰۶۱- (۱۰) ابوهریرة سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر زنی که خوشبویی استعمال کند، نباید با ما در نماز (جماعت) عشاء حاضر شود».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «ایما»: هر کدام؛ فرقی نمیکند؛ هر که باشد؛ هر کجا باشد؛ هر چه باشد.
«بخوراً»: بخور؛ هر چه بوی دود آن گرفته شود از صمغها و چیزهای خوشبو و عطریات سوختنی. جمع: ابخرة و بخور است؛ و در اینجا، مراد مواد خوشبو و معطّر است.
«العشاء الاخرة»: عشاء در لغت به معنای: اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب میباشد؛ و چون واژهی «عشاء» هم به مغرب اطلاق میگردد و هم به خفتن، از این روی، مراد از «العشاء الاخرة»، نماز خفتن و عشاء میباشد؛ زیرا واژهی «عشاء»، از مغرب تا نیمه شب را شامل میشود.
[۱۵۴]- بخاری ۲/۱۳۱ ح ۶۴۵؛ مسلم از ۴۵ ح (۲۴۹-۶۵۰)؛ نسایی ۲/۱۰۳ ح ۸۳۷؛ موطأ مالک ۱/۱۲۹ ح ۱، «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد ۲/۶۵. [۱۵۵]- مسلم ۱/۴۵۱ ح (۲۵۱-۶۵۱)؛ ابوداود ۱/۳۷۱ ح ۵۴۸؛ ترمذی ۱/۴۲۲ ح ۲۱۷؛ نسایی ۲/۱۰۷ ح ۸۴۸؛ و ابن ماجه ۱/۲۵۹ ح ۷۹۱. [۱۵۶]- مسلم ۱/۳۷۴ ح (۲۵۵-۶۵۳)؛ ابوداود ۱/۳۷۴ ح ۵۵۲؛ نسایی ۲/۱۰۹ ح ۸۵۰؛ ابن ماجه ۱/۳۶۰ ح ۷۹۲؛ و مسند احمد ۳/۴۲۳. [۱۵۷]- بخاری ۲/۱۵۶ ح ۶۶۶؛ مسلم ۱/۴۸۴ ح (۲۲-۶۹۷)؛ ابوداود ۱/۶۴۲ ح ۱۰۶۳؛ نسایی ۲/۱۵ ح ۶۵۴؛ ابن ماجه ۱/۳۰۲ ح ۹۳۶؛ دارمی ۱/۳۲۸ ح ۱۲۷۵؛ موطأ مالک ۱/۷۳ ح ۱۰ «کتاب الصلاة»؛ و مسند احمد ۲/۷۴. [۱۵۸]- بخاری ۲/۱۵۹ ح ۶۷۳؛ مسلم ۱/۳۹۴ ح (۶۶-۵۵۹)؛ ترمذی ۲/۱۸۴ ح ۳۵۳؛ نسایی ۲/۱۱۱ ح ۸۵۳؛ ابن ماجه ۱/۳۰۱ ح ۹۳۵؛ دارمی ۱/۳۳۰ ح ۱۲۸۰؛ و مسند احمد ۶/۴۰. [۱۵۹]- مسلم ۱/۳۹۳ ح (۶۷-۵۶۰). [۱۶۰]- مسلم ۱/۴۹۳ ح (۶۳-۷۱۰)؛ ابوداود ۲/۵۰ ح ۱۲۶۶؛ ترمذی ۱/۲۸۲ ح ۴۲۱؛ نسایی ۲/۱۱۶ ح ۸۶۵؛ ابن ماجه ۱/۳۶۴ ح ۱۱۵۱؛ دارمی ۱/۴۰۰ ح ۱۴۴۸؛ و مسند احمد ۲/۳۳۱. [۱۶۱]- بخاری ۹/۳۳۷ ح ۵۲۳۸؛ مسلم ۱/۳۲۶ ح (۱۳۴-۴۴۲)؛ دارمی ۱/۳۳۰ ح ۱۲۷۸؛ و مسند احمد ۲/۷. [۱۶۲]- صحیح بخاری / کتاب الاذان / ۶۴۷، الاحکام شرح عمدة الاحکام (۱/۱۴۸). [۱۶۳]- الاحکام شرح عمدة الاحکام (۱/۱۵۲). [۱۶۴]- بخاری. [۱۶۵]- فتح الباری / ج ۲ ص ۵۲. [۱۶۶]- بخاری روایت کرده است. [۱۶۷]- حدیث متفق علیه [بخاری و مسلم]. [۱۶۸]- بخاری روایت کرده است. [۱۶۹]- به روایت مسلم آمده است. [۱۷۰]- الاحکام / ج ۱ ص ۱۵۷. [۱۷۱]- معنای برخی لغات: متلفعات = پوشندگان، (التلفع) به معنای پوشش بدن با سَر است و گاهی هم فقط به معنای پوشش سَر میآید / مرو طهنَّ = جمع مرط است و آن هر لباسی دوخته نشده است که زن خود را باآن میپوشاند و یا دور کمر خود میبندد. / الغَلَس = تاریکی آخر شب. [۱۷۲]- به روایت بخاری آمده است. [۱۷۳]- به روایت بخاری و مسلم آمده است. (أعتم) داخل شدن در تاریکی شب است و (العتمة) تاریکی شب است که تا سپری شدن یک سوم از شب ادامه دارد و همچنین به نماز عشائی که در این مدت اقامه میشود، (عتمه) گویند. [۱۷۴]- به روایت بخاری آمده است. [۱۷۵]- به روایت بخاری و مسلم آمده است / عیرٌ = قافه / آیه مذکور = سورهی جمعه، آیهی ۱۱ [۱۷۶]- فتح الباری / ج ۵ - ص ۵۶. [۱۷۷]- به روایت مسلم آمده است. [۱۷۸]- فتح الباری، ج ۵، ص ۵۶. [۱۷۹]- المجموع از امام نووی / ج ۳ - ص ۵۲۸. [۱۸۰]- بیهقی نیز چنین روایتی را آورده است. [۱۸۱]- ترجمه حدیث مذکور قبلاً گذشت. [۱۸۲]- اشاره دارد به حدیثی که ابن عمر سروایت کرد، ولی پسرش (بلال) ضمن مخالفت گفت: (قسم به خدا مانع رفتن زنان به مسجد میشویم). به حدیث مراجعه شود. [۱۸۳]- مراجعه شود به: تحریر المرأة فی عصر الرسالة: تألیف استاد ابوشقه / ج ۲. [۱۸۴]- مسلم ۱/۳۲۸ ح (۱۴۲-۴۴۳)؛ و نسایی ۸/۱۵۴ ح ۵۱۲۹. [۱۸۵]- مسلم ۱/۳۲۸ ح (۱۴۳-۴۴۳)؛ ابوداود ۴/۴۱۰ ح ۴۱۷۵؛ و نسایی ۱/۱۵۴ ح ۵۱۲۸.