داستان خرافی تورات در مورد داو:
اکنون به تورات مراجعه میکنیم تا ببینیم در این زمینه چه میگوید؟ و هم ریشه بعضی از تفسیرهای افراد ناآگاه و بیخبر را پیدا کنیم.
تورات در کتاب دوم «اشموئیل» فصل یازده جملههای ۲ تا ۲۷ چنین میگوید: «واقع شد که وقت غروب داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملک گردش کرد، و از پشت بام زنی را دید که خویشتن را شستشو میکرد، و آن زن بسیار خوب صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و دربارهی آن زن استفسار نمود، و کسی گفت که آیا «بت شبع» [۱۳۷]دختر «الیعام» زن «اولیاه حتی» [۱۳۸]نیست؟
و داود ایلچیان را فرستاد و او را گرفت، و او نزد وی آمده، داود با او خوابید و او بعد از تمیز شدن از نجاستش به خانهی خود رفت، و زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته که حامله هستم، و داود به «یوآب» [۱۳۹]فرستاد که «اوریاه حتی» را نزد من بفرست، و یوآب، اوریاه را نزد او فرستاد. و اوریاه نزد وی آمد، و داود از سلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از خوش گذشتن جنگ پرسید.
و داود به اوریاه گفت به خانهات فرود آی و پاهایت را شستشو نمای، و اوریاه از خانه ملک بیرون رفت و از عقبش مجموعهی طعام از ملک بیرون رفت. اما اوریاه در دهنهی خانهی ملک با سایر بندگان آقایش خوابید و به خانه اش فرود نیامد، و هنگامی که داود را خبر داده گفتند که «اوریاه» به خانه اش فرود نیامده بود، داود به اوریاه گفت که آیا از سفر نیامدهای؟ چرا به خانهات فرود نیامدی؟ و اوریاه به داود عرض کرد که صندوق و اسرائیل و یهودا، در سایهبانها ساکنند، و آقایم یوآب و بندگان آقایم بروی صحرا خیمه نشینند، و من آیا میشود که به جهت خوردن و نوشیدن و خوابیدن با زن خود به خانه خود بروم؟ به حیات جانت (سوگند) این کار را نخواهم کرد...
و واقع شد که داود صبحدم مکتوبی به «یوآب» نوشته به دست اوریاه فرستاد، و در مکتوب بدین مضمون نوشت که اوریاه را در مقابل روی جنگ شدیدی بگذارید، و از عقبش پس بروید، تا که زده شده بمیرد (کشته شود). و چنین شد بعد از آنی که یوآب شهر را ملاحظه کرده بود اوریاه را در مکانی که میدانست مردمان دلیر در آن بوده باشند در آنجا گذاشت و مردمان شهر بیرون آمده با یوآب جنگیدند، و بعضی از قوم بندگان داود افتادند و «اوریاه حتی» نیز مرد... زن اوریاه شنید که شوهرش اوریاه مرده است، و به خصوص شوهرش عزاداری نمود و بعد از انقضای تعزیه داود فرستاد او را به خانهاش آورد که او زنش شد!... اما کاری که داود کرده بود در نظر خدا ناپسند آمد! [۱۴۰].
خلاصه این داستان تا به اینجا چنین میشود که:
داود روزی به پشت بام قصر میرود و چشمش به خانه مجاور میافتد، زنی را برهنه در حال شستشو میبیند، عشق او در دلش جای میگیرد، به هر وسیلهای بود او را به خانهی خود میآورد، و او از داود باردار میشود!.
شوهر این زن یکی از افسران برجستهی لشکر داود، و مرد پاک طینت و باصفایی بود، داود او را (نعوذ بالله) با توطئه ناجوانمردانهای از طریق فرستادن او به منطقه خطرناکی در جنگ به قتل میرساند، و همسر او را رسماً به ازدواج خود درمیآورد»!!
اکنون بقیه داستان را از زبان تورات کنونی بشنوید:
در فصل ۱۲ از همان کتاب دوم اشموئیل چنین آمده است: «خداوند ناثان را (یکی از پیامبران بنیاسرائیل و مشاور داود) نزد داود فرستاد، و گفت در شهری دو آدم بودند یکی غنی و دیگری فقیر، غنی گوسفند و گاو بسیار داشت، و فقیر را جز یک بره کوچک نبود، مسافری نزد غنی آمد او دریغ کرد که از گوسفندان خود غذا برای میهمان تهیه کند، برهی مرد فقیر را گرفت و کشت، اکنون چه باید کرد؟!
داود سخت خشمگین شد و به ناثان گفت: به خدا سوگند کسی که این کار را کرده مستحق قتل است!، او باید چهار گوسفند به جای گوسفند بدهد! اما ناثان به داود گفت آن مرد توئی!.
داود متوجه کار نادرست خویش شد، و توبه کرد، خداوند توبه او را پذیرفت در عین حال بلاهای سنگین بر سر داود آورد».
در اینجا تورات تعبیراتی دارد که قلم از ذکر آن شرم دارد، لذا از آن صرفنظر میکنیم.
در این قسمت از داستان تورات نکاتی به چشم میخورد که مخصوصاً قابل دقت است.
۱- کسی به عنوان دادخواهی نزد داود نیامد بلکه یکی از پیامبران مشاور او داستانی را بر سبیل مثال برای پند و اندرز برای او ذکر کرد، سخن از دو برادر و تقاضای یکی از دیگری در اینجا نیست، بلکه سخن از دو آدم غنی و فقیر است که یکی گاوان و گوسفندان بسیار داشته، و دیگری فقط یک بره، ولی مرد غنی بره مرد فقیر را برای میهمان خود کشته، تا اینجا نه سخن از بالا رفتن از دیوار محراب است، نه وحشت داود، و نه طرح دعوا میان دو برادر، و نه تقاضای بخشش.
۲- داود آن مرد غنی ستمگر را مستحق قتل دانست (برای یک گوسفند قتل چرا)؟
۳- بلافاصله حکمی بر ضد این حکم صادر کرد و گفت باید به عوض یک گوسفند چهار گوسفند بدهد؟ (چرا)؟
۴- داود به گناه خود در مورد خیانت به همسر اوریاه اعتراف کرد.
۵- خداوند او را عفو کرد (به این سادگی چرا)؟
۶- خداوند مجازات عجیبی دربارهی داود قائل شد که نقل ناکردنش بهتر است.
۷- و همین زن - با این سوابق درخشان - مادر سلیمان شد!.
گرچه نقل این داستانها به راستی رنجآور است اما چه میتوان کرد، بعضی از جاهلان ناآگاه تحت تأثیر این روایات اسرائیلی چهرهی پاک آیات قرآن مجید را تیره ساختهاند، و سخنانی گفتهاند که برای روشن کردن حق، چارهای جز ذکر بخشی از این داستان رسوا نبود.
اکنون ما سؤال میکنیم:
۱- آیا پیامبری که خداوند او را در چندین آیه از سورهی «ص» با ده توصیف بزرگ ستوده و پیامبر اسلام جرا برای الهام گرفتن به سر گذشت او توجه داده، ممکن است یک هزارم از این اتهامات بر او وارد باشد؟!
۲- آیا این اراجیف با جملهای که قرآن در آیات بعد از این میگوید: ﴿ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾[ص:۲۴]. «ای داود ما تو را خلیفه و نمایندهی خود در زمین قرار دادیم» سازگار است؟!
۳- پیامبر خدا نه، اگر یک فرد عادی مرتکب چنین جنایتی شود همسر افسر وفادار و پاک و باایمانش را این چنین ناجوانمردانه از دست او برباید مردم چه قضاوتی دربارهی او خواهند کرد و مجازاتش چیست؟!
حتی اگر این کار از افسق فساق سر زند جای تعجب است.
درست است که تورات داود را پیامبر جنمیداند ولی او را به عنوان یک پادشاه عادل که مقامی بس ارجمند داشته، و بنیانگزار معبد بزرگ بنی اسرائیل بوده معرفی میکند.
۴- جالب اینکه یکی از کتابهای معروف تورات کتاب «مزامیر داود» و مناجاتهای او است، آیا مناجات و سخنان یک چنین آدمی میتواند در لابلای کتب آسمانی قرار گیرد؟
۵- هر کس اندک عقل و شعوری داشته باشد میداند که داستانهای تورات تحریف شده کنونی در این زمینه خرافاتی است که به دست دشمنان مکتب انبیاء و یا افراد بسیار ناآگاه و جاهل ساخته و پرداخته شده است، چگونه میتوان آنها را معیار بحث قرار داد؟
آری عظمت قرآن در این است که از این گونه خرافات خالی است.
[۱۳۷]- «بت شبع» نام آن زنی است که داود - طبق گفته تورات - او را برهنه از پشت بام دید و آتش عشق او در دلش شعلهور شد. این زن دختر «الیعام» یکی از صاحب منصبان عبرانی بود. [۱۳۸]- «اوریاه» به تشدید یا نام یکی از افسران ارشد لشکر داود بود، و «حتی» با تشدید تاء و کسر «ح» منسوب به «حت» ابنکنعان است، که طایفه او را «نبیحت» میگفتند. [۱۳۹]- «یوآب» فرمانده لشکر داود. [۱۴۰]- نقل از کتاب دوم «اشموئیل» فصل ۱۱ جملههای ۲ تا ۲۷.