ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل سوم

فصل سوم

۱۰۰۹ - [۳۲] (حسن)

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ النَّبِیَّ جخَرَجَ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَمَّا كَبَّرَ انْصَرَفَ وَأَوْمَأَ إِلَیْهِمْ أَنْ كَمَا كُنْتُمْ. ثُمَّ خَرَجَ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ جَاءَ وَرَأَسُهُ یَقْطُرُ فَصَلَّى بِهِمْ. فَلَمَّا صَلَّى قَالَ: «إِنِّی كُنْتُ جُنُبًا فنسیت أَن أَغْتَسِل». رَوَاهُ أَحْمد [۱۰۷].

۱۰۰۹- (۳۲) ابوهریره سگوید: پیامبر جبرای گزاردن نماز بیرون آمدند و چون خواستند تکبیر شروع نماز را بگویند، برگشتند و به مردم اشاره کردند که به حال خود باشید (و صف‌های خود را بر هم نزنید و متفرق و پراکنده نشوید؛) آن‌گاه (از مسجد) بیرون آمدند (و به خانه رفتند) و غسل نمودند؛ سپس در حالی (به مسجد) آمدند که آب از سر مبارک می‌چکید.

پس آن حضرت جبرای مردم نماز گزاردند و بعد از تمام شدن نماز، فرمودند: «من جنابت داشتم و فراموش کردم که از جنابت، غسل نمایم؛ (از این رو، به فراموشی به نماز ایستادم و چون متوجه شدم، به خانه بازگشتم و غسل نمودم)».

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

۱۰۱۰ - [۳۳] (صَحِیح مُرْسل)

وروى مَالك عَن عَطاء بن یسَار نَحوه مُرْسلا [۱۰۸].

۱۰۱۰- (۳۳) و همین حدیث را مالک نیز از عطاء بن یسار به طور مرسل روایت کرده است.

شرح: البته باید دانست که دو حدیث بالا، هیچ مناسبتی با باب (کارهایی که در نماز انجام آن‌ها جایز نیست؛ مانند محرّمات، مکروهات و مُفسدات؛ و مواردی که انجامشان در نماز مباح است)، ندارد.

۱۰۱۱ - [۳۴] (حسن)

وَعَنْ جَابِرِ قَالَ: كُنْتُ أُصَلِّی الظُّهْرَ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ جفآخذ قَبْضَة من الْـحَصَى لتبرد فِی كفی ن أَضَعُهَا لِجَبْهَتِی أَسْجُدُ عَلَیْهَا لِشِدَّةِ الْـحَرِّ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وروى النَّسَائِیّ نَحوه [۱۰۹].

۱۰۱۱- (۳۴) جابر سگوید: همراه با پیامبر جنماز ظهر را می‌گزاردم؛ پس مشتی از سنگریزه‌ها را در کف دستم می‌گرفتم تا سرد شوند و آن‌ها را به خاطر شدّت گرما در سجده‌گاه خویش، آنجا که پیشانی خود را می‌نهادم، قرار می‌دادم تا بر آن‌ها سجده نمایم.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و نسایی نیز به سان آن را از حیث معنا نه از حیث لفظ، روایت نموده است].

۱۰۱۲ - [۳۵] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ قَالَ: قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جفَسَمِعْنَاهُ یَقُولُ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ» ثُمَّ قَالَ: «أَلْعَنُكَ بِلَعْنَةِ الـلّٰهِ» ثَلَاثًا وَبَسَطَ یَدَهُ كَأَنَّهُ یَتَنَاوَلُ شَیْئًا فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ قُلْنَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ قَدْ سَمِعْنَاكَ تَقُولُ فِی الصَّلَاةِ شَیْئًا لَمْ نَسْمَعْكَ تَقُولُهُ قَبْلَ ذَلِكَ وَرَأَیْنَاكَ بَسَطْتَ یَدَكَ قَالَ: «إِنَّ عَدُوَّ الـلّٰهِ إِبْلِیسَ جَاءَ بِشِهَابٍ مِنْ نَارٍ لِیَجْعَلَهُ فِی وَجْهِی فَقُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. ثُمَّ قُلْتُ: أَلْعَنُكَ بِلَعْنَةِ الـلّٰهِ التَّامَّةِ فَلَمْ یَسْتَأْخِرْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ أَرَدْتُ أَخْذَهُ وَاللَّهِ لَوْلَا دَعْوَةُ أَخِینَا سُلَیْمَانَ لَأَصْبَحَ مُوثَقًا یَلْعَبُ بِهِ وِلْدَانُ أَهْلِ الْـمَدِینَة». رَوَاهُ مُسلم [۱۱۰].

۱۰۱۲- (۳۵) ابودرداء سگوید: رسول خدا جبرای گزاردن نماز ایستادند (و در نماز،) از ایشان شنیدم که می‌فرمودند: «اعوذ بالله منك»؛ «از تو به خدا پناه می‌برم»؛ آن‌گاه سه بار فرمودند: «اَلْعَنك بلعنة الله»؛ «تو را با لعن و نفرین خدا، نفرین می‌کنم»؛ و دست خویش را دراز کردند و گشودند، گویی که می‌خواهند چیزی را بگیرند؛ و چون از نماز فارغ شدند، خطاب بدیشان گفتیم: ای فرستاده‌ی خدا ج! به راستی (امروز) از شما چیزی را در نماز شنیدیم که پیش از آن، نشنیده بودیم و شما را دیدیم که دست خویش را گشوده و دراز نموده بودید (گویی که می‌خواهید چیزی را بگیرید)!؟

آن حضرت جفرمودند: «به راستی، دشمن خدا، ابلیس، شلعه و اخگر آتشی را آورد تا آن را در صورتم افکند؛ از این رو سه بار گفتم: «اعوذ بالله منك»؛ «از تو به خدا پناه می‌برم». آن‌گاه سه بار گفتم: «اَلْعَنُك بلعنة الله التامّة»؛ «تو را با لعن و نفرینی کامل از جانب خدا، نفرین می‌کنم»؛ امّا شیطان دور نشد؛ سپس خواستم او را بگیریم؛ سوگند به خدا! اگر دعای برادرمان، حضرت سلیمان÷نمی‌بود (که فرمود: «ربّ هَب لی مُلكاً لاینبغی لاحد من بعدی»، حتماً او را دستگیر می‌کردم تا در حالی) این شیطان صبح کند (که به یکی از ستون‌های مسجد) به بند کشیده شده و به غل و زنجیر بسته شده باشد و بچه‌های مدینه با او بازی می‌کردند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح:

«شهاب»: آذرخش؛ در اینجا مراد شعله و اخگر آتش است.

«موثقاً»: به بند کشیده شده؛ به غل و زنجیر بسته شده.

۱۰۱۳ - [۳۶] (صَحِیح)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: إِنَّ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عُمَرَ مَرَّ عَلَى رَجُلٍ وَهُوَ یُصَلِّی فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ الرَّجُلُ كَلَامًا فَرَجَعَ إِلَیْهِ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ عُمَرَ فَقَالَ لَهُ: إِذَا سُلِّمَ عَلَى أَحَدِكُمْ وَهُوَ یُصَلِّی فَلَا یَتَكَلَّمْ وَلْیُشِرْ بِیَدِهِ. رَوَاهُ مَالك [۱۱۱].

۱۰۱۳- (۳۶) نافع سگوید: عبدالله بن عمر ساز کنار مردی که در حال گزاردن نماز بود، گذر کرد و بر وی سلام نمود؛ آن مرد نیز جواب سلام عبدالله بن عمر سرا با کلام داد. عبدالله بن عمر سبه سوی آن مرد برگشت و خطاب بدو گفت: «هرگاه بر یکی از شما در حال گزاردن نماز، سلام کرده شد، پس نباید جواب سلامش را با کلام بدهد، بلکه باید با اشاره‌ی دست، جواب سلامش را بدهد».

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: امام ابوحنیفه/، امام مالک/، امام شافعی/و امام احمد بن حنبل/بر عدم جوازِ جوابِ سلام در نماز با الفاظ و واژه‌های سلام، اتفاق‌نظر دارند؛ و حسن بصری/، قتاده/و سعید بن مسیب/، بر این باورند که دادن جواب سلام با الفاظ سلام در نماز، جایز است؛ و همچنین هر چهار امام، (ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد) اتفاق‌نظر دارند که جواب سلام با اشاره، فاسدکننده‌ی نماز نیست؛ با این تفاوت که امام شافعی، دادن جواب سلام با اشاره را در حال نماز، مستحب می‌داند و امام مالک و امام احمد بن حنبل، آن را بدون کراهیت، جایز می‌دانند؛ ولی امام ابوحنیفه/، دادن جواب سلام با اشاره را در حال نماز، مکروه می‌داند.

استدلال امام شافعی، امام مالک و امام احمد بن حنبل، حدیث باب است؛ در حالی که استدلال احناف، داستان عبدالله بن مسعود س(حدیث شماره‌ی ۹۸۹ و ۹۷۹) می‌باشد. عبدالله بن مسعود سزمانی که از حبشه برگشت، به نزد پیامبر جآمد؛ در آن هنگام پیامبر گرامی اسلام جمشغول گزاردن نماز بود؛ عبدالله بن مسعود سگوید: «فسلّمت علیه فلم یردّ علیّ»؛ «بر آن حضرت جدر حال نماز سلام کردم؛ ولی ایشان جواب سلام مرا ندادند».

بنابراین، احادیثی که بیانگر جواب سلام در حال نماز است، منسوب به اوائل اسلام می‌باشد که در آن زمان، چنین حرکاتی در نماز جایز بوده است؛ و به نظر می‌رسد که حدیث عبدالله بن مسعود، آن‌ها را منسوخ گردانیده باشد. علامه طحاوی گوید: زمانی که جواز سخن گفتن در نماز منسوخ شد، در کنار آن، اشاره در نماز هم منسوخ گردید.

از این رو، دانسته می‌شود که حدیث بالا، پیش از نسخ کلام در نماز می‌باشد. اگر چه برخی از علماء و صاحب‌نظران فقهی نیز گفته‌اند که هرگاه بر کسی در حال گزاردن نماز، سلام شد، جواب سلام را با اشاره‌ی کف دست بدهد؛ این طور که کف دست، پایین و پشت دست، بالا باشد؛ زیرا ظاهر حدیث بالا و حدیث شماره‌ی ۹۹۱، همین دیدگاه را ترجیح می‌دهد؛ ولی برخی دیگر در جواب این نظریه گفته‌اند که حدیث بالا، پیش از نسخ کلام در نماز بوده است.

[۱۰۷]- ابن ماجه ۱/۳۸۵ ح ۱۲۲۰؛ و مسند احمد ۲/۴۴۸. [۱۰۸]- موطأ مالک ۱/۴۸ ح ۷۹؛ «کتاب الطهارة». [۱۰۹]- ابوداود ۱/۲۸۲ ح ۳۹۹؛ و نسایی ۲/۲۰۴ ح ۱۰۸۱. [۱۱۰]- مسلم ۱/۳۸۵ ح (۴۰-۵۴۲)؛ و نسایی ۳/۱۳ ح ۱۲۱۵. [۱۱۱]- موطأ مالک ۱/۱۶۸ ح ۷۶؛ «کتاب قصر الصلوة».